Categories
یوحنا

یوحنا 10

مَثَل آغل گوسفندان

1 «یقین بدانید هرکه از در به آغل گوسفندان وارد نشود بلكه از راه دیگری بالا برود او دزد و راهزن است.

2 امّا کسی‌که از در وارد شود شبان گوسفندان است.

3 دربان در را برای او باز می‌کند و گوسفندان صدایش را می‌شنوند. او گوسفندان خود را به نام می‌خواند و آنان را بیرون می‌برد.

4 وقتی گوسفندان خود را بیرون می‌بَرد، خودش در جلوی آنها حركت می‌کند و گوسفندان

5 به دنبالش می‌روند زیرا صدای او را می‌شناسند. به دنبال غریبه نمی‌روند بلكه از او می‌گریزند زیرا صدای غریبه‌ها را نمی‌شناسند.»

6 عیسی این مَثَل را برای ایشان آورد ولی آنها مقصود او را نفهمیدند.

شبان نیكو

7 پس عیسی بار دیگر به آنها گفت: «یقین بدانید كه من برای گوسفندان در هستم.

8 همهٔ کسانی‌که قبل از من آمدند، دزد و راهزن بودند و گوسفندان به صدای آنان گوش ندادند.

9 من در هستم، هرکه به وسیلهٔ من وارد شود نجات می‌یابد و به داخل و خارج می‌رود و علوفه پیدا می‌کند.

10 دزد می‌آید تا بدزدد، بكشد و نابود سازد. من آمده‌ام تا آدمیان حیات یابند و آن را به طور كامل داشته باشند.

11 «من شبان نیكو هستم، شبان نیكو جان خود را برای گوسفندان فدا می‌سازد.

12 امّا مزدوری كه شبان نیست و گوسفندان به او تعلّق ندارند وقتی ببیند كه گرگ می‌آید، گوسفندان را می‌گذارد و فرار می‌کند. آنگاه گرگ به گلّه حمله می‌کند و گوسفندان را پراكنده می‌سازد.

13 او می‌گریزد چون مزدور است و به فكر گوسفندان نیست.

14 من شبان نیكو هستم، من گوسفندان خود را می‌شناسم و آنها هم مرا می‌شناسند.

15 همان‌طور كه پدر مرا می‌شناسد، من هم پدر را می‌شناسم و جان خود را در راه گوسفندان فدا می‌سازم.

16 من گوسفندان دیگری هم دارم كه از این گلّه نیستند، باید آنها را نیز بیاورم. آنها صدای مرا خواهند شنید و یک گلّه و یک شبان خواهند شد.

17 «پدرم مرا دوست دارد زیرا من جان خود را فدا می‌کنم تا آن را بار دیگر بازیابم.

18 هیچ‌کس جان مرا از من نمی‌گیرد، من به میل خود آن را فدا می‌کنم. اختیار دارم كه آن را فدا سازم و اختیار دارم كه آن را باز به دست آورم. پدر این دستور را به من داده است.»

19 به‌خاطر این سخنان، بار دیگر در بین یهودیان دودستگی به وجود آمد.

20 بسیاری از آنان گفتند: «او دیو دارد و دیوانه است. چرا به سخنان او گوش می‌دهید؟»

21 دیگران گفتند: «کسی‌که دیو دارد نمی‌تواند این‌طور سخن بگوید. آیا دیو می‌تواند چشمان كور را باز نماید؟»

یهودیان عیسی را نمی‌پذیرند

22 وقتی عید تقدیس در اورشلیم فرا رسید، زمستان بود

23 و عیسی در صحن معبد بزرگ و در داخل رواق سلیمان قدم می‌زد.

24 یهودیان در اطراف او گرد آمدند و از او پرسیدند: «تا چه ‌موقع ما را در بی‌تکلیفی نگاه می‌داری؟ اگر مسیح هستی آشكارا بگو.»

25 عیسی گفت: «من به شما گفته‌ام امّا شما باور نمی‌كنید. كارهایی كه به نام پدر انجام می‌دهم بر من شهادت می‌دهند.

26 امّا شما، چون گوسفندان من نیستید ایمان نمی‌آورید.

27 گوسفندان من صدای مرا می‌شنوند و من آنها را می‌شناسم و آنها به دنبال من می‌آیند.

28 من به آنها حیات جاودان می‌بخشم و آنها هرگز هلاک نخواهند شد و هیچ‌کس نمی‌تواند آنها را از دست من بگیرد.

29 پدری كه آنان را به من بخشیده است از همه بزرگتر است و هیچ‌کس نمی‌تواند آنها را از دست پدر من بگیرد.

30 من و پدر یک هستیم.»

31 بار دیگر یهودیان سنگ را برداشتند تا او را سنگسار كنند.

32 عیسی به آنها گفت: «من از جانب پدر كارهای نیک بسیاری در برابر شما انجام داده‌ام به‌خاطر کدام‌یک از آنها مرا سنگسار می‌کنید؟»

33 یهودیان در جواب گفتند: «برای كارهای نیک نیست كه می‌خواهیم تو را سنگسار كنیم، بلكه به‌خاطر كفرگفتن توست. تو كه یک انسان هستی و ادّعای الوهیّت می‌کنی!»

34 عیسی در جواب گفت: «مگر در شریعت شما نوشته نشده است كه شما خدایان هستید؟

35 اگر خدا كسانی را كه كلام او را دریافت کرده‌اند خدایان خوانده است و ما می‌دانیم كه كلام خدا هرگز باطل نمی‌شود،

36 پس چرا به من كه پدر، مرا برگزیده و به جهان فرستاده است نسبت كفرگویی می‌دهید، وقتی می‌گویم پسر خدا هستم؟

37 اگر من كارهای پدرم را بجا نمی‌آورم، به من ایمان نیاورید.

38 امّا اگر كارهای او را انجام می‌دهم حتّی اگر به من ایمان نمی‌آورید به كارهای من ایمان آورید و بدانید و مطمئن شوید كه پدر در من است و من در او.»

39 پس بار دیگر آنها می‌خواستند او را دستگیر كنند امّا از نظر ایشان دور شد.

40 باز عیسی از رود اردن گذشته به جایی‌که یحیی قبلاً تعمید می‌داد، رفت و در آنجا ماند.

41 بسیاری از مردم نزد او آمدند و گفتند: «یحیی هیچ معجزه‌ای نكرد امّا آنچه او دربارهٔ این مرد گفت راست بود.»

42 در آنجا بسیاری به عیسی گرویدند.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/JHN/10-9d9be149f59ec0deaadb6a7dab54fc6c.mp3?version_id=181—

Categories
یوحنا

یوحنا 11

مرگ ایلعازر

1 مردی به نام ایلعازر، از اهالی بیت‌عنیا یعنی دهكدهٔ مریم و خواهرش مرتا، مریض بود.

2 مریم همان بود كه به پاهای خداوند عطر ریخت و آنها را با گیسوان خود خشک كرد و اكنون برادرش ایلعازر بیمار بود.

3 پس خواهرانش برای عیسی پیغام فرستادند كه: «ای خداوند، آن کسی‌که تو او را دوست داری بیمار است.»

4 وقتی عیسی این را شنید گفت: «این بیماری به مرگ او منجر نخواهد شد بلكه وسیله‌ای برای جلال خداست تا پسر خدا نیز از این راه جلال یابد.»

5 عیسی مرتا و خواهر او و ایلعازر را دوست می‌داشت.

6 پس وقتی از بیماری ایلعازر باخبر شد دو روز دیگر در جایی‌که بود توقّف كرد

7 و سپس به شاگردانش گفت: «بیایید باز با هم به یهودیه برویم.»

8 شاگردان به او گفتند: «ای استاد، هنوز از آن وقت كه یهودیان می‌خواستند تو را سنگسار كنند، چیزی نگذشته است. آیا باز هم می‌خواهی به آنجا بروی؟»

9 عیسی پاسخ داد: «آیا یک روز دوازده ساعت نیست؟ کسی‌که در روز راه می‌رود لغزش نمی‌خورد زیرا نور این جهان را می‌بیند.

10 امّا اگر کسی در شب راه برود می‌لغزد، زیرا در او هیچ نوری وجود ندارد.»

11 عیسی این را گفت و افزود: «دوست ما ایلعازر خوابیده است امّا من می‌روم تا او را بیدار كنم.»

12 شاگردان گفتند: «ای خداوند، اگر او خواب باشد حتماً خوب خواهد شد.»

13 عیسی از مرگ او سخن می‌گفت امّا آنها تصوّر كردند مقصود او خواب معمولی است.

14 آنگاه عیسی به طور واضح به آنها گفت: «ایلعازر مرده است.

15 به‌خاطر شما خوشحالم كه آنجا نبوده‌ام چون حالا می‌توانید ایمان بیاورید. بیایید نزد او برویم.»

16 توما كه او را دوقلو می‌گفتند به سایر شاگردان گفت: «بیایید ما هم برویم تا با او بمیریم.»

عیسی قیامت و حیات است

17 وقتی عیسی به آنجا رسید، معلوم شد كه چهار روز است او را دفن کرده‌اند.

18 بیت‌عنیا كمتر از سه کیلومتر از اورشلیم فاصله داشت

19 و بسیاری از یهودیان نزد مرتا و مریم آمده بودند تا به‌خاطر مرگ برادرشان آنها را تسلّی دهند.

20 مرتا به محض آنكه شنید عیسی در راه است، برای استقبال او بیرون رفت ولی مریم در خانه ماند.

21 مرتا به عیسی گفت: «خداوندا، اگر تو اینجا می‌بودی، برادرم نمی‌مُرد.

22 با وجود این می‌دانم كه الآن هم هرچه از خدا بخواهی به تو عطا خواهد كرد.»

23 عیسی گفت: «برادرت باز زنده خواهد شد.»

24 مرتا گفت: «می‌دانم كه او در روز قیامت زنده خواهد شد.»

25 عیسی گفت: «من قیامت و حیات هستم. کسی‌که به من ایمان بیاورد حتّی اگر بمیرد، حیات خواهد داشت؛

26 هر کسی‌که زنده باشد و به من ایمان بیاورد، هرگز نخواهد مرد. آیا این را باور می‌کنی؟»

27 مرتا گفت: «آری، خداوندا! من ایمان دارم كه تو مسیح و پسر خدا هستی كه می‌باید به جهان بیاید.»

عیسی گریه می‌کند

28 مرتا پس از اینكه این را گفت رفت و خواهر خود مریم را صدا كرد و به طور پنهانی به او گفت: «استاد آمده است و تو را می‌خواهد.»

29 وقتی مریم این را شنید، فوراً بلند شد و به طرف عیسی رفت.

30 عیسی هنوز به دهكده نرسیده بود بلكه در همان جایی بود كه مرتا به دیدن او رفت.

31 یهودیانی كه برای تسلّی‌دادن به مریم در خانه بودند وقتی دیدند كه او با عجله برخاسته و از خانه بیرون می‌رود به دنبال او رفتند و با خود می‌گفتند كه او می‌خواهد به سر قبر برود تا در آنجا گریه كند.

32 همین‌که مریم به جایی‌که عیسی بود آمد و او را دید، به پاهای او افتاده گفت: «خداوندا، اگر در اینجا می‌بودی برادرم نمی‌مُرد.»

33 عیسی وقتی او و یهودیانی را كه همراه او بودند، گریان دید؛ از دل آهی كشید و سخت متأثّر شد

34 و پرسید: «او را كجا گذاشته‌اید؟» جواب دادند: «خداوندا، بیا و ببین.»

35 اشک از چشمان عیسی سرازیر شد.

36 یهودیان گفتند: «ببینید چقدر او را دوست داشت؟»

37 امّا بعضی گفتند: «آیا این مرد كه چشمان کور را باز كرد، نمی‌توانست کاری بكند كه جلوی مرگ ایلعازر را بگیرد؟»

ایلعازر زنده می‌شود

38 پس عیسی درحالی‌که از دل آه می‌کشید به سر قبر آمد. قبر غاری بود كه سنگی جلوی آن گذاشته بودند.

39 عیسی گفت: «سنگ را بردارید.» مرتا خواهر ایلعازر گفت: «خداوندا، الآن چهار روز از مرگ او می‌گذرد و متعفّن شده است.»

40 عیسی به او گفت: «آیا به تو نگفتم كه اگر ایمان داشته باشی، جلال خدا را خواهی دید؟»

41 پس سنگ را از جلوی قبر برداشتند. آنگاه عیسی به آسمان نگاه كرد و گفت: «ای پدر، تو را شكر می‌کنم كه سخن مرا شنیده‌ای.

42 من می‌دانستم كه تو همیشه سخن مرا می‌شنوی ولی به‌خاطر کسانی‌که اینجا ایستاده‌اند، این را گفتم تا آنها ایمان بیاورند كه تو مرا فرستاده‌ای.»

43 پس از این سخنان، عیسی با صدای بلند فریاد زد: «ای ایلعازر، بیرون بیا.»

44 آن مرده، درحالی‌که دستها و پاهایش با كفن بسته شده و صورتش با دستمال پوشیده بود بیرون آمد. عیسی به آنها گفت: «او را باز كنید و بگذارید برود.»

توطئه علیه عیسی

45 بسیاری از یهودیانی كه برای دیدن مریم آمده بودند، وقتی آنچه را عیسی انجام داد مشاهده كردند، به او ایمان آوردند.

46 امّا بعضی از آنها نزد فریسیان رفتند و كارهایی را كه عیسی انجام داده بود به آنها گزارش دادند.

47 فریسیان و سران كاهنان با شورای بزرگ یهود جلسه‌ای تشكیل دادند و گفتند: «چه باید كرد؟ این مرد معجزات زیادی می‌کند.

48 اگر او را همین‌طور آزاد بگذاریم، همهٔ مردم به او ایمان خواهند آورد و آن وقت رومیان خواهند آمد و معبد بزرگ و ملّت ما را خواهند گرفت.»

49 یکی از آنها یعنی قیافا كه در آن سال، كاهن اعظم بود گفت: «شما اصلاً چیزی نمی‌دانید.

50 متوجّه نیستید كه لازم است یک ‌نفر به‌خاطر قوم بمیرد تا ملّت ما به كلّی نابود نشود.»

51 او این سخن را از خود نگفت، بلكه چون در آن سال كاهن اعظم بود، پیشگویی كرد كه عیسی می‌باید در راه قوم یهود بمیرد،

52 و نه تنها در راه آن قوم بلكه تا فرزندان خدا را كه پراكنده هستند به صورت یک بدن واحد به هم بپیوندد.

53 از آن روز به بعد آنها توطئه قتل او را چیدند.

54 بعد از آن عیسی دیگر به طور علنی در بین یهودیان رفت و آمد نمی‌کرد، بلكه از آنجا به ناحیه‌ای نزدیک بیابان، به شهری به نام افرایم رفت و با شاگردان خود در آنجا ماند.

55 عید فصح یهودیان نزدیک بود و عدّهٔ زیادی از آبادیهای اطراف به اورشلیم آمدند تا قبل از عید خود را تطهیر نمایند.

56 آنها در جستجوی عیسی بودند و در معبد بزرگ به یكدیگر می‌گفتند: «او به جشن نخواهد آمد. نظر شما چیست؟»

57 امّا سران كاهنان و فریسیان دستور داده بودند كه هرکه بداند عیسی كجاست، اطّلاع دهد تا او را دستگیر نمایند.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/JHN/11-9733e7afb9d913fdd654713302f6fca9.mp3?version_id=181—

Categories
یوحنا

یوحنا 12

تدهین عیسی به وسیلهٔ مریم

1 شش روز قبل از عید فصح، عیسی به بیت‌عنیا، محل زندگی ایلعازر یعنی همان کسی‌که او را پس از مردن، زنده كرده بود، آمد.

2 آنها در آنجا برای او شامی تهیّه دیدند. مرتا خدمت می‌کرد و ایلعازر با مهمانان، پهلوی عیسی بر سر سفره نشست.

3 آنگاه مریم پیمانه‌ای از عطر بسیار گرانبها كه روغن سنبل خالص بود، آورد و بر پاهای عیسی ریخت و با گیسوان خود آنها را خشک كرد به طوری که آن خانه از بوی عطر پر شد.

4 در این وقت یهودای اسخریوطی پسر شمعون كه یکی از حواریون عیسی بود و بزودی او را تسلیم می‌کرد گفت:

5 «چرا این عطر به سیصد سکّهٔ نقره فروخته نشد تا پول آن به فقرا داده شود؟»

6 او این را از روی دلسوزی برای فقرا نگفت، بلكه به این دلیل گفت كه خودش مسئول كیسهٔ پول و شخص دزدی بود و از پولی كه به او می‌دادند، برمی‌‌داشت.

7 عیسی گفت: «با او کاری نداشته باش، بگذار آن را تا روزی كه مرا دفن می‌کنند نگه دارد.

8 فقرا همیشه در بین شما خواهند بود امّا من همیشه با شما نخواهم بود.»

توطئه علیه ایلعازر

9 عدّهٔ زیادی از یهودیان شنیدند كه عیسی در آنجاست. پس آمدند تا نه تنها عیسی بلكه ایلعازر را هم كه زنده كرده بود، ببینند.

10 بنابراین سران كاهنان تصمیم گرفتند كه ایلعازر را نیز بكشند،

11 زیرا او باعث شده بود بسیاری از یهودیان از رهبران خود روی‌گردان شده، به عیسی ایمان آورند.

ورود مظفّرانهٔ عیسی به اورشلیم

12 فردای آن روز جمعیّت بزرگی كه برای عید آمده بودند. وقتی شنیدند عیسی در راه اورشلیم است،

13 شاخه‌های نخل به دست گرفتند و به استقبال او رفتند. آنها فریاد می‌زدند: «خدا را سپاس باد، مبارک باد پادشاه اسرائیل كه به نام خداوند می‌آید.»

14 عیسی کرّه‌الاغی یافت و بر آن سوار شد، چنانکه كلام خدا می‌فرماید:

15 «ای دختر صهیون، دیگر نترس!

اكنون پادشاه تو كه بر کرّه‌الاغی سوار است، می‌آید.»

16 در ابتدا مقصود این چیزها برای شاگردان روشن نبود؛ امّا پس از آنكه عیسی به جلال رسید، آنها به‌یاد آوردند كه این چیزها دربارهٔ او نوشته شده بود و همان‌طور هم آنها برای او انجام داده بودند.

17 موقعی که عیسی ایلعازر را صدا زد و زنده از قبر بیرون آورد، عدّهٔ زیادی حضور داشتند. آنها آنچه را دیده و شنیده بودند نقل كردند.

18 به این دلیل آن جمعیّت بزرگ به استقبال عیسی آمدند، زیرا شنیده بودند كه عیسی این معجزه را انجام داده بود.

19 فریسیان به یكدیگر گفتند: «نمی‌بینید كه هیچ کاری از ما ساخته نیست؟ تمام دنیا به دنبال او رفته است.»

یونانیان می‌خواهند عیسی را ببینند

20 در میان کسانی‌که برای عبادت عید به اورشلیم آمده بودند عدّه‌ای یونانی بودند.

21 آنها نزد فیلیپُس كه اهل بیت‌صیدای جلیل بود آمدند و گفتند: «ای آقا، ما می‌خواهیم عیسی را ببینیم.»

22 فیلیپُس رفت و این را به اندریاس گفت و آن وقت هردوی آنها رفتند و به عیسی گفتند.

23 عیسی به آنها گفت: «ساعت آن رسیده است كه پسر انسان جلال یابد.

24 یقین بدانید كه اگر دانهٔ گندم به داخل خاک نرود و نمیرد، هیچ‌وقت از یک دانه بیشتر نمی‌شود امّا اگر بمیرد دانه‌های بی‌شماری به بار می‌آورد.

25 کسی‌که جان خود را دوست دارد، آن را از دست می‌دهد و کسی‌که در این جهان از جان خود بگذرد آن را تا به حیات جاودانی حفظ خواهد كرد.

26 اگر کسی می‌خواهد مرا خدمت كند باید به دنبال من بیاید و هرجا من باشم، خادم من نیز در آنجا با من خواهد بود و اگر کسی مرا خدمت كند، پدر من او را سرافراز خواهد كرد.

عیسی دربارهٔ مرگ خود سخن می‌گوید

27 «اكنون جان من در اضطراب است. چه بگویم؟ آیا بگویم: ‘ای پدر مرا از این ساعت برهان؟’ امّا برای همین منظور به این ساعت رسیده‌ام.

28 ای پدر، نام خود را جلال بده.» در آن وقت صدایی از آسمان رسید كه می‌گفت: «آن را جلال داده‌ام و باز هم جلال خواهم داد.»

29 گروهی كه در آنجا ایستاده بودند گفتند: «صدای رعد بود.» و دیگران گفتند: «فرشته‌ای با او سخن گفت.»

30 عیسی در جواب گفت: «این صدا به‌خاطر شما آمد نه به‌خاطر من.

31 اكنون موقع داوری این جهان است و حكمران این جهان بیرون رانده می‌شود.

32 وقتی از زمین بالا برده می‌شوم، همهٔ آدمیان را به سوی خود خواهم كشید.»

33 عیسی این را در اشاره به نوع مرگی كه در انتظارش بود گفت.

34 مردم به او گفتند: «تورات به ما تعلیم می‌دهد كه مسیح تا به ابد زنده می‌ماند. پس تو چگونه می‌گویی كه پسر انسان باید بالا برده شود؟ این پسر انسان كیست؟»

35 عیسی به آنان گفت: «فقط تا زمانی كوتاه نور با شماست؛ تا وقتی این نور با شماست راه بروید مبادا تاریكی شما را فرا گیرد. کسی‌که در تاریكی راه می‌رود نمی‌داند به كجا می‌رود.

36 تا زمانی‌که نور را دارید به نور ایمان بیاورید تا فرزندان نور شوید.»

بی‌ایمانی یهودیان

عیسی این را گفت و از نزد آنان رفت و پنهان شد.

37 با وجود معجزات بسیاری كه در حضور آنان انجام داد آنها به او ایمان نیاوردند،

38 تا سخن اشعیای نبی تحقّق یابد كه گفته بود:

«ای خداوند، آیا پیام ما را کسی باور نموده

و آیا قدرت خداوند به احدی مشكوف گردیده است؟»

39 پس آنها نتوانستند ایمان آورند، زیرا اشعیا باز هم فرموده است:

40 «چشمان آنها را نابینا

و دلهایشان را سخت گردانیده است

تا با چشمان خود نبینند

و با دلهای خود نفهمند

و به سوی من باز نگردند

تا ایشان را شفا دهم.»

41 اشعیا این را فرمود زیرا جلال عیسی را دید و دربارهٔ او سخن گفت.

42 با وجود این بسیاری از بزرگان یهود به او گرویدند. ولی به‌خاطر فریسیان و ترس از آنکه مبادا از كنیسه اخراج شوند به ایمان خود اقرار نمی‌کردند،

43 زیرا آنان تعریف و تمجید از انسان را بیش از حرمت و عزّتی كه از جانب خداست دوست می‌داشتند.

داوری به وسیلهٔ كلام عیسی

44 پس عیسی با صدای بلند گفت: «هرکه به من ایمان بیاورد نه فقط به من بلكه به فرستندهٔ من نیز ایمان آورده است.

45 هرکه مرا می‌بیند فرستندهٔ مرا دیده است.

46 من نوری هستم كه به جهان آمده‌ام تا هرکه به من ایمان آورد در تاریكی نماند،

47 امّا اگر کسی سخنان مرا بشنود و اطاعت نكند، من در حقّ او داوری نمی‌کنم، زیرا نیامده‌ام تا جهان را محكوم سازم بلكه تا جهان را نجات بخشم.

48 داوری هست كه هرکه مرا رد كند و سخنانم را نپذیرد او را محكوم می‌سازد. سخنانی كه من گفتم در روز آخر او را محكوم خواهد ساخت.

49 چون من از خود سخن نمی‌گویم بلكه پدری كه مرا فرستاده است به من فرمان داد كه چه بگویم و چگونه صحبت كنم

50 و من می‌دانم كه فرمان او حیات جاودانی است. پس آنچه من می‌گویم کاملاً همان چیزی است كه پدر به من گفته است.»

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/JHN/12-9b4a3a3998c5f56499537f444223ec76.mp3?version_id=181—

Categories
یوحنا

یوحنا 13

شستن پاهای شاگردان

1 یک روز قبل از عید فصح بود. عیسی فهمید كه ساعتش فرا رسیده است و می‌بایست این جهان را ترک كند و نزد پدر برود. او كه همیشه متعلّقان خود را در این جهان محبّت می‌‌نمود، آنها را تا به آخر محبّت كرد.

2 وقت شام خوردن بود و شیطان قبلاً دل یهودای اسخریوطی را برانگیخته بود كه عیسی را تسلیم نماید.

3 عیسی كه می‌دانست پدر همه‌چیز را به دست او سپرده و از جانب خدا آمده است و به سوی او می‌رود،

4 از سر سفره برخاسته، لباس خود را كنار گذاشت و حوله‌ای گرفته به كمر بست.

5 بعد از آن در لگنی آب ریخت و شروع كرد به شستن پاهای شاگردان و خشک‌كردن آنها با حوله‌ای كه به كمر بسته بود.

6 وقتی نوبت به شمعون پطرس رسید او به عیسی گفت: «ای خداوند، آیا تو می‌خواهی پاهای مرا بشویی؟»

7 عیسی در جواب گفت: «تو اكنون نمی‌فهمی من چه می‌کنم ولی بعداً خواهی فهمید.»

8 پطرس گفت: «هرگز نمی‌گذارم پاهای مرا بشویی.»

عیسی به او گفت: «اگر تو را نشویم، تو در من سهمی نخواهی‌ داشت.»

9 شمعون پطرس گفت: «پس ای خداوند، نه تنها پاهای مرا بلكه دستها و سرم را نیز بشوی.»

10 عیسی گفت: «کسی‌که غسل كرده است احتیاجی به شست‌وشو ندارد، به جز شستن پاهایش. او از سر تا پا تمیز است و شما پاک هستید، ولی نه همه.»

11 چون او می‌دانست چه کسی او را تسلیم خواهد نمود، به همین دلیل گفت همهٔ شما پاک نیستید.

12 بعد از آنکه پاهای آنان را شست و لباس خود را پوشید و دوباره سر سفره نشست، از آنها پرسید: «آیا فهمیدید برای شما چه كردم؟

13 شما مرا استاد و خداوند خطاب می‌کنید و درست هم می‌گویید زیرا كه چنین هستم.

14 پس اگر من كه استاد و خداوند شما هستم پاهای شما را شسته‌ام، شما هم باید پاهای یكدیگر را بشویید.

15 به شما نمونه‌ای دادم تا همان‌طور كه من با شما رفتار كردم شما هم رفتار كنید.

16 یقین بدانید كه هیچ غلامی از ارباب خود و هیچ قاصدی از فرستندهٔ خویش بزرگتر نیست.

17 هرگاه این را فهمیدید، خوشا به حال شما اگر به آن عمل نمایید.

18 «آنچه می‌گویم مربوط به همهٔ شما نیست. من کسانی را كه برگزیده‌ام می‌شناسم. امّا این پیشگویی کتاب‌مقدّس باید تحقّق یابد: ‘آن‌کس كه با من نان می‌خورد، برضد من برخاسته است.’

19 اكنون پیش از وقوع این را به شما می‌گویم تا وقتی واقع شود ایمان آورید كه من او هستم.

20 یقین بدانید هرکه، کسی را كه من می‌فرستم بپذیرد مرا پذیرفته است و هرکه مرا بپذیرد فرستندهٔ مرا پذیرفته است.»

پیشگویی دربارهٔ تسلیم‌شدن

21 وقتی عیسی این را گفت، روحاً سخت مضطرب شد و به طور آشكار فرمود: «یقین بدانید كه یکی از شما مرا تسلیم دشمنان خواهد كرد.»

22 شاگردان با شک و تردید به یكدیگر نگاه می‌کردند زیرا نمی‌دانستند این را دربارهٔ کدام‌یک از آنها می‌گوید.

23 یکی از شاگردان كه عیسی او را دوست می‌داشت، پهلوی او نشسته بود.

24 پس شمعون پطرس با اشاره از او خواست از عیسی بپرسد كه او دربارهٔ کدام‌یک از آنها صحبت می‌کند.

25 بنابراین آن شاگرد به عیسی نزدیكتر شده از او پرسید: «ای خداوند، او كیست؟»

26 عیسی پاسخ داد: «من این تکهٔ نان را به داخل كاسه فرو می‌برم و به او می‌دهم، او همان شخص است.» پس وقتی تكهٔ نان را به داخل كاسه فرو برد، آن را به یهودا پسر شمعون اسخریوطی داد.

27 همین‌که یهودا لقمه را گرفت شیطان وارد وجود او شد. عیسی به او گفت: «آنچه را می‌کنی زودتر بكن.»

28 ولی از کسانی‌که بر سر سفره بودند هیچ‌کس نفهمید منظور او از این سخن چه بود.

29 بعضی گمان كردند كه چون یهودا مسئول كیسهٔ پول بود عیسی به او می‌گوید كه هرچه برای عید لازم دارند، خریداری نماید و یا چیزی به فقرا بدهد.

30 به محض اینكه یهودا لقمه را گرفت بیرون رفت و شب بود.

فرمان تازه

31 وقتی یهودا بیرون رفت، عیسی گفت: «اكنون پسر انسان جلال می‌یابد

32 و اگر خدا به وسیلهٔ او جلال یابد، خدا نیز او را جلال خواهد داد و این جلال بزودی شروع می‌شود.

33 ای فرزندان من، زمانی كوتاه با شما هستم. آنگاه به دنبال من خواهید گشت و همان‌طور كه به یهودیان گفتم اكنون به شما هم می‌گویم، آن جایی‌که من می‌روم شما نمی‌توانید بیایید.

34 به شما فرمان تازه‌ای می‌دهم: یكدیگر را دوست بدارید، همان‌طور که من شما را دوست داشته‌ام شما نیز یکدیگر را دوست بدارید.

35 اگر نسبت به یكدیگر محبّت داشته باشید، همه خواهند فهمید كه شاگردان من هستید.»

پیشگویی انكار پطرس

36 شمعون پطرس به او گفت: «ای خداوند، كجا می‌روی؟» عیسی پاسخ داد: «جایی‌که می‌روم تو حالا نمی‌توانی به دنبال من بیایی، امّا بعدها خواهی آمد.»

37 پطرس گفت: «ای خداوند چرا نمی‌توانم همین حالا به دنبال تو بیایم؟ من حاضرم جان خود را به‌خاطر تو بدهم.»

38 عیسی به او جواب داد: «آیا حاضری جان خود را به‌خاطر من بدهی؟ یقین بدان كه پیش از بانگ خروس سه بار خواهی گفت كه مرا نمی‌شناسی.»

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/JHN/13-74e1a30ae3b6cd630ecfcbdea739d28c.mp3?version_id=181—

Categories
یوحنا

یوحنا 14

عیسی یگانه راه به سوی خداست

1 «دلهای شما مضطرب نشود. به خدا توکّل نمایید، به من نیز ایمان داشته باشید.

2 در خانهٔ پدر من منزلهای بسیاری هست. اگر چنین نبود، به شما می‌گفتم. من می‌روم تا مكانی برای شما آماده سازم.

3 پس از اینكه رفتم و مكانی برای شما آماده ساختم، دوباره می‌آیم و شما را نزد خود می‌برم تا جایی‌که من هستم شما نیز باشید.

4 شما می‌دانید به كجا می‌روم و راه آن را نیز می‌دانید.»

5 توما گفت: «ای خداوند، ما نمی‌دانیم تو به كجا می‌روی، پس چگونه می‌توانیم راه را بدانیم.»

6 عیسی به او گفت: «من راه و راستی و حیات هستم، هیچ‌کس جز به وسیلهٔ من نزد پدر نمی‌آید.

7 اگر مرا می‌شناختید پدر مرا نیز می‌شناختید، از این پس شما او را می‌شناسید و او را دیده‌اید.»

8 فیلیپُس به او گفت: «ای خداوند، پدر را به ما نشان بده و این برای ما كافی است.»

9 عیسی به او گفت: «ای فیلیپُس، در این مدّت طولانی من با شما بوده‌ام و تو هنوز مرا نشناخته‌ای؟ هرکه مرا دید پدر را دیده است. پس چگونه می‌گویی پدر را به ما نشان بده؟

10 آیا باور نمی‌کنی كه من در پدر هستم و پدر در من است؟ سخنانی كه به شما می‌گویم از خودم نیست، آن پدری كه در من ساكن است همهٔ این كارها را انجام می‌دهد.

11 به من ایمان داشته باشید كه من در پدر هستم و پدر در من است. در غیر این صورت به‌خاطر کارهایی كه از من دیده‌اید به من ایمان داشته باشید.

12 یقین بدانید هرکه به من ایمان بیاورد آنچه را من می‌كنم خواهد كرد و حتّی كارهای بزرگتری هم انجام خواهد داد، زیرا من نزد پدر می‌روم

13 و هرچه به نام من بخواهید آن را انجام خواهم داد تا پدر در پسر جلال یابد.

14 اگر چیزی به نام من بخواهید آن را انجام خواهم داد.

وعدهٔ روح‌القدس

15 «اگر مرا دوست دارید، دستورهای مرا اطاعت خواهید كرد

16 و من از پدر درخواست خواهم كرد و او پشتیبان دیگری به شما خواهد داد كه همیشه با شما بماند.

17 یعنی همان روح راستی كه جهان نمی‌تواند بپذیرد زیرا او را نمی‌بیند و نمی‌شناسد ولی شما او را می‌شناسید، چون او نزد شما می‌ماند و در خود شما خواهد بود.

18 «شما را تنها نمی‌گذارم، نزد شما برمی‌گردم.

19 پس از اندک زمانی، جهان دیگر مرا نخواهد دید امّا شما مرا خواهید دید و چون من زنده‌ام شما هم خواهید زیست.

20 در آن روز خواهید دانست كه من در پدر هستم و شما در من و من در شما.

21 «هرکه احكام مرا قبول كند و مطابق آنها عمل نماید او کسی است كه مرا دوست دارد و هرکه مرا دوست دارد پدر من او را دوست خواهد داشت و من نیز او را دوست داشته خود را به او ظاهر خواهم ساخت.»

22 یهودا (نه یهودای اسخریوطی) از او پرسید: «ای خداوند، چرا می‌خواهی خود را به ما ظاهر سازی امّا نه به جهان؟»

23 عیسی در جواب او گفت: «هرکه مرا دوست دارد مطابق آنچه می‌گویم عمل خواهد نمود و پدر من او را دوست خواهد داشت و ما نزد او آمده و با او خواهیم ماند.

24 کسی‌که مرا دوست ندارد مطابق تعالیم من عمل نمی‌كند. آنچه شما می‌شنوید از خودم نیست بلكه از پدری كه مرا فرستاده است.

25 «این چیزها را وقتی هنوز با شما هستم می‌گویم،

26 امّا پشتیبان شما یعنی روح‌القدس كه پدر به نام من خواهد فرستاد همه‌چیز را به شما تعلیم خواهد داد و آنچه را به شما گفته‌ام به‌یاد شما خواهد آورد.

27 «آرامش برای شما بجا می‌گذارم، من آرامش خود را به شما می‌دهم. جهان نمی‌تواند آن آرامش را به طوری که من به شما می‌دهم بدهد. دلهای شما مضطرب نشود و ترسان نباشید.

28 شنیدید كه به شما گفتم من می‌روم ولی نزد شما برمی‌گردم. اگر مرا دوست می‌داشتید از شنیدن اینكه من نزد پدر می‌روم، شاد می‌شدید زیرا پدر از من بزرگتر است.

29 اكنون قبل از اینكه این كار عملی شود به شما گفتم تا وقتی اتّفاق می‌افتد ایمان بیاورید.

30 بعد از این با شما زیاد سخن نمی‌گویم زیرا حكمران این جهان می‌آید، او بر من هیچ قدرتی ندارد،

31 امّا برای اینكه جهان بداند كه من پدر را دوست دارم، دستورات او را به طور كامل انجام می‌دهم. برخیزید از اینجا برویم.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/JHN/14-af8409f204eb1a0612f24a771db22ab1.mp3?version_id=181—

Categories
یوحنا

یوحنا 15

تاک حقیقی

1 «من تاک حقیقی هستم و پدر من باغبان است.

2 هر شاخه‌ای را كه در من ثمر نیاورد می‌برد و هر شاخه‌ای كه ثمر بیاورد آن را پاک می‌سازد تا میوهٔ بیشتری به بار آورد.

3 شما با تعالیمی كه به شما گفتم پاک شده‌اید.

4 در من بمانید و من در شما. همان‌طور كه هیچ شاخه‌ای نمی‌تواند به خودی خود میوه دهد مگر آنکه در تاک بماند، شما نیز نمی‌توانید ثمر بیاورید مگر در من بمانید.

5 «من تاک هستم و شما شاخه‌های آن هستید. هرکه در من بماند و من در او، میوهٔ بسیار می‌آورد چون شما نمی‌توانید جدا از من کاری انجام دهید.

6 اگر کسی در من نماند مانند شاخه‌ای به دور افكنده می‌شود و خشک می‌گردد. مردم شاخه‌های خشكیده را جمع می‌کنند و در آتش می‌ریزند و می‌سوزانند.

7 اگر در من بمانید و سخنان من در شما بماند هرچه می‌خواهید بطلبید كه حاجت شما برآورده می‌شود.

8 جلال پدر من در این است كه شما میوهٔ فراوان بیاورید و به این طریق شاگردان من خواهید بود.

9 همان‌طور كه پدر مرا دوست داشته است من هم شما را دوست داشته‌ام. در محبّت من بمانید.

10 اگر مطابق احكام من عمل كنید، در محبّت من خواهید ماند، همان‌طور كه من احكام پدر را اطاعت نموده‌ام و در محبّت او ساكن هستم.

11 «این چیزها را به شما گفته‌ام تا شادی من در شما باشد و شادی شما كامل گردد.

12 حكم من این است كه یكدیگر را دوست بدارید، همان‌طور كه من شما را دوست داشتم.

13 محبّتی بزرگتر از این نیست كه کسی جان خود را فدای دوستان خود كند.

14 شما دوستان من هستید اگر احكام مرا انجام دهید.

15 دیگر شما را بنده نمی‌خوانم زیرا بنده نمی‌داند اربابش چه می‌کند. من شما را دوستان خود خوانده‌ام زیرا هرچه را از پدر خود شنیدم برای شما شرح دادم.

16 شما مرا برنگزیده‌اید بلكه من شما را برگزیده‌ام و مأمور كرده‌ام كه بروید و میوه بیاورید، میوه‌ای كه دایمی باشد تا هرچه به نام من از پدر بخواهید به شما عطا نماید.

17 حكم من برای شما این است كه یكدیگر را دوست بدارید.

نفرت جهان

18 «اگر جهان از شما نفرت دارد، بدانید كه قبل از شما از من نفرت داشته است.

19 اگر شما متعلّق به این جهان بودید جهان متعلّقان خود را دوست می‌داشت، امّا چون شما از این جهان نیستید و من شما را از جهان برگزیده‌ام، به این سبب جهان از شما نفرت دارد.

20 آنچه را گفتم به‌خاطر بسپارید: غلام از ارباب خود بزرگتر نیست. اگر به من آزار رسانیدند به شما نیز آزار خواهند رسانید و اگر از تعالیم من پیروی كردند از تعالیم شما نیز پیروی خواهند نمود.

21 چون شما به من تعلّق دارید آنها با شما چنین رفتاری خواهند داشت زیرا فرستندهٔ مرا نمی‌شناسند.

22 اگر من نمی‌آمدم و با آنها سخن نمی‌گفتم آنها تقصیری نمی‌داشتند، ولی اكنون دیگر برای گناه خود عذری ندارند.

23 کسی‌که از من متنفّر باشد از پدر من نیز نفرت دارد.

24 اگر در میان آنان كارهایی را كه هیچ شخص دیگری قادر به انجام آنها نیست انجام نداده بودم، مقصّر نمی‌بودند، ولی آنها آن كارها را دیده‌اند ولی با وجود این، هم از من و هم از پدر من نفرت دارند.

25 و به این ترتیب تورات آنها كه می‌گوید: ‘بی‌جهت از من متنفّرند’ تحقّق می‌یابد.

26 «امّا وقتی پشتیبان شما كه او را از جانب پدر نزد شما می‌فرستم بیاید یعنی روح راستی كه از پدر صادر می‌گردد، او دربارهٔ من شهادت خواهد داد

27 و شما نیز شاهدان من خواهید بود زیرا از ابتدا با من بوده‌اید.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/JHN/15-6568fe6c9e9a6735f8d591ac5273da1a.mp3?version_id=181—

Categories
یوحنا

یوحنا 16

1 «این چیزها را به شما گفتم تا ایمانتان سست نشود.

2 شما را از کنیسه‌ها بیرون خواهند كرد و در حقیقت زمانی می‌آید كه هرکه شما را بكشد، گمان می‌کند كه با این كار به خدا خدمت می‌نماید.

3 این كارها را با شما خواهند كرد، زیرا نه پدر را می‌شناسند و نه مرا.

4 این چیزها را به شما گفتم تا وقتی زمان وقوع آنها برسد گفتار مرا به‌خاطر آورید.

كار روح‌القدس

«این چیزها را در اول به شما نگفتم زیرا خودم با شما بودم

5 امّا اكنون نزد کسی‌که مرا فرستاد می‌روم و هیچ‌یک از شما نمی‌پرسید ‘كجا می‌روی؟’

6 ولی چون این چیزها را به شما گفتم دلهای شما پر از غم شد.

7 با وجود این، این حقیقت را به شما می‌گویم كه رفتن من برای شما بهتر است زیرا اگر من نروم پشتیبانتان نزد شما نمی‌آید امّا اگر بروم او را نزد شما خواهم فرستاد

8 و وقتی او می‌آید جهان را در مورد گناه، عدالت و داوری متقاعد می‌سازد.

9 گناه را نشان خواهد داد چون به من ایمان نیاوردند،

10 عدالت را مكشوف خواهد ساخت چون من نزد پدر می‌روم و دیگر مرا نخواهند دید؛

11 و واقعیّت داوری به آنها ثابت می‌شود چون حكمران این جهان محكوم شده است.

12 «چیزهای بسیاری هست كه باید به شما بگویم ولی شما فعلاً طاقت شنیدن آنها را ندارید.

13 در هر حال، وقتی او كه روح راستی است بیاید شما را به تمام حقیقت رهبری خواهد كرد، زیرا از خود سخن نخواهد گفت بلكه فقط دربارهٔ آنچه بشنود سخن می‌گوید و شما را از امور آینده باخبر می‌سازد.

14 او مرا جلال خواهد داد، زیرا حقایقی را كه از من دریافت كرده به شما اعلام خواهد نمود.

15 هرچه پدر دارد از آن من است و به همین دلیل بود كه گفتم: حقایقی را كه از من دریافت كرده به شما اعلام خواهد نمود.

غم و شادی

16 «بعد از مدّتی، دیگر مرا نمی‌بینید ولی باز بعد از چند روز مرا خواهید دید.»

17 پس بعضی از شاگردان به یكدیگر گفتند: «چرا او می‌گوید: بعد از مدّتی دیگر مرا نخواهید دید ولی باز بعد از مدّتی مرا خواهید دید، چون به نزد پدر می‌روم؟ مقصود او از این سخن چیست؟»

18 سپس آنها گفتند: «این مدّتی كه او دربارهٔ آن سخن می‌گوید چیست؟ ما نمی‌دانیم دربارهٔ چه چیزی صحبت می‌کند.»

19 عیسی فهمید كه آنها می‌خواهند در این باره از او چیزی بپرسند، پس به آنها گفت: «من به شما گفتم كه بعد از مدّتی، دیگر مرا نخواهید دید ولی باز بعد از مدّتی مرا خواهید دید. آیا بحث شما دربارهٔ این است؟

20 یقین بدانید كه شما اشک خواهید ریخت و ماتم خواهید گرفت ولی جهان شادی خواهد كرد. شما غمیگن خواهید شد ولی غم شما به شادی مبدّل خواهد گشت.

21 یک زن در وقت زایمان درد می‌کشد و از درد ناراحت است امّا به محض اینكه طفل به دنیا می‌آید درد و ناراحتی خود را فراموش می‌کند به‌خاطر اینكه یک انسان به جهان آمده است.

22 شما هم همین‌طور، اكنون غمگین و ناراحت هستید ولی شما را باز هم خواهم دید و در آن وقت شادمان خواهید شد و هیچ‌کس نمی‌تواند این شادی را از شما بگیرد.

23 «در آن روز دیگر از من چیزی نخواهید پرسید، یقین بدانید كه هرچه به نام من از پدر بخواهید به شما خواهد داد.

24 تاكنون چیزی به نام من نخواسته‌اید، بخواهید تا به دست آورید و شادی شما كامل گردد.

پیروزی بر جهان

25 «تا به حال با مَثَل و كنایه با شما سخن گفته‌ام ولی زمانی خواهد آمد كه دیگر با مَثَل و كنایه با شما صحبت نخواهم كرد، بلكه واضح و بی‌پرده دربارهٔ پدر با شما سخن خواهم گفت.

26 وقتی آن روز برسد خواهش خود را به نام من از خدا خواهید كرد و من نمی‌گویم كه برای شما از پدر تقاضا خواهم نمود،

27 زیرا پدر خودش شما را دوست دارد چون شما مرا دوست داشته‌اید و قبول کرده‌اید كه من از جانب خدا آمده‌ام.

28 من از نزد پدر آمدم و به جهان وارد شدم و اكنون جهان را ترک می‌کنم و به سوی پدر می‌روم.»

29 شاگردان به او گفتند: «حالا به طور واضح و بدون اشاره و كنایه سخن می‌گویی.

30 ما اكنون مطمئن هستیم كه تو همه‌چیز را می‌دانی و لازم نیست کسی چیزی از تو بپرسد و به این دلیل است كه ما ایمان داریم تو از نزد خدا آمده‌ای.»

31 عیسی پاسخ داد: «آیا حالا ایمان دارید؟

32 ببینید، ساعتی می‌آید -‌و در واقع هم اكنون شروع شده است- كه همهٔ شما پراكنده می‌شوید و به خانه‌های خود می‌روید و مرا تنها می‌گذارید. با وجود این، من تنها نیستم، زیرا پدر با من است.

33 این چیزها را به شما گفتم تا در اتّحاد با من آرامش داشته باشید. در جهان رنج و زحمت خواهید داشت. ولی شجاع باشید، من بر دنیا چیره شده‌ام.»

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/JHN/16-fa8d89d28d2d33639c59729dedf6c1bb.mp3?version_id=181—

Categories
یوحنا

یوحنا 17

دعا برای شاگردان

1 پس از این سخنان، عیسی به سوی آسمان نگاه كرد و گفت: «ای پدر، آن ساعت رسیده است. پسر خود را جلال ده تا پسرت نیز تو را جلال دهد،

2 زیرا تو اختیار تمام انسانها را به دست او سپرده‌ای تا به همهٔ کسانی‌که تو به او بخشیده‌ای حیات جاودان بدهد.

3 این است حیات جاودان كه آنها تو را خدای واحد حقیقی و عیسی مسیح را كه فرستادهٔ توست بشناسند.

4 من تو را در روی زمین جلال دادم و کاری را كه به من سپرده شده بود تمام كردم

5 و اكنون ای پدر، مرا در پیشگاه خود جلال بده همان جلالی كه پیش از آفرینش جهان در نزد تو داشتم.

6 «من تو را به آن کسانی‌که تو از میان جهانیان برگزیده و به من بخشیدی شناسانیدم. آنان متعلّق به تو بودند و تو آنان را به من بخشیدی و آنها مطابق كلام تو عمل کرده‌اند.

7 اكنون آنها می‌دانند كه آنچه به من دادی واقعاً از جانب توست.

8 زیرا آن كلامی را كه تو به من دادی، به آنان دادم و آنها هم آن را قبول كردند. آنها این حقیقت را می‌دانند كه من از جانب تو آمده‌ام و ایمان دارند كه تو مرا فرستاده‌ای.

9 «من برای آنها دعا می‌کنم، نه برای جهان. من برای کسانی‌که تو به من داده‌ای دعا می‌کنم زیرا آنها از آن تو هستند.

10 آنچه من دارم از آن توست و آنچه تو داری از آن من است و جلال من به وسیلهٔ آنها آشكار شده است.

11 من دیگر در این جهان نمی‌مانم ولی آنها هنوز در جهان هستند و من نزد تو می‌آیم. ای پدر مقدّس، با قدرت نام خود کسانی را كه به من داده‌ای حفظ فرما تا آنها یکی باشند همان طوری که ما یکی هستیم.

12 در مدّتی كه با آنان بودم با قدرت نام تو کسانی را كه به من بخشیدی، حفظ كردم و هیچ‌یک از آنان هلاک نشد جز آن کسی‌که مستحقّ هلاكت بود تا آنچه کتاب‌مقدّس می‌گوید تحقّق یابد.

13 ولی اكنون نزد تو می‌آیم و قبل از اینکه جهان را ترک كنم این سخنان را می‌گویم تا شادی مرا در خود به حدّ كمال داشته باشند.

14 من كلام تو را به آنان رسانیده‌ام، امّا چون آنها مانند من به این جهان تعلّق ندارند جهان از آنان نفرت دارد.

15 به درگاه تو دعا می‌کنم، نه برای اینكه آنان را از جهان ببری بلكه تا آنان را از شرارت و شیطان محافظت فرمایی.

16 همان‌طور كه من متعلّق به این جهان نیستم، ایشان هم نیستند.

17 آنان را به وسیلهٔ راستی خود تقدیس نما، كلام تو راستی است.

18 همان‌طور كه تو مرا به جهان فرستادی من نیز آنان را به جهان فرستادم.

19 و اكنون به‌خاطر آنان، خود را تقدیس می‌نمایم تا آنان نیز با راستی تقدیس گردند.

20 «فقط برای اینها دعا نمی‌کنم بلكه برای کسانی هم كه به وسیلهٔ پیام و شهادت آنان به من ایمان خواهند آورد،

21 تا همهٔ آنان یکی باشند آن‌چنان‌که تو ای پدر در من هستی و من در تو و آنان نیز در ما یکی باشند و تا جهان ایمان بیاورد كه تو مرا فرستاده‌ای.

22 آن جلالی را كه تو به من داده‌ای به آنان داده‌ام تا آنها یکی باشند آن‌چنان‌که ما یکی هستیم،

23 من در آنان و تو در من، تا آنها به طور كامل یکی باشند و تا جهان بداند كه تو مرا فرستادی و آنها را مثل خود من دوست داری.

24 «ای پدر، آرزو دارم کسانی‌که به من بخشیده‌ای در جایی‌که من هستم با من باشند تا جلالی را كه تو بر اثر محبّت خود بیش از آغاز جهان به من دادی، ببیند.

25 ای پدر عادل، اگر چه جهان تو را نشناخته است، من تو را شناخته‌ام و اینها می‌دانند كه تو مرا فرستادی.

26 من تو را به آنان شناسانیدم، و باز خواهم شناسانید تا آن محبّتی كه تو نسبت به من داشته‌ای در آنها باشد و من در آنها باشم.»

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/JHN/17-0571787850727718a1bf6b6b37c4be73.mp3?version_id=181—

Categories
یوحنا

یوحنا 18

بازداشت عیسی

1 پس از این سخنان، عیسی با شاگردان خود به آن طرف درّهٔ قدرون رفت. در آنجا باغی بود كه عیسی و شاگردانش وارد آن شدند.

2 یهودا كه تسلیم‌كنندهٔ او بود، می‌دانست آن محل كجاست زیرا عیسی و شاگردانش اغلب در آنجا جمع می‌شدند.

3 پس یهودا یک‌دسته از سربازان و پاسبانانی را كه سران كاهنان و فریسیان فرستاده بودند با خود به آن باغ برد. آنها مجهّز به چراغها و مشعل‌ها و اسلحه بودند.

4 عیسی با وجودی كه می‌دانست چه اتّفاقی برایش خواهد افتاد، جلو رفت و از آنان پرسید: «به دنبال چه كسی می‌گردید؟»

5 به او گفتند: «به دنبال عیسی ناصری.» عیسی به آنان گفت: «من هستم.» و یهودای خائن هم همراه آنان بود

6 وقتی عیسی به آنان گفت: «من هستم»، آنان عقب‌عقب رفته به زمین افتادند.

7 پس عیسی بار دیگر پرسید: «به دنبال چه كسی می‌گردید؟» آنها جواب دادند: «عیسای ناصری.»

8 عیسی گفت: «من كه به شما گفتم خودم هستم. اگر به دنبال من می‌گردید، بگذارید اینها بروند.»

9 او این را گفت تا به آنچه قبلاً فرموده بود تحقّق بخشد: «هیچ‌یک از کسانی‌که به من سپردی گُم نشد.»

10 آنگاه شمعون پطرس شمشیری را كه همراه داشت كشیده، ضربه‌ای به نوكر كاهن اعظم كه ملوک نام داشت زد و گوش راست او را برید.

11 عیسی به پطرس گفت: «شمشیرت را غلاف كن. آیا جامی را كه پدر به من داده است نباید بنوشم؟»

عیسی در مقابل حنا

12 سپس آن سربازان به اتّفاق فرماندهٔ خود و پاسبانان یهود عیسی را دستگیر كرده، محكم بستند.

13 ابتدا او را نزد حنا پدرزن قیافا كه در آن موقع كاهن اعظم، بود بردند

14 و این همان قیافایی بود كه به یهودیان گفته بود كه به خیر و صلاح آنان است اگر یک نفر به‌خاطر قوم بمیرد.

انكار پطرس

15 شمعون پطرس و یک شاگرد دیگر به دنبال عیسی رفتند و چون آن شاگرد با كاهن اعظم آشنایی داشت همراه عیسی به داخل خانهٔ كاهن اعظم رفت.

16 امّا پطرس در بیرون منزل، نزدیک در ایستاد. پس آن شاگردی كه با كاهن اعظم آشنایی داشت بیرون آمد و به دربان چیزی گفت و پطرس را به داخل برد.

17 خادمه‌ای كه جلوی در خدمت می‌کرد گفت: «مگر تو یکی از شاگردان این مرد نیستی؟» او گفت: «نه، نیستم.»

18 نوكران و نگهبانان، آتش افروخته بودند زیرا هوا سرد بود و دور آتش ایستاده خود را گرم می‌کردند. پطرس نیز پهلوی آنان ایستاده بود و خود را گرم می‌کرد.

بازجویی از عیسی

19 كاهن اعظم از عیسی دربارهٔ شاگردان و تعالیم او سؤالاتی كرد.

20 عیسی پاسخ داد: «من به طور علنی و در مقابل همه صحبت کرده‌ام. همیشه در كنیسه و در معبد بزرگ یعنی در جایی‌که همهٔ یهودیان جمع می‌شوند، تعلیم داده‌ام و هیچ‌وقت در خفا چیزی نگفته‌ام،

21 پس چرا از من سؤال می‌کنی؟ از کسانی‌که سخنان مرا شنیده‌اند بپرس. آنها می‌دانند چه گفته‌ام.»

22 وقتی عیسی این را گفت یکی از نگهبانان كه در آنجا ایستاده بود به او سیلی زده گفت: «آیا این‌طور به كاهن اعظم جواب می‌دهی؟»

23 عیسی به او گفت: «اگر بد گفتم، با دلیل خطای مرا ثابت كن و اگر درست جواب دادم چرا مرا می‌زنی؟»

24 سپس حنا او را دست‌بسته نزد قیافا كاهن اعظم فرستاد.

پطرس بار دیگر منكر عیسی می‌شود

25 شمعون پطرس در آنجا ایستاده بود و خود را گرم می‌کرد. عدّه‌ای از او پرسیدند: «مگر تو از شاگردان او نیستی؟» او منكر شد و گفت: «نه، نیستم»

26 یکی از خدمتكاران كاهن اعظم كه از خویشاوندان آن کسی بود كه پطرس گوشش را بریده بود به او گفت: «مگر من خودم تو را در باغ با او ندیدم؟»

27 پطرس باز هم منكر شد و درست در همان وقت خروس بانگ زد.

عیسی در مقابل پیلاطس

28 صبح زود عیسی را از نزد قیافا به کاخ فرماندار بردند. یهودیان به کاخ وارد نشدند مبادا ناپاک شوند و نتوانند غذای فصح را بخورند.

29 پس پیلاطس بیرون آمد و از آنها پرسید: «چه شكایتی علیه این مرد دارید؟»

30 در جواب گفتند: «اگر جنایتكار نبود او را نزد تو نمی‌آوردیم.»

31 پیلاطس گفت: «او را ببرید و بر طبق قانون خود محاكمه نمایید.» یهودیان به او پاسخ دادند: «طبق قانون، ما اجازه نداریم کسی را بكشیم.»

32 و به این ترتیب آنچه كه عیسی در اشاره به نحوهٔ مرگ خود گفته بود تحقّق یافت.

33 سپس پیلاطس به کاخ برگشت و عیسی را احضار كرده از او پرسید: «آیا تو پادشاه یهود هستی؟»

34 عیسی پاسخ داد: «آیا این نظر خود توست یا دیگران دربارهٔ من چنین گفته‌اند؟»

35 پیلاطس گفت: «مگر من یهودی هستم؟ قوم خودت و سران كاهنان، تو را نزد من آوردند. چه کرده‌ای؟»

36 عیسی پاسخ داد: «پادشاهی من متعلّق به این جهان نیست. اگر پادشاهی من به این جهان تعلّق می‌داشت، پیروان من می‌جنگیدند تا من به یهودیان تسلیم نشوم، ولی پادشاهی من پادشاهی دنیوی نیست.»

37 پیلاطس به او گفت: «پس تو پادشاه هستی؟» عیسی پاسخ داد: «همان‌طور كه می‌گویی هستم. من برای این متولّد شده‌ام و به دنیا آمدم تا به راستی شهادت دهم و هرکه راستی را دوست دارد، سخنان مرا می‌شنود.»

38 پیلاطس گفت: «راستی چیست؟»

عیسی به مرگ محكوم می‌شود

پس از گفتن این سخن، پیلاطس باز نزد یهودیان رفت و به آنها گفت: «من در این مرد هیچ جُرمی نیافتم،

39 ولی طبق رسم شما من در روز فصح یکی از زندانیان را برایتان آزاد می‌کنم. آیا مایلید كه پادشاه یهود را برایتان آزاد سازم؟»

40 آنها همه فریاد كشیدند: «نه او را نمی‌خواهیم، باراباس را آزاد كن.» باراباس یک راهزن بود.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/JHN/18-a673ec7f5aa7abdf26cdad5ebfc50180.mp3?version_id=181—

Categories
یوحنا

یوحنا 19

1 در این وقت پیلاطس دستور داد عیسی را تازیانه زدند

2 و سربازان تاجی از خار بافته بر سر او گذاشتند و ردایی ارغوانی رنگ به او پوشانیدند.

3 و نزد او می‌آمدند و می‌گفتند: «درود بر پادشاه یهود!» و به او سیلی می‌زدند.

4 بار دیگر پیلاطس بیرون آمد و به آنها گفت: «ببینید، او را نزد شما می‌آورم تا بدانید كه در او هیچ جُرمی نمی‌بینم.»

5 و عیسی درحالی‌که تاج خاری بر سر و ردایی ارغوانی برتن داشت بیرون آمد. پیلاطس گفت: «ببینید، آن مرد اینجاست.»

6 وقتی سران كاهنان و مأموران آنها را دیدند، فریاد كردند: «مصلوبش كن! مصلوبش كن!» پیلاطس گفت: «شما او را ببرید و مصلوبش كنید، چون من هیچ تقصیری در او نمی‌بینم.»

7 یهودیان پاسخ دادند: «ما قانونی داریم كه به موجب آن او باید بمیرد، زیرا ادّعا می‌کند كه پسر خداست.»

8 وقتی پیلاطس این را شنید بیش از پیش هراسان شد

9 و باز به کاخ خود رفت و از عیسی پرسید: «تو اهل كجا هستی؟» عیسی به او پاسخ نداد.

10 پیلاطس گفت: «آیا به من جواب نمی‌دهی؟ مگر نمی‌دانی كه من قدرت دارم تو را آزاد سازم و قدرت دارم تو را مصلوب نمایم؟»

11 عیسی در جواب گفت: «تو هیچ قدرتی بر من نمی‌داشتی، اگر خدا آن را به تو نمی‌داد. از این رو کسی‌که مرا به تو تسلیم نمود، تقصیر بیشتری دارد.»

12 از آن وقت به بعد پیلاطس سعی كرد او را آزاد سازد ولی یهودیان دایماً فریاد می‌کردند: «اگر این مرد را آزاد كنی دوست قیصر نیستی. هرکه ادّعای پادشاهی كند، دشمن قیصر است.»

13 وقتی پیلاطس این را شنید عیسی را بیرون آورد و خود در محلی موسوم به سنگفرش كه به زبان عبری آن را جباتا می‌گفتند، بر مسند قضاوت نشست.

14 وقت تهیّه فصح و نزدیک ظهر بود كه پیلاطس به یهودیان گفت: «ببینید، پادشاه شما اینجاست.»

15 ولی آنها فریاد كردند: «اعدامش كن! اعدامش كن! مصلوبش كن!» پیلاطس گفت: «آیا می‌خواهید پادشاه شما را مصلوب كنم؟» سران كاهنان جواب دادند: «ما پادشاهی جز قیصر نداریم.»

16 سرانجام پیلاطس عیسی را به دست آنها داد تا مصلوب شود.

عیسی را بر صلیب میخكوب می‌کنند

پس آنها عیسی را تحویل گرفتند.

17 عیسی درحالی‌که صلیب خود را می‌برد، به جایی‌که به «محلهٔ كاسه سر» و به عبری به جُلجُتا موسوم است، رفت.

18 در آنجا او را به صلیب میخكوب كردند و با او دو نفر دیگر را یکی در دست راست و دیگری در سمت چپ او مصلوب كردند و عیسی در وسط آن دو نفر بود.

19 پیلاطس تقصیرنامه‌ای نوشت تا بر صلیب نصب گردد و آن نوشته چنین بود: «عیسای ناصری پادشاه یهود.»

20 بسیاری از یهودیان این تقصیرنامه را خواندند، زیرا جایی‌که عیسی مصلوب شد از شهر دور نبود و آن تقصیرنامه به زبانهای عبری و لاتین و یونانی نوشته شده بود.

21 بنابراین، سران كاهنان یهود به پیلاطس گفتند: «ننویس پادشاه یهود، بنویس او ادّعا می‌کرد كه پادشاه یهود است.»

22 پیلاطس پاسخ داد: «هرچه نوشتم، نوشتم.»

23 پس از اینكه سربازان عیسی را به صلیب میخكوب كردند، لباسهای او را برداشتند و چهار قسمت كردند و هر یک از سربازان یک قسمت از آن را برداشت ولی پیراهن او كه درز نداشت و از بالا تا پایین یک‌پارچه بافته شده بود، باقی ماند.

24 پس آنها به یكدیگر گفتند:

«آن را پاره نكنیم، بیایید روی آن قرعه بیندازیم

و ببینیم به چه كسی می‌رسد.»

به این ترتیب كلام خدا كه می‌فرماید: «لباسهای مرا در میان خود تقسیم كردند و بر ردایم قرعه افكندند.» به حقیقت پیوست و سربازان همین كار را كردند.

25 نزدیک صلیبی كه عیسی به آن میخكوب شده بود، مادر عیسی به اتّفاق خواهرش مریم زن كلوپاس و مریم مجدلیه ایستاده بودند.

26 وقتی عیسی مادر خود را دید كه پهلوی همان شاگردی كه او را دوست می‌داشت ایستاده است، به مادر خود گفت: «مادر، این پسر تو می‌باشد.»

27 و بعد به شاگرد خود گفت: «و این مادر تو می‌باشد.» و از همان لحظه آن شاگرد او را به خانهٔ خود برد.

عیسی جان می‌دهد

28 بعد از آن عیسی دید كه همه‌چیز انجام شده است، گفت: «تشنه‌ام.» و به این طریق پیشگویی كلام خدا تحقّق یافت.

29 خمره‌ای پر از شراب تُرشیده در آنجا قرار داشت. آنها اسفنجی را به شراب آغشته كردند و آن را بر سر نی‌ای گذارده جلوی دهان او گرفتند.

30 وقتی عیسی به شراب لب زد گفت: «تمام شد.»

بعد سر به‌ زیر افكنده جان سپرد.

به پهلوی عیسی نیزه می‌زنند

31 چون جمعه با روز تهیّه فصح مصادف بود و یهودیان نمی‌خواستند اجساد مصلوب شدگان در آن سبت بزرگ بر روی صلیب بماند، از پیلاطس درخواست كردند كه ساق پای آن سه را بشكنند و آنها را از صلیب پایین بیاورند.

32 پس سربازان جلو آمدند و ساق پای آن دو نفری را كه با عیسی مصلوب شده بودند، شكستند.

33 امّا وقتی نزد عیسی آمدند، دیدند كه او مرده است و از این رو ساقهای او را نشكستند.

34 امّا یکی از سربازان نیزه‌ای به پهلوی او فرو كرد و خون و آب از بدنش جاری شد.

35 کسی‌که خود شاهد این واقعه بود این را می‌گوید و شهادت او راست است، او حقیقت را می‌گوید تا شما نیز ایمان آورید.

36 چنین شد تا پیشگویی کتاب‌مقدّس كه می‌فرماید: «هیچ‌یک از استخوانهایش شكسته نخواهد شد.» تحقّق یابد.

37 و در جای دیگر می‌فرماید: «آنها به کسی‌که نیزه زده‌اند، نگاه خواهند كرد.»

تدفین عیسی

38 بعد از آن یوسف رامه‌ای كه به علّت ترس از یهودیان مخفیانه شاگرد عیسی بود، نزد پیلاطس رفت و اجازه خواست كه جنازهٔ عیسی را بردارد. پیلاطس به او اجازه داد. پس آمد و جسد عیسی را برداشت.

39 نیقودیموس، یعنی همان کسی‌که ابتدا شبانه به دیدن عیسی رفته بود، نیز آمد و با خود مخلوطی از مُرّ و چوب عود كه در حدود پنجاه كیلو می‌شد، آورد.

40 آنها بدن عیسی را بردند و مطابق مراسم تدفین یهود، در پارچه‌ای كتانی با داروهای معطّر پیچیدند.

41 در نزدیكی محلی كه او مصلوب شد، باغی بود و در آن باغ قبر تازه‌ای قرار داشت كه هنوز کسی در آن دفن نشده بود.

42 چون روز قبل از سبت بود و قبر هم در همان نزدیكی قرار داشت، جسد عیسی را در آنجا دفن كردند.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/JHN/19-56d5a88871d41690c28aafc33bec2cb4.mp3?version_id=181—