Categories
مرقس

مرقس 13

پیشگویی ویرانی معبد بزرگ

1 وقتی عیسی از معبد بزرگ خارج می‌شد یکی از شاگردان به او گفت: «ای استاد، به این سنگها و ساختمانهای بزرگ نگاه كن.»

2 عیسی به او فرمود: «این ساختمانهای بزرگ را می‌بینی؟ هیچ‌یک از سنگهای آن روی سنگ دیگر باقی نخواهد ماند، بلكه همه زیر و رو خواهد شد.»

جور و جفا

3 وقتی عیسی در كوه زیتون، روبه‌روی معبد بزرگ نشسته بود، پطرس و یعقوب و یوحنا و اندریاس به طور خصوصی به او گفتند:

4 «به ما بگو این در چه وقت اتّفاق خواهد افتاد؟ علامت نزدیک بودن وقوع این امور چه خواهد بود؟»

5 عیسی در جواب آنها فرمود: «مواظب باشید كه كسی شما را گمراه نكند.

6 بسیاری به نام من آمده خواهند گفت: ‘من او هستم’ و افراد بسیاری را گمراه خواهند ساخت.

7 وقتی صدای جنگ را از نزدیک بشنوید و یا اخبار جنگ در جاهای دور به گوشتان برسد، هراسان نشوید. این چیزها باید اتّفاق بیفتد. امّا هنوز آخر كار نیست.

8 ملّتی با ملّتی دیگر و مملكتی با مملكتی دیگر جنگ خواهند كرد و در جاهای بسیار، زمین‌لرزه‌ها روی می‌دهد و خشکسالی خواهد شد. این چیزها علایم شروع دردی مانند درد زایمان است.

9 امّا مواظب خودتان باشید، شما را برای محاكمه به شوراها خواهند كشانید و در کنیسه‌ها شلاّق خواهند زد. به‌خاطر من، شما را به حضور حكمرانان و پادشاهان خواهند برد تا در مقابل آنها شهادت دهید.

10 اول باید انجیل به تمام ملّتها برسد.

11 پس وقتی شما را دستگیر می‌کنند و تسلیم می‌نمایند، ناراحت نشوید كه چه بگویید بلكه آنچه در آن ساعت به وسیلهٔ روح‌القدس به شما گفته می‌شود، همان را بگویید. چون اوست كه سخن می‌گوید، نه شما.

12 برادر، برادر را تسلیم مرگ خواهد كرد و پدر، فرزند را. فرزندان علیه والدین خود طغیان خواهند كرد و آنان را به كشتن خواهند داد.

13 همهٔ مردم به‌خاطر اینکه نام من بر شماست، از شما روی‌گردان خواهند شد. امّا هرکه تا به آخر پایدار بماند، نجات خواهد یافت.

مكروه ویرانی

14 «امّا هرگاه آن مكروه ویرانی را در جایی‌که نباید باشد، مستقر ببینید (خواننده بداند مقصود چیست.) کسانی‌که در یهودیه هستند، به کوهها فرار كنند.

15 اگر كسی در پشت بام خانه است، نباید برای بردن چیزی پایین بیاید و وارد خانه شود.

16 و اگر در مزرعه است، نباید برای برداشتن لباس برگردد.

17 آن روزها برای زنهای آبستن و یا شیرده چقدر وحشتناک خواهد بود!

18 دعا كنید كه این چیزها در زمستان پیش نیاید.

19 زیرا در آن روزها چنان مصیبتی روی خواهد نمود، كه از زمانی‌که خدا دنیا را آفرید تا به حال، مثل آن دیده نشده و دیگر هم دیده نخواهد شد.

20 اگر خداوند آن روزها را كوتاه نمی‌کرد، هیچ جانداری، جان سالم بدر نمی‌برد. امّا به‌خاطر برگزیدگان خود آن روزها را كوتاه كرده است.

21 پس اگر كسی به شما بگوید: ‘نگاه كن مسیح اینجا و یا آنجاست!’ باور نكنید.

22 مسیح‌ها و انبیای دروغین ظهور خواهند كرد و چنان نشانه‌ها و معجزاتی خواهند نمود كه اگر ممكن باشد برگزیدگان خدا را گمراه كنند.

23 مواظب خودتان باشید من شما را از همهٔ این چیزها قبلاً باخبر کرده‌ام.

آمدن پسر انسان

24 «امّا در آن روزها بعد از آن مصیبت‌ها، آفتاب تاریک خواهد شد و ماه دیگر نخواهد درخشید.

25 ستاره‌ها از آسمان فرو خواهند ریخت و نیروهای آسمان متزلزل خواهند شد.

26 آن وقت پسر انسان را خواهند دید كه با قدرت عظیم و جاه و جلال، بر ابرها می‌آید.

27 او فرشتگان را خواهد فرستاد و برگزیدگان خود را از چهار گوشهٔ عالم از دورترین نقاط زمین تا دورترین حدود آسمان جمع خواهد كرد.

درسی از درخت انجیر

28 «از درخت انجیر درس بگیرید: وقتی شاخه‌هایش سبز و شاداب می‌شوند و برگ می‌آورند، می‌دانید كه تابستان نزدیک است.

29 به همان طریق وقتی وقوع این چیزها را ببینید، مطمئن باشید كه نزدیک بلكه در آستانهٔ در است.

30 یقین بدانید قبل از اینکه زندگی این نسل به سر آید، همهٔ این امور اتّفاق خواهد افتاد.

31 آسمان و زمین از بین خواهد رفت، امّا سخنان من هرگز از بین نخواهد رفت.

روز و ساعت نامعلوم

32 «امّا از آن روز و ساعت هیچ‌کس خبر ندارد؛ نه فرشتگان آسمان و نه پسر، فقط پدر از آن آگاه است.

33 هوشیار و آگاه باشید، شما نمی‌دانید آن زمان چه وقتی می‌آید.

34 آمدن آن روز، مانند شخصی است كه به سفر رفته و خانهٔ خود را به خادمان سپرده است تا هرکس كار خود را انجام دهد و به دربان سپرده است كه گوش به زنگ باشد.

35 پس بیدار باشید چون نمی‌دانید كه صاحب خانه كی می‌آید. شب یا نصف شب، وقت سحر یا سپیده‌دَم.

36 مبادا او ناگهان بیاید و شما را در خواب ببیند.

37 آنچه را به شما می‌گویم، به همه می‌گویم: بیدار باشید.»

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/MRK/13-bd8389f89de5a3b1959b7c655b242fab.mp3?version_id=181—

Categories
مرقس

مرقس 14

توطئه علیه عیسی

1 دو روز به عید فصح و عید فطیر مانده بود. سران كاهنان و علما در صدد بودند عیسی را مخفیانه دستگیر كرده و به قتل برسانند.

2 آنها می‌گفتند: «این كار را در روزهای عید نباید كرد، مبادا مردم آشوب كنند.»

تدهین عیسی در بیت‌عنیا

3 وقتی عیسی در بیت‌عنیا در خانهٔ شمعون جذامی بر سر سفره نشسته بود، زنی با گلابدانی از سنگ مرمر، كه پر از عطر ‌گران‌قیمتِ سنبل خالص بود، وارد شد و گلابدان را شكست و عطر را بر سر عیسی ریخت.

4 بعضی از حاضران با عصبانیّت به یكدیگر گفتند: «چرا باید این عطر این‌طور تلف شود؟

5 می‌شد آن را به بیش از سیصد سکهٔ نقره فروخت و پولش را به فقرا داد.» آنها با خشونت به آن زن اعتراض كردند.

6 امّا عیسی فرمود: «با او كاری نداشته باشید، چرا او را ناراحت می‌کنید؟ او كار خوبی برای من كرده است.

7 فقرا همیشه در بین شما خواهند بود و هروقت بخواهید می‌توانید به آنها كمک كنید، امّا مرا همیشه نخواهید داشت.

8 او آنچه از دستش بر می‌‌آمد برای من كرد و با این عمل، بدن مرا پیش از وقت برای دفن آماده كرده است.

9 یقین بدانید در هر جای عالم كه انجیل اعلام شود، آنچه او كرده است، به یادبود او بیان خواهد شد.»

همكاری یهودا در تسلیم عیسی

10 بعد از آن یهودای اسخریوطی كه یکی از آن دوازده حواری بود، نزد سران كاهنان رفت تا عیسی را به آنها تسلیم نماید.

11 آنها وقتی این را شنیدند، خوشحال شدند و به او وعدهٔ پول دادند. یهودا به دنبال فرصت مناسبی بود تا عیسی را تسلیم كند.

صرف شام فصح با حواریون

12 در اولین روز عید فطیر، یعنی در وقتی‌که قربانی عید را ذبح می‌کردند، شاگردان به عیسی گفتند: «در كجا می‌خواهی شام فصح را برای تو آماده كنیم؟»

13 عیسی دو نفر از شاگردان خود را فرستاده به آنها گفت: «به داخل شهر بروید، در آنجا مردی را خواهید دید كه كوزهٔ آبی را حمل می‌کند. به دنبال او بروید

14 و به هرجا كه وارد شد، شما به صاحبخانه بگویید: ‘استاد می‌گوید آن اتاقی كه من با شاگردانم فصح را در آنجا خواهیم خورد كجاست؟’

15 او اتاق بزرگ و مفروشی را در طبقهٔ دوم به شما نشان خواهد داد، در آنجا برای ما تدارک ببینید.»

16 شاگردان به شهر رفتند و همه‌چیز را آن طوری که او فرموده بود، مشاهده كردند و به این ترتیب تدارک فصح را دیدند.

17 وقتی شب شد، عیسی با آن دوازده حواری به آنجا آمد.

18 موقعی که آنها سر سفره نشسته و مشغول خوردن غذا بودند، عیسی به آنها فرمود: «یقین بدانید كه یکی از شما كه با من غذا می‌خورد، مرا تسلیم خواهد كرد.»

19 آنها محزون شدند و یک به یک از او پرسیدند: «آیا آن شخص من هستم؟»

20 عیسی فرمود: «یکی از شما دوازده نفر است كه با من هم‌كاسه می‌باشد.

21 البتّه پسر انسان همان سرنوشتی را خواهد داشت كه در كلام خدا برای او تعیین شده است، امّا وای به حال کسی‌که پسر انسان به دست او تسلیم می‌شود. برای آن شخص بهتر بود كه اصلاً به دنیا نمی‌آمد.»

شام مقدّس خداوند

22 در موقع شام، عیسی نان را گرفت، و پس از شكرگزاری آن را پاره کرد و به شاگردان داد و به آنها فرمود: «بگیرید، این بدن من است.»

23 بعد پیاله را گرفت و پس از شكرگزاری به آنها داد و همه از آن خوردند.

24 عیسی فرمود: «این است خون من كه برای بسیاری ریخته می‌شود و نشانهٔ پیمان خدا با انسان است.

25 یقین بدانید كه دیگر از میوهٔ مو نخواهم خورد تا آن روزی كه در پادشاهی خدا آن را تازه بخورم.»

26 بعد از خواندن سرود عید فصح، آنها به كوه زیتون رفتند.

پیشگویی انکار پطرس

27 عیسی به شاگردان فرمود: «همهٔ شما از من روی‌گردان خواهید شد، چون كلام خدا می‌فرماید: ‘چوپان را خواهم زد و گوسفندان پراكنده خواهند شد.’

28 امّا بعد از آنكه دوباره زنده شوم، قبل از شما به جلیل خواهم رفت.»

29 پطرس به عیسی گفت: «حتّی اگر همه تو را ترک كنند، من ترک نخواهم كرد.»

30 عیسی به او فرمود: «یقین بدان كه امروز و همین امشب قبل از اینكه خروس دو مرتبه بانگ بزند، تو سه مرتبه خواهی گفت كه مرا نمی‌شناسی.»

31 امّا او با اصرار جواب داد: «حتّی اگر لازم شود كه با تو بمیرم، هرگز نخواهم گفت كه تو را نمی‌شناسم.» همهٔ شاگردان دیگر هم همین را گفتند.

دعای عیسی در جتسیمانی

32 وقتی به محلی به نام جتسیمانی رسیدند، عیسی به شاگردان فرمود: «وقتی من دعا می‌کنم، شما در اینجا بنشینید.»

33 و بعد پطرس و یعقوب و یوحنا را با خود برد. عیسی كه بسیار مضطرب و آشفته شده بود،

34 به ایشان فرمود: «از شدّت غم و اندوه نزدیک به مرگ هستم، شما اینجا بمانید و بیدار باشید.»

35 عیسی كمی از آنجا دور شد و به روی زمین افتاده دعا كرد، كه اگر ممكن باشد آن ساعت پر درد و رنج نصیب او نشود.

36 پس گفت: «ای پدر، همه‌چیز برای تو ممكن است، این پیاله را از من دور ساز، امّا نه به خواست من، بلكه به ارادهٔ تو.»

37 عیسی برگشت و ایشان را در خواب دید، پس به پطرس گفت: «ای شمعون، خواب هستی؟ آیا نمی‌توانستی یک ساعت بیدار بمانی؟

38 بیدار باشید و دعا كنید تا از وسوسه‌ها به دور بمانید. روح مشتاق است امّا جسم ناتوان.»

39 عیسی بار دیگر رفت و همان دعا را كرد.

40 وقتی برگشت، باز هم آنها را در خواب دید، آنها گیج خواب بودند و نمی‌دانستند چه جوابی به او بدهند.

41 عیسی بار سوم آمد و به ایشان فرمود: «آیا باز هم در خواب و در استراحت هستید؟ بس است! ساعت موعود رسیده است، اكنون پسر انسان به دست گناهكاران تسلیم می‌شود.

42 برخیزید برویم، آنكه مرا تسلیم می‌کند، الآن می‌رسد.»

بازداشت عیسی

43 او هنوز صحبت می‌کرد كه ناگهان یهودا، یکی از آن دوازده حواری، همراه با جمعیّتی كه همه با شمشیر و چماق مسلّح بودند، از طرف سران كاهنان و علما و مشایخ به آنجا رسیدند.

44 تسلیم كنندهٔ او به آنان علامتی داده گفته بود: «کسی را كه می‌بوسم، همان شخص است. او را بگیرید و با مراقبت كامل ببرید.»

45 پس همین‌که یهودا به آنجا رسید، فوراً نزد عیسی رفت و گفت: «ای استاد.» و او را بوسید.

46 آنها عیسی را گرفتند و محكم بستند.

47 یکی از حاضران شمشیر خود را كشید و به غلام كاهن اعظم حمله كرد و گوش او را برید.

48 امّا عیسی فرمود: «مگر من یاغی هستم كه با شمشیر و چماق برای دستگیر كردن من آمدید؟

49 من هر روز در معبد بزرگ در حضور شما تعلیم می‌دادم و شما مرا دستگیر نكردید، امّا آنچه كلام خدا می‌فرماید باید تحقّق یابد.»

50 همهٔ شاگردان او را ترک كردند و از آنجا گریختند.

51 جوانی كه فقط یک پارچهٔ كتان به دور بدن خود پیچیده بود، به دنبال او رفت. آنها او را هم گرفتند،

52 امّا او آنچه بر تن داشت رها كرد و عریان گریخت.

عیسی در برابر شورا

53 عیسی را به حضور كاهن اعظم بردند و همهٔ سران كاهنان و مشایخ و علما در آنجا جمع شده بودند.

54 پطرس از دور به دنبال او آمد و وارد محوطهٔ خانهٔ كاهن اعظم شد و بین خدمتكاران نشست و در كنار آتش، خود را گرم می‌کرد.

55 سران كاهنان و تمام شورای یهود، در صدد بودند كه مدركی علیه عیسی به دست آورند تا حكم اعدامش را صادر نمایند، امّا مدركی به دست نیاوردند.

56 بسیاری علیه او شهادت نادرست دادند، امّا شهادتشان با یكدیگر سازگار نبود.

57 عدّه‌ای بلند شدند و به دروغ شهادت داده، گفتند:

58 «ما شنیدیم كه می‌گفت: من این معبد بزرگ را كه به دست انسان ساخته شده، خراب می‌کنم و در سه روز، معبد دیگری می‌سازم كه به دست انسان ساخته نشده باشد.»

59 ولی در این مورد هم شهادت‌های آنها با هم سازگار نبود.

60 كاهن اعظم برخاست و در برابر همه از عیسی پرسید: «به این اتّهاماتی كه به تو نسبت می‌دهند، جوابی نمی‌دهی؟»

61 امّا او ساكت بود و هیچ جوابی نمی‌داد. باز كاهن اعظم از او پرسید: «آیا تو مسیح پسر خدای متبارک هستی؟»

62 عیسی گفت: «هستم و تو پسر انسان را خواهی دید كه در دستِ راستِ خدای قادر نشسته و بر ابرهای آسمان می‌آید.»

63 كاهن اعظم، گریبان خود را چاک زد و گفت: «دیگر چه احتیاجی به شاهدان هست؟

64 شما این كفر را شنیدید. رأی شما چیست؟» همه او را مستوجب اعدام دانستند.

65 بعضی‌ها آب دهان به رویش می‌انداختند و چشمهایش را بسته و با مشت او را می‌زدند و می‌گفتند: «از غیب بگو چه کسی تو را زد؟» نگهبانان هم او را كتک زدند.

پطرس عیسی را انکار می‌کند

66 پطرس هنوز در محوطهٔ پایین ساختمان بود كه یکی از كنیزان كاهن اعظم آمد

67 و او را دید كه خود را گرم می‌کند. به او خیره شد و گفت: «تو هم همراه عیسای ناصری بودی!»

68 پطرس منكر شده گفت: «من اصلاً نمی‌دانم و نمی‌فهمم تو چه می‌گویی.» بعد از آن، او به داخل دالان رفت و در همان موقع خروس بانگ زد.

69 آن كنیز باز هم او را دید و به اطرافیان گفت: «این هم یكی از آنهاست.»

70 پطرس باز هم انكار كرد. كمی بعد، اطرافیان به پطرس گفتند: «تو حتماً یکی از آنهایی، چون اهل جلیل هستی.»

71 امّا او به جان خود سوگند یاد كرد و گفت: «من این شخص را كه شما درباره‌اش صحبت می‌کنید، نمی‌شناسم.»

72 درست در همان وقت خروس برای دومین بار بانگ زد. پطرس به‌یاد آورد كه عیسی به او فرموده بود: «پیش از اینكه خروس دو مرتبه بانگ بزند، تو سه بار خواهی گفت كه مرا نمی‌شناسی.» و به گریه افتاد.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/MRK/14-5a3d861d49e9d46f1d5317e1cd2fb59c.mp3?version_id=181—

Categories
مرقس

مرقس 15

عیسی در برابر پیلاطس

1 همین‌که صبح شد، سران كاهنان به اتّفاق مشایخ و علما و تمام اعضای شورا، با عجله جلسه‌ای تشكیل دادند. آنها عیسی را با زنجیری بسته و به پیلاطس تحویل دادند.

2 پیلاطس از او پرسید: «آیا تو پادشاه یهود هستی؟» عیسی جواب داد: «همان است كه می‌گویی.»

3 سران كاهنان، اتّهامات زیادی به او نسبت دادند.

4 پیلاطس باز از او پرسید: «جوابی نداری؟ ببین چه اتّهامات زیادی به تو نسبت می‌دهند.»

5 امّا عیسی جوابی نداد، به طوری که باعث تعجّب پیلاطس شد.

حکم اعدام عیسی

6 در هر عید فصح پیلاطس بنا به خواهش مردم، یک زندانی را آزاد می‌کرد.

7 در آن زمان مردی معروف به «باراباس» همراه با یاغیانی كه در یک آشوب، مرتكب قتل شده بودند، در زندان بود.

8 مردم نزد پیلاطس رفتند و از او خواهش كردند كه طبق معمول این كار را برایشان انجام دهد.

9 پیلاطس از ایشان پرسید: «آیا می‌خواهید، پادشاه یهود را برای شما آزاد كنم؟»

10 چون او می‌دانست كه سران كاهنان از روی حسد عیسی را تسلیم کرده‌اند.

11 امّا سران كاهنان مردم را تحریک كردند كه از پیلاطس بخواهند «باراباس» را برایشان آزاد كند.

12 پیلاطس بار دیگر به ایشان گفت: «پس با مردی كه او را پادشاه یهودیان می‌نامید، چه كنم؟»

13 آنها در جواب با فریاد گفتند: «مصلوبش كن.»

14 پیلاطس پرسید: «چرا؟ مرتكب چه جنایتی شده است؟» امّا آنان شدیدتر فریاد می‌زدند: «مصلوبش كن!»

15 پس پیلاطس كه مایل بود، مردم را راضی نگه دارد «باراباس» را برای ایشان آزاد كرد و دستور داد عیسی را تازیانه زده، بسپارند تا مصلوب شود.

سربازان عیسی را مسخره می‌کنند

16 سربازان عیسی را به داخل محوطهٔ كاخ فرمانداری بردند و تمام گروهان را جمع كردند.

17 آنها ردای ارغوانی را به او پوشانیدند و تاجی از خار بافته و روی سرش گذاشتند

18 و به او ادای احترام كرده می‌گفتند: «سلام، ای پادشاه یهود.»

19 و با چوب بر سرش می‌زدند و به رویش آب دهان می‌انداختند. بعد پیش او زانو زده و تعظیم می‌کردند.

20 وقتی مسخرگی‌ها تمام شد، آنها لباس ارغوانی را از تنش درآورده و لباسهای خودش را به او پوشانیدند و او را بیرون بردند تا مصلوب كنند.

عیسی بر روی صلیب

21 آنان شخصی را به نام شمعون اهل قیروان، پدر اسكندر و روفس كه از صحرا به شهر می‌آمد و از آنجا می‌گذشت، مجبور كردند كه صلیب عیسی را حمل كند.

22 آنها عیسی را به محلی به نام «جلجتا» كه معنی آن «محل كاسهٔ سر» است بردند.

23 به او شرابی دادند كه آمیخته به دارویی به نام «مُر» بود، امّا او آن را قبول نكرد.

24 پس او را بر صلیب میخكوب كردند و لباسهایش را بین خود تقسیم نمودند و برای تعیین سهم هر یک، قرعه انداختند.

25 ساعت نُه صبح بود كه او را مصلوب كردند.

26 تقصیرنامه‌ای به این شرح برایش نوشتند: «پادشاه یهودیان»

27 دو نفر راهزن را نیز با او مصلوب كردند یکی در طرف راست و دیگری را در سمت چپ او. [

28 به این طریق آن كلامی كه می‌گوید: از خطاكاران محسوب شد، تحقّق یافت.]

29 کسانی‌که از آنجا می‌گذشتند، سرهایشان را تكان می‌دادند و با اهانت به عیسی می‌گفتند: «ای کسی‌که می‌خواستی معبد بزرگ را خراب كنی و در سه روز بسازی،

30 حالا از صلیب پایین بیا و خودت را نجات بده.»

31 همچنین سران كاهنان و علما نیز او را مسخره می‌کردند و به یكدیگر می‌گفتند: «دیگران را نجات می‌داد، امّا نمی‌تواند خود را نجات دهد.

32 حالا این مسیح، پادشاه اسرائیل، از صلیب پایین بیاید تا ما ببینیم و به او ایمان بیاوریم.» كسانی هم كه با او مصلوب شده بودند، به او اهانت می‌کردند.

مرگ عیسی

33 در وقت ظهر، تاریکی تمام آن سرزمین را فراگرفت و تا سه ساعت ادامه داشت.

34 در ساعت سه بعد از ظهر، عیسی با صدای بلند گفت: «ایلی، ایلی لما سبقتنی؟» یعنی «خدای من، خدای من، چرا مرا ترک كردی؟»

35 بعضی از حاضران وقتی این را شنیدند، گفتند: «نگاه كنید! او الیاس را صدا می‌کند!»

36 یکی از آنها دوید و اسفنجی را از شراب تُرشیده پُر كرد و روی نی گذاشت و به او داد تا بنوشد و گفت: «بگذارید ببینم، آیا الیاس می‌آید تا او را پایین بیاورد؟»

37 عیسی فریاد بلندی كشید و جان داد.

38 پردهٔ اندرون مقدّس معبد بزرگ از بالا تا پایین دو تكه شد.

39 سروانی كه در مقابل عیسی ایستاده بود، وقتی چگونگی مرگ او را دید، گفت: «حقیقتاً این مرد پسر خدا بود.»

40 در آنجا عدّه‌ای زن هم بودند كه از دور نگاه می‌کردند و در بین آنها مریم مجدلیه و مریم مادر یعقوب كوچک و یوشا و سالومه دیده می‌شدند.

41 این زنها وقتی عیسی در جلیل بود، به او گرویدند و او را كمک می‌کردند. بسیاری از زنهای دیگر نیز همراه او به اورشلیم آمده بودند.

کفن و دفن عیسی

42 غروب همان روز كه روز تدارک، یعنی پیش از روز سبت بود،

43 یوسف از اهل رامه، كه یکی از اعضای محترم شورای یهود و در انتظار ظهور پادشاهی خدا بود، با كمال شهامت نزد پیلاطس رفت و جسد عیسی را از او خواست.

44 پیلاطس باور نمی‌کرد كه عیسی به این زودی مرده باشد. پس به دنبال سروانی كه مأمور مصلوب كردن عیسی بود فرستاد و از او پرسید: «آیا او به همین زودی مرد؟»

45 وقتی پیلاطس از جانب سروان اطمینان یافت، به یوسف اجازه داد كه جنازه را ببرد.

46 یوسف، كتان لطیفی خرید و جنازه عیسی را پایین آورد و در آن پیچید و در مقبره‌ای كه از سنگ تراشیده شده بود، قرار داد و سنگی جلوی در آن غلطانید.

47 مریم مجدلیه و مریم مادر یوشا، دیدند كه عیسی كجا گذاشته شد.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/MRK/15-9a45d2cf1dbf664de3b7f21ce678a95d.mp3?version_id=181—

Categories
مرقس

مرقس 16

رستاخیز عیسی

1 پس از پایان روز سبت، مریم مجدلیه، مریم مادر یعقوب و سالومه روغنهای معطّری خریدند تا بروند و بدن عیسی را تدهین كنند.

2 و صبح زود روز یكشنبه، درست بعد از طلوع آفتاب، به سر قبر رفتند.

3 آنها به یكدیگر می‌گفتند: «چه کسی سنگ را برای ما از جلوی قبر خواهد غلطانید؟»

4 وقتی خوب نگاه كردند، دیدند كه سنگ بزرگ از جلوی قبر به عقب غلطانیده شده است.

5 پس به داخل مقبره رفتند و در آنجا مرد جوانی را دیدند كه در طرف راست نشسته و ردای سفید بلندی در برداشت. آنها متحیّر ماندند.

6 امّا او به آنان گفت: «تعجّب نكنید، شما عیسای ناصری مصلوب را می‌جویید. او زنده شده، دیگر در اینجا نیست، نگاه كنید اینجا، جایی است كه او را گذاشته بودند.

7 حالا بروید و به شاگردان او، همچنین به پطرس بگویید كه او پیش از شما به جلیل خواهد رفت و همان طوری که خودش به شما فرموده بود، او را در آنجا خواهید دید.»

8 آنها از مقبره بیرون آمدند و از سر قبر گریختند، چون ترس و وحشت آنها را فراگرفته بود و از ترس چیزی به کسی نگفتند.

ظهور عیسی به مریم مجدلیه

9 عیسی پس از رستاخیز خود، در سحر‌گاه روز اول هفته قبل از همه به مریم مجدلیه كه هفت دیو از او بیرون كرده بود، ظاهر شد.

10 مریم رفت و این خبر را به شاگردان كه غمگین و گریان بودند، رسانید.

11 امّا آنها باور نكردند كه عیسی زنده شده و به مریم ظاهر گشته است.

ظهور عیسی به دو حواری

12 پس از آن عیسی به طرز دیگری به دو نفر از آنها كه به بیرون شهر می‌رفتند، ظاهر شد.

13 آنان برگشتند و به سایرین خبر دادند، امّا آنها حرف ایشان را باور نمی‌کردند.

ظهور عیسی به یازده حواری

14 سرانجام عیسی به آن یازده حواری، در وقتی که آنها سر سفره نشسته بودند، ظاهر شد و بی‌ایمانی و سخت دلی آنها را در نپذیرفتن گفتهٔ کسانی‌که او را زنده دیده بودند، مورد سرزنش قرار داد.

15 پس به ایشان فرمود: «به تمام نقاط دنیا بروید و این مژده را به تمام مردم اعلام كنید.

16 کسی‌که ایمان می‌آورد و تعمید می‌گیرد نجات خواهد یافت، امّا کسی‌که ایمان نیاورد، محكوم خواهد شد.

17 به ایمانداران این نشانه‌های قدرت داده خواهد شد: آنها با ذكر نام من دیوها را بیرون خواهند كرد، به زبانهای تازه سخن خواهند گفت،

18 اگر مارها را بگیرند و یا زهر بخورند به ایشان آسیبی نخواهد رسید. دستهای خود را بر مریضان خواهند گذاشت و آنان شفا خواهند یافت.»

صعود عیسی به آسمان

19 عیسی خداوند، بعد از اینكه با آنها صحبت كرد، به عالم بالا برده شد و در سمت راست خدا نشست.

20 آنها رفتند و پیام خود را در همه‌جا اعلام می‌کردند و خداوند كارهای آنها را بركت می‌داد و پیام آنها را با معجزاتی كه انجام می‌شد، تأیید می‌‌نمود.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/MRK/16-0db9c6f62805d499bd48930a31291db5.mp3?version_id=181—

Categories
لوقا

لوقا ‮معرّفی کتاب‬

معرّفی کتاب

انجیل لوقا عیسی را به عنوان منجی و نجات‌دهندهٔ موعود بنی‌اسرائیل و نجات‌دهندهٔ تمامی مردم جهان معرّفی می‌كند. لوقا گزارش می‌دهد كه عیسی توسط روح خدا خوانده شده است تا اینكه خبرخوش را به مسكینان بشارت دهد. این انجیل همچنین توجّه خاصی نسبت به تمام مردم با هرگونه نیازمندی آنها دارد. در این انجیل پیام ‌شادی‌آفرین در ابتدا و انتهای آن به خوبی مشاهده می‌شود. چه در موقع تولّد او و بشارتهای شاد و خوش، چه در موقع صعود او به آسمان و وعده‌های آرامش و شادی. داستان رشد و توسعهٔ مسیحیّت در كتاب دیگری از این نویسنده، به نام (كارهای رسولان) آمده است. در قسمت دوم و ششم (به تقسیم‌بندی كتاب رجوع كنید)، مطالبی آمده است كه فقط در این انجیل مشاهده می‌كنید، مانند، سرود فرشتگان و ملاقات شبانان از عیسی هنگام تولّد، عیسی پسر خردسال در معبد بزرگ، مثل سامری نیكو و پسر گمشده. در این انجیل اهمیّت خاصی به دعا، روح‌القدس و نقش زنها در رسالت عیسی و بخشش گناهان توسط خدا داده شده است.

تقسیم‌بندی كتاب

مقدّمه 1:1-4

تولّد و كودكی یحیی تعمید‌دهنده و عیسی 1:5-2:52

رسالت یحیای تعمید‌دهنده 3:1-20

تعمید و آزمایشهای عیسی 3:21-4:13

خدمات عمومی عیسی در جلیل 4:14-9:50

از جلیل تا اورشلیم 9:51-19:27

هفتهٔ آخر در اورشلیم و اطراف آن 19:28-23:56

رستاخیز، ظهور و صعود عیسی 24:1-53

Categories
لوقا

لوقا 1

مقدّمه

1 تقدیم به عالیجناب تئوفیلوس:

تا به حال نویسندگان بسیاری به نوشتن شرح وقایعی كه در بین ما رخ داده است، اقدام کرده‌اند

2 و آنچه را كه به وسیلهٔ شاهدان عینی اوّلیه و اعلام کنندگان آن پیام به ما رسیده است به قلم آورده‌اند.

3 من نیز به نوبهٔ خود، به عنوان کسی‌که جریان كامل این وقایع را جزء به جزء مطالعه و بررسی كرده است، صلاح دیدم كه این پیشامدها را به ترتیب تاریخ وقوع برای تو بنویسم

4 تا به حقیقت همهٔ مطالبی كه از آن اطّلاع یافته‌ای، پی ببری.

خبر تولّد یحیی

5 در زمان سلطنت هیرودیس، پادشاه یهودیه، كاهنی به نام زكریا از افراد گروه ابیا، زندگی می‌کرد. همسر او نیز از خاندان هارون بود و الیزابت نام داشت.

6 این دو نفر در نظر خدا درستكار بودند و بدون کوتاهی، كلّیهٔ احكام و دستورات خداوند را رعایت می‌کردند.

7 امّا فرزندی نداشتند زیرا الیزابت نازا بود و هر دو سالخورده بودند.

8 چون نوبت خدمت روزانه در معبد بزرگ به گروه زكریا رسید، او به عنوان كاهن مشغول انجام وظایف خود شد.

9 ‌طبق رسوم كاهنان قرعه به نام او درآمد كه به داخل جایگاه مقدّس در معبد بزرگ وارد شود و بُخور بسوزاند.

10 در وقت سوزاندن بُخور، تمام جماعت در بیرون ایستاده و دست به دعا برداشته بودند.

11 در آنجا فرشتهٔ خداوند به او ظاهر شد و در سمت راست آتشدان بُخور ایستاد.

12 زكریا از دیدن این منظره تكانی خورد و ترسید.

13 امّا فرشته به او گفت: «ای زكریا نترس. دعاهای تو مستجاب شده و همسرت الیزابت برای تو پسری خواهد زایید و او را یحیی خواهی نامید.

14 شادی و سرور نصیب تو خواهد بود و بسیاری از تولّد او شادمان خواهند شد.

15 زیرا او در نظر خداوند بزرگ خواهد بود و هرگز به شراب و باده لب نخواهد زد. از همان ابتدای تولّد از روح‌القدس پُر خواهد بود

16 و بسیاری از بنی‌اسرائیل را به سوی خداوند، خدای آنان باز خواهد گردانید.

17 با روح و قدرت الیاس مانند پیشاهنگی در حضور خداوند قدم خواهد زد تا پدران و فرزندان را آشتی دهد و سركشان را به راه نیكان آورد و مردمانی مستعد برای خداوند آماده سازد.»

18 زكریا به فرشته گفت: «چطور می‌توانم این را باور كنم؟ من پیر هستم و زنم نیز سالخورده است.»

19 فرشته به او پاسخ داد: «من جبرائیل هستم كه در حضور خدا می‌ایستم و فرستاده شده‌ام تا با تو صحبت كنم و این مژده را به تو برسانم.

20 پس توجّه كن: تو تا هنگام وقوع این امور لال خواهی شد و نیروی تكلّم را از دست خواهی داد زیرا سخنان مرا كه در وقت مقرّر به حقیقت خواهد پیوست باور نكردی.»

21 جماعتی كه منتظر زكریا بودند از اینكه او آن‌همه در داخل جایگاه مقدّس در معبد بزرگ ماند، متعجّب گشتند.

22 وقتی بیرون آمد و یارای سخن گفتن نداشت، آنان فهمیدند كه در داخل جایگاه مقدّس در معبد بزرگ رؤیایی دیده است و چون نمی‌توانست حرف بزند ایما و اشاره می‌کرد.

23 زكریا وقتی‌که دورهٔ خدمت كهانت خود را در معبد بزرگ به انجام رسانید به خانه بازگشت.

24 بعد از آن همسرش الیزابت حامله شد و مدّت پنج ماه در خلوت به سر برد و با خود می‌گفت:

25 «این كار را خداوند برای من كرده است و با این لطف خود، رسوایی مرا پیش مردم از میان برداشته است.»

خبر تولّد عیسی

26 در ماه ششم، جبرائیل فرشته از جانب خدا به شهری به نام ناصره، كه در استان جلیل واقع است

27 به نزد دختر باکره‌ای كه در عقد مردی به نام یوسف -‌از خاندان داوود- بود، فرستاده شد. نام این دختر مریم بود.

28 فرشته وارد شد و به او گفت: «سلام، ای کسی‌که مورد لطف هستی، خداوند با توست.»

29 امّا مریم از آنچه فرشته گفت بسیار مضطرب شد و ندانست كه معنی این سلام چیست.

30 فرشته به او گفت: «ای مریم، نترس زیرا خداوند به تو لطف فرموده است.

31 تو آبستن خواهی شد و پسری خواهی زایید و نام او را عیسی خواهی گذارد.

32 او بزرگ خواهد بود و به پسر خدای متعال ملقّب خواهد شد. خداوند، خدا تخت پادشاهی جدّش داوود را به او عطا خواهد فرمود.

33 او تا به ابد برخاندان یعقوب فرمانروایی خواهد كرد و پادشاهی او هرگز پایانی نخواهد داشت.»

34 مریم به فرشته گفت: «این چگونه ممكن است؟ من باکره هستم.»

35 فرشته به او پاسخ داد: «روح‌القدس بر تو خواهد آمد و قدرت خدای متعال بر تو سایه خواهد افكند و به این سبب آن نوزاد مقدّس، پسر خدا نامیده خواهد شد.

36 بدان كه خویشاوند تو الیزابت در سن پیری پسری در رحم دارد و آن کسی‌که نازا به حساب می‌آمد اكنون شش ماه از حاملگی او می‌گذرد.

37 زیرا برای خدا هیچ چیز محال نیست.»

38 مریم گفت: «باشد، من كنیز خداوند هستم، همان‌طور كه تو گفتی بشود.» و فرشته از نزد او رفت.

ملاقات مریم با الیزابت

39 در آن روزها مریم عازم سفر شد و باشتاب به شهری واقع در كوهستان یهودیه رفت.

40 او به خانهٔ زكریا وارد شد و به الیزابت سلام كرد.

41 وقتی الیزابت سلام مریم را شنید، بچّه در رَحمش تكان خورد. الیزابت از روح‌القدس پُر شد

42 و با صدای بلند گفت: «تو در بین زنها متبارک هستی و مبارک است ثمرهٔ رحم تو.

43 من كیستم كه مادر خداوندم به دیدنم بیاید؟

44 همین‌که سلام تو به گوش من رسید، بچّه از شادی در رحم من تكان خورد.

45 خوشا به حال آن زنی كه باور می‌کند که وعدهٔ خداوند برای او به انجام خواهد رسید.»

سرود مریم

46 مریم گفت:

«جان من خداوند را می‌‌ستاید

47 و روح من در نجات‌دهندهٔ من، خدا، شادی می‌کند،

48 چون او به كنیز ناچیز خود نظر لطف داشته است.

از این پس همهٔ نسلها مرا خوشبخت خواهند خواند،

49 زیرا آن قادر مطلق كارهای بزرگی برای من كرده است.

نام او مقدّس است.

50 رحمت او پشت در پشت برای كسانی است كه از او می‌ترسند.

51 دست خداوند با قدرت كار كرده است،

متكبّران را با خیالات دلشان تارومار كرده

52 و زورمندان را از تختهایشان به زیر افكنده

و فروتنان را سربلند كرده است.

53 گرسنگان را با چیزهای نیكو سیر نموده

و ثروتمندان را تهی‌دست روانه كرده است.

54 به‌خاطر محبّت پایدار خود،

از بندهٔ خود اسرائیل حمایت كرده است،

55 همان‌طور كه به اجداد ما یعنی به ابراهیم

و به فرزندان او تا به ابد وعده داد.»

56 مریم در حدود سه ماه نزد الیزابت ماند و بعد به منزل خود بازگشت.

تولّد یحیی

57 وقت زایمان الیزابت فرا رسید و پسری به دنیا آورد.

58 وقتی همسایگان و خویشاوندان او باخبر شدند كه خداوند چه لطف بزرگی در حق او كرده است مانند او شاد و خوشحال گشتند.

59 پس از یک هفته آمدند تا نوزاد را ختنه نمایند و در نظر داشتند نام پدرش زكریا را بر او بگذارند.

60 امّا مادرش گفت: «خیر، نام او باید یحیی باشد.»

61 آنها گفتند: «امّا در خاندان تو هیچ‌کس چنین نامی ندارد.»

62 و با اشاره از پدرش پرسیدند كه تصمیم او دربارهٔ نام طفل چیست.

63 او تخته‌ای خواست و در برابر تعجّب همگی نوشت: «نام او یحیی است.»

64 ناگهان زبانش باز شد و به ستایش خدا پرداخت.

65 تمام همسایگان ترسیدند و كلّیهٔ این اخبار در سرتاسر كوهستان یهودیه انتشار یافت.

66 همهٔ کسانی‌که این موضوع را می‌شنیدند دربارهٔ آن فكر می‌کردند و می‌گفتند: «این كودک چه خواهد شد؟ در واقع دست خداوند با اوست.»

نبوّت زكریا

67 پدر او زكریا، از روح‌القدس پُر شد و چنین نبوّت كرد:

68 «خداوند، خدای اسرائیل را سپاس باد.

زیرا به یاری قوم خود آمده و آنان را رهایی داده است.

69 از خاندان بندهٔ خود داوود،

رهانندهٔ نیرومندی بر افراشته است.

70 او از قدیم از زبان انبیای مقدّس خود وعده داد

71 كه ما را از دست دشمنانمان رهایی بخشد

و از دست همهٔ کسانی‌که از ما نفرت دارند، آزاد سازد

72 و با نیاکان ما به رحمت رفتار نماید

و پیمان مقدّس خود را به‌خاطر آورد.

73 برای پدر ما ابراهیم سوگند یاد كرد

74 كه ما را از دست دشمنان نجات دهد

و عنایت فرماید كه او را بدون ترس

75 با پاكی و نیكی تا زنده‌ایم، عبادت نماییم.

76 و تو، ای فرزند، نبیِ خدای متعال نامیده خواهی شد،

زیرا جلوی قدمهای خداوند خواهی رفت

تا راه او را آماده سازی

77 و به قوم او خبر دهی

كه با آمرزش گناهانشان رستگار می‌شوند،

78 زیرا از رحمت و دلسوزی خدای ماست

كه خورشید صبحگاهی از آسمان بر ما طلوع خواهد كرد

79 تا بر کسانی‌که در تاریكی و در سایهٔ مرگ به سر می‌برند بتابد

و قدمهای ما را به راه صلح و سلامتی هدایت فرماید.»

80 و امّا طفل بزرگ می‌شد و در روح قوی می‌گشت و تا روزی كه علناً به قوم اسرائیل ظاهر شد در بیابان به سر می‌برد.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/LUK/1-d0390d1be82e4f9b8f34f170293daa7f.mp3?version_id=181—

Categories
لوقا

لوقا 2

تولّد عیسی

1 در آن روزها به منظور یک سرشماری عمومی در سراسر دنیای روم فرمانی از طرف امپراتور اوغسطس صادر شد.

2 این اولین سرشماری بود و در آن هنگام كرینیوس فرماندار كلّ سوریه بود.

3 پس برای انجام سرشماری هرکسی به شهر خود می‌رفت

4 و یوسف نیز از شهر ناصرهٔ جلیل به یهودیه آمد تا در شهر داوود، كه بیت‌لحم نام داشت نامنویسی كند، زیرا او از خاندان داوود بود.

5 او مریم را كه در این موقع در عقد او و باردار بود همراه خود برد.

6 هنگامی‌که در آنجا اقامت داشتند وقت تولّد طفل فرا رسید

7 و مریم اولین فرزند خود را كه پسر بود به دنیا آورد. او را در قنداق پیچیده در آخوری خوابانید، زیرا در مسافرخانه جایی برای آنان نبود.

چوپانان و فرشتگان

8 در همان اطراف در میان مزارع، چوپانانی بودند كه در هنگام شب از گلّهٔ خود نگهبانی می‌کردند.

9 فرشتهٔ خداوند در برابر ایشان ایستاد و شكوه و جلال خداوند در اطرافشان درخشید و ایشان سخت وحشت كردند.

10 امّا فرشته گفت: «نترسید، من برای شما مژده‌ای دارم: شادی بزرگی شامل حال تمامی این قوم خواهد شد.

11 امروز در شهر داوود نجات‌دهنده‌ای برای شما به دنیا آمده است كه مسیح و خداوند است.

12 نشانی آن برای شما این است كه نوزاد را در قنداق پیچیده و در آخور خوابیده خواهید یافت.»

13 ناگهان با آن فرشته فوج بزرگی از سپاه آسمانی ظاهر شد كه خدا را با حمد و ثنا می‌سراییدند و می‌گفتند:

14 «خدا را در برترین آسمانها جلال

و بر زمین در بین مردمی كه مورد پسند او می‌باشند صلح و سلامتی باد.»

15 بعد از آنكه فرشتگان آنان را ترک كردند و به آسمان رفتند، چوپانان به یكدیگر گفتند: «بیایید، به بیت‌لحم برویم و واقعه‌ای را كه خداوند ما را از آن آگاه ساخته است ببینیم.»

16 پس باشتاب رفتند و مریم و یوسف و آن كودک را كه در آخور خوابیده بود پیدا كردند.

17 وقتی كودک را دیدند آنچه را كه دربارهٔ او به آنان گفته شده بود بیان كردند.

18 همهٔ شنوندگان از آنچه چوپانان می‌گفتند تعجّب می‌کردند.

19 امّا مریم تمام این چیزها را به‌خاطر می‌سپرد و دربارهٔ آنها عمیقاً می‌اندیشید.

20 چوپانان برگشتند و به‌خاطر آنچه شنیده و دیده بودند خدا را حمد و سپاس می‌گفتند، زیرا آنچه به ایشان گفته شده بود اتّفاق افتاده بود.

نامگذاری عیسی

21 یک هفته بعد كه وقت ختنهٔ كودک فرا رسید او را عیسی نامیدند، همان نامی كه فرشته قبل از قرار گرفتن او در رحم تعیین كرده بود.

تقدیم عیسی در معبد بزرگ

22 پس از آنكه روزهای تطهیر را مطابق شریعت موسی پشت سر گذاردند كودک را به اورشلیم آوردند تا به خداوند تقدیم نمایند.

23 چنانکه در شریعت خداوند نوشته شده است: نخستزادهٔ مذکر از آن خداوند شمرده می‌شود

24 و نیز طبق آنچه در شریعت خداوند نوشته شده است قربانی‌ای تقدیم كنند. یعنی یک جفت کبوتر و یا دو جوجه قمری.

25 در اورشلیم مردی به نام شمعون زندگی می‌کرد كه درستكار و پارسا بود و در انتظار سعادت اسرائیل به سر می‌برد و روح‌القدس بر او بود.

26 از طرف روح‌القدس به او الهام رسیده بود كه تا مسیح موعود خداوند را نبیند، نخواهد مرد.

27 او به هدایت روح به داخل معبد بزرگ آمد و هنگامی‌که والدین عیسی، طفل را به داخل آوردند تا آنچه را كه طبق شریعت مرسوم بود انجام دهند،

28 شمعون، طفل را در آغوش گرفت و خدا را حمدكنان گفت:

29 «حال ای خداوند، بر طبق وعدهٔ خود

بنده‌ات را بسلامت مرخّص فرما

30 چون چشمانم نجات تو را دیده است،

31 نجاتی كه تو در حضور همهٔ ملّتها آماده ساخته‌ای،

32 نوری كه افكار ملل بیگانه را روشن سازد

و مایهٔ سربلندی قوم تو، اسرائیل گردد.»

33 پدر و مادر آن طفل از آنچه دربارهٔ او گفته شد متحیّر گشتند.

34 شمعون برای آنان دعای خیر كرد و به مریم مادر عیسی، گفت: «این كودک برای سقوط و یا سرافرازی بسیاری در اسرائیل تعیین شده است و نشانه‌ای است كه در ردكردن او

35 افكار پنهانی عدّهٔ كثیری آشكار خواهد شد و در دل تو نیز خنجری فرو خواهد رفت.»

36 در آنجا، همچنین زنی نبیّه به نام حنا زندگی می‌کرد كه دختر فنوئیل از طایفهٔ اشیر بود، او زنی بود بسیار سالخورده، كه بعد از ازدواج، مدّت هفت سال با شوهرش زندگی كرده

37 و بعد از آن هشتاد و چهار سال بیوه مانده بود. او هرگز از معبد بزرگ خارج نمی‌شد بلكه شب و روز با نماز و روزه، خدا را عبادت می‌کرد.

38 او در همان موقع جلو آمد، به درگاه خدا شكرگزاری نمود و برای همهٔ کسانی‌که در انتظار نجات اورشلیم بودند، دربارهٔ آن طفل صحبت كرد.

بازگشت به ناصره

39 بعد از آنكه همهٔ كارهایی را كه در شریعت خداوند مقرّر است انجام دادند، به شهر خود، ناصرهٔ جلیل برگشتند.

40 و كودک سرشار از حكمت، بزرگ و قوی می‌گشت و لطف خدا با او بود.

عیسی نوجوان در معبد بزرگ

41 والدین عیسی همه ساله برای عید فصح به اورشلیم می‌رفتند.

42 وقتی او به دوازده سالگی رسید آنها طبق معمول برای آن عید به آنجا رفتند.

43 وقتی روزهای عید به پایان رسید و آنان عازم شهر خود شدند، عیسی نوجوان در اورشلیم ماند ولی والدینش این را نمی‌دانستند

44 و به گمان اینكه او در بین كاروان است یک روز تمام به سفر ادامه دادند و آن وقت در میان دوستان و خویشان خود به جستجوی او پرداختند.

45 چون او را پیدا نكردند ناچار به اورشلیم برگشتند تا به دنبال او بگردند.

46 بعد از سه روز او را در معبد بزرگ پیدا كردند -‌درحالی‌كه در میان معلّمان نشسته بود و به آنان گوش می‌داد و از ایشان سؤال می‌کرد.

47 همهٔ شنوندگان از هوش او و از پاسخهایی كه می‌داد در حیرت بودند.

48 والدین عیسی از دیدن او تعجّب كردند و مادرش به او گفت: «پسرم، چرا با ما چنین كردی؟ من و پدرت با نگرانی زیاد دنبال تو می‌گشتیم.»

49 او گفت: «برای چه دنبال من می‌گشتید؟ مگر نمی‌دانستید كه من موظّف هستم در خانهٔ پدرم باشم؟»

50 امّا آنان نفهمیدند كه مقصود او چیست.

51 عیسی با ایشان به ناصره بازگشت و مطیع آنان بود. مادرش همهٔ این چیزها را در دل خود نگاه می‌داشت.

52 عیسی در حكمت و قامت رشد می‌کرد و مورد پسند خدا و مردم بود.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/LUK/2-97a5c6d17fdc86606783fd1f441c7c43.mp3?version_id=181—

Categories
لوقا

لوقا 3

پیام یحیی

1 در پانزدهمین سال حكومت طیبریوس قیصر، وقتی پنطیوس پیلاطس فرماندار یهودیه و هیرودیس، حاكم استان جلیل و برادرش فیلیپُس، حاكم استانهای ایتوریه و نواحی ترخونیتس، و لیسانیوس حاكم آبلیه بود،

2 یعنی در زمانی‌که حنا و قیافا كاهنان اعظم بودند، كلام خدا در بیابان به یحیی پسر زكریا رسید.

3 او به تمام نواحی اطراف رود اردن می‌رفت و اعلام می‌کرد كه مردم توبه كنند و برای آمرزش گناهان خود تعمید بگیرند.

4 همچنان‌که در كتاب اشعیای نبی آمده است:

«شخصی در بیابان فریاد می‌زند:

راهی برای خداوند آماده سازید،

طریق او را راست نمایید.

5 درّه‌ها پر شوند،

کوهها و تپّه‌ها صاف گردند،

کجی‌ها راست خواهند شد

راههای ناهموار هموار خواهند گشت

6 و همهٔ آدمیان نجات خدا را خواهند دید.»

7 انبوه مردم می‌آمدند تا از دست یحیای تعمید بگیرند. او به ایشان گفت: «ای مارها، چه كسی شما را آگاه ساخت تا از خشم و غضب آینده بگریزید؟

8 پس توبهٔ خود را با ثمراتی كه به بار می‌آورید، نشان دهید و پیش خود نگویید كه ما پدری مانند ابراهیم داریم. بدانید كه خدا قادر است از این سنگها فرزندانی برای ابراهیم بیافریند.

9 تیشه بر ریشهٔ درختان گذاشته شده و هر درختی كه میوهٔ خوب به بار نیاورد، بریده و در آتش افكنده خواهد شد.»

10 مردم از او پرسیدند: «پس تكلیف ما چیست؟»

11 او پاسخ داد: «آن کسی‌که دو پیراهن دارد، باید یكی از آنها را به کسی‌که ندارد بدهد و هرکه خوراک دارد، باید همچنین كند.»

12 باجگیران هم برای گرفتن تعمید آمدند و از او پرسیدند: «ای استاد، ما چه باید بكنیم؟»

13 به ایشان گفت: «بیش از آنچه مقرّر شده مطالبه نكنید.»

14 سپاهیان هم پرسیدند: «ما چه ‌كنیم؟» به آنان گفت: «از كسی بزور پول نگیرید و تهمت ناروا نزنید و به حقوق خود قانع باشید.»

15 مردم در انتظار به سر می‌بردند و از یكدیگر می‌پرسیدند كه آیا یحیی مسیح موعود است یا نه.

16 امّا او چنین جواب داد: «من شما را با آب تعمید می‌دهم امّا كسی خواهد آمد كه از من تواناتر است و من لایق آن نیستم كه بند كفش او را باز كنم. او شما را با روح‌القدس و آتش تعمید خواهد داد.

17 او چنگال خود را در دست دارد تا خرمن خود را پاک كند و گندم را در انبار جمع نماید، امّا كاه را در آتشی خاموش نشدنی، خواهد سوزانید.»

18 یحیی با راههای بسیار و گوناگون مردم را تشویق می‌کرد و به آنها بشارت می‌داد

19 امّا هیرودیس، كه بر سر موضوع زن برادرش هیرودیا و خلافکاریهای دیگر خود مورد سرزنش یحیی واقع شده بود،

20 با انداختن یحیی به زندان مرتكب كاری بدتر از همه شد.

تعمید گرفتن عیسی

21 پس از آنكه همه تعمید گرفتند، عیسی نیز تعمید گرفت و به دعا مشغول بود كه آسمان گشوده شد

22 و روح‌القدس به صورت كبوتری بر او نازل شد و صدایی از آسمان آمد: «تو پسر عزیز من هستی. از تو خشنودم.»

شجره‌نامهٔ عیسی

23 وقتی عیسی مأموریت خود را شروع كرد در حدود سی سال از عمرش گذشته بود و برحسب تصوّر مردم او پسر یوسف بود و یوسف پسر هالی،

24 پسر مَتات، پسر لاوی، پسر مِلكی، پسر ینا، پسر یوسف،

25 پسر مَتاتیا، پسر آموس، پسر ناحوم، پسر حِسلی، پسر نَجی،

26 پسر مأت، پسر مَتاتیا، پسر شِمعی، پسر یوسف، پسر یهودا،

27 پسر یوحنا، پسر ریسا، پسر زروبابل، پسر شالتیئیل، پسر نیری،

28 پسر مِلكی، پسر اَدی، پسر قوسام، پسر ایلمودام، پسر عیر،

29 پسر یوسی، پسر الیعزر، پسر یوریم، پسر مَتات، پسر لاوی،

30 پسر شَمعون، پسر یهودا، پسر یوسف، پسر یونان، پسر ایلیاقیم،

31 پسر مِلیا، پسر مینان، پسر مَتاتا، پسر ناتان، پسر داوود،

32 پسر یَسی، پسر عوبید، پسر بوعز، پسر شَلمون، پسر نَحشون،

33 پسر عمیناداب، پسر ارام، پسر حَصرون، پسر فارص، پسر یهودا،

34 پسر یعقوب، پسر اسحاق، پسر ابراهیم، پسر تارح، پسر ناحور،

35 پسر سروج، پسر رعو، پسر فالج، پسر عابر، پسر صالح،

36 پسر قینان، پسر ارفكشاد، پسر سام، پسر نوح، پسر لامَک،

37 پسر متوشالَح، پسر خنوخ، پسر یارد، پسر مَهلئیل، پسر قینان،

38 پسر انوش، پسر شیث، پسر آدم بود و آدم از خدا بود.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/LUK/3-7709a9c2405efc0fda1a084efa4df5ec.mp3?version_id=181—

Categories
لوقا

لوقا 4

آزمایشها

1 عیسی پر از روح‌القدس از رود اردن بازگشت و روح خدا او را به بیابانها برد

2 و در آنجا ابلیس او را مدّت چهل روز با وسوسه‌ها آزمایش می‌کرد. او در آن روزها چیزی نخورد و سرانجام گرسنه شد.

3 ابلیس به او گفت: «اگر تو پسر خدا هستی به این سنگ بگو تا نان شود.»

4 عیسی پاسخ داد: «در کتاب‌مقدّس نوشته شده است كه زندگی انسان فقط بسته به نان نیست.»

5 بعد ابلیس او را به بالای كوهی برد و در یک چشم به هم زدن تمام ممالک دنیا را به او نشان داد

6 و گفت: «تمامی اختیارات این قلمرو و همهٔ شكوه و جلال آن را به تو خواهم بخشید، زیرا در اختیار من است و من می‌توانم آن را به هرکه بخواهم ببخشم.

7 اگر تو مرا سجده كنی، صاحب همهٔ آن خواهی شد.»

8 عیسی به او پاسخ داد: «در کتاب‌مقدّس نوشته شده است: ‘تو باید خداوند، خدای خود را سجده كنی و فقط او را خدمت نمایی.’»

9 سپس ابلیس او را به اورشلیم برد و بر كنگرهٔ معبد بزرگ قرار داد و به او گفت: «اگر تو پسر خدا هستی خود را از اینجا به پایین بینداز،

10 زیرا در کتاب‌مقدّس نوشته شده است: ‘او به فرشتگان خود فرمان خواهد داد تا تو را محافظت كنند.’

11 و نیز نوشته شده است: ‘تو را در دستهای خود نگاه خواهند داشت، مبادا پایت به سنگی بخورد.’»

12 عیسی به او پاسخ داد: «کتاب‌مقدّس همچنین می‌گوید كه ‘نباید خداوند، خدای خود را بیازمایی.’»

13 ابلیس پس از آنكه تمام وسوسه‌های خود را به پایان رسانید مدّتی او را تنها گذاشت.

آغاز كار عیسی در جلیل

14 عیسی با قدرت روح‌القدس به استان جلیل برگشت و شهرت او سرتاسر آن ناحیه را پُر ساخت.

15 در کنیسه‌های آنان تعلیم می‌داد و همهٔ مردم او را می‌ستودند.

مردم ناصره عیسی را رد می‌کنند

16 به این ترتیب به شهر ناصره، جایی‌که در آن بزرگ شده بود، آمد و در روز سبت طبق معمول به كنیسه رفت و برای قرائت كلام خدا برخاست.

17 طومار اشعیای نبی را به او دادند. طومار را باز كرد و آن قسمتی را یافت كه می‌فرماید:

18 «روح خداوند بر من است،

او مرا مسح كرده است

تا به بینوایان مژده دهم.

مرا فرستاده است تا آزادی اسیران و بینایی كوران

و رهایی ستمدیدگان را اعلام كنم

19 و سال فرخندهٔ خداوند را اعلام نمایم.»

20 طومار را پیچید و به سرپرست كنیسه داد و نشست. در كنیسه تمام چشم‌ها به او دوخته شده بود.

21 او شروع به صحبت كرد و به ایشان گفت: «امروز هنگامی‌که گوش می‌دادید این نوشته به حقیقت پیوست.»

22 همهٔ حاضران او را تحسین می‌کردند و از كلمات فیض بخشی كه می‌گفت، تعجّب می‌‌نمودند. آنها می‌گفتند: «مگر این مرد پسر یوسف نیست؟»

23 عیسی گفت: «بدون شک در مورد من این ضرب‌المثل را خواهید گفت كه ای طبیب خود را شفا بده. شما همچنین خواهید گفت كه ما شرح همهٔ كارهایی را كه تو در كفرناحوم کرده‌ای شنیده‌ایم، همان كارها را در شهر خود انجام بده.»

24 عیسی ادامه داد و گفت: «در واقع هیچ نبی‌ای در شهر خود پذیرفته نمی‌شود.

25 یقین بدانید، در زمان الیاس كه مدّت سه سال و شش ماه آسمان بسته شد و قحطی سختی در تمام زمین به وجود آمد، بیوه زنهای بسیاری در اسرائیل بودند.

26 با وجود این الیاس نزد هیچ‌یک از آنان فرستاده نشد، مگر نزد بیوه زنی در شهر صرفه صیدون.

27 همین‌طور در زمان الیشع نبی، جذامیان بسیاری در اسرائیل بودند ولی هیچ‌كدام از آنان جز نعمان سریانی شفا نیافت.»

28 از شنیدن این سخن همهٔ حاضران در كنیسه غضبناک شدند.

29 آنها برخاستند و او را از شهر بیرون كردند و به لب تپّه‌ای كه شهر بر روی آن بنا شده بود بردند تا او را به پایین بیندازند.

30 امّا او از میان آنان گذشت و رفت.

شفای یک دیوزده

31 عیسی به كفرناحوم كه یكی از شهرهای جلیل است آمد و مردم را در روز سبت تعلیم داد.

32 مردم از تعالیم او تعجّب كردند، زیرا كلام او با قدرت ادا می‌شد.

33 در كنیسه مردی حضور داشت كه دارای روح دیو پلید بود. او با صدای بلند فریاد زد:

34 «ای عیسای ناصری، با ما چه‌کار داری؟ آیا آمده‌ای ما را نابود كنی؟ تو را خوب می‌شناسم ای پاک مرد خدا.»

35 عیسی او را سرزنش كرد و فرمود: «ساكت شو و از او بیرون بیا.» روح دیو پلید پس از آنكه آن مرد را در برابر مردم به زمین كوبید، بدون آنكه به او آسیبی برساند او را ترک كرد.

36 همه متحیّر شدند و به یكدیگر می‌گفتند: «این چه نوع فرمانی است؟ به ارواح پلید با اختیار و اقتدار فرمان می‌دهد و آنها بیرون می‌روند.»

37 به این ترتیب شهرت او در تمام آن نواحی پیچید.

شفای دردمندان

38 عیسی از كنیسه بیرون آمد و به خانهٔ شمعون رفت. مادرزن شمعون به تب شدیدی مبتلا بود. از عیسی خواستند كه به او كمک نماید.

39 عیسی بر بالین او ایستاد و با پرخاش به تب فرمان داد و تب او قطع شد و آن زن فوراً برخاست و به پذیرایی آنان مشغول شد.

40 هنگام غروب همهٔ کسانی‌که بیمارانی مبتلا به امراض گوناگون داشتند آنان را نزد عیسی آوردند و او دست خود را بر یک‌یک آنان گذاشت و آنان را شفا داد.

41 دیوها هم از عدّهٔ زیادی بیرون آمدند و فریاد می‌زدند: «تو پسر خدا هستی»، امّا او آنها را سرزنش می‌کرد و اجازه نمی‌داد حرف بزنند زیرا آنها می‌دانستند كه او مسیح موعود است.

عیسی در كنایس موعظه می‌کند

42 وقتی سپیدهٔ صبح دمید، عیسی از شهر خارج شد و به جای خلوتی رفت. امّا مردم به سراغ او رفتند و وقتی به جایی‌که او بود رسیدند، سعی می‌کردند از رفتن او جلوگیری نمایند.

43 امّا او گفت: «من باید مژدهٔ پادشاهی خدا را به شهرهای دیگر هم برسانم چون برای انجام همین كار فرستاده شده‌ام.»

44 به این ترتیب او پیام خود را در کنیسه‌های یهودیه اعلام می‌کرد.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/LUK/4-55795a9f6177fae2fb00aec2bfd4ce48.mp3?version_id=181—

Categories
لوقا

لوقا 5

انتخاب شاگردان

1 یک روز عیسی در كنار دریاچهٔ جنیسارت ایستاده بود و مردم به طرف او هجوم آورده بودند تا كلام خدا را از زبان او بشنوند.

2 عیسی ملاحظه كرد كه دو قایق در آنجا لنگر انداخته‌اند و ماهیگیران پیاده شده بودند تا تورهای خود را بشویند.

3 عیسی به یكی از قایقها كه متعلّق به شمعون بود سوار شد و از او تقاضا كرد كه كمی از ساحل دور شود و درحالی‌که در قایق نشسته بود، به تعلیم مردم پرداخت.

4 در پایان صحبت به شمعون گفت: «به قسمت‌های عمیق آب بران و تورهایتان را برای صید به آب بیندازید.»

5 شمعون جواب داد: «ای استاد، ما تمام شب زحمت كشیدیم و اصلاً چیزی نگرفتیم، امّا حالا كه تو می‌فرمایی، من تورها را می‌اندازم.»

6 آنها چنین كردند و آن‌قدر ماهی صید كردند كه نزدیک بود تورهایشان پاره شود.

7 پس به همكاران خود كه در قایق دیگر بودند اشاره كردند كه به كمک آنان بیایند. ایشان آمدند و هر دو قایق را از ماهی پر كردند به طوری که نزدیک بود غرق شوند.

8 وقتی شمعون پطرس متوجّه شد كه چه اتّفاقی افتاده است، پیش عیسی زانو زد و عرض كرد: «ای خداوند، از نزد من برو چون من خطاكارم.»

9 او و همهٔ همكارانش از صیدی كه شده بود، متحیّر بودند.

10 همكاران او یعقوب و یوحنا، پسران زِبدی نیز همان حال را داشتند. عیسی به شمعون فرمود: «نترس؛ از این پس مردم را صید خواهی كرد.»

11 به محض اینكه قایقها را به خشكی آوردند، همه‌چیز را رها كردند و به دنبال او رفتند.

شفای یک جذامی

12 روزی عیسی در شهری بود، از قضا مردی جذامی در آنجا حضور داشت. وقتی آن جذامی عیسی را دید به پای او افتاد و از او كمک خواسته گفت: «ای آقا، اگر بخواهی می‌توانی مرا پاک كنی.»

13 عیسی دست خود را دراز كرد، او را لمس نمود و فرمود: «می‌خواهم، پاک شو.» فوراً جذام او بر طرف شد.

14 عیسی به او امر فرمود كه این موضوع را به كسی نگوید و افزود: «امّا برو خود را به كاهن نشان بده و به‌خاطر پاک شدنت قربانی‌ای را كه موسی معیّن نموده است، تقدیم كن تا برای همه مدركی باشد.»

15 امّا عیسی بیش از پیش در تمام آن نواحی شهرت یافت و عدّهٔ زیادی گرد آمدند تا سخنان او را بشنوند و از نا‌خوشی‌های خود شفا یابند،

16 امّا او به خارج از شهر می‌رفت تا در تنهایی دعا كند.

شفای یک مفلوج

17 روزی عیسی مشغول تعلیم بود و پیروان فرقهٔ فریسی و آموزگاران شریعت كه از تمام روستاهای جلیل و از یهودیه و اورشلیم آمده بودند، در اطراف او نشسته بودند و او با قدرت خداوند بیماران را شفا می‌داد.

18 در این هنگام چند مرد دیده شدند كه مفلوجی را روی تختی می‌آوردند. آنها سعی می‌کردند او را به داخل بیاورند و در برابر عیسی به زمین بگذارند.

19 امّا به علّت كثرت جمعیّت نتوانستند راهی پیدا كنند كه او را به داخل آوردند. بنابراین به بام رفتند و او را با تشک از میان سفالهای سقف پایین گذاشتند و در وسط جمعیّت در برابر عیسی قرار دادند.

20 عیسی وقتی ایمان آنها را دید فرمود: «ای دوست، گناهان تو بخشیده شد.»

21 علما و فریسیان به یكدیگر می‌گفتند: «این كیست كه حرفهای كفرآمیز می‌زند؟ چه کسی جز خدا می‌تواند گناهان را ببخشد؟»

22 امّا عیسی افكار آنان را درک كرد و در جواب فرمود: «چرا چنین افكاری را در ذهن خود می‌پرورانید؟

23 آیا گفتن اینكه گناهان تو بخشیده شد، آسانتر است یا گفتن اینكه بلند شو و راه برو؟

24 امّا برای اینكه بدانید پسر انسان در روی زمین قدرت و اختیار آمرزیدن گناهان را دارد، به آن مرد مفلوج گفت: به تو می‌گویم بلند شو، تشک خود را بردار و به خانه برو.»

25 او فوراً پیش چشم آنان روی پاهای خود برخاست، تشكی را كه روی آن خوابیده بود برداشت و خدا را حمدگویان به خانه رفت.

26 همه غرق در حیرت شدند و خدا را حمد كردند و با ترس می‌گفتند: «امروز چیزهای عجیبی دیدیم.»

دعوت لاوی

27 بعد از آنكه عیسی بیرون رفت متوجّه باجگیری به نام لاوی شد كه در محل دریافت باج نشسته بود. به او فرمود: «به دنبال من بیا.»

28 او برخاست، همه‌چیز را واگذاشت و به دنبال او رفت.

29 لاوی برای عیسی در خانهٔ خود مهمانی بزرگی ترتیب داد. عدّهٔ زیادی از باجگیران و اشخاص دیگر با عیسی و شاگردانش سر سفره نشسته بودند.

30 فریسیان و علمای آنها از شاگردان عیسی ایراد گرفتند و گفتند: «چرا شما با باجگیران و خطاكاران می‌خورید و می‌نوشید؟»

31 عیسی به آنان جواب داد: «تندرستان احتیاج به طبیب ندارند بلكه بیماران.

32 من نیامده‌ام تا پرهیزکاران را به توبه دعوت كنم بلكه آمده‌ام تا خطا‌كاران را دعوت نمایم.»

دربارهٔ روزه

33 آنان به او گفتند: «شاگردان یحیی اغلب اوقات روزه می‌گیرند و نماز می‌گزارند، شاگردان فریسیان هم، چنین می‌کنند، امّا شاگردان تو می‌خورند و می‌نوشند.»

34 عیسی به ایشان پاسخ داد «آیا شما می‌توانید دوستان داماد را درحالی‌که داماد با ایشان است به روزه گرفتن مجبور كنید؟

35 امّا زمانی می‌آید كه داماد از ایشان گرفته خواهد شد، در آن روزها ایشان نیز روزه خواهند گرفت.»

36 همچنین برای آنان این مَثَل را بیان فرمود: «هیچ‌کس از یک لباس نو تکه‌ای پاره نمی‌کند تا با آن لباس كهنه‌ای را وصله كند. اگر چنین كند، هم آن لباس نو پاره می‌شود و هم وصلهٔ نو مناسب لباس كهنه نیست.

37 همچنین هیچ‌کس شراب تازه را در مشكهای كهنه نمی‌ریزد. اگر بریزد، شراب تازه مشکها را می‌تركاند، شراب به هدر می‌رود و مشكها نیز از بین خواهند رفت.

38 آری، باید شراب تازه را در مشكهای نو ریخت.

39 هیچ‌کس پس از نوشیدن شراب كهنه، شراب تازه نمی‌خواهد چون می‌گوید كه شراب كهنه بهتر است.»

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/LUK/5-6407782538dd86c6a60a141134a32ee9.mp3?version_id=181—