Categories
یوحنا

یوحنا ‮معرّفی کتاب‬

معرّفی کتاب

انجیل یوحنا عیسی را به عنوان كلمهٔ ازلی خدا معرّفی می‌كند. قسمت اول این انجیل به شرح معجزات مختلفی می‌پردازد كه توسط عیسی انجام شد و نشان می‌دهد كه او منجی موعود و پسر خدا می‌باشد. این قسمت با توضیح مطالبی ادامه می‌یابد كه نشان می‌دهد معجزات عیسی چه نقشی دارد و چگونه عدّه‌ای به او ایمان آورده، جزو پیروانش می‌شوند درحالی‌که عدّه‌ای با او به مخالفت می‌پردازند. فصلهای 13-17 مشاركت و مصاحبت نزدیک و صمیمانه‌ای را بین عیسی و حواریون او بیان می‌كند. بویژه در شبی كه او را دستگیر كردند. همچنین در این قسمت ملاحظه می‌كنیم كه عیسی از قبل شاگردان خود را آماده می‌سازد و مسائل صلیب و زحمات خود را برای آنها شرح می‌دهد. در فصلهای آخر دربارهٔ دستگیری، محاكمه، صلیب و قیام مسیح و نیز شرح ظاهر شدن عیسی به شاگردانش بعد از زنده شدن، نوشته شده است.

یوحنا به عطای حیات جاودانی تأكید می‌كند که از هم اكنون آغاز می‌شود و به كسانی عطا می‌گردد كه عیسی را به عنوان راه راستی و حیات می‌پذیرند. مطلب برجسته و قابل توجّه یوحنا این است كه، مسائل عمومی و روزانه را به طور نمونه و مَثَل به امور روحانی ارتباط می‌دهد. مانند، آب، نان، نور، شبان و گوسفندانش، تاک و میوهٔ آن.

تقسیم‌بندی كتاب

مقدّمه 1:1-18

یحیای تعمید‌دهنده و اولین شاگردان عیسی 1:19-51

خدمات عمومی عیسی 2:1-12:50

هفته آخر در اورشلیم و اطراف آن 13:1-19:42

رستاخیز و ظهور عیسی 20:1-13

خاتمه و ظهوری دیگر در جلیل 21:1-25

Categories
یوحنا

یوحنا 1

كلمهٔ حیات

1 در ازل كلمه بود. كلمه با خدا بود و كلمه خود خدا بود،

2 از ازل كلمه با خدا بود.

3 همه ‌چیز به وسیلهٔ او هستی یافت و بدون او چیزی آفریده نشد.

4 حیات از او به وجود آمد و آن حیات

5 نور آدمیان بود. نور در تاریكی می‌تابد و تاریكی هرگز بر آن چیره نشده است.

6 مردی به نام یحیی ظاهر شد كه فرستادهٔ خدا بود.

7 او آمد تا شاهد باشد و بر آن نور شهادت دهد تا به وسیلهٔ او همه ایمان بیاورند.

8 او خود آن نور نبود، بلكه آمد تا بر آن نور شهادت دهد.

9 آن نور واقعی كه همهٔ آدمیان را نورانی می‌كند، در حال آمدن بود.

10 او در جهان بود و جهان به وسیلهٔ او آفریده شد، امّا جهان او را نشناخت.

11 او به قلمرو خود آمد ولی متعلّقانش او را قبول نكردند.

12 امّا به همهٔ کسانی‌که او را قبول كردند و به او ایمان آوردند، این امتیاز را داد كه فرزندان خدا شوند

13 كه نه مانند تولّدهای معمولی و نه در اثر تمایلات نفسانی یک پدر جسمانی، بلكه از خدا تولّد یافتند.

14 كلمه انسان شد و در میان ما ساكن گردید. ما شكوه و جلالش را دیدیم، شكوه و جلالی شایستهٔ فرزند یگانهٔ پدر و پر از فیض و راستی.

15 شهادت یحیی این بود كه فریاد می‌زد و می‌گفت: «این همان شخصی است كه دربارهٔ او گفتم كه بعد از من می‌‌‌آید امّا بر من برتری و تقدّم دارد، زیرا پیش از تولّد من، او وجود داشت.»

16 از فیض سرشار او، پیوسته بركات فراوانی یافته‌ایم.

17 زیرا شریعت به وسیلهٔ موسی عطا شد، امّا فیض و راستی توسط عیسی مسیح آمد.

18 كسی هرگز خدا را ندیده است، امّا آن فرزند یگانه‌ای كه در ذات پدر و از همه به او نزدیكتر است او را شناسانیده است.

پیام یحیای تعمید‌دهنده

19 این است شهادت یحیی وقتی یهودیان اورشلیم، كاهنان و لاویان را نزد او فرستادند تا بپرسند كه او كیست.

20 او از جواب دادن خودداری نكرد، بلكه به طور واضح اعتراف نموده گفت: «من مسیح نیستم.»

21 آنها از او پرسیدند «پس آیا تو الیاس هستی؟» پاسخ داد: «خیر.» آنها پرسیدند: «آیا تو آن نبی موعود هستی؟» پاسخ داد: «خیر.»

22 پرسیدند: «پس تو کیستی؟ ما باید به فرستندگان خود جواب بدهیم، دربارهٔ خودت چه می‌گویی؟»

23 او از زبان اشعیای نبی پاسخ داده گفت: «من صدای ندا كننده‌ای هستم كه در بیابان فریاد می‌زند، ‘راه خداوند را راست گردانید.’»

24 این قاصدان كه از طرف فریسیان فرستاده شده بودند

25 از او پرسیدند: «اگر تو نه مسیح هستی و نه الیاس و نه آن نبی موعود، پس چرا تعمید می‌دهی؟»

26 یحیی پاسخ داد: «من با آب تعمید می‌دهم، امّا کسی در میان شما ایستاده است كه شما او را نمی‌شناسید.

27 او بعد از من می‌آید، ولی من حتّی شایستهٔ آن نیستم كه بند كفشهایش را باز كنم.»

28 این ماجرا در بیت‌عنیا، یعنی آن طرف رود اردن، در جایی‌که یحیی مردم را تعمید می‌داد، واقع شد.

برّهٔ خدا

29 روز بعد، وقتی یحیی عیسی را دید كه به طرف او می‌آید، گفت: «نگاه كنید این است آ‌ن برّهٔ خدا كه گناه جهان را برمی‌دارد.

30 این است آن کسی‌که درباره‌اش گفتم كه بعد از من مردی می‌آید كه بر من تقدّم و برتری دارد، زیرا پیش از تولّد من او وجود داشته است.

31 من او را نمی‌شناختم، امّا آمدم تا با آب تعمید دهم و به ‌این وسیله او را به اسرائیل بشناسانم.»

32 یحیی شهادت خود را این‌طور ادامه داد: «من روح خدا را دیدم كه به صورت كبوتری از آسمان آمد و بر او قرار گرفت.

33 من او را نمی‌شناختم امّا آن کسی‌که مرا فرستاد تا با آب تعمید دهم به من گفته بود، هرگاه ببینی كه روح بر کسی نازل شود و بر او قرار گیرد، بدان كه او همان کسی است كه به روح‌القدس تعمید می‌دهد.

34 من این را دیده‌ام و شهادت می‌دهم كه او پسر خداست.»

اولین شاگردان عیسی

35 روز بعد هم یحیی با دو نفر از شاگردان خود ایستاده بود،

36 وقتی عیسی را دید كه از آنجا می‌گذرد گفت: «این است برّهٔ خدا.»

37 آن دو شاگرد این سخن را شنیدند و به دنبال عیسی به راه افتادند.

38 عیسی برگشت و آن دو نفر را دید كه به دنبال او می‌آیند. از آنها پرسید: «به دنبال چه می‌گردید؟» آنها گفتند: «ربی (یعنی ای استاد) منزل تو كجاست؟»

39 او به ایشان گفت: «بیایید و ببینید.» پس آن دو نفر رفتند و دیدند كجا منزل دارد و بقیّهٔ روز را نزد او ماندند. زیرا تقریباً ساعت چهار بعد از ظهر بود.

40 یكی از آن دو نفر، كه بعد از شنیدن سخنان یحیی به دنبال عیسی رفت، اندریاس برادر شمعون پطرس بود.

41 او اول برادر خود شمعون را پیدا كرد و به او گفت: «ما ماشیح (یعنی مسیح) را یافته‌ایم.»

42 پس وقتی اندریاس، شمعون را نزد عیسی برد، عیسی به شمعون نگاه كرد و گفت: «تویی شمعون پسر یونا، ولی بعد از این كیفا (یا پطرس به معنی صخره) نامیده می‌شوی.»

فیلیپُس و نتنائیل

43 روز بعد، وقتی عیسی می‌‌خواست به جلیل برود، فیلیپُس را یافته به او گفت: «به دنبال من بیا.»

44 فیلیپُس مانند اندریاس و پطرس اهل بیت‌صیدا بود.

45 فیلیپُس هم رفت و نتنائیل را پیدا كرد و به او گفت: «ما آن کسی را كه موسی در تورات ذكر كرده و انبیا دربارهٔ او سخن گفته‌اند، پیدا كرده‌ایم او عیسی پسر یوسف و از اهالی ناصره است.»

46 نتنائیل به او گفت: «آیا می‌شود كه از ناصره چیز خوبی بیرون بیاید؟» فیلیپُس جواب داد: «بیا و ببین.»

47 وقتی عیسی نتنائیل را دید كه به طرف او می‌آید گفت: «این است یک اسرائیلی واقعی كه در او هیچ مكری وجود ندارد.»

48 نتنائیل پرسید: «مرا از كجا می‌شناسی؟» عیسی جواب داد: «پیش از آنکه فیلیپُس تو را صدا كند، وقتی زیر درخت انجیر بودی، من تو را دیدم.»

49 نتنائیل گفت: «ای استاد، تو پسر خدا هستی! تو پادشاه اسرائیل می‌باشی!»

50 عیسی در جواب گفت: «آیا فقط به علّت اینکه به تو گفتم تو را زیر درخت انجیر دیدم ایمان آوردی؟ بعد از این كارهای بزرگتری خواهی دید.»

51 آنگاه به او گفت: «یقین بدانید كه شما آسمان را گشوده و فرشتگان خدا را در حالی‌كه بر پسر انسان صعود و نزول می‌كنند خواهید دید.»

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/JHN/1-00ee943214a9722987dcefbbca1c3641.mp3?version_id=181—

Categories
یوحنا

یوحنا 2

عروسی در قانای جلیل

1 دو روز بعد، در قانای جلیل جشن عروسی برپا بود و مادر عیسی در آنجا حضور داشت.

2 عیسی و شاگردانش نیز به عروسی دعوت شده بودند.

3 وقتی شراب تمام شد، مادر عیسی به او گفت: «آنها دیگر شراب ندارند.»

4 عیسی به وی پاسخ داد: «این به من مربوط است یا به تو؟ وقت من هنوز نرسیده است.»

5 مادرش به نوكران گفت: «هرچه به شما بگوید انجام دهید.»

6 در آنجا شش خمرهٔ سنگی وجود داشت، كه هر یک در حدود هشتاد لیتر گنجایش داشت و برای انجام مراسم تطهیر یهود به كار می‌رفت.

7 عیسی به نوكران گفت: «خمره‌ها را از آب پر كنید.» آنها را لبالب پر كردند.

8 آنگاه عیسی گفت: «اكنون كمی از آن را نزد رئیس مجلس ببرید.» و آنها چنین كردند.

9 رئیس مجلس كه نمی‌دانست آن ‌را از كجا آورده بودند، آبی را كه به شراب تبدیل شده بود چشید، امّا خدمتكارانی كه آب را از چاه كشیده بودند، از جریان اطّلاع داشتند. پس رئیس مجلس داماد را صدا كرد

10 و به او گفت: «همه، بهترین شراب را اول به مهمانان می‌دهند و وقتی سرشان گرم شد، آن وقت شراب پست‌تر را می‌آورند امّا تو بهترین شراب را تا این ساعت نگاه داشته‌ای!»

11 این معجزه، كه در قانای جلیل انجام شد، اولین معجزهٔ عیسی بود و او به‌ وسیلهٔ آن جلال خود را ظاهر كرد و شاگردانش به او ایمان آوردند.

12 بعد از آن عیسی همراه مادر، برادران و شاگردان خود به كفرناحوم رفت و چند روزی در آنجا ماندند.

عیسی به معبد بزرگ می‌رود

13 چون عید فصح یهود نزدیک بود عیسی به اورشلیم رفت.

14 در معبد بزرگ، اشخاصی را دید كه به فروش گاو و گوسفند و كبوتر مشغولند، و صرّافان هم در پشت میزهای خود نشسته‌اند.

15 پس با طناب شلاقی ساخت و همهٔ آنان را با گوسفندان و گاوان از معبد بزرگ بیرون راند و سکّه‌های صرّافان را دور ریخت و میزهای آنها را واژگون ساخت.

16 آنگاه به كبوتر فروشان گفت: «اینها را از اینجا بیرون ببرید. خانهٔ پدر مرا به بازار تبدیل نكنید.»

17 شاگردان عیسی به‌خاطر آوردند كه کتاب‌مقدّس می‌فرماید: «غیرتی که برای خانهٔ تو دارم آتشی در وجودم برافروخته است.»

18 پس یهودیان از او پرسیدند: «چه معجزه‌ای می‌كنی كه نشان بدهد حق داری این كارها را انجام دهی؟»

19 عیسی در پاسخ گفت: «این معبد را ویران كنید و من آن را در سه روز برپا خواهم كرد.»

20 یهودیان گفتند: «ساختن این معبد چهل و شش سال طول كشیده است. تو چطور می‌توانی آن ‌را در سه روز بنا كنی؟»

21 امّا معبدی كه عیسی از آن سخن می‌گفت بدن خودش بود.

22 پس از رستاخیز او از مردگان، شاگردانش به‌یاد آوردند كه این را گفته بود و به کتاب‌مقدّس و سخنان عیسی ایمان آوردند.

عیسی همه را می‌شناسد

23 در آن روزها كه عیسی برای عید فصح در اورشلیم بود اشخاص بسیاری كه معجزات او را دیدند، به او گرویدند

24 امّا عیسی به آنان اعتماد نكرد، چون همه را خوب می‌شناخت

25 و لازم نبود کسی دربارهٔ انسان چیزی به او بگوید زیرا او به خوبی می‌دانست كه در درون انسان چیست.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/JHN/2-9a5abe28be51f2c250fc61ad2c25507c.mp3?version_id=181—

Categories
یوحنا

یوحنا 3

عیسی و نیقودیموس

1 یک نفر از فریسیان به نام نیقودیموس كه از بزرگان قوم یهود بود،

2 یک شب نزد عیسی آمد و به او گفت: «ای استاد، ما می‌دانیم تو معلّمی هستی كه از طرف خدا آمده‌ای زیرا هیچ‌کس نمی‌تواند معجزاتی را كه تو می‌كنی انجام دهد، مگر آنکه خدا با او باشد.»

3 عیسی پاسخ داد: «یقین بدان تا شخص از نو تولّد نیابد نمی‌تواند پادشاهی خدا را ببیند.»

4 نیقودیموس گفت: «چطور ممكن است شخص سالخورده‌ای از نو متولّد شود؟ آیا می‌تواند باز به رحم مادر خود برگردد و دوباره تولّد یابد؟»

5 عیسی پاسخ داد «یقین بدان كه هیچ‌کس نمی‌تواند به پادشاهی خدا وارد شود مگر آنکه از آب و روح تولّد یابد.

6 آنچه از جسم تولّد بیابد، جسم است و آنچه از روح متولّد گردد، روح است.

7 تعجّب نكن كه به تو می‌گویم همه باید دوباره متولّد شوند.

8 باد هرجا كه بخواهد می‌وزد صدای آن را می‌شنوی، امّا نمی‌دانی از كجا می‌آید، یا به كجا می‌رود. حالت كسی هم كه از روح خدا متولّد می‌شود همین‌طور است.»

9 نیقودیموس در جواب گفت: «این چطور ممكن است؟»

10 عیسی گفت: «آیا تو كه یک معلّم بزرگ اسرائیل هستی، این چیزها را نمی‌دانی؟

11 یقین بدان كه ما از آنچه می‌دانیم سخن می‌گوییم و به آنچه دیده‌ایم شهادت می‌دهیم، ولی شما شهادت ما را قبول نمی‌كنید.

12 وقتی دربارهٔ امور زمینی سخن می‌گویم و آن را باور نمی‌کنید، اگر دربارهٔ امور آسمانی سخن بگویم چگونه باور خواهید كرد؟

13 کسی هرگز به آسمان بالا نرفت، مگر آن‌کس كه از آسمان پایین آمد، یعنی پسر انسان كه جایش در آسمان است.

14 «همان طوری که موسی در بیابان مار برنزی را بر بالای تیری قرار داد، پسر انسان هم باید بالا برده شود

15 تا هرکس به او ایمان بیاورد صاحب حیات جاودان گردد.

16 زیرا خدا جهانیان را آن‌قدر محبّت نمود كه پسر یگانهٔ خود را داد تا هرکه به او ایمان بیاورد هلاک نگردد، بلكه صاحب حیات جاودان شود.

17 زیرا خدا پسر خود را به جهان نفرستاد كه جهانیان را محكوم نماید بلكه تا آنان را نجات بخشد.

18 «هرکس به او ایمان بیاورد محكوم نمی‌شود امّا کسی‌که به او ایمان نیاورد در محکومیّت باقی می‌ماند، زیرا به اسم پسر یگانهٔ خدا ایمان نیاورده است.

19 حكم این است كه نور به جهان آمد ولی مردم به علّت کارهای شرارت‌آمیز خود تاریكی را بر نور ترجیح دادند،

20 زیرا کسی‌که مرتكب كارهای بد می‌شود از نور متنفّر است و از آن دوری می‌جوید مبادا کارهایش مورد سرزنش واقع شود.

21 امّا شخص نیكوكار به سوی نور می‌آید تا روشن شود كه کارهایش در اتّحاد با خدا انجام شده است.»

عیسی و یحیی

22 بعد از آن عیسی با شاگردان خود به سرزمین یهودیه رفت و در آنجا مدّتی با آنها مانده تعمید می‌داد.

23 یحیی نیز در عینون، نزدیک سالیم، به تعمید دادن مشغول بود. در آن ناحیه آب فراوان بود و مردم برای گرفتن تعمید می‌آمدند،

24 زیرا یحیی هنوز به زندان نیفتاده بود.

25 بین شاگردان یحیی و یک نفر یهودی مباحثه‌ای در مورد مسئلهٔ طهارت درگرفت.

26 پس آنها نزد یحیی آمده به او گفتند: «ای استاد، آن کسی‌که در اطراف اردن با تو بود و تو دربارهٔ او شهادت دادی، در اینجا به تعمید دادن مشغول است و همه نزد او می‌روند.»

27 یحیی در پاسخ گفت: «انسان نمی‌تواند چیزی جز آنچه خدا به او می‌بخشد، به دست آورد.

28 شما خود شاهد هستید كه من گفتم مسیح نیستم، بلكه پیشاپیش او فرستاده شده‌ام.

29 عروس به داماد تعلّق دارد. دوست داماد، كه در كناری ایستاده و صدای داماد را می‌شنود، لذّت می‌برد. شادی من هم همین‌طور كامل شده است.

30 او باید پیشرفت كند، درحالی‌که من عقب می‌روم.»

کسی که از آسمان می‌آید

31 کسی‌که از بالا می‌آید بالاتر از همه است و کسی‌که متعلّق به این دنیای خاكی باشد، آدمی است زمینی و دربارهٔ امور دنیوی سخن می‌گوید، امّا آن کسی‌که از آسمان می‌آید از همه بالاتر است

32 و به آنچه دیده و شنیده است شهادت می‌دهد امّا هیچ‌کس شهادت او را قبول نمی‌کند.

33 هرکه شهادت او را بپذیرد صداقت و راستی خدا را تصدیق كرده است.

34 کسی‌که از طرف خدا فرستاده شده است، كلام خدا را بیان می‌کند زیرا خدا روح خود را بی‌حد و حصر به او عطا می‌فرماید.

35 پدر پسر را محبّت می‌کند و همه‌چیز را به او سپرده است.

36 آن کسی‌که به پسر ایمان بیاورد حیات جاودان دارد؛ امّا کسی‌که از پسر اطاعت نكند حیات را نخواهد دید، بلكه همیشه مورد غضب خدا خواهد بود.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/JHN/3-8a7b865ea66808410a619feb065f6db7.mp3?version_id=181—

Categories
یوحنا

یوحنا 4

عیسی و زن سامری

1 وقتی خداوند فهمید كه فریسیان شنیده‌اند كه او بیشتر از یحیی شاگرد پیدا كرده و آنها را تعمید می‌دهد

2 (هرچند شاگردان عیسی تعمید می‌دادند نه خود او)

3 یهودیه را ترک كرد و به جلیل برگشت

4 ولی لازم بود از سامره عبور كند.

5 او به شهری از سامره كه سوخار نام داشت، نزدیک مزرعه‌ای كه یعقوب به پسر خود یوسف بخشیده بود، رسید.

6 چاه یعقوب در آنجا بود و عیسی كه از سفر خسته شده بود، در كنار چاه نشست. تقریباً ظهر بود.

7 یک زن سامری برای كشیدن آب آمد. عیسی به او گفت: «قدری آب به من بده.»

8 زیرا شاگردانش برای خرید غذا به شهر رفته بودند.

9 زن سامری گفت: «چطور تو كه یک یهودی هستی از من كه یک زن سامری هستم آب می‌خواهی؟» (او این را گفت چون یهودیان با سامریان معاشرت نمی‌کنند.)

10 عیسی به او پاسخ داد: «اگر می‌دانستی بخشش خدا چیست و كیست كه از تو آب می‌خواهد، حتماً از او خواهش می‌کردی و او به تو آب زنده عطا می‌کرد.»

11 زن گفت: «ای آقا دلو نداری و این چاه عمیق است. از كجا آب زنده می‌آوری؟

12 آیا تو از جدّ ما یعقوب بزرگتری كه این چاه را به ما بخشید و خود او و پسران و گلّه‌اش از آن آشامیدند؟»

13 عیسی گفت: «هرکه از این آب بنوشد باز تشنه خواهد شد،

14 امّا هرکس از آبی كه من می‌بخشم بنوشد هرگز تشنه نخواهد شد، زیرا آن آبی كه به او می‌دهم در درون او به چشمه‌ای تبدیل خواهد شد كه تا حیات جاودان خواهد جوشید.»

15 زن گفت: «ای آقا، آن آب را به من بده تا دیگر تشنه نشوم و برای كشیدن آب به اینجا نیایم.»

16 عیسی به او فرمود: «برو شوهرت را صدا كن و به اینجا برگرد.»

17 زن پاسخ داد: «شوهر ندارم.» عیسی گفت: «راست می‌گویی که شوهر نداری،

18 زیرا تو پنج شوهر داشته‌ای و آن مردی هم كه اكنون با تو زندگی می‌كند شوهر تو نیست. آنچه گفتی درست است.»

19 زن گفت: «ای آقا می‌بینم که تو نبی هستی.

20 پدران ما در روی این كوه عبادت می‌كردند، امّا شما یهودیان می‌گویید، باید خدا را در اورشلیم عبادت كرد.»

21 عیسی گفت: «ای زن، باور كن زمانی خواهد آمد كه پدر را نه برروی این كوه پرستش خواهید كرد و نه در اورشلیم.

22 شما سامریان آنچه را نمی‌شناسید می‌پرستید امّا ما آنچه را كه می‌شناسیم عبادت می‌کنیم، زیرا رستگاری به وسیلهٔ قوم یهود می‌آید.

23 امّا زمانی می‌آید -‌و این زمان هم اكنون شروع شده است- كه پرستندگان حقیقی، پدر را با روح و راستی عبادت خواهند كرد، زیرا پدر طالب این‌گونه پرستندگان می‌باشد.

24 خدا روح است و هرکه او را می‌پرستد باید با روح و راستی عبادت نماید.»

25 زن گفت: «من می‌دانم مسیح یا كریستوس خواهد آمد و هروقت بیاید، همه‌چیز را به ما خواهد گفت.»

26 عیسی گفت: «من كه با تو صحبت می‌کنم همانم.»

27 در همان موقع شاگردان عیسی برگشتند و چون او را دیدند كه با یک زن سخن می‌گوید تعجّب كردند ولی هیچ‌کس از زن نپرسید: «چی می‌خواهی؟» و به عیسی هم نگفتند: «چرا با او سخن می‌گویی؟»

28 زن سبوی خود را به زمین گذاشت و به شهر رفت و به مردم گفت:

29 «بیایید و مردی را ببینید، كه آنچه تا به حال كرده بودم به من گفت. آیا این مسیح نیست؟»

30 پس مردم از شهر خارج شده نزد عیسی رفتند.

31 در این ضمن شاگردان از عیسی خواهش كرده گفتند: «ای استاد، چیزی بخور.»

32 امّا او گفت: «من غذایی برای خوردن دارم كه شما از آن بی‌خبرید.»

33 پس شاگردان از یكدیگر پرسیدند: «آیا کسی برای او غذا آورده است؟»

34 عیسی به ایشان گفت: «غذای من این است كه ارادهٔ فرستندهٔ خود را بجا آورم و كارهای او را انجام دهم.

35 مگر شما نمی‌گویید: ‘هنوز چهار ماه به موسم درو مانده است؟’ توجّه كنید، به شما می‌گویم به كشتزارها نگاه كنید و ببینید كه حالا برای درو آماده هستند.

36 دروگر مزد خود را می‌گیرد و محصولی برای حیات جاودانی جمع می‌کند تا این كه كارنده و درو كننده با هم شادی كنند.

37 در اینجا این گفته مصداق پیدا می‌کند، كه یكی می‌کارد و دیگری درو می‌کند.

38 من شما را فرستادم تا محصولی را درو كنید كه برای آن زحمت نکشیده‌اید. دیگران برای آن زحمت كشیدند و شما از نتایج كار ایشان استفاده می‌برید.»

39 به‌خاطر شهادت آن زن كه گفته بود «آنچه تا به حال كرده بودم به من گفت»، در آن شهر عدّهٔ زیادی از سامریان به عیسی ایمان آوردند.

40 وقتی سامریان نزد عیسی آمدند از او خواهش كردند كه نزد آنها بماند. پس عیسی دو روز در آنجا ماند.

41 و عدّهٔ زیادی به‌خاطر سخنان او ایمان آوردند.

42 و به آن زن گفتند: «حالا دیگر به‌خاطر حرف تو نیست كه ما ایمان داریم، زیرا ما خود سخنان او را شنیده‌ایم و می‌دانیم كه او در حقیقت نجات‌دهندهٔ عالم است.»

شفای پسر مأمور دولت

43 پس از دو روز، عیسی آنجا را ترک كرد و به طرف جلیل رفت.

44 زیرا خود عیسی فرموده بود كه نبی در دیار خود احترامی ندارد،

45 امّا وقتی به جلیل وارد شد، مردم از او استقبال كردند زیرا آنچه را كه در اورشلیم انجام داده بود دیده بودند، چون آنها هم در روزها عید در اورشلیم بودند.

46 عیسی بار دیگر به قانای جلیل، جایی‌که آب را به شراب تبدیل كرده بود، رفت. یكی از مأموران دولت در آنجا بود كه پسرش در كفرناحوم بیمار و بستری بود.

47 وقتی شنید كه عیسی از یهودیه به جلیل آمده است نزد او آمد و خواهش كرد که به كفرناحوم برود و پسرش را كه در آستانهٔ مرگ بود شفا بخشد.

48 عیسی به او گفت: «شما بدون دیدن عجایب و نشانه‌ها به هیچ‌وجه ایمان نخواهید آورد.»

49 آن شخص گفت: «ای آقا، پیش از آنکه بچّهٔ من بمیرد بیا.»

50 آنگاه عیسی گفت: «برو، پسرت زنده خواهد ماند.» آن مرد با ایمان به سخن عیسی به طرف منزل رفت.

51 او هنوز به خانه نرسیده بود كه نوكرانش در بین راه او را دیدند و به او مژده دادند: «پسرت زنده و تندرست است.»

52 او پرسید: «در چه ساعتی حالش خوب شد؟» گفتند: «دیروز در ساعت یک بعد از ظهر تب او قطع شد.»

53 پدر فهمید كه این درست همان ساعتی است كه عیسی به او گفته بود: «پسرت زنده خواهد ماند.» پس او و تمام اهل خانه‌اش ایمان آوردند.

54 این دومین معجزه‌ای بود كه عیسی پس از آنكه از یهودیه به جلیل آمد انجام داد.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/JHN/4-07f05ee19a24ff8dc00d44ece1ef223f.mp3?version_id=181—

Categories
یوحنا

یوحنا 5

شفای مفلوج

1 بعد از آن عیسی برای یکی از عیدهای یهود به اورشلیم رفت.

2 در اورشلیم نزدیک دروازه‌ای معروف به دروازهٔ گوسفند استخری با پنج رواق وجود دارد كه به زبان عبری آن را بیت حسدا می‌گویند.

3 در آنجا عدّهٔ زیادی از بیماران، نابینایان لنگان و مفلوجان دراز كشیده [و منتظر حركت آب بودند

4 زیرا هر چند وقت یک‌بار فرشتهٔ خداوند به استخر داخل می‌شد و آب را به حركت در می‌آورد و اولین بیماری كه بعد از حركت آب به استخر داخل می‌گردید از هر مرضی كه داشت، شفا می‌یافت.]

5 در میان آنها مردی دیده می‌شد كه سی و هشت سال بیمار بود.

6 وقتی عیسی او را در آنجا خوابیده دید و دانست كه مدّت درازی است كه بیمار می‌باشد، از او پرسید: «آیا می‌خواهی خوب و سالم شوی؟»

7 آن مریض پاسخ داد: «ای آقا، وقتی آب به حركت می‌آید کسی نیست كه به من كمک كند و مرا در استخر بیاندازد؛ تا من از جایم حركت می‌کنم، شخص دیگری پیش از من به داخل می‌رود.»

8 عیسی به او گفت: «بلند شو، بسترت را بردار و برو.»

9 آن مرد فوراً شفا یافت و بستر خود را برداشت و به راه افتاد. آن روز، روز سبت بود.

10 به همین علّت یهودیان به مردی كه شفا یافته بود گفتند: «امروز روز سبت است، تو اجازه نداری بستر خود را حمل نمایی.»

11 او در جواب ایشان گفت: «آن کسی‌که مرا شفا داد به من گفت: ‘بسترت را بردار و برو.’»

12 از او پرسیدند: «چه شخصی به تو گفت بسترت را بردار و برو؟»

13 ولی آن مردی كه شفا یافته بود، او را نمی‌شناخت؛ زیرا آن محل پر از جمعیّت بود و عیسی از آنجا رفته بود.

14 بعد از این جریان عیسی او را در معبد بزرگ یافته به او گفت: «اكنون كه شفا یافته‌ای دیگر گناه نكن، مبادا به وضع بدتری دچار شوی.»

15 آن مرد رفت و به یهودیان گفت: «کسی‌که مرا شفا داد عیسی است.»

16 چون عیسی در روز سبت این كارها را می‌کرد، یهودیان به اذیّت و آزار او پرداختند.

17 امّا عیسی به آنان گفت: «پدرم هنوز كار می‌کند و من هم كار می‌کنم.»

18 این سخن، یهودیان را در كشتن او مصمّم‌تر ساخت. چون او نه تنها سبت را می‌شکست، بلكه خدا را پدر خود می‌خواند و به این طریق خود را با خدا برابر می‌ساخت.

اختیار فرزند

19 عیسی در جواب آنان گفت: «یقین بدانید كه پسر نمی‌تواند از خود کاری انجام دهد مگر آنچه كه می‌بیند پدر انجام می‌دهد. هرچه پدر می‌کند پسر هم می‌کند،

20 زیرا پدر پسر را دوست دارد و هرچه انجام دهد، به پسر نیز نشان می‌دهد و كارهای بزرگتر از این هم به او نشان خواهد داد تا شما تعجّب كنید،

21 زیرا همان‌طور كه پدر مردگان را زنده می‌کند و به آنان حیات می‌بخشد، پسر هم هرکه را بخواهد زنده می‌کند.

22 پدر بر هیچ‌کس داوری نمی‌کند، او تمام داوری را به پسر سپرده است،

23 تا آنكه همه، همان‌طور كه پدر را احترام می‌کنند، پسر را نیز احترام نمایند. کسی‌که به پسر بی‌حرمتی كند، به پدر كه فرستندهٔ اوست بی‌حرمتی كرده است.

24 «یقین بدانید، هرکه سخنان مرا بشنود و به فرستندهٔ من ایمان آورد، حیات جاودانی دارد و هرگز محكوم نخواهد شد، بلكه از مرگ گذشته و به حیات رسیده است.

25 یقین بدانید كه زمانی خواهد آمد، و در واقع آن زمان شروع شده است، كه مردگان صدای پسر خدا را خواهند شنید و هرکه بشنود زنده خواهد شد.

26 زیرا همان‌طور كه پدر منشأ حیات است، به پسر هم این قدرت را بخشیده است تا منشاء حیات باشد.

27 و به او اختیار داده است كه داوری نماید، زیرا پسر انسان است.

28 از این تعجّب نكنید، زیرا زمانی خواهد آمد كه همهٔ مردگان صدای او را خواهند شنید

29 و از قبرهای خود بیرون خواهند آمد: نیكوكاران برای حیات خواهند برخواست و گناهكاران برای محکومیّت.

شهادت به عیسی

30 «من از خود نمی‌توانم کاری انجام دهم بلكه طبق آنچه كه می‌شنوم قضاوت می‌کنم و قضاوت من عادلانه است، زیرا در پی انجام خواسته‌های خود نیستم، بلكه انجام میل پدری كه مرا فرستاده است.

31 «اگر من دربارهٔ خودم شهادت بدهم، شهادت من اعتباری ندارد،

32 ولی شخص دیگری هست كه دربارهٔ من شهادت می‌دهد و می‌دانم كه شهادت او دربارهٔ من معتبر است.

33 شما قاصدانی نزد یحیی فرستادید و او به حقیقت شهادت داد.

34 من به شهادت انسان نیازی ندارم بلكه به‌خاطر نجات شما این سخنان را می‌گویم.

35 یحیی مانند چراغی بود كه می‌سوخت و می‌درخشید و شما مایل بودید، برای مدّتی در نور او شادی كنید.

36 امّا من شاهدی بزرگتر از یحیی دارم: كارهایی كه پدر به من سپرده است تا انجام دهم، بر این حقیقت شهادت می‌دهند كه پدر مرا فرستاده است.

37 پدری كه مرا فرستاد خودش بر من شهادت داده است. شما هرگز نه او را دیده‌اید و نه صدایش را شنیده‌اید

38 و كلام او در دلهای شما جایی ندارد، زیرا به آن کسی‌که فرستاده است، ایمان نمی‌آورید.

39 کتاب‌مقدّس را مطالعه می‌نمایید، چون خیال می‌کنید كه در آن حیات جاودان خواهید یافت. درحالی‌که كتاب دربارهٔ من شهادت می‌دهد،

40 شما نمی‌خواهید نزد من بیایید تا حیات بیابید.

41 «من از مردم توقّع احترام ندارم.

42 من شما را می‌شناسم و می‌دانم كه خدا را از دل دوست ندارید.

43 من به نام پدر خود آمده‌ام و شما مرا نمی‌پذیرید، ولی اگر کسی خودسرانه بیاید از او استقبال خواهید كرد.

44 شما كه طالب احترام از یكدیگر هستید و به عزّت و احترامی كه از جانب خدای یكتا می‌آید توجّهی ندارید، چگونه می‌توانید ایمان بیاورید؟

45 گمان نكنید كه من در پیشگاه پدر، شما را متّهم خواهم ساخت، کسی دیگر، یعنی همان موسی كه به او امیدوار هستید، شما را متّهم می‌نماید.

46 اگر شما به موسی ایمان می‌داشتید به من نیز ایمان می‌آوردید، زیرا او دربارهٔ من نوشته است.

47 امّا اگر به نوشته‌های او ایمان ندارید، چگونه گفتار مرا باور خواهید كرد؟»

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/JHN/5-4c4566bbb076b64186ae66120454a94b.mp3?version_id=181—

Categories
یوحنا

یوحنا 6

غذا دادن به پنج هزار نفر

1 بعد از این عیسی به طرف دیگر دریای جلیل كه در دریای طبریه است رفت

2 و عدّهٔ زیادی، كه معجزات او را در شفا دادن به بیماران دیده بودند، به دنبال او رفتند.

3 آنگاه عیسی به بالای كوهی رفت و با شاگردان خود در آنجا نشست.

4 روزهای عید فصح یهودیان نزدیک بود.

5 وقتی عیسی به اطراف نگاه كرد و عدّهٔ زیادی را دید كه به طرف او می‌آیند، از فیلیپُس پرسید: «از كجا باید نان بخریم تا اینها بخورند؟»

6 عیسی این را از روی امتحان به او گفت زیرا خود او می‌دانست چه باید بكند.

7 فیلیپُس پاسخ داد: «دویست سکّهٔ نقره نان هم كافی نیست كه هر یک از آنها کمی بخورد.»

8 یکی از شاگردانش به نام اندریاس كه برادر شمعون پطرس بود، به او گفت:

9 «پسر بچّه‌ای در اینجا هست كه پنج نان جو و دو ماهی دارد، ولی آن برای این عدّه چه می‌شود؟»

10 عیسی گفت: «مردم را بنشانید.» در آنجا سبزه بسیار بود، پس مردم كه در حدود پنج هزار مرد بودند، نشستند.

11 آنگاه عیسی نانها را برداشت، خدا را شكر كرد و در میان مردم، كه بر روی زمین نشسته بودند تقسیم نمود. ماهیان را نیز همین‌طور هرقدر خواستند تقسیم كرد.

12 وقتی همه سیر شدند، به شاگردان گفت: «خورده‌های نان را جمع كنید تا چیزی تلف نشود.»

13 پس شاگردان آنها را جمع كردند و دوازده سبد از خورده‌های باقیماندهٔ آن پنج نان جو پُر نمودند.

14 وقتی مردم این معجزهٔ عیسی را دیدند گفتند: «در حقیقت این همان نبی موعود است كه می‌بایست به جهان بیاید.»

15 پس چون عیسی متوجّه شد كه آنها می‌خواهند او را بزور برده پادشاه سازند، از آنها جدا شد و تنها به كوهستان رفت.

راه رفتن بر روی آب

16 در وقت غروب، شاگردان به طرف دریا رفتند

17 و سوار قایق شده به آن طرف دریا به سوی كفرناحوم حركت كردند. هوا تاریک شده بود و عیسی هنوز نزد ایشان برنگشته بود.

18 باد شدیدی شروع به وزیدن كرد و دریا توفانی شد.

19 وقتی در حدود شش کیلومتر جلو رفتند، عیسی را دیدند كه بر روی آب قدم می‌زند و به طرف قایق می‌آید. آنها ترسیدند.

20 امّا عیسی به آنها گفت: «من هستم، نترسید.»

21 می‌خواستند او را به داخل قایق بیاورند، ولی قایق بزودی به مقصد رسید.

در جستجوی عیسی

22 روز بعد مردمی كه در كنارهٔ دیگر دریا ایستاده بودند دیدند كه، به جز همان قایقی كه شاگردان سوار شده بودند، قایق دیگری در آنجا نبود و عیسی هم سوار آن نشده بود، بلكه شاگردان بدون عیسی رفته بودند.

23 ولی قایقهای دیگری از طبریه به نزدیكی همان محلی كه مردم نانها را بعد از شکرگزاری خداوند خورده بودند، رسیدند.

24 وقتی مردم دیدند كه عیسی و شاگردانش در آنجا نیستند، سوار این قایقها شده در جستجوی عیسی به كفرناحوم رفتند.

نان حیات

25 همین‌که او را در آن طرف دریا پیدا كردند، به او گفتند: «ای استاد، چه وقت به اینجا آمدی؟»

26 عیسی پاسخ داد: «یقین بدانید به علّت معجزاتی كه دیده‌اید نیست كه به دنبال من آمده‌اید، بلكه به‌خاطر نانی كه خوردید و سیر شدید.

27 برای خوراک فانی تلاش نكنید بلكه برای خوراكی كه تا حیات جاودان باقی می‌ماند یعنی خوراكی كه پسر انسان به شما خواهد داد، زیرا كه پدر او را تأیید كرده است.»

28 آنها از او پرسیدند: «وظیفهٔ ما چیست؟ چطور می‌توانیم كارهایی را كه خدا از ما می‌خواهد انجام دهیم؟»

29 عیسی به ایشان پاسخ داد: «آن کاری كه خدا از شما می‌خواهد این است كه به کسی‌که فرستاده است ایمان بیاورید.»

30 آنها گفتند: «چه معجزه‌ای نشان می‌دهی تا به تو ایمان بیاوریم؟ چه می‌کنی؟

31 نیاکان ما در بیابان مَنّا را خوردند و چنانکه كتاب‌مقدّس می‌فرماید: ‘او از آسمان به آنها نان عطا فرمود تا بخورند.’»

32 عیسی به آنان گفت: «یقین بدانید آن موسی نبود كه از آسمان به شما نان داد، بلكه پدر من نان حقیقی را از آسمان به شما عطا می‌کند،

33 زیرا نان خدا آن است كه از آسمان نازل شده به جهان حیات می‌بخشد.»

34 به او گفتند: «ای آقا، همیشه این نان را به ما بده.»

35 عیسی به آنها گفت: «من نان حیات هستم. هرکه نزد من بیاید، هرگز گرسنه نخواهد شد و هرکه به من ایمان بیاورد، هرگز تشنه نخواهد گردید.

36 امّا چنانکه گفتم شما با اینكه مرا دیدید ایمان نیاوردید.

37 همهٔ کسانی‌که پدر به من می‌بخشد به سوی من خواهند آمد و کسی را که نزد من می‌آید بیرون نخواهم كرد.

38 من از آسمان به زمین آمده‌ام نه به‌خاطر آنكه ارادهٔ خود را به عمل آورم، بلكه ارادهٔ فرستندهٔ خویش را

39 و ارادهٔ فرستندهٔ من این است كه من از همهٔ کسانی‌که او به من داده است حتّی یک نفر را هم از دست ندهم، بلكه در روز بازپسین آنها را زنده كنم.

40 زیرا خواست پدر من این است كه هرکس پسر را می‌بیند و به او ایمان می‌آورد، صاحب حیات جاودان گردد. و من او را در روز بازپسین زنده خواهم كرد.»

41 پس یهودیان شكایت‌كنان به او اعتراض كردند، زیرا او گفته بود: «من آن نانی هستم كه از آسمان نازل شده است.»

42 آنها گفتند: «آیا این مرد عیسی، پسر یوسف، نیست كه ما پدر و مادر او را می‌شناسیم؟ پس چگونه می‌گوید: ‘من از آسمان آمده‌ام.’»

43 عیسی در جواب گفت: «این‌قدر شكایت نكنید.

44 هیچ‌کس نمی‌تواند نزد من بیاید، مگر اینكه پدری كه مرا فرستاد او را به طرف من جذب نماید و من او را در روز بازپسین زنده خواهم ساخت.

45 در كتب انبیا نوشته شده است: همه از خدا تعلیم خواهند یافت. بنابراین هرکس صدای پدر را شنیده واز او تعلیم گرفته باشد، نزد من می‌آید.

46 البتّه هیچ‌کس پدر را ندیده است. فقط کسی‌که از جانب خدا آمده پدر را دیده است.

47 یقین بدانید کسی‌که به من ایمان می‌آورد حیات جاودان دارد.

48 من نان حیات هستم.

49 نیاکان شما در بیابان مَنّا را خوردند ولی مردند.

50 امّا من دربارهٔ نانی صحبت می‌کنم كه از آسمان نازل شده است و اگر کسی از آن بخورد هرگز نمی‌میرد.

51 من آن نان زنده هستم كه از آسمان آمده است. هرکه این نان را بخورد تا ابد زنده خواهد ماند و نانی كه من خواهم داد، بدن خودم می‌باشد، كه آن را به‌خاطر حیات جهانیان می‌دهم.»

52 یهودیان با یكدیگر به مشاجره پرداختند و می‌گفتند: «چگونه این شخص می‌تواند بدن خود را به ما بدهد تا بخوریم؟»

53 عیسی پاسخ داد: «یقین بدانید اگر بدن پسر انسان را نخورید و خون او را نیاشامید در خودتان حیات ندارید.

54 هركه بدن مرا بخورد و خون مرا بیاشامد حیات جاودان دارد و من در روز بازپسین او را زنده خواهم ساخت.

55 زیرا جسم من خوراک حقیقی و خون من نوشیدنی حقیقی است.

56 هرکه جسم مرا می‌خورد و خون مرا می‌آشامد، در من ساكن است و من در او.

57 همان طوری که پدر زنده مرا فرستاد و من به وسیلهٔ پدر زنده هستم، هرکه مرا بخورد به وسیلهٔ من زنده خواهد ماند.

58 این نانی كه از آسمان نازل شده، مانند نانی نیست كه نیاکان شما خوردند و مردند. زیرا هرکه از این نان بخورد تا به ابد زنده خواهد ماند.»

59 این چیزها را عیسی هنگامی‌که در كنیسه‌ای در كفرناحوم تعلیم می‌داد فرمود.

سخنان حیات جاودانی

60 بسیاری از پیروانش هنگامی‌که این را شنیدند گفتند: «این تعلیم سخت است، چه کسی می‌تواند به آن گوش دهد؟»

61 وقتی عیسی احساس كرد كه پیروانش از این موضوع شكایت می‌کنند، به آنها گفت: «آیا این مطلب باعث لغزش شما شد؟

62 پس اگر پسر انسان را ببینید كه به مكان اول خود صعود می‌كند چه خواهید كرد؟

63 روح است كه حیات می‌بخشد ولی جسم فایده‌ای ندارد. سخنانی كه به شما می‌گویم روح و حیات است

64 ولی بعضی از شما ایمان ندارید.» زیرا عیسی از ابتدا کسانی را كه ایمان نداشتند و همچنین آن کسی را كه بعداً او را تسلیم كرد می‌شناخت.

65 پس گفت: «به همین دلیل به شما گفتم كه هیچ‌کس نمی‌تواند نزد من بیاید، مگر آنكه پدر من این فیض را به او عطا كرده باشد.»

66 از آن به بعد بسیاری از پیروان او برگشتند و دیگر با او همراهی نكردند.

67 آن وقت عیسی از دوازده حواری پرسید: «آیا شما هم می‌خواهید مرا ترک كنید؟»

68 شمعون پطرس در جواب گفت: «ای خداوند، نزد كه برویم؟ كلمات حیات جاودانی نزد توست.

69 ما ایمان و اطمینان داریم كه تو آن پاک مرد خدا هستی.»

70 عیسی پاسخ داد: «آیا من شما دوازده نفر را برنگزیدم؟ در حالی‌كه یکی از شما ابلیسی است.»

71 این را دربارهٔ یهودای اسخریوطی پسر شمعون گفت. زیرا او كه یکی از آن دوازده حواری بود، قصد داشت عیسی را تسلیم كند.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/JHN/6-17e731a1e1b5f0c165fcfccb1aa33e25.mp3?version_id=181—

Categories
یوحنا

یوحنا 7

عیسی و برادران او

1 بعد از آن عیسی در جلیل مسافرت می‌کرد. او نمی‌خواست در یهودیه باشد چون یهودیان قصد داشتند او را بكشند.

2 همین‌که عید یهودیان یعنی عید خیمه‌ها نزدیک شد،

3 برادران عیسی به او گفتند: «اینجا را ترک كن و به یهودیه برو تا پیروان تو كارهایی را كه می‌کنی ببینند.

4 کسی‌که می‌خواهد مشهور شود كارهای خود را پنهانی انجام نمی‌دهد، تو كه این كارها را می‌کنی بگذار تمام دنیا تو را ببینند.»

5 چونكه برادرانش هم به او ایمان نداشتند.

6 عیسی به ایشان گفت: «هنوز وقت من نرسیده است، امّا برای شما هروقت مناسب است.

7 دنیا نمی‌تواند از شما متنفّر باشد، امّا از من نفرت دارد، زیرا من دربارهٔ آن شهادت می‌دهم كه كارهایش بد است.

8 شما برای این عید بروید. من فعلاً نمیآیم زیرا هنوز وقت من کاملاً نرسیده است.»

9 عیسی این را به آنان گفت و در جلیل ماند.

عیسی در اورشلیم

10 بعد از آنكه برادرانش برای عید به اورشلیم رفتند، خود عیسی نیز به آنجا رفت ولی نه آشكارا بلكه پنهانی.

11 یهودیان در روزهای عید به دنبال او می‌گشتند و می‌پرسیدند: «او كجاست؟»

12 در میان مردم دربارهٔ او گفت‌وگوی زیادی وجود داشت. بعضی می‌گفتند: «او آدم خوبی است» و دیگران می‌گفتند: «نه، او مردم را گول می‌زند.»

13 امّا به علّت ترس از یهودیان، هیچ‌کس دربارهٔ او به طور علنی چیزی نمی‌گفت.

14 در اواسط روزهای عید، عیسی به معبد بزرگ آمد و به تعلیم دادن پرداخت.

15 یهودیان با تعجّب می‌گفتند: «این شخص كه هرگز تعلیم نیافته است، چگونه كتب مقدّس را می‌داند؟»

16 عیسی در جواب ایشان گفت: «آنچه من تعلیم می‌دهم از خود من نیست، بلكه از طرف فرستندهٔ من است.

17 کسی‌که مایل باشد ارادهٔ او را انجام دهد خواهد دانست كه تعالیم من از جانب خداست یا من فقط از خود سخن می‌گویم.

18 هرکه از خود سخن بگوید طالب جاه و جلال برای خود می‌باشد. امّا کسی‌که طالب جلال فرستنده خود باشد، آدمی است صادق و در او ناراستی نیست.

19 مگر موسی شریعت را به شما نداد شریعتی كه هیچ‌یک از شما به آن عمل نمی‌کند؟ چرا می‌خواهید مرا بكشید؟»

20 مردم در جواب گفتند: «تو دیو داری. چه کسی می‌خواهد تو را بكشد؟»

21 عیسی جواب داد: «من یک كار کرده‌ام و همهٔ شما از آن تعجّب کرده‌اید.

22 موسی قانون مربوط به ختنه را به شما داد (هرچند از موسی شروع نشد بلكه از اجداد قوم) و شما در روز سبت پسران خود را ختنه می‌کنید.

23 پس اگر پسران خود را در روز سبت ختنه می‌کنید تا قانون موسی شكسته نشود، چرا به این دلیل كه من در روز سبت به یک انسان سلامتی كامل بخشیدم بر من خشمگین شده‌اید؟

24 از روی ظاهر قضاوت نكنید، بلكه در قضاوتهای خود با انصاف باشید.»

آیا او مسیح است؟

25 پس بعضی از مردم اورشلیم گفتند: «آیا این همان کسی نیست كه می‌خواهند او را بكشند؟

26 ببینید او در اینجا به طور علنی صحبت می‌کند و آنها چیزی به او نمی‌گویند. آیا حكمرانان ما واقعاً قبول دارند كه او مسیح موعود است؟

27 با وجود این ما همه‌ می‌دانیم كه این مرد اهل كجاست، امّا وقتی مسیح ظهور كند هیچ‌کس نخواهد دانست كه او اهل كجاست.»

28 از این رو وقتی عیسی در معبد بزرگ تعلیم می‌داد با صدای بلند گفت: «شما مرا می‌شناسید و می‌دانید كه اهل كجا هستم. ولی من به دلخواه خود نیامده‌ام زیرا فرستنده من حق است و شما او را نمی‌شناسید.

29 امّا من او را می‌شناسم زیرا از جانب او آمده‌ام و او مرا فرستاده است.»

30 در این وقت آنها خواستند او را دستگیر كنند، امّا هیچ‌کس دست به طرف او دراز نكرد، زیرا وقت او هنوز نرسیده بود.

31 ولی عدّهٔ زیادی به او ایمان آوردند و می‌گفتند: «آیا وقتی مسیح ظهور كند از این شخص بیشتر معجزه می‌نماید؟»

كوشش برای بازداشت عیسی

32 فریسیان آنچه را كه مردم دربارهٔ او به طور پنهانی می‌گفتند شنیدند. پس آنها و سران كاهنان پاسبانانی فرستادند تا عیسی را بازداشت كنند.

33 آنگاه عیسی گفت: «فقط مدّت كوتاهی با شما خواهم بود و بعد به نزد فرستندهٔ خود خواهم رفت.

34 شما به دنبال من خواهید گشت، امّا مرا نخواهید یافت و به جایی‌که من خواهم بود شما نمی‌توانید بیایید.»

35 پس یهودیان به یكدیگر گفتند: «كجا می‌خواهد برود كه ما نتوانیم او را پیدا كنیم، آیا می‌خواهد نزد كسانی برود كه در میان یونانیان پراكنده هستند و به یونانیان تعلیم دهد؟ او می‌گوید:

36 ‘به دنبال من خواهید گشت امّا مرا نخواهید یافت و به جایی‌که من خواهم بود شما نمی‌توانید بیایید.’ مقصود او از این حرف چیست؟»

نهرهای آب حیات

37 در آخرین روز كه مهمترین روز عید بود، عیسی ایستاد و با صدای بلند گفت: «اگر کسی تشنه است نزد من بیاید و بنوشد.

38 چنانکه كلام خدا می‌فرماید: ‘نهرهای آب زنده از درون آن کسی‌که به من ایمان بیاورد جاری خواهد گشت.’»

39 این سخنان را دربارهٔ روح‌القدس، كه می‌باید به مؤمنین او داده شود می‌گفت و چون هنوز عیسی جلال نیافته بود روح‌القدس عطا نشده بود.

دودستگی در میان جمعیّت

40 بسیاری از کسانی‌که این سخن را شنیدند گفتند: «این مرد واقعاً همان نبی موعود است»

41 دیگران گفتند: «او مسیح است.» و عدّه‌ای هم گفتند: «آیا مسیح از جلیل ظهور می‌کند؟

42 مگر کتاب‌مقدّس نمی‌گوید كه مسیح باید از خاندان داوود و اهل دهكدهٔ داوود یعنی بیت‌لحم باشد؟»

43 به این ترتیب دربارهٔ او در میان جمعیّت دودستگی به وجود آمد.

44 عدّه‌ای خواستند او را دستگیر كنند، امّا هیچ‌کس به طرف او دست دراز نكرد.

بی‌ایمانی سران یهود

45 بعد از آن پاسبانان نزد سران كاهنان و فریسیان برگشتند. آنها از پاسبان پرسیدند: «چرا او را نیاوردید؟»

46 پاسبان جواب دادند: «تا به حال هیچ‌کس مانند این مرد سخن نگفته است.»

47 فریسیان در پاسخ گفتند: «آیا او شما را هم گمراه كرده است؟

48 آیا کسی از رؤسا و فریسیان به او گرویده است؟

49 و امّا این آدمهایی كه از شریعت بی‌خبرند، ملعون هستند!»

50 نیقودیموس، كه در شب به دیدن عیسی آمده بود و یکی از آنها بود، از آنها پرسید:

51 «آیا شریعت به ما اجازه می‌دهد کسی را محكوم كنیم بدون آنكه به سخنان او گوش دهیم و بدانیم چه كار كرده است؟»

52 در پاسخ به او گفتند: «مگر تو جلیلی هستی؟ بررسی كن و ببین كه هیچ نبی‌ای از جلیل ظهور نكرده است.»

[

53 پس آنها همه به خانه‌های خود رفتند.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/JHN/7-4608adcd925ee4c345cf5c4fbb376241.mp3?version_id=181—

Categories
یوحنا

یوحنا 8

زنی كه در هنگام زنا گرفته شد

1 امّا عیسی به كوه زیتون رفت

2 و صبح زود باز به معبد بزرگ آمد و همهٔ مردم به دور او جمع شدند و او نشست و به تعلیم دادن آنها مشغول شد.

3 در این وقت علما و فریسیان زنی را كه در هنگام عمل زنا گرفته بودند نزد او آوردند و در وسط برپا داشتند

4 آنان به او گفتند: «ای استاد، این زن را در هنگام عمل زنا گرفته‌ایم.

5 موسی در تورات به ما دستور داده است كه چنین زنهایی باید سنگسار شوند. امّا تو در این باره چه می‌گویی؟»

6 آنان از روی امتحان این را گفتند تا دلیلی برای اتّهام او پیدا كنند. امّا عیسی سر بزیر افكند و با انگشت خود روی زمین می‌نوشت.

7 ولی چون آنان با اصرار به سؤال خود ادامه دادند، عیسی سر خود را بلند كرد و گفت: «آن کسی‌که در میان شما بی‌گناه است سنگ اول را به او بزند.»

8 عیسی باز سر خود را بزیر افكند و بر زمین می‌نوشت.

9 وقتی آنها این را شنیدند، از پیران شروع كرده یک به یک بیرون رفتند و عیسی تنها با آن زن كه در وسط ایستاده بود، باقی ماند.

10 عیسی سر خود را بلند كرد و به آن زن گفت: «آنها كجا رفتند؟ کسی تو را محكوم نكرد؟»

11 زن گفت: «هیچ‌کس ای آقا.» عیسی گفت: «من هم تو را محكوم نمی‌کنم، برو و دیگر گناه نكن.»]

عیسی نور جهان است

12 عیسی باز به مردم گفت: «من نور جهان هستم، کسی‌که از من پیروی كند در تاریكی سرگردان نخواهد شد، بلكه نور حیات را خواهد داشت.»

13 فریسیان به او گفتند: «تو دربارهٔ خودت شهادت می‌دهی پس شهادت تو اعتباری ندارد.»

14 عیسی در پاسخ گفت: «من حتّی اگر بر خود شهادت بدهم، شهادتم معتبر است، زیرا من می‌دانم از كجا آمده‌ام و به كجا می‌روم ولی شما نمی‌دانید كه من از كجا آمده‌ام و به كجا می‌روم.

15 شما از نظر انسانی قضاوت می‌کنید، ولی من دربارهٔ هیچ‌کس چنین قضاوت نمی‌کنم.

16 اگر قضاوت هم بكنم قضاوت من درست است، چون در این كار تنها نیستم، بلكه پدری كه مرا فرستاد نیز با من است.

17 در شریعت شما هم نوشته شده است، كه گواهی دو شاهد معتبر است:

18 یکی خود من هستم كه برخود شهادت می‌دهم و شاهد دیگر، پدری است كه مرا فرستاد.»

19 به او گفتند: «پدر تو كجاست؟» عیسی پاسخ داد: «شما نه مرا می‌شناسید و نه پدر مرا. اگر مرا می‌شناختید پدر مرا نیز می‌شناختید.»

20 عیسی این سخنان را هنگامی‌که در بیت‌المال معبد بزرگ تعلیم می‌داد گفت و کسی به طرف او دست دراز نكرد، زیرا وقت او هنوز نرسیده بود.

جایی‌که من می‌روم شما نمی‌توانید بیایید

21 باز عیسی به ایشان گفت: «من می‌روم و شما به دنبال من خواهید گشت ولی در گناهان خود خواهید مرد و به جایی‌که من می‌روم نمی‌توانید بیایید.»

22 یهودیان به یكدیگر گفتند: «وقتی می‌گوید جایی‌که من می‌روم شما نمی‌توانید بیایید، آیا منظورش این است كه او می‌خواهد خودش را بكشد؟»

23 عیسی به آنها گفت: «شما به این عالم پایین تعلّق دارید و من از عالم بالا آمده‌ام، شما از این جهان هستید، ولی من از این جهان نیستم.

24 به این جهت به شما گفتم كه در گناهان خود خواهید مرد. اگر ایمان نیاورید كه من او هستم، در گناهان خود خواهید مرد.»

25 آنان از او پرسیدند: «تو كیستی؟» عیسی جواب داد: «من همان کسی هستم كه از اول هم به شما گفتم.

26 چیزهای زیادی دارم كه دربارهٔ شما بگویم و داوری نمایم امّا فرستندهٔ من حق است و من آنچه را كه از او شنیده‌ام به جهان اعلام می‌کنم.»

27 آنها نفهمیدند كه او دربارهٔ پدر با آنان صحبت می‌کند.

28 به همین دلیل عیسی به آنان گفت: «وقتی شما پسر انسان را از زمین بلند كردید آن وقت خواهید دانست كه من او هستم و از خود كاری نمی‌کنم، بلكه همان‌طور كه پدر به من تعلیم داده است سخن می‌گویم.

29 فرستندهٔ من با من است. پدر مرا تنها نگذاشته است، زیرا من همیشه آنچه او را خشنود می‌سازد به عمل می‌آورم.»

30 در نتیجهٔ این سخنان بسیاری به او گرویدند.

آزادی و بردگی

31 سپس عیسی به یهودیانی كه به او گرویده بودند گفت: «اگر مطابق تعالیم من عمل كنید، در واقع شاگردان من خواهید بود

32 و حقیقت را خواهید شناخت و حقیقت شما را آزاد خواهد كرد.»

33 آنها به او جواب دادند: «ما فرزندان ابراهیم هستیم و هرگز بردهٔ كسی نبوده‌ایم. مقصود تو از اینكه می‌گویی شما آزاد خواهید شد چیست؟»

34 عیسی به ایشان گفت: «یقین بدانید كه هرکسی كه گناه می‌کند بردهٔ گناه است

35 و برده همیشه در میان اهل خانه نمی‌ماند ولی پسر همیشه می‌ماند.

36 پس اگر پسر، شما را آزاد سازد واقعاً آزاد خواهید بود.

37 می‌دانم كه شما فرزندان ابراهیم هستید. امّا چون تعالیم من در دلهای شما جایی ندارد، می‌خواهید مرا بكشید.

38 من دربارهٔ آنچه در حضور پدر دیده‌ام سخن می‌گویم و شما هم آنچه را از پدر خود آموخته‌‌اید، انجام می‌دهید.»

39 آنها در پاسخ گفتند: «ابراهیم پدر ماست.»

عیسی به آنها گفت: «اگر فرزندان ابراهیم می‌بودید، کارهای او را بجا می‌آورید،

40 ولی حالا می‌خواهید مرا بكشید، درحالی‌که من همان کسی هستم كه حقیقت را آن‌چنان‌که از خدا شنیده‌ام به شما می‌گویم. ابراهیم چنین کاری نكرد.

41 شما كارهای پدر خود را بجا می‌آورید.»

آنها به او گفتند: «ما حرامزاده نیستیم، ما یک پدر داریم و آن خود خداست.»

42 عیسی به آنها گفت: «اگر خدا پدر شما می‌بود، مرا دوست می‌داشتید؛ زیرا من از جانب خدا آمده‌ام و در بین شما هستم. من خودسرانه نیامده‌ام، بلكه او مرا فرستاد.

43 چرا سخنان مرا نمی‌فهمید؟ برای اینكه طاقت شنیدن چنین سخنانی را ندارید.

44 شما فرزندان پدر خود، ابلیس هستید و آرزوهای پدر خود را به عمل می‌آورید. او از اول قاتل بود و از راستی بی‌خبر است، چون در او هیچ راستی نیست. وقتی دروغ می‌گوید مطابق سرشت خود رفتار می‌نماید؛ زیرا دروغگو و پدر تمام دروغ‌هاست.

45 امّا من چون حقیقت را به شما می‌گویم، به من ایمان نمی‌آورید.

46 کدام‌یک از شما می‌تواند گناهی به من نسبت دهد؟ پس اگر من حقیقت را می‌گویم، چرا به من ایمان نمی‌آورید؟

47 کسی‌که از خدا باشد، به كلام خدا گوش می‌دهد. شما به كلام خدا گوش نمی‌دهید، چون از خدا نیستید.»

عیسی و ابراهیم

48 یهودیان در جواب به او گفتند: «آیا درست نگفتیم كه تو سامری هستی و دیو داری؟»

49 عیسی گفت: «من دیو ندارم، بلكه به پدر خود احترام می‌گذارم ولی شما مرا بی‌حرمت می‌سازید.

50 من طالب جلال خود نیستم، كس دیگری هست كه طالب آن است و او قضاوت می‌کند.

51 یقین بدانید اگر کسی از تعالیم من اطاعت نماید، هرگز نخواهد مرد.»

52 یهودیان به او گفتند: «حالا مطمئن شدیم كه تو دیو داری. ابراهیم و همهٔ انبیا مردند ولی تو می‌گویی: هرکه از تعالیم من اطاعت نماید، هرگز نخواهد مرد.

53 آیا تو از پدر ما ابراهیم و همهٔ انبیایی كه مرده‌اند بزرگتری؟ فكر می‌کنی كه هستی؟»

54 عیسی پاسخ داد: «اگر من خود را آدم بزرگی بدانم این بزرگی ارزشی ندارد، آن پدر من است كه مرا بزرگی و جلال می‌بخشد، همان کسی‌که شما می‌گویید خدای شماست.

55 شما هیچ‌وقت او را نشناخته‌اید، امّا من او را می‌شناسم و اگر بگویم كه او را نمی‌شناسم، مانند شما دروغگو خواهم بود، ولی من او را می‌شناسم و آنچه می‌گوید اطاعت می‌کنم.

56 پدر شما ابراهیم از اینكه امید داشت روز مرا ببیند، خوشحال بود و آن را دید و شادمان شد.»

57 یهودیان به او گفتند: «تو هنوز پنجاه سال هم نداری پس چگونه ممكن است، ابراهیم را دیده باشی؟»

58 عیسی به ایشان گفت: «یقین بدانید كه پیش از تولّد ابراهیم، من بوده‌ام و هستم.»

59 آنها سنگ برداشتند كه به سوی عیسی پرتاب كنند ولی از نظر مردم دور شد و معبد بزرگ را ترک كرد و رفت.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/JHN/8-9620423c3b216d45b5f2dee9085f6cac.mp3?version_id=181—

Categories
یوحنا

یوحنا 9

عیسی كور مادرزاد را شفا می‌دهد

1 وقتی از محلی می‌گذشت، كور مادرزادی را دید.

2 شاگردانش از او پرسیدند: «ای استاد، به علّت گناه چه کسی بود كه این مرد، نابینا به دنیا آمد؟ خود او گناهكار بود یا والدینش؟»

3 عیسی جواب داد: «نه از گناه خودش بود و نه از والدینش، بلكه تا در وجود او كارهای خدا آشكار گردد.

4 تا وقتی روز است، باید كارهای فرستندهٔ خود را به انجام برسانیم. وقتی شب می‌آید کسی نمی‌تواند كار كند.

5 تا وقتی در جهان هستم، نور جهانم.»

6 وقتی این را گفت آب دهان به زمین انداخت و با آن گل ساخت و گل را به چشمان كور مالید

7 و به او گفت: «برو و در حوض سیلوحا (یعنی فرستاده) چشمهای خود را بشوی.» پس رفت و شست و با چشمان باز برگشت.

8 پس همسایگان و کسانی‌که او را در وقتی‌که گدایی می‌کرد می‌شناختند گفتند: «آیا این همان شخصی نیست كه می‌نشست و گدایی می‌کرد؟»

9 بعضی گفتند: «این همان شخص است.» امّا دیگران گفتند: «نه این شخص به او شباهت دارد.» ولی او خودش گفت: «من همان شخص هستم.»

10 از او پرسیدند: «پس چشمان تو چگونه باز شد؟»

11 او در جواب گفت: «شخصی كه اسمش عیسی است گل ساخت و به چشمان من مالید و به من گفت كه به حوض سیلوحا بروم و بشویم. من هم رفتم و چشمهای خود را شستم و بینا شدم.»

12 آنها پرسیدند: «آن شخص كجاست؟» پاسخ داد: «نمی‌دانم.»

تحقیق فریسیان دربارهٔ شفای كور مادرزاد

13 آنها آن مرد را كه قبلاً نابینا بود، نزد فریسیان بردند،

14 زیرا عیسی در روز سبت گل ساخته و چشمان او را باز كرده بود.

15 در این وقت فریسیان از او پرسیدند كه چگونه بینا شده است. آن مرد به آنان گفت: «او روی چشمانم گل مالید و من شستم و حالا می‌توانم ببینم.»

16 عدّه‌ای از فریسیان گفتند: «این شخص از جانب خدا نیست چون قانون سبت را رعایت نمی‌کند.»

دیگران گفتند: «شخص گناهكار چگونه می‌تواند چنین معجزاتی بنماید؟» و در میان آنان دو دستگی به وجود آمد.

17 آنها باز هم از آن شخص كه نابینا بود پرسیدند: «نظر تو دربارهٔ آن کسی‌که می‌گویی چشمان تو را باز كرد چیست؟»

او پاسخ داد: «او یک نبی است.»

18 ولی یهودیان باور نمی‌کردند كه آن مرد كور بوده و بینایی خود را باز یافته است تا اینكه والدین او را احضار كردند.

19 از آنان پرسیدند: «آیا این مرد پسر شماست؟ آیا شهادت می‌دهید كه كور به دنیا آمده است؟ پس چگونه اكنون می‌تواند ببیند؟»

20 والدین آن شخص در جواب گفتند: «ما می‌دانیم كه او فرزند ما می‌باشد و نابینا به دنیا آمده است.

21 امّا نمی‌دانیم اكنون چگونه می‌تواند ببیند یا چه كسی چشمان او را باز كرده است. از خودش بپرسید، او بالغ است و حرف خود را خواهد زد.»

22 والدین او چون از یهودیان می‌ترسیدند این‌طور جواب دادند، زیرا یهودیان قبلاً توافق كرده بودند كه هركس اقرار كند كه عیسی، مسیح است او را از كنیسه اخراج نمایند.

23 از این جهت والدین آن مرد گفتند: «از خودش بپرسید، او بالغ است.»

24 پس برای بار دوم آن مرد را كه قبلاً كور بود، احضار كرده گفتند: «سوگند یاد كن كه حقیقت را خواهی گفت. ما می‌دانیم كه این شخص گناهكار است.»

25 آن مرد پاسخ داد: «اینکه او گناهكار است یا نه من نمی‌دانم فقط یک چیز می‌دانم كه كور بودم و اكنون می‌بینم.»

26 آنها پرسیدند: «با تو چه كرد؟ چگونه چشمان تو را باز نمود؟»

27 جواب داد: «من همین حالا به شما گفتم و گوش ندادید. چرا می‌خواهید دوباره بشنوید؟ آیا شما هم می‌خواهید شاگرد او بشوید؟»

28 پس به او دشنام دادند و گفتند: «خودت شاگرد او هستی، ما شاگرد موسی هستیم.

29 ما می‌دانیم كه خدا با موسی سخن گفت ولی در مورد این شخص، ما نمی‌دانیم كه او از كجا آمده است.»

30 آن مرد در جواب آنان گفت: «چیز عجیبی است كه شما نمی‌دانید او از كجا آمده است درحالی‌که چشمان مرا باز كرده است.

31 همه می‌دانیم كه خدا دعای گناهكاران را نمی‌شنود ولی اگر کسی خداپرست باشد و ارادهٔ خدا را بجا آورد، خدا دعاهای او را می‌شنود.

32 از ابتدای پیدایش عالم شنیده نشده كه کسی چشمان كور مادرزادی را باز كرده باشد.

33 اگر این مرد از جانب خدا نیامده بود، نمی‌توانست کاری بكند.»

34 به او گفتند: «تو كه در گناه متولّد شده‌ای، به ما تعلیم می‌دهی؟» و بعد او را از كنیسه بیرون انداختند.

كور دلان

35 وقتی عیسی شنید كه او را از كنیسه بیرون کرده‌اند، او را پیدا كرد و از او پرسید: «آیا به پسر انسان ایمان داری؟»

36 آن مرد پاسخ داد: «ای آقا، كیست تا به او ایمان آورم؟»

37 عیسی به او گفت: «تو او را دیده‌ای و او همان کسی است كه اكنون با تو سخن می‌گوید.»

38 او گفت: «خداوندا، ایمان دارم.» و در مقابل عیسی سجده كرد.

39 عیسی سپس گفت: «من به‌خاطر داوری به این جهان آمده‌ام تا كوران بینا و بینایان كور شوند.»

40 بعضی از فریسیان كه در اطراف او بودند این سخنان را شنیدند و به او گفتند: «آیا مقصودت این است كه ما هم كور هستیم؟»

41 عیسی به ایشان گفت: «اگر كور می‌بودید گناهی نمی‌داشتید، امّا چون می‌گویید بینا هستیم، به همین دلیل هنوز در گناه هستید.»

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/JHN/9-0784d448971d4ddfa8b931368d911c07.mp3?version_id=181—