Categories
زکریا

زکریا 2

رؤیای مقیاس اندازه‌گیری

1 در رؤیای دیگری مردی را دیدم که یک مقیاس اندازه‌گیری در دست داشت.

2 از او پرسیدم: «کجا می‌روی؟»

او جواب داد: «برای اندازه‌گیری شهر اورشلیم می‌روم و می‌خواهم ببینم که طول و عرض آن چقدر است.»

3 آنگاه فرشته‌ای که با من صحبت می‌کرد به استقبال فرشتهٔ دیگری که به طرف او می‌آمد، رفت.

4 فرشتهٔ دومی به اولی گفت: «بشتاب و به آن جوانی که مقیاس اندازه‌گیری در دست دارد بگو که اورشلیم آن‌قدر از انسان و حیوان پُر می‌شود که شهری بدون دیوار خواهد شد.

5 خداوند وعده داده است که خودش مانند دیوار آتشینی از شهر محافظت نموده، با تمام شکوه و جلال خود در آن ساکن خواهد شد.»

دعوت بازگشت به وطن

6 خداوند به قوم خود می‌فرماید: «ای کسانی‌که در بابل در تبعید به سر می‌برید، من شما را به چهار گوشهٔ زمین پراکنده ساختم،

7 امّا اکنون از بابل فرار کنید و به اورشلیم بازگردید.

8 هرکسی که به شما آزار برساند، در حقیقت به من آزار می‌رساند، زیرا شما مانند مردمک چشم من هستید.»

بنابراین، خداوند متعال مرا با این پیام نزد اقوامی که قوم او را غارت کرده‌اند فرستاد.

9 خداوند، خودش با شما می‌جنگد و شما توسط کسانی‌که زمانی بردهٔ شما بودند، تاراج خواهید شد.

آنگاه همه خواهند دانست که خداوند متعال مرا فرستاده است.

10 ‌خداوند می‌فرماید: «ای اورشلیم آواز شادمانی بخوان! زیرا من می‌آیم و در بین شما ساکن می‌شوم.»

11 ‌در آن زمان اقوام زیادی به سوی خداوند متعال خواهند آمد و قوم او خواهند شد.

12 بار دیگر یهودا ارث ویژهٔ خداوند، در سرزمین مقدّس او و اورشلیم شهر برگزیدهٔ او خواهد شد.

13 ای مردم، در حضور خداوند خاموش باشید، زیرا او از جایگاه مقدّس خود برخاسته است و به زمین می‌آید.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/ZEC/2-e14a87056a0d73a943da04ece74b3064.mp3?version_id=181—

Categories
زکریا

زکریا 3

رؤیای نبی برای کاهن اعظم

1 بار دیگر خداوند در رؤیا، یهوشع کاهن اعظم را به من نشان داد که در حضور فرشتهٔ خداوند ایستاده بود. شیطان هم در آنجا در دست راست او ایستاده بود و او را مورد اتّهام قرار می‌داد.

2 فرشتهٔ خداوند به شیطان گفت: «ای شیطان، خداوند تو را محکوم کند. خداوند که اورشلیم را برگزیده است تو را محکوم کند. این مرد مانند چوب نیم سوخته‌ای است که از میان آتش گرفته شده باشد.»

3 یهوشع با لباس کثیف در حضور فرشته ایستاده بود.

4 فرشته به کسانی‌که آنجا ایستاده بودند گفت: «لباس کثیف او را از تنش بیرون کنید.» سپس به یهوشع گفت: «ببین، گناهان تو را از تو دور کردم و حالا لباس نو به تنت می‌کنم.»

5 سپس امر کرد که یک دستار تمیز بر سرش بگذارند و آنها گذاردند و درحالی‌که فرشته در آنجا ایستاده بود، لباس نو را به او پوشانیدند.

6 بعد فرشتهٔ خداوند به یهوشع گفت

7 که خداوند متعال می‌فرماید: «اگر تو از من اطاعت کنی و وظایفی را که به تو می‌سپارم به درستی انجام دهی، آنگاه تو را سرپرست تمام خانهٔ خود می‌سازم و اجازه می‌دهم که مانند این فرشتگان در حضور من بایستی.

8 پس ای یهوشع، کاهن اعظم و ای همهٔ همکاران او بشنوید! شما نشانه‌ای هستید از آنچه که در آینده رخ خواهد داد. من بندهٔ خود را که ‘شاخه’ نام دارد می‌آورم.

9 من بر آن تخته سنگ هفت سطحی که در مقابل یهوشع گذاشته‌ام جمله‌ای را حک خواهم نمود و در یک روز گناه این سرزمین را برمی‌دارم.

10 در آن روز هریک از شما همسایهٔ خود را دعوت خواهد کرد که در زیر سایهٔ تاک و درختان انجیر او در صلح و صفا بنشیند.»

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/ZEC/3-09dfaca2a305b6f3f0acd170c3e3e0b5.mp3?version_id=181—

Categories
زکریا

زکریا 4

رؤیای چراغدان و درختان زیتون

1 فرشته‌ای که با من صحبت می‌کرد آمد و مرا مانند شخصی که خوابیده باشد، بیدار کرد

2 و از من پرسید: «چه می‌بینی؟»

من پاسخ دادم: «یک چراغدان طلایی می‌بینم که دارای هفت چراغ می‌باشد و در سر آن روغندانی است که به وسیلهٔ هفت لوله به چراغها روغن می‌رساند.

3 ‌دو درخت زیتون، یکی به طرف راست و دیگری به طرف چپ چراغدان قرار دارند.»

4 ‌از فرشته‌ای که با من صحبت می‌کرد پرسیدم: «ای آقای من، اینها برای چه در اینجا هستند؟»

5 او گفت: «آیا دلیلش را نمی‌دانی؟» گفتم: «نه، نمی‌دانم.»

10 (ب) سپس فرشته گفت: «این هفت چراغدان نشانه‌ای هستند از چشمان خداوند که تمام جهان را زیر نظر دارد»

11 سپس پرسیدم: «آن دو درخت ‌زیتون که در سمت راست و چپ چراغدان هستند،

12 و نیز دو شاخهٔ زیتون در پهلوی دو لولهٔ طلایی که از آنها روغن می‌ریزد، چیستند؟»

13 پرسید: «آیا نمی‌دانی؟»

پاسخ دادم: «خیر، آقایم، نمی‌دانم.»

14 فرشته گفت: «اینها دو شخصی هستند که خدا، مالک تمام جهان آنها را برگزیده و مسح کرده تا خدمتگزار او باشند.»

وعدهٔ خدا به زروبابل

6 فرشته گفت: «این پیام خداوند متعال را به زروبابل برسان که می‌فرماید: با قدرت نظامی و یا با قدرت خودت نمی‌توانی پیروز شوی، بلکه با کمک روح من می‌توانی موفّق شوی.

7 اگر موانع همچون کوه بلند باشند، از سر راه تو برداشته می‌شوند. تو معبد بزرگ مرا بازسازی می‌کنی و هنگامی‌که آخرین سنگ بنا را بگذاری، مردم از خوشی فریاد می‌زنند و می‌گویند: فیض و برکت خدا بر آن باد!»

8 پیام دیگری از جانب خداوند برای من رسید و فرمود:

9 «دستهای زروبابل بنیاد این خانه را گذاشته و دستهای او نیز آن را تمام خواهد کرد. آنگاه خواهید دانست که خداوند متعال مرا نزد شما فرستاده است.

10 در ابتدا، مردم از اینکه کار ساختمان خانهٔ من پیشرفت چندانی نکرده است، ناامید می‌شوند، امّا هنگامی زروبابل را ببینند که به ساختن خانه ادامه می‌دهد، شادمان می‌گردند.»

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/ZEC/4-2278cf333e798efbdee2c7354d03e398.mp3?version_id=181—

Categories
زکریا

زکریا 5

رؤیای طومار پرنده

1 بار دیگر به بالا نگاه کردم و طوماری را دیدم که در حال پرواز بود.

2 فرشته از من پرسید: «چه می‌بینی؟» جواب دادم: «طومار پرنده‌ای را می‌بینم که ده متر طول و پنج متر عرض دارد.»

3 گفت: «در آن طومار لعنتهایی نوشته شده‌اند و آنها را به سراسر جهان می‌برد. در یک طرف طومار نوشته شده است که اگر کسی دزدی کند نابود می‌شود و نوشتهٔ سمت دیگر آن می‌گوید که هرگاه کسی قسم دروغ بخورد از روی زمین نابود می‌گردد.

4 خداوند متعال می‌فرماید: این لعنتها را به خانهٔ کسانی‌که دزدی کنند و آنهایی که به نام من قسم دروغ بخورند می‌فرستم تا به خانهٔ آنها داخل شوند و آن را با سنگ و چوب آن از بین ببرند.»

رؤیای زنی در سبد

5 بعد فرشته‌ای که با من صحبت می‌کرد پیش آمد و به من گفت: «به بالا نگاه کن و بگو که چه می‌بینی.»

6 پرسیدم: «آن چیست؟» فرشته جواب داد: «آن سبدی است که پُر از گناهان تمام این سرزمین می‌باشد.»

7 آن سبد سرپوشی از سُرب داشت. وقتی سرپوش برداشته شد، زنی را دیدم که در میان سبد نشسته بود.

8 فرشته گفت: «آن زن نمایندهٔ فساد است.» بعد فرشته زن را به داخل سبد هُل داد و سرپوش سربی را دوباره روی آن گذاشت.

9 باز به بالا نگاه کردم و دو زن دیگر را دیدم که بالهایی مانند بالهای لک‌لک داشتند. آنها به سوی سبد پرواز کردند و آن را برداشته با خود بردند.

10 از فرشته پرسیدم: «سبد را کجا می‌برند؟»

11 پاسخ داد: «آن را به بابل می‌برند. در آنجا پرستشگاهی برای آن می‌سازند و بعد از آن که ساخته شد، سبد را در آن می‌گذارند.»

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/ZEC/5-8bdff18c957cd415df8462d6c427ab88.mp3?version_id=181—

Categories
زکریا

زکریا 6

رؤیای چهار ارّابه

1 باز به بالا نگاه کردم و چهار ارّابه را دیدم که از بین دو کوه برنزی بیرون آمدند.

2 ارابهٔ اولی به وسیلهٔ اسبهای قرمز، دومی با اسبهای سیاه،

3 سومی توسط اسبهای سفید و چهارمی به وسیلهٔ اسبهای ابلق کشیده می‌شد.

4 از فرشته‌ای که با من صحبت می‌کرد پرسیدم: «آقای من، اینها چیستند؟»

5 فرشته جواب داد: «اینها چهار روح آسمانی هستند که از حضور خداوندِ تمام روی زمین آمده‌اند.»

6 ارابهٔ اسبهای سیاه به سوی شمال، اسبهای سفید به جانب غرب و اسبهای ابلق به طرف جنوب می‌روند.

7 اسبها بی‌قرار بودند و می‌خواستند که هرچه زودتر بروند و در سراسر زمین گردش کنند. فرشته فرمود: «بروید و گشت و گذارتان را شروع کنید.» پس آنها به راه افتادند و تمام زمین را گردش کردند.

8 بعد او خطاب به من کرده فرمود: «آن اسبهایی که به طرف شمال رفتند، خشم مرا فرونشاندند.»

تاجگذاری یهوشع

9 خداوند به من فرمود:

10-11 «حلدا، طوبیا و یدعیا از طرف یهودیان تبعید شده در بابل، هدایایی از طلا و نقره با خود آورده‌اند. آن هدایا را از آنها بگیر و به خانهٔ یوشیا پسر صَفَنیا برو و با آنها یک تاج بساز. بعد آن تاج را بر سر یهوشع پسر یهوصادق کاهن اعظم بگذار.

12 سپس به او بگو که خداوند متعال چنین می‌فرماید: تو نمونهٔ آن مردی هستی که ‘شاخه’ نام دارد. او از جایگاه خود می‌روید و معبد بزرگ را بازسازی می‌کند.

13 او همان کسی است که معبد بزرگ را می‌سازد و صاحب شکوه و جلال پادشاهی می‌شود، او در مقام کاهن بر تخت سلطنت می‌نشیند و بین این دو مقام با هماهنگی کامل حکمرانی می‌کند.

14 بعد آن تاج از طرف حلدا، طوبیا، یدعیا و یوشیا به عنوان یادگار در معبد بزرگ خداوند نگهداری شود.»

15 مردمانی ‌که در جاهای دور سکونت دارند، می‌آیند و در بازسازی معبد بزرگ خداوند کمک می‌کنند. آنگاه خواهید دانست که خداوند متعال مرا نزد شما فرستاده است. تمام اینها وقتی واقع می‌شوند که شما کاملاً از خداوند، خدای خود اطاعت نمایید.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/ZEC/6-dfe6ca3185bb82e93fc7df1d2719bfff.mp3?version_id=181—

Categories
زکریا

زکریا 7

روزهٔ ریاکارانهٔ مردم

1 در چهارمین سال سلطنت داریوش شاهنشاه، در روز چهارمِ ماهِ نهم، یعنی ماه کِسلو، پیام دیگری از جانب خداوند برای من رسید.

2 مردم شهر بیت‌ئیل، شرآصر و رَجمِ ملک را با عدّه‌ای از مردان دیگر به معبد بزرگ فرستادند تا از درگاه خداوند برکت بطلبند

3 و از کاهنان خداوند متعال و انبیا بپرسند: «آیا به روزه و سوگواری خود در ماه پنجم ادامه بدهیم یا نه، چنانکه سالها این کار را کرده‌ایم؟»

4 خداوند متعال به من چنین فرمود:

5 «به تمام مردم و کاهنان این سرزمین بگو که در مدّت هفتاد سالی که در ماههای پنجم و هفتم روزه می‌گرفتید و سوگواری می‌کردید، برای خشنودی من نبود.

6 اکنون هم، وقتی می‌خورید و می‌نوشید، آیا فقط به‌خاطر خودتان نیست؟

7 «سالها پیش، وقتی اورشلیم کامیاب و پُر از جمعیّت بود و شهرهای اطراف و جنوب آن هم مسکونی بودند، به وسیلهٔ انبیای پیشین همین هشدارها را به شما دادم.»

اسارت، نتیجهٔ نافرمانی

8 سپس این پیام از جانب خداوند متعال برای زکریا آمد:

9 «سالها پیش، این دستورات را به شما دادم: ‘عادلانه قضاوت کنید. به یکدیگر محبّت و شفقت نشان بدهید.

10 به بیوه زنان، یتیمان و مردم بیگانه و فقیری که در بین شما زندگی می‌کنند ظلم نکنید و برای یکدیگر توطئه نچینید.’

11 «نیاکان شما نافرمانی کردند و گوشهای خود را گرفتند تا کلام مرا نشنوند.

12 آنها دلهای خود را مثل سنگ سخت ساختند و نخواستند احکامی را که من، خداوند متعال با روح خود، توسط انبیای پیشین به آنها داده بودم، بشنوند؛ بنابراین خشم عظیم خود را بر آنها نازل کردم.

13 چون وقتی من با آنها سخن گفتم، آنها به کلام من توجّه ننمودند، من هم وقتی آنها به درگاه من دعا کردند، دعایشان را نشنیدم.

14 پس آنها را با گردباد در بین اقوام بیگانه پراکنده ساختم و به این ترتیب سرزمین آباد ایشان چنان ویران شد که یک نفر هم در آن سکونت نمی‌کرد.»

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/ZEC/7-2be58c375797dbef9a52df68cd389cec.mp3?version_id=181—

Categories
زکریا

زکریا 8

وعدهٔ خداوند برای بازسازی اورشلیم

1 بار دیگر کلام خداوند متعال بر من آمد و چنین فرمود:

2 «اورشلیم را بسیار دوست می‌دارم و به همین سبب از دشمنان آن خشمگین می‌باشم.

3 اکنون به اورشلیم به شهر مقدّس خود بازمی‌گردم و در آنجا ساکن می‌شوم و کوه صهیون و اورشلیم ‘شهر وفادار’ و کوه خداوند متعال ‘کوه مقدّس’ نامیده می‌شود.

4 بار دیگر مردان و زنان سالخورده‌ای که با عصا راه می‌روند پیاده می‌روند، در میدانهای شهر خواهند نشست.

5 و کوچه‌های شهر از پسران و دخترانی که سرگرم بازی هستند پُر می‌شوند.»

6 خداوند متعال می‌فرماید: «این کار شاید برای بازماندگان قوم غیر ممکن باشد، امّا برای من بسیار آسان است.

7 من قوم خود را از شرق و غرب نجات می‌دهم

8 و به اورشلیم می‌آورم تا در آنجا ساکن شوند. آنها قوم من خواهند بود و من خدایشان خواهم بود و با راستی و عدالت بر آنها حکومت می‌کنم.»

9 خداوند متعال می‌فرماید: «اکنون با شوق و با دستان قوی شروع به کار کنید، زیرا شما همان سخنان تشویق کننده را می‌شنوید که انبیا هنگام بنیانگذاری معبد بزرگ گفته بودند.

10 قبل از آن، کسی توان آن را نداشت که انسان یا حیوانی را برای کار خود اجیر کند. هیچ‌کسی از دست دشمنان در امان نبود زیرا من مردم را دشمن یکدیگر ساخته بودم،

11 امّا حالا رفتار من با بازماندگان قوم تفاوت دارد.

12 بعد از این در همه‌جا صلح و امنیّت برقرار می‌شود. تاکها انگور به ‌بار می‌آورند، زمین محصول زیاد می‌دهد، از آسمان باران فراوان می‌بارد و من بازماندگان قوم را از هرگونه نعمت برخوردار می‌سازم.

13 ای مردم یهودا و اسرائیل! در گذشته وقتی اقوام بیگانه کسی را نفرین می‌کردند، می‌گفتند: ‘تو هم مثل مردم یهودا و اسرائیل به بلا گرفتار شوی!’ ولی حالا آن‌طور نیست؛ من شما را نجات می‌دهم و از برکات خود بهره‌مند می‌سازم. بعد از این همان مردم می‌گویند: ‘مانند مردم یهودا و اسرائیل برکت بیابی!’ پس نترسید و با قدرت دست به کار شوید.»

14 خداوند متعال می‌فرماید: «وقتی اجداد شما مرا به خشم آوردند، تصمیم گرفتم که بلایی بر سرشان بیاورم و همان کار را هم کردم.

15 اینک، ای مردم یهودا و اسرائیل نترسید، زیرا می‌خواهم شما را برکت بدهم.

16 کارهایی که شما باید بکنید این است: راستگو و با انصاف باشید و با یکدیگر در صلح و صفا رفتار کنید. در دادگاهها از عدالت طرفداری کنید.

17 به دیگران آزار نرسانید و قسم دروغ نخورید، زیرا من از این کارها نفرت دارم.»

18 خداوند متعال دوباره به من فرمود:

19 «روزهٔ ماههای چهارم، پنجم، هفتم و دهم، برای مردم یهودا و اسرائیل به جشن‌ها و روزهای شادمانی تبدیل می‌شوند. شما باید راستی و سلامتی را دوست بدارید.»

20 خداوند متعال می‌فرماید: «مردم از همه‌جا به اورشلیم رو می‌آورند

21 و از یک شهر به شهر دیگر رفته می‌گویند: ‘ما برای پرستش خداوند متعال می‌رویم، شما هم با ما بیایید تا به درگاه او دعا کنیم تا ما را برکت دهد.’

22 مردم زیادی از ملل مقتدر جهان به اورشلیم برای عبادت می‌آیند و از خداوند متعال برکت می‌طلبند.

23 در آن روزها ده نفر از مردمان بیگانه دست به دامن یک نفر یهودی شده می‌گویند: ‘ما را هم با خود ببر، زیرا شنیده‌ایم که خدا با توست.’»

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/ZEC/8-c6c5486568bfd2c6c8b087509b86f306.mp3?version_id=181—

Categories
زکریا

زکریا 9

مجازات دشمنان بنی‌اسرائیل

1 خداوند مجازات سرزمین حدراخ و شهر دمشق را اعلام کرده است، زیرا نه تنها طایفه‌های اسرائیل بلکه پایتخت سوریه هم به خداوند تعلّق دارد.

2 حمات که همسایهٔ حدراخ است و همچنین صور و صیدون با تمام مهارتشان متعلّق به خداوند می‌باشند.

3 هرچند صور برای خود استحکاماتی ساخته و نقره و طلا را همچون خاک و گِل کوچه‌ها جمع کرده است،

4 امّا حالا خداوند همهٔ دارایی‌اش را از او می‌گیرد، ثروتش را به دریا می‌ریزد و خودش نیز در آتش خواهد سوخت.

5 وقتی اشقلون این را ببیند وحشت می‌کند. غزه و عقرون از درد به خود می‌پیچند و امید عقرون به ناامیدی تبدیل می‌گردد. پادشاه غزه کشته می‌شود و اشقلون از سکنه خالی می‌گردد.

6 بیگانگان در اشدود ساکن می‌شوند و خداوند می‌فرماید: «غرور فلسطینیان از بین می‌رود.

7 گوشتی را که با خون می‌خورد از دهانش و چیزهای حرام را از میان دندانهایش بیرون می‌کشم. کسانی‌که باقی می‌مانند به من تعلّق خواهند داشت و مانند یکی از طایفه‌های سرزمین یهودا جزء قوم من می‌شوند. عقرون هم مثل یبوسیان به قوم من می‌پیوندد.

8 من از سرزمین خود حفاظت می‌کنم تا سپاهیان دشمن نتوانند از آن عبور و مرور کنند. من با چشمان خود رنج و خواری قومم را دیدم و دیگر نمی‌گذارم که ستمگران سرزمین آنها را پایمال نمایند.»

ظهور پادشاهِ آینده

9 ای مردم صهیون شادمانی کنید!

ای اهالی اورشلیم از خوشی فریاد برآورید!

زیرا پادشاه شما با پیروزی

و با فروتنی سوار بر کرّه الاغی نزد شما می‌آید.

10 خداوند می‌فرماید: «من ارّابه‌های جنگی و اسبها را از سرزمین اسرائیل دور می‌کنم.

کمانهای جنگی شکسته می‌شوند

و او صلح و امنیّت را در بین اقوام جهان برقرار می‌سازد.

قلمرو فرمانروایی او از دریا تا دریا

و از رود فرات تا دورترین نقطهٔ زمین می‌باشد.»

بازگرداندن قوم خدا

11 خداوند می‌فرماید: «به‌خاطر پیمانی که با شما بستم

و آن را با خون قربانی‌ها مُهر کردم،

اسیران و زندانیان شما را

از چاه بی‌آب نجات می‌دهم.

12 ای تبعیدیانی که در آرزوی آزادی هستید

به جایگاه امن خود بازگردید.

امروز به شما وعده می‌دهم

که رنجهایی را که دیده‌اید دو برابر جبران می‌کنم.

13 من یهودا را همچون کمان

و اسرائیل را همچون تیر به‌کار می‌گیرم

و مردان صهیون را مانند شمشیرِ یک سرباز شجاع

علیه سپاه یونان می‌فرستم.»

14 خداوند در وقت جنگ رهبر قوم خود می‌شود

و تیرهایش مانند برق بر سر دشمن فرود می‌آید.

خداوند اعلام جنگ می‌کند

و مانند گِردبادی که از جنوب برمی‌خیزد بر دشمن می‌تازد.

15 خداوند متعال از قوم خود دفاع می‌کند

و آنها تیراندازان دشمن را مغلوب نموده

زیر قدمهای خود پایمال می‌سازند.

در میدان جنگ مانند مستان فریاد می‌زنند.

خون دشمنان همچون خون قربانی که جامها و گوشه‌های قربانگاه را پُر می‌کند،

بر زمین جاری خواهد شد.

16 در آن روز، خداوند، خدای ایشان، مانند شبانی که از گلّهٔ خود نگهبانی می‌کند،

قوم خود را نجات می‌دهد.

آنها مانند جواهرِ روی تاج

در سرزمین او می‌درخشند.

17 در آن سرزمین زیبا و مرغوب، غلّه و شرابِ نو،

مردان و دختران جوان را شاداب می‌سازد.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/ZEC/9-ba4152a985d0f03043cb6c7cae48a9d6.mp3?version_id=181—

Categories
زکریا

زکریا 10

وعدهٔ رهایی

1 در موسم بهار از خداوند که ابرهای توفان را می‌فرستد بخواهید که باران بباراند، زیرا او باران را به فراوانی می‌باراند و مزارع را برای همه سرسبز می‌سازد.

2 مردم به بُتها و فال‌بین‌ها متوسّل می‌شوند، امّا جوابی که می‌گیرند دروغ و بی‌معنی است. رؤیاهایی که می‌بینند همه باطل و گمراه کننده است. بنابراین مردم مانند گوسفندان گمشده سرگردان می‌شوند، زیرا رهبری ندارند که آنها را راهنمایی کند.

3 خداوند متعال می‌فرماید: «من بر حاکمان شما خشمگین هستم. من این بُزهای نر را مجازات می‌کنم. من، خداوند متعال، از گلّهٔ خود که مردم یهودا هستند، مراقبت می‌کنم و آنها را مانند اسبان جنگی قوی می‌سازم.

4 از بین آنها فرمانروایان، رهبران و حاکمان برای رهبری قوم خواهند برخاست.

5 آنها به اتّفاق یکدیگر مانند جنگجویان دلیر دشمنان را همچون گِل کوچه‌ها پایمال می‌کنند و سواران را بر اسبهایشان مغلوب می‌سازند، چون من با آنها می‌باشم.

6 «قوم یهودا را نیرومند می‌سازم

و اسرائیل را نجات می‌دهم.

آنها را دوباره به وطنشان بازمی‌گردانم.

بر آنها رحمت و شفقت می‌کنم.

زندگی آنها طوری خواهد شد که گویی آنها را هرگز ترک نکرده‌ام،

زیرا من خداوند، خدای ایشان هستم و دعایشان را مستجاب می‌کنم.

7 آنها مثل جنگجویان دلیر می‌باشند.

مانند آنهایی که شراب نوشیده‌اند، دلهایشان شادمان خواهد گردید.

وقتی فرزندان آنها آن‌همه برکاتی را که خداوند داده است ببینند،

شاد و خوشحال می‌گردند.

8 «قوم خود را صدا می‌کنم

و آنها را دور هم جمع می‌نمایم.

من آنها را آزاد می‌سازم

و مثل سابق به تعدادشان می‌افزایم.

9 گرچه آنها را در بین اقوام دیگر پراکنده ساخته‌ام،

امّا آنها در همان سرزمینهای دوردست مرا به‌خاطر می‌آورند.

آنها و فرزندانشان زنده خواهند ماند

و با فرزندان خود به وطن بازمی‌گردند.

10 من آنها را از مصر و آشور به وطن خودشان می‌آورم

و در سرزمین خودشان اسکان می‌دهم.

من آنها را در جلعاد و لبنان مسکن خواهم داد؛

تمام سرزمین با مردم پُر خواهد شد.

11 هنگامی‌که از دریای مشکلات عبور کنند،

من امواج را کنار زده

اعماق دریا را خشک می‌سازم.

جلال و حشمت آشور از بین می‌رود

و قدرت مصر نابود می‌گردد.»

12 خداوند می‌فرماید:

«من به قوم خود قدرت و نیرو می‌بخشم

و آنها مرا پرستش نموده از من اطاعت خواهند کرد.»

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/ZEC/10-29219c0ae04badbb7f6c727bdf6ad760.mp3?version_id=181—

Categories
زکریا

زکریا 11

سقوط حاکمان ظالم

1 ای لبنان، دروازه‌هایت را بازکن

تا آتش، درختان سدر تو را بسوزاند.

2 ای درختان صنوبر گریه کنید،

زیرا درختان سدر همه افتاده‌اند.

آن درختان با شکوه نابود شده‌اند!

ای درختان بلوط باشان زاری کنید،

زیرا جنگل عظیم از بین رفته است.

3 گریه حاکمان را بشنوید،

زیرا که حشمت و جلال آنها نابود شده است.

غرّش شیرها را بشنوید،

چون جنگلهای اردن نابود شده‌اند.

داستان دو شبان

4 خداوند، خدایم به من فرمود: «شبان گوسفندانی شو که بزودی باید سرشان بریده شوند.

5 کسانی‌که گوسفندان را می‌خرند و می‌کشند، مجازات نمی‌شوند. آنانی ‌که آنها را می‌فروشند می‌گویند: ‘خدا را شکر، ثروتمند شدیم.’ حتّی شبانهای خودشان هم، بر آنها رحم نمی‌کنند.»

6 خداوند ‌فرمود: «دیگر بر مردم روی زمین رحم نخواهم کرد، بلکه کاری می‌کنم که آنها به دست همسایگان و پادشاهان بیفتند. این پادشاهان، زمین را ویران می‌کنند و من مانع آنها نمی‌شوم.»

7 تاجرانی که گوسفندان را خرید و فروش می‌کنند مرا به عنوان شبان گوسفندانی که قرار بود سرشان بریده شوند، استخدام کردند. پس من دو عصا در دست گرفتم، یکی را رحمت نامیدم و دیگری را اتّحاد و گلّه را چرانیدم.

8 از سه شبان دیگر که از من نفرت داشتند، بیزار شدم و در مدّت یک ماه خود را از شر آنها آسوده ساختم.

9 سپس به گوسفندان گفتم: «بعد از این، شبانِ شما نخواهم بود. کسانی‌که مردنی هستند، بگذار بمیرند و آنانی ‌که از بین رفتنی هستند، بگذار از بین بروند. کسانی‌ هم که باقی می‌مانند بگذار به جان هم بیفتند!»

10 آنگاه عصای رحمت را شکستم تا نشان بدهم که خداوند پیمانی را که با تمام اقوام بسته بود، شکسته است.

11 پس، آن پیمان در همان روز شکسته شد و تاجران گوسفند که مرا تماشا می‌کردند، پی‌بردند که با کاری‌ که من کردم، پیام خدا را به آنها رساندم.

12 بعد به آنها گفتم: «حالا اگر مایلید مزد مرا بدهید.» پس آنها سی تکهٔ نقره به من دادند.

13 خداوند به من فرمود: «آنها را در خزانهٔ معبد بزرگ بینداز.» پس من آن مبلغ هنگفت را که در نظر آنها ارزش من بود، در خزانهٔ معبد بزرگ انداختم.

14 سپس عصای دوم، یعنی عصای اتّحاد را شکستم تا نشان بدهم که اتّحاد برادری بین یهودا و اسرائیل شکسته شده است.

15 آنگاه خداوند به من فرمود: «برو این بار نقش یک شبان احمق را بازی ‌کن.

16 من در این سرزمین شبانی را تعیین می‌کنم، امّا او از آنانی که هلاک می‌شوند مراقبت نمی‌کند. گُمشدگان را هدایت نمی‌کند، زخمی‌ها را معالجه نمی‌کند و به آنهایی که سالِمند خوراک نمی‌دهد، بلکه گوشت گوسفندان پروار را می‌خورد و سُمهایشان را می‌کَند.

17 وای بر شبانِ وظیفه‌نشناسی که گلّه را ترک می‌کند. شمشیر در بازو و چشم راست او فرو می‌رود. بازویش خشک و چشمش بکلّی کور می‌شود.»

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/ZEC/11-d28f0f45ecb0661a48e970a8a27c66e4.mp3?version_id=181—