Categories
کارهای رسولان

کارهای رسولان 20

مسافرت پولس به مقدونیه و یونان

1 همین‌که سر و صداها خوابید، پولس به دنبال شاگردان فرستاد و پس از تشویق آنان خداحافظی كرد و عازم مقدونیه شد.

2 او در آن نواحی می‌گشت و همه‌جا با سخنان خود به شاگردان دلگرمی می‌داد و به این ترتیب به یونان رسید.

3 پس از سه ماه اقامت در آنجا، هنگامی‌که خواست با كشتی به سوریه برود، یهودیان علیه او توطئه چیدند. بنابراین او تصمیم گرفت از راه مقدونیه بازگردد.

4 همراهان او عبارت بودند از سوپاترس بیریه‌ای و اَرِسْتَرخُس و سكندس تسالونیكی و غایوس دربه‌ای و تیموتاؤس و تیخیكاس و تروفیمس كه از اهالی استان آسیا بودند.

5 اینها زودتر از ما رفتند و در شهر تروآس در انتظار ما ماندند.

6 خود ما پس از روزهای عید فطیر از فیلیپی سوار كشتی شدیم و پنج روز بعد در بندر تروآس به آنان رسیدیم و یک هفته در آنجا ماندیم.

آخرین بازدید پولس از تروآس

7 در شب یكشنبه وقتی ما برای پاره كردن و خوردن نان دور هم جمع شدیم، پولس به علّت آنكه روز بعد عازم سفر بود، به تفصیل برای آنان صحبت كرد و تا نصف شب به سخنان خود ادامه داد.

8 در بالا خانه‌ای كه ما در آن جمع شده بودیم، چراغهای زیادی روشن بود.

9 جوانی به نام افتیخس جلوی پنجره نشسته بود و همین‌طور كه پولس صحبت می‌کرد رفته رفته خوابش گرفت، بالاخره خواب کاملاً بر او غالب شد و از طبقهٔ سوم به زیر افتاد و وقتی او را برداشتند مرده بود.

10 پولس پایین رفت و خود را روی او انداخت و او را در آغوش گرفت و به آنان گفت: «ناراحت نباشید، او هنوز زنده است.»

11 پس پولس دوباره بالا رفت و نان را پاره كرد و خورد. و پس از گفت‌وگوهای بسیار كه تا سپیدهٔ صبح به طول انجامید پولس شهر را ترک كرد.

12 و آنان آن جوان را زنده به خانه بردند و خاطر همه از این بابت کاملاً راحت شد.

سفر دریایی از تروآس به میلیتس

13 ما قبل از دیگران به طرف كشتی رفتیم، و به طوری که، پولس قبلاً قرار گذاشته بود به سوی اَسس حركت كردیم تا در آنجا پولس را سوار كنیم. زیرا او قصد داشت كه از راه خشكی به آنجا برود.

14 وقتی پولس در اَسس به ما ملحق شد، او را سوار كشتی نمودیم و به بندر میلیتس آمدیم.

15 روز بعد از دریا به مقابل جزیرهٔ خیوس رسیدیم و در روز دوم از آنجا به جزیره ساموس رفتیم. فردای آن روز وارد بندر میلیتس شدیم،

16 زیرا پولس تصمیم گرفته بود، كه از كنار افسس عبور نماید تا از اتلاف وقت در استان آسیا جلوگیری شود زیرا او اشتیاق بسیار داشت كه در صورت امكان قبل از روز پنتیكاست در اورشلیم باشد.

خداحافظی پولس با رهبران كلیسای افسس

17 پولس از میلیتس پیامی به افسس فرستاد و رهبران كلیسا را فراخواند.

18 وقتی آنها رسیدند به آنان گفت: «شما می‌دانید كه از اولین روزی كه من به استان آسیا پا گذاشتم، در تمام اوقاتی كه با شما بودم چگونه رفتار نمودم.

19 یعنی با كمال تواضع و با اشکها و زحماتی كه به وسیلهٔ دسیسه‌های یهودیان برای من پیش می‌آمد، مانند یک غلام خداوند را خدمت كردم.

20 شما می‌دانید كه من برای خیر و صلاح شما از هیچ چیز مضایقه نكردم. من پیام را به شما رساندم و شما را پیش مردم، در خانه‌هایتان تعلیم دادم.

21 من به یهودیان و یونانیان اخطار كردم كه آنها باید از گناهان خود توبه كنند و به خدا روی آورند و به خداوند ما عیسی ایمان داشته باشند.

22 اكنون در بندگی روح‌القدس در راه اورشلیم هستم و از آنچه به سرم خواهد آمد چیزی نمی‌دانم.

23 جز اینكه روح‌القدس در هر شهر به طور آشكار مرا مطّلع می‌سازد، كه حبس‌ها و سختی‌ها در انتظار من است.

24 امّا ادامهٔ زندگی برای من آن‌قدر ارزش ندارد كه نگران جان خود باشم. تنها آرزوی من این است كه مأموریت خود را انجام دهم و خدمتی را كه عیسی خداوند به من سپرده بود، یعنی اعلام مژدهٔ فیض خدا به پایان برسانم.

25 «و اكنون خاطر جمع هستم كه هیچ‌یک از شما كه برای اعلام پادشاهی خدا با شما رفت و آمد داشته‌ام، دیگر روی مرا نخواهد دید.

26 بنابراین امروز به شما می‌گویم: اگر كسی از شما هلاک شود من مسئول نیستم،

27 زیرا برای اعلام جمیع مقاصد الهی به شما از هیچ كاری كوتاهی نکرده‌ام.

28 مواظب خود و مواظب آن گلّه‌ای باشید كه روح‌القدس شما را به نظارت آن برگزیده است و چون شبانان، كلیسایی را كه خداوندبا خون خود خریده است پرورش دهید.

29 من می‌دانم كه بعد از رفتن من گرگهای درّنده به میان شما خواهند آمد، كه به گلّه ترحّمی نخواهند كرد.

30 و حتّی در میان خود شما افرادی پیدا خواهند شد كه حقیقت را تغییر داده، پیروانی را به دنبال خود خواهند كشید.

31 پس آگاه باشید و فراموش نكنید كه چگونه دایماً مدّت سه سال روز و شب شما را تعلیم دادم و برای شما اشک ریختم.

32 «اكنون شما را به خدا و كلام فیض بخش او می‌سپارم. كلامی كه قادر است شما را بنا كند و بركاتی را كه میراث مقدّسان اوست، به شما عطا فرماید.

33 من به پول یا لباس كسی چشم ندوخته‌ام.

34 خودتان می‌دانید كه با این دستها زحمت کشیده‌ام و نیازمندیهای خود و همراهانم را تأمین کرده‌ام.

35 من عملاً به شما نشان داده‌ام كه ما باید زحمت بكشیم و ناتوانان را یاری نماییم. و سخنان عیسی خداوند را به‌یاد داشته باشیم كه فرمود: «دادن از گرفتن فرخنده‌تر است.»

36 وقتی پولس سخنان خود را به پایان رسانید، با همهٔ آنان زانو زد و دعا كرد.

37 همه با صدای بلند گریه می‌کردند و او را در آغوش می‌گرفتند و می‌بوسیدند.

38 آنچه بیش از هر چیز آنان را غمگین می‌ساخت این بود که پولس گفته بود دیگر آنها روی او را نخواهند دید. پس او را تا كشتی بدرقه نمودند.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/ACT/20-282651e0131366203c6f1b7349651fbe.mp3?version_id=181—

Categories
کارهای رسولان

کارهای رسولان 21

سفر پولس به اورشلیم

1 ما از آنان خداحافظی كرده آنجا را ترک نمودیم و از راه دریا یكسره به جزیرهٔ كاس آمدیم و روز بعد به بندرگاه جزیره رودس وارد شدیم و از آنجا به پاترا رفتیم.

2 در‌ آنجا كشتی‌ای دیدیم كه عازم فینیقیه بود، پس سوار آن شدیم و حركت كردیم.

3 همین‌که قبرس از دور نمایان شد، ما از طرف جنوب آن گذشتیم و به سفر خود به سوی سوریه ادامه دادیم و در بندر صور لنگر انداختیم. زیرا قرار بر این بود كه بار كشتی را در آنجا خالی كنند.

4 در‌ آنجا ایمانداران را پیدا كردیم و هفت روز نزد آنان ماندیم. آنها با الهام روح خدا به پولس اصرار كردند، كه از رفتن به اورشلیم منصرف شود.

5 و چون وقت ما به پایان رسید، بار دیگر راه سفر را در پیش گرفتیم و جمیع آنان با زنها و بچّه‌هایشان ما را تا خارج شهر بدرقه كردند. آنگاه در ساحل دریا زانو زدیم و دعا كردیم

6 و با یكدیگر خداحافظی نمودیم. وقتی ما سوار كشتی شدیم، آنان به خانه‌های خود بازگشتند.

7 از صور به سفر دریایی خود ادامه دادیم و به شهر بطلمیوس رسیدیم. در آنجا ایماندران را ملاقات نمودیم و روزی را با آنان به سر آوردیم.

8 روز بعد آنجا را ترک كرده به قیصریه آمدیم و به خانه فیلیپُس مبشر كه یكی از آن هفت نفری بود كه در اورشلیم انتخاب شده بودند، رفتیم و نزد او ماندیم.

9 فیلیپُس چهار دختر باكره داشت كه همگی نبوّت می‌کردند.

10 پس از چند روز یک نفر نبی به نام آكابوس از یهودیه به آنجا رسید.

11 او نزد ما آمد و كمربند پولس را برداشت و دست و پای خود را با آن بست و گفت: «آنچه روح‌القدس می‌گوید: این است كه یهودیان مقیم اورشلیم، صاحب این كمربند را این‌طور خواهند بست و او را به دست بیگانگان خواهند سپرد.»

12 وقتی این را شنیدیم، هم ما و هم اهالی آن شهر به پولس التماس نمودیم كه از رفتن به اورشلیم صرف‌نظر نماید.

13 امّا پولس در جواب گفت: «این چه كاری است كه شما می‌کنید؟ چرا با اشكهای خود دل مرا می‌شكنید؟ من نه فقط حاضرم زندانی شوم، بلكه حاضرم در اورشلیم به‌خاطر عیسی خداوند بمیرم.»

14 چون سخنان ما در او اثری نكرد، دست برداشتیم و گفتیم: «باشد! هرچه خداوند می‌خواهد همان بشود.»

15 بعد از چند روز ما بار سفر خود را بستیم و عازم اورشلیم شدیم.

16 چند نفر از شاگردان مقیم قیصریه هم ما را همراهی كردند و ما را به خانهٔ مناسون كه اهل قبرس و یكی از ایمانداران اوّلیه بود، بردند.

دیدار پولس از یعقوب

17 وقتی به اورشلیم رسیدیم ایمانداران با گرمی از ما استقبال كردند.

18 روز بعد پولس به اتّفاق ما به دیدن یعقوب رفت و تمام رهبران كلیسا آنجا حضور داشتند.

19 پس از سلام و احوالپرسی، پولس از كارهایی كه خدا به وسیلهٔ او در میان ملل غیر یهود انجام داده بود گزارش كاملی به آنها داد.

20 آنان وقتی این را شنیدند خدا را ستایش كردند و سپس به پولس گفتند: «ای برادر، همان‌طور كه می‌بینی هزاران نفر از یهودیان ایمان آورده‌اند و همهٔ آنها نسبت به شریعت تعصّب بسیار دارند.

21 در میان آنان شایع شده است كه تو به یهودیانی كه در كشورهای بیگانه سكونت دارند، تعلیم می‌دهی كه از شریعت موسی اطاعت ننموده فرزندان خود را ختنه نكنند و دیگر رسوم خود را نگاه ندارند.

22 تكلیف چیست؟ آنان حتماً از آمدن تو باخبر خواهند شد.

23 پس هرچه به تو می‌گوییم، انجام بده. در اینجا چهار نفر هستند كه نذری نموده‌اند.

24 تو همراه آنان برو و به اتّفاق آنها مراسم تطهیر را به جای بیاور و مخارج ایشان را هم قبول كن تا آنها بتوانند سرهایشان را بتراشند و به این ترتیب همه خواهند فهمید كه در این شایعات هیچ حقیقتی وجود ندارد بلكه برعکس، تو هم مطابق شریعت زندگی می‌کنی.

25 و امّا در خصوص غیر یهودیانی كه ایمان آورده‌اند، ما قبلاً حكم خود را كتباً به اطّلاع آنها رسانده‌ایم تا از خوردن غذاهایی كه به بُتها تقدیم می‌گردد، خون، گوشت حیوان خفه شده و از زنا پرهیز كنند.»

26 پس روز بعد پولس آن چهار نفر را همراه خود برد و به اتّفاق آنان مراسم تطهیر را بجا آورد و بعد از آن وارد معبد بزرگ شد و تعداد روزهای دوره تطهیر را، كه در آخر آن باید برای هر یک از آنان قربانی گذرانیده شود، اعلام نمود.

بازداشت پولس در معبد بزرگ

27 هنوز دوره هفت روزه تطهیر به پایان نرسیده بود كه بعضی از یهودیان مقیم استان آسیا پولس را در معبد بزرگ دیدند. آنان مردم را تحریک كردند و پولس را گرفتند

28 و فریاد زدند: «ای مردان اسرائیلی كمک كنید، این همان كسی است كه در همه‌جا برضد قوم ما و شریعت موسی و این مكان تعلیم می‌دهد و از آن گذشته یونانیان را نیز به این معبد بزرگ آورده و این مكان مقدّس را ناپاک كرده است.»

29 (آنان قبلاً تروفیمس از اهالی افسس را همراه پولس در شهر دیده بودند و تصوّر می‌کردند كه پولس او را به معبد بزرگ آورده است.)

30 تمام شهر شلوغ شد، مردم هجوم آوردند و پولس را گرفته از معبد بزرگ بیرون كشیدند و فوراً درهای معبد بزرگ بسته شد.

31 وقتی مردم در صدد قتل او بودند، به فرمانده هنگ رومی خبر رسید كه همهٔ ساكنان اورشلیم شورش کرده‌اند.

32 او بی‌درنگ با سربازان و افسران خود به سوی جمعیّت شتافت. وقتی یهودیان فرمانده و سربازان را دیدند از زدن پولس دست برداشتند،

33 در این موقع سرهنگ به پولس نزدیک شد و او را دستگیر ساخت و دستور داد كه او را با دو زنجیر ببندند. آنگاه او پرسید: «این مرد كیست و چه خطایی كرده است؟»

34 بعضی از آنان با صدای بلند یک چیز می‌گفتند و بعضی‌ها چیز دیگر و چون به علّت جنجال بسیار نتوانست از حقیقت امر مطّلع شود، فرمان داد كه او را به سربازخانه ببرند.

35 وقتی به پلّه‌های پادگان رسیدند، سربازان به سبب خشم جماعت مجبور شدند پولس را روی شانه‌های خود حمل كنند

36 زیرا مردم به دنبال آنان افتاده و دایماً فریاد می‌زدند: «او را بكشید.»

دفاع پولس

37 هنوز وارد سربازخانه نشده بودند كه پولس رو به سرهنگ كرد و پرسید: «اجازه می‌دهی چیزی بگویم؟» سرهنگ پاسخ داد: «تو یونانی هم می‌دانی؟!

38 پس تو آن مصری‌ای نیستی كه چندی پیش فتنه‌ای برپا كرد و چهارهزار آدمكش را با خود به بیابان برد.»

39 پولس گفت: «من یهودی هستم، اهل شهر طرسوس قیلیقیه و تبعهٔ یک شهر بزرگ و مهم هستم. خواهش می‌کنم اجازه بده تا با مردم صحبت كنم.»

40 وقتی فرمانده به او اجازه داد، او بالای پلّه ایستاد و با بلند كردن دست خود از جمعیّت خواست ساكت باشند و همین‌که کاملاً ساكت شدند، به زبان عبری خطاب به آنان چنین گفت:

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/ACT/21-9076568d173252acf002aa7ad8950006.mp3?version_id=181—

Categories
کارهای رسولان

کارهای رسولان 22

1 «ای برادران و پدران، به دفاعی كه هم اكنون به عرض شما می‌رسانم توجّه فرمایید.»

2 وقتی آنها دیدند پولس به زبان عبری با ایشان صحبت می‌کند ساكت‌تر شدند و گوش دادند. پولس ادامه داد و گفت:

3 «من یک نفر یهودی از اهالی طرسوس قیلیقیه هستم. ولی در این شهر در خدمت غمالائیل پرورش یافتم و شریعت آبا و اجدادی خود را به دقّت آموختم و همین‌طور كه شما امروز نسبت به خدا غیور و متعصّب هستید، من هم بودم.

4 و تا سرحد مرگ پیروان این طریقه را آزار می‌رسانیدم و آنان را، چه مرد و چه زن به زندان می‌انداختم.

5 كاهن اعظم و تمام اعضای شورای یهود شاهد هستند، زیرا ایشان نامه‌هایی به برادران یهودی در دمشق نوشتند و مرا به آنها معرّفی كردند. پس من به طرف دمشق رفتم تا مسیحیان را دست بسته، برای تنبیه به اورشلیم بیاورم.

سخنان پولس دربارهٔ ایمان خود به مسیح

6 «امّا وقتی در راه بودم، در حوالی دمشق نزدیک ظهر ناگهان نور عظیمی از آسمان به اطراف من درخشید.

7 من به زمین افتادم و صدایی شنیدم كه می‌گفت: ‘ای شائول، شائول، چرا بر من جفا می‌کنی؟’

8 پرسیدم: ‘ای خداوند، تو كیستی؟’ پاسخ داد: ‘من عیسای ناصری هستم كه از تو جفا می‌بینم.’

9 همراهان من نور را می‌دیدند امّا صدای كسی را كه با من صحبت می‌کرد، نمی‌شنیدند.

10 من عرض كردم: ‘خداوندا چه كنم؟’ خداوند به من گفت: ‘برخیز و به سوی دمشق برو و در آنجا كارهایی كه به تو واگذار می‌شود به تو گفته خواهد شد.’

11 چون به علّت درخشندگی آن نور من نابینا شده بودم، همراهانم دست مرا گرفتند و مرا با خود به دمشق بردند.

12 در دمشق شخصی به نام حنانیا زندگی می‌کرد كه مردی خدا ترس، مطیع شریعت، و در بین یهودیان نیک نام بود.

13 او نزد من آمد و در كنار من ایستاد و گفت: ‘ای برادر شائول، بینا شو.’ كه فوراً بینا شدم و به او نگاه كردم.

14 او ادامه داده گفت: ‘خدای نیاکان ما تو را برگزیده است تا ارادهٔ او را درک نمایی و بندهٔ عادل او را ببینی و صدای او را از دهان خودش بشنوی،

15 زیرا تو در برابر همهٔ جهانیان شاهد او می‌شوی و به آنچه دیده و شنیده‌ای شهادت خواهی داد.

16 حالا چرا معطل هستی؟ برخیز، تعمید بگیر و به خدا روی آور و از گناهان خود پاک شو.’

مأموریت پولس در میان غیر یهودیان

17 «وقتی دوباره به اورشلیم آمدم، یک روز در معبد بزرگ دعا می‌کردم كه به حالت خلسه فرو رفتم

18 و در رؤیا عیسی را دیدم كه می‌گفت: ‘زود برخیز و اورشلیم را ترک كن. زیرا اهالی این شهر شهادت تو را دربارهٔ من قبول نخواهند كرد.’

19 گفتم: ‘خداوندا اینان می‌دانند كه من همان شخصی هستم كه مؤمنان تو را به زندان می‌انداختم و در کنیسه‌ها آنان را می‌زدم

20 و وقتی خون آن شاهد تو استیفان ریخته شد، من در آنجا ایستاده بودم و با آن كار موافقت كردم و مواظب لباسهای قاتلان او بودم.’

21 امّا او به من فرمود: ‘برو، من تو را به جاهای دور و نزد ملل غیر یهود خواهم فرستاد.’»

پولس و سرهنگ رومی

22 جمعیّت تا اینجا به او گوش می‌دادند، امّا وقتی این جمله را به زبان آورد، بار دیگر فریاد كردند: «او را بكشید، چنین كسی نباید زنده بماند.»

23 در همان وقت كه مردم با هیاهو لباسهای خود را در هوا تكان می‌دادند و گرد و خاک بلند می‌کردند،

24 سرهنگ دستور داد، پولس را وارد سربازخانه نمایند و با تازیانه از او بازجویی كنند تا معلوم شود به چه علّت این هیاهو علیه او برپا شده است.

25 وقتی او را برای شلاق زدن بستند، پولس از سروانی كه آنجا ایستاده بود پرسید: «آیا شما اجازه دارید یک نفر رومی را بدون آنكه محكوم شده باشد، بزنید؟»

26 وقتی سروان این را شنید، نزد سرهنگ رفت و گفت: «هیچ می‌دانی چه می‌کنی؟ این مرد یكی از اتباع روم است.»

27 سرهنگ نزد پولس رفت و از او پرسید: «بگو ببینم، آیا تو رومی هستی؟» پولس گفت: «آری.»

28 سرهنگ گفت: «برای به دست آوردن این تابعیت من قیمت گزافی پرداخته‌ام.» پولس گفت: «امّا من با آن به دنیا آمدم.»

پولس در حضور شورای یهودیان

29 پس آنها که می‌خواستند از پولس بازجویی كنند، با عجله از آنجا دور شدند و سرهنگ هم، كه به دستور او پولس را بسته بودند، وقتی فهمید او تبعه روم است، بسیار ترسید.

30 در روز بعد چون سرهنگ می‌‌خواست، علّت موضوع و حقیقت امر را بداند، بندهای پولس را باز كرد و دستور داد سران كاهنان و شورای یهود تشكیل جلسه دهند و سپس پولس را به آنجا آورد و از او خواست در برابر آنان بایستد.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/ACT/22-20c3e4837eb2e032f98ad85870209935.mp3?version_id=181—

Categories
کارهای رسولان

کارهای رسولان 23

1 پولس با دقّت به اعضای شورا نگاه كرد و گفت: «برادران، من تا به امروز در حضور خدا با وجدانی پاک زندگی کرده‌ام.»

2 در این هنگام حنانیا كاهن اعظم به کسانی‌که در كنار پولس ایستاده بودند، دستور داد كه به دهانش مشت بزنند.

3 پولس به او گفت: «ای دیوار سفید شده، خدا تو را خواهد زد. تو آنجا نشسته‌ای كه مطابق قانون در مورد من قضاوت نمایی و حالا برخلاف آن دستور می‌دهی كه مرا بزنند.»

4 حاضران گفتند: «به كاهن اعظم خدا اهانت می‌کنی؟»

5 پولس گفت: «ای برادران، من نمی‌‌‌دانستم كه او كاهن اعظم است. می‌دانم كه تورات می‌فرماید: ‘به پیشوای قوم خود ناسزا نگو.’»

6 وقتی پولس فهمید كه بعضی از آنان صدوقی و بعضی فریسی هستند، با صدای بلند گفت: «ای برادران، من فریسی و فریسی‌‌زاده‌ام و مرا به‌خاطر ایمان و امید به رستاخیز مردگان در اینجا محاكمه می‌کنند.»

7 با این سخن میان فریسیان و صدوقیان اختلاف افتاد و مردم به دو دسته تقسیم شدند.

8 (صدوقیان منكر روز قیامت و وجود فرشته یا روح هستند ولی، فریسیان به وجود اینها اعتقاد دارند.)

9 سر و صدای زیادی در مجلس بلند شد و چند نفر از علمای فرقهٔ فریسی برخاسته گفتند: «ما در این مرد هیچ تقصیری نمی‌بینم. از كجا معلوم است كه روح یا فرشته‌ای با او سخن نگفته باشد»

10 اختلاف زیادتر شد و سرهنگ از ترس اینكه مبادا پولس را تكه‌تکه كنند، فرمان داد سربازان به مجلس وارد شوند و پولس را از میان جمعیّت خارج ساخته و به سربازخانه ببرند.

11 در شب همان روز خداوند به پولس ظاهر شد و فرمود: «دل قوی‌دار، چون همان‌طور كه در اورشلیم دربارهٔ من شهادت دادی در روم نیز باید چنان كنی»

توطئه علیه پولس

12 وقتی روز شد، بعضی از یهودیان دور هم جمع شدند و سوگند یاد كردند كه تا پولس را نكشند به هیچ خوردنی و یا نوشیدنی لب نزنند.

13 در این توطئه بیش از چهل نفر شركت داشتند.

14 آنان نزد سران كاهنان و مشایخ رفتند و گفتند: «ما سوگند خورده‌ایم تا پولس را نكشیم لب به غذا نزنیم.

15 بنابراین شما و اعضای شورا به بهانهٔ اینكه می‌خواهید در سوابق پولس تحقیقات بیشتری نمایید، از سرهنگ تقاضا كنید او را فردا نزد شما بیاورد. ما ترتیبی داده‌ایم كه او را قبل از اینكه به اینجا برسد، بكشیم.»

16 امّا خواهرزادهٔ پولس از این توطئه باخبر شد و به سربازخانه رفت و پولس را مطّلع ساخت.

17 پولس یكی از افسران را صدا زده گفت: «این جوان را نزد سرهنگ ببر، می‌خواهد موضوعی را به عرض او برساند.»

18 سروان او را نزد سرهنگ برد و به او گفت: «پولس زندانی به دنبال من فرستاد و تقاضا كرد كه این جوان را نزد شما بیاورم. او می‌خواهد موضوعی را به عرض برساند.»

19 سرهنگ دست او را گرفته به كناری كشید و محرمانه از او پرسید: «چه می‌خواهی بگویی؟»

20 او گفت: «یهودیان نقشه کشیده‌اند كه از شما تقاضا نمایند پولس را فردا به شورا ببرید. بهانهٔ آنان این است، كه می‌خواهند در مورد او اطّلاعات دقیقتری به دست آورند.

21 به حرفهای آنان توجّه نكنید، زیرا بیش از چهل نفر از ایشان در كمین او نشسته‌اند و قسم خورده‌اند كه تا او را نكشند چیزی نخورند و نیاشامند. آنان اكنون حاضر و آماده هستند و فقط در انتظار موافقت شما می‌باشند.»

22 به این ترتیب سرهنگ آن جوان را مرخّص كرد و به او اخطار نمود كه نباید از اطّلاعاتی كه در اختیار او گذاشته است کسی باخبر شود.

انتقال پولس به قیصریه

23 سپس سرهنگ دو نفر سروان را صدا زد و به آنها گفت: «دویست سرباز پیاده و هفتاد سواره نظام و دویست نیزه دار آماده كنید تا امشب ساعت نُه به قیصریه بروند

24 و چند اسب برای پولس حاضر كنید تا به این وسیله او را سالم به فیلیكِس فرماندار تحویل دهید.»

25 او نامه‌ای هم به این شرح نوشت:

26 «كلودیوس لیسیاس به حضرت فرماندار فیلیكس سلام می‌رساند.

27 این مرد را یهودیان گرفته‌اند و قصد داشتند او را بكشند امّا وقتی فهمیدم كه او یک نفر رومی است، من با سربازان خود به آنجا رفته، او را از چنگ ایشان بیرون آوردم

28 و از آنجا كه مایل بودم علّت اتّهام او را بفهمم او را به شورای ایشان بردم.

29 امّا متوجّه شدم كه موضوع مربوط به اختلاف عقیدهٔ آنها در خصوص شریعت خودشان است و او كاری كه مستوجب اعدام یا زندان باشد نكرده است.

30 پس وقتی فهمیدم كه آنها در صدد سوء قصد نسبت به جان او هستند، بی‌درنگ او را نزد شما فرستادم و به مدّعیان او نیز دستور داده‌ام كه دعوی خود را در پیشگاه شما به عرض برسانند.»

31 سربازان طبق دستوراتی كه گرفته بودند، پولس را تحویل گرفته و او را شبانه به انتیپاترس رسانیدند.

32 فردای آن روز همه به جز سوارانی كه پولس را تا به مقصد همراهی می‌کردند به سربازخانه برگشتند.

33 سواران به محض رسیدن به قیصریه نامهٔ مذكور را به فرماندار تقدیم نموده و پولس را به او تحویل دادند.

34 فرماندار وقتی نامه را خواند از پولس پرسید كه اهل كدام استان است و چون فهمید كه اهل قیلیقیه است

35 به او گفت: «وقتی مدّعیان تو برسند به دفاع تو گوش خواهم داد.» و فرمان داد او را در كاخ هیرودیس تحت نظر نگاه دارند.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/ACT/23-bbb61afb4f8cc18a3f75f7b487208cdd.mp3?version_id=181—

Categories
کارهای رسولان

کارهای رسولان 24

محاكمه پولس در حضور فیلیكِس فرماندار

1 بعد از پنج روز حنانیا كاهن اعظم به اتّفاق چند نفر از مشایخ و یک وكیل دعاوی به نام تِرتُلُس به قیصریه رسیدند و شكایت خود را علیه پولس به اطلاع فرماندار رسانیدند.

2 وقتی پولس را احضار كردند تِرتُلُس شكایت خود را این‌طور شروع كرد:

«ای فیلیكِس، حضرت اجل، با توجّه به اینكه در روزهای زمامداری شما و در سایهٔ اقدامات ارزنده‌ای كه برای بهبود وضع ملّت ما به عمل آورده‌اید، از نعمت امنیّت كامل برخوردار هستیم،

3 وظیفهٔ خود می‌دانیم پیوسته و در هر جا سپاسگزاری عمیق خود را تقدیم آن جناب بنماییم.

4 و امّا، برای اینكه زیاد مزاحم نشویم، تقاضا دارم با آن لطف همیشگی خودتان به عرایض مختصر ما توجّه فرمایید.

5 به ما ثابت شده است كه این شخص یک آشوبگر فاسدی است كه در سراسر عالم میان همهٔ یهودیان اختلاف انداخته و سر دسته بدعت‌گذاران ناصری است

6 و حتّی سعی می‌کرد معبد بزرگ پاک ما را آلوده گرداند. امّا ما او را دستگیر كردیم. [و می‌خواستیم، مطابق قانون خودمان محاكمه كنیم.

7 ولی لیسیاس فرمانده آمد و با زور او را از دست ما گرفت

8 و به مدّعیان او دستور داد به حضور شما بیایند.] اگر خود شما از او بازجویی نمایید، حقیقت ادّعای ما برایتان روشن خواهد شد.»

9 یهودیان تمام حرفهای تِرتُلُس را در این باره تأیید كردند.

دفاع پولس در حضور فلیكس

10 وقتی فرماندار به پولس اشاره كرد او به این اتّهامات جواب داده گفت:

«با اطّلاع از اینكه شما سالیان درازی است كه بر این ملّت دادگستری می‌کنید، با اطمینان خاطر در حضور شما از خود دفاع می‌کنم.

11 حقیقت امر بر شما معلوم خواهد شد. از روزی كه من به زیارت اورشلیم رفته بودم، بیش از دوازده روز نمی‌گذرد

12 و هیچ‌کس مرا ندیده است كه در معبد بزرگ و یا در کنیسه‌ها و یا در داخل شهر با کسی مباحثه كنم و یا مردم را به گرد خود جمع نمایم.

13 برای اثبات اتّهاماتی كه علیه من می‌آورند، هیچ‌گونه مدركی در دست ندارند.

14 امّا در حضور شما اعتراف می‌کنم كه در پرستش خدای پدرانمان، طریقه‌ای را كه آنان بدعت می‌خوانند پیروی می‌نمایم. من به هرچه در تورات و نوشته‌های انبیا آمده است، اعتقاد دارم.

15 من همان امیدی را به خدا دارم كه خود اینها دارند و آن این است كه هم برای نیكان و هم برای بدان قیامتی در پیش است.

16 بنابراین با چنین امیدی، نهایت كوشش خود را می‌کنم كه در همهٔ احوال در برابر خدا و انسان وجدان آسوده‌ای داشته باشم.

17 «من پس از سالیان دراز به اورشلیم رفتم تا اعاناتی برای ملّت خود ببرم و قربانی بگذرانم.

18 در معبد بزرگ پس از انجام مراسم تطهیر مشغول این كارها بودم، نه جمعیّتی به دور من جمع شده بود و نه اغتشاشی در كار بود

19 كه چند تن از یهودیان استان آسیا مرا در آنجا دیدند و به نظر من ایشان هم باید در اینجا نزد شما حاضر شوند تا اگر از من شكایتی دارند، خودشان آن را اظهار نمایند،

20 یا اینها بگویند كه وقتی در حضور شورا ایستاده بودم چه خطایی از من سر زده

21 جز اینكه در میان آنان با صدای بلند گفتم: ‘من به‌خاطر ایمان و امید به رستاخیز مردگان در اینجا محاكمه می‌شوم.’»

زندانی شدن پولس در قیصریه

22 فیلیكِس كه خودش از این طریقه اطّلاع كاملی داشت، محاكمه را به تعویق انداخت و گفت: «من فتوای خود را موكول به آمدن سرهنگ لیسیاس می‌کنم.»

23 و به یک سروان دستور داد، كه پولس را تحت نظر بگیرد و تا اندازه‌ای او را آزاد بگذارد و مانع آمد و رفت دوستان او كه برای رفع احتیاجاتش می‌آمدند نشود.

24 چند روز بعد فیلیكس با دروسله، همسر خود كه زنی یهودی بود، به آنجا آمد و دنبال پولس فرستاد و به سخنان پولس دربارهٔ ایمان به مسیح عیسی گوش داد.

25 امّا وقتی دنبالهٔ سخن به نیكویی، پرهیزكاری و داوری آینده كشیده شد، فیلیكِس هراسان شد و اظهار داشت: «عجالتاً كافی است، هرگاه فرصت مناسبی دست دهد، باز هم دنبال تو می‌فرستم.»

26 در عین حال از پولس توقّع پول داشت و به همین دلیل غالباً او را احضار می‌کرد و با او گفت‌وگو می‌‌نمود.

27 پس از دو سال پركیوس فستوس جانشین فیلیكِس گردید. فیلیكِس چون می‌‌خواست رضایت یهودیان را جلب نماید، پولس را همچنان در زندان نگه داشت.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/ACT/24-14889fa77b1304e7c459e145ae16da5d.mp3?version_id=181—

Categories
کارهای رسولان

کارهای رسولان 25

دادخواهی پولس

1 فستوس سه روز بعد از آنكه زمام امور را در دست گرفت، از قیصریه به اورشلیم رفت.

2 سران كاهنان و رهبران یهود اتّهامات و دعاوی خود را علیه پولس به اطّلاع او رسانیدند و از فستوس تقاضا كردند

3 كه به آنان لطفی نماید و پولس را به اورشلیم بفرستد. آنان در كمین بودند تا بین راه او را به قتل برسانند.

4 فستوس پاسخ داد: «پولس در قیصریه تحت نظر است و خود من بزودی به آنجا برمی‌‌گردم.

5 بنابراین كسانی از شما كه برایشان مقدور است با من به آنجا بیایند و چنانچه این شخص خطایی كرده است، علیه او اقامهٔ دعوی نمایند.»

6 فستوس در حدود هشت یا ده روز در اورشلیم به سر برد و سپس به قیصریه بازگشت. روز بعد در دادگاه حضور یافت و دستور داد پولس را آوردند.

7 وقتی پولس وارد شد، یهودیانی كه از اورشلیم آمده بودند دور او را گرفتند و اتّهامات سختی علیه او بیان كردند كه قادر به اثبات آنها نبودند.

8 پولس از خود دفاع كرده گفت: «من نه نسبت به شریعت یهود مرتكب خطایی شده‌ام و نه علیه معبد بزرگ یا قیصر اقدامی کرده‌ام.»

9 امّا فستوس كه مایل بود مورد توجّه یهودیان قرار گیرد، رو به پولس كرد و گفت: «آیا می‌خواهی به اورشلیم بروی و در آنجا در حضور خود من محاكمه شوی؟»

10 پولس جواب داد: «من هم اكنون در دادگاه قیصر یعنی در آنجایی كه باید محاكمه شوم ایستاده‌ام. چنانکه خود شما به خوبی آگاهید، من مرتكب هیچ جرمی علیه یهودیان نشده‌ام.

11 اگر مجرم هستم و چنانکه كاری کرده‌ام كه مستوجب اعدام است، از مرگ نمی‌‌‌‌گریزم. امّا اگر مرتكب هیچ‌یک از کارهایی كه این اشخاص به من نسبت می‌دهند نشده‌ام، هیچ‌کس حق ندارد مرا به دست آنان بسپارد. من تقاضا می‌کنم كه قیصر شخصاً به پرونده من رسیدگی نماید.»

12 فستوس پس از تبادل نظر با مشاوران خود پاسخ داد: «حال كه از قیصر دادخواهی می‌کنی به پیشگاه قیصر خواهی رفت.»

پولس در حضور اغریپاس پادشاه

13 پس از مدّتی اغریپاس پادشاه و همسرش برنیكی به قیصریه آمدند تا به فستوس خیرمقدم بگویند

14 و چون روزهای زیادی در آنجا ماندند، فستوس سوابق پولس را در اختیار پادشاه گذاشت و گفت: «یک زندانی در اینجاست، كه فیلیكِس او را به من تحویل داده است.

15 وقتی به اورشلیم رفتم، سران كاهنان و مشایخ یهود از او رسماً به من شكایت كردند و تقاضای محكومیّت او را داشتند.

16 من به آنان جواب دادم كه شیوهٔ روم این نیست كه متّهمی را به مدّعیان تسلیم نماید، مگر آنكه اول او را با مدّعیان خود روبه‌رو نموده و به او فرصتی بدهد كه در مورد این اتّهامات از خود دفاع كند.

17 پس وقتی به اینجا آمدند، من بدون اتلاف وقت در روز بعد در دادگاه حاضر شدم و دستور دادم او را بیاورند.

18 وقتی مدّعیان او برخاستند و علیه او صحبت كردند، او را به هیچ‌یک از جرم‌هایی كه من انتظار داشتم، متّهم نساختند.

19 فقط دربارهٔ دین خودشان و شخصی به نام عیسی كه مرده و پولس ادّعا می‌كند زنده است، اختلاف عقیده داشتند.

20 چون در بررسی این امور تردید داشتم، از او پرسیدم که آیا مایل است به اورشلیم برود تا در آنجا به این موضوع رسیدگی شود.

21 امّا وقتی پولس تقاضا كرد كه تا زمانی‌که امپراتور به كارش رسیدگی نكرده تحت نظر بماند، من دستور دادم او را تحت نظر نگاه دارند تا در وقت مناسب او را به حضور قیصر بفرستم.»

22 اغریپاس به فستوس گفت: «بسیار مایلم شخصاً سخنان او را بشنوم.» فستوس پاسخ داد: «بسیار خوب! فردا سخنان او را خواهید شنید.»

23 روز بعد اغریپاس و برنیكی با تشریفات تمام به دربار وارد شدند و با گروهی از سرهنگان و بزرگان شهر در آنجا جلوس نمودند. به فرمان فستوس پولس را حاضر كردند.

24 در این وقت فستوس گفت: «ای اغریپاس پادشاه و ای تمام کسانی‌که در اینجا حضور دارید، شما مردی را روبه‌روی خود می‌بینید كه اكثر یهودیان، چه در اورشلیم و چه در اینجا، نزد من از او شكایت كرده‌اند و با فریاد خواسته‌اند كه او نباید دیگر زنده بماند.

25 نظر خود من این است كه كاری نكرده كه مستوجب مرگ باشد، ولی چون از امپراتور تقاضای دادخواهی كرده است، تصمیم گرفتم وی را به پیشگاه او بفرستم.

26 و چون مطلب مخصوصی ندارم كه به امپراتور بنویسم، او را در اینجا نزد شما و مخصوصاً به حضور شما اغریپاس پادشاه آوردم تا در نتیجهٔ این بازجویی مقدّماتی، بتوانم مطلبی تهیّه نموده برای او بنویسم،

27 زیرا معقول به نظر نمی‌رسد كه یک زندانی را بدون مدارک كافی به نزد امپراتور بفرستم.»

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/ACT/25-67e72990dbdb18c6e070b5b9b6ee2a8a.mp3?version_id=181—

Categories
کارهای رسولان

کارهای رسولان 26

دفاع پولس در حضور اغریپاس

1 اغریپاس خطاب به پولس گفت: «ما به تو اجازه می‌دهیم كه از خود دفاع كنی» پولس دستهای خود را گشود و از خود چنین دفاع كرد:

2 «ای اغریپاس پادشاه، برای من كمال خوشوقتی است كه امروز در پیشگاه آن حضرت در خصوص شكایاتی كه یهودیان از من دارند به دفاع برمی‌‌خیزم.

3 و بیشتر از این خوشوقتم كه آن ‌جناب به همهٔ آداب و رسوم یهودیان و اختلافات بین آنان آشنایی كامل دارید. تمنّا دارم لطف فرموده به عرایض بنده توجّه نمایید.

4 «همهٔ یهودیان به خوبی می‌دانند كه جوانی من چگونه گذشته است و می‌دانند كه از همان ابتدا چگونه در بین ملّت خودم و در اورشلیم زندگی كردم.

5 آنان مرا از اول می‌شناختند و اگر بخواهند می‌توانند آن را تصدیق كنند. آنها می‌دانند كه من عمری را در فریسی‌گری یعنی پیروی از دقیقترین فرقه‌های دین خود گذرانده‌ام.

6 و حالا به‌خاطر امید به آن وعده‌ای كه خدا به نیاکان ما داده است محاكمه می‌شوم.

7 این همان وعده‌ای است كه دوازده طایفهٔ ما امید دارند كه روزی انجام آن را ببینند و از صمیم قلب شب و روز عبادت می‌کنند. آری، به‌خاطر همین امید است كه یهودیان از من شكایت کرده‌اند. ای پادشاه،

8 چرا به نظر آن جناب محال می‌آید كه خدا مردگان را زنده گرداند؟

9 «خود من روزی این را وظیفهٔ خود می‌دانستم كه به هر وسیله‌ای با عیسای ناصری مخالفت نمایم.

10 و در اورشلیم همین كار را كردم و با اختیاراتی كه از سران كاهنان گرفتم، بسیاری از مقدّسان را به زندان انداختم و وقتی آنان را می‌كشتند برضدشان رأی می‌دادم.

11 مدّت مدیدی ایشان را در كنیسه‌ها می‌زدم و سعی می‌كردم آنان را به انكار ایمانشان مجبور سازم. خشم و غضب من به جایی رسید كه تا شهرهای دوردست آنها را تعقیب می‌كردم و آزار می‌رساندم.

سخنان پولس دربارهٔ ایمان خود

12 «در چنین حالی با داشتن اختیارات تامّ و دستوراتی از جانب سران كاهنان به دمشق می‌رفتم كه

13 در هنگام ظهر در بین راه، ای پادشاه، نوری از آسمان روشنتر از نور خورشید به دور من و همسفرانم تابید.

14 همگی به زمین افتادیم. بعد من صدایی شنیدم كه به زبان عبری به من می‌گفت ‘ای شائول، ای شائول، چرا بر من جفا می‌كنی؟ بر میخها لگد‌زدن كار آسانی نیست.’

15 پرسیدم: ‘خداوندا تو كیستی؟’ خداوند گفت: ‘من همان عیسایی هستم كه تو به من جفا می‌رسانی.

16 بلند شو و روی پای خود بایست. من به تو ظاهر شدم تا تو را به خدمت خود منصوب كنم. تو باید دربارهٔ آنچه امروز دیده‌ای و آنچه در آینده خواهی دید شهادت دهی.

17 من تو را از دست این قوم و نیز از دست ملّتهای بیگانه كه تو را نزد آنان می‌فرستم خواهم رهانید. تو را می‌فرستم

18 تا چشمهای آنان را باز كنی و ایشان را از تاریكی به روشنایی و از قلمرو شیطان به سوی خدا بازگردانی تا از راه ایمان به من، گناهانشان آمرزیده شود و در بین مقدّسین خدا سهمی داشته باشند.’

سخنان پولس دربارهٔ خدمات خود

19 «بنابراین ای اغریپاس پادشاه، من نسبت به رؤیای آسمانی نافرمانی نكردم،

20 بلكه اول به یهودیان ساكن دمشق و اورشلیم و سرتاسر یهودیه و سپس در میان ملل غیر یهود اعلام می‌كردم كه باید توبه كنند و به‌ سوی خدا برگردند و طوری زندگی كنند كه شایستهٔ این توبه باشد.

21 به همین دلیل یهودیان مرا در معبد بزرگ گرفتند و می‌خواستند مرا بكشند.

22 امّا به یاری پروردگار امروز در اینجا ایستاده‌ام و به همه، به كوچک و بزرگ، شهادت می‌دهم و چیزی جز آنچه انبیا و موسی از پیش خبر داده‌اند به زبان نمی‌آورم،

23 یعنی مسیح باید متحمّل درد و رنج شود و نخستین كسی باشد كه پس از مرگ زنده می‌شود تا طلوع نور را به این قوم و ملل دیگر اعلام فرماید.»

دعوت اغریپاس به ایمان

24 وقتی دفاع پولس به اینجا رسید، فستوس فریاد زد: «ای پولس، عقلت را از دست داده‌ای! زیادی علم تو را دیوانه كرده است.»

25 پولس پاسخ داد: «خیر عالیجناب فستوس، دیوانه نیستم، بلكه در كمال هشیاری عین حقیقت را بیان می‌كنم.

26 پادشاه از این چیزها اطّلاع دارند و من می‌توانم آزادانه پیش آن ‌جناب صحبت كنم. فكر نمی‌كنم در این باره چیزی از نظر ایشان دور مانده باشد، زیرا هیچ‌یک از آنها در خفا صورت نگرفته است.

27 ای اغریپاس پادشاه، آیا شما به انبیا عقیده دارید؟ می‌دانم كه عقیده دارید.»

28 اغریپاس به پولس گفت: «خیال می‌كنی به این زودی می‌توانی مرا مسیحی كنی؟»

29 پولس گفت: «از خدا می‌خواهم كه دیر یا زود نه تنها حضرتعالی بلكه جمیع كسانی‌كه امروز سخنان مرا می‌شنوند مثل من بشوند، البتّه نه مثل من در این زنجیرها.»

30 آنگاه پادشاه از جا برخاست و فرماندار و برنیكی و بقیّهٔ حاضران هم برخاستند.

31 وقتی از تالار بیرون رفتند به یكدیگر گفتند: «این شخص كاری كه مستوجب اعدام یا زندان باشد انجام نداده است.»

32 اغریپاس به فستوس گفت: «اگر از قیصر دادخواهی نكرده بود، می‌توانست آزاد شود.»

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/ACT/26-52575adb6df7ff47842c149fce489e40.mp3?version_id=181—

Categories
کارهای رسولان

کارهای رسولان 27

عزیمت پولس به روم

1 وقتی قرار بر این شد كه ما از راه دریا به ایتالیا سفر كنیم، پولس و چند زندانی دیگر را به سروانی به نام یولیوس از هنگ اوغسطس تحویل دادند.

2 به كشتی ادرامیتینی كه عازم بندرهای استان آسیا بود سوار شدیم و حركت كردیم و اَرِسْتَرخُس مقدونی از اهالی تسالونیكی همراه ما بود.

3 روز بعد در بندر صیدون لنگر انداختیم و یولیوس به پولس محبّت كرد و اجازه داد كه در آنجا به دیدن دوستان خود برود و مایحتاج خود را از آنان بگیرد.

4 از آنجا بار دیگر راه دریا را در پیش گرفتیم و چون باد از جهت مخالف می‌وزید از حاشیهٔ قبرس كه باد پناه بود، عبور نمودیم

5 و پس از گذشتن از آبهای قیلیقیه و پمفیلیه به میرای لیكیه رسیدیم.

6 سروان در آنجا یک كشتی اسكندریه‌ای را كه عازم ایتالیا بود پیدا كرد و ما را سوار آن نمود.

7 روزهای زیادی به آهستگی پیش می‌رفتیم و با زحمت فراوان به بندر قنیدوس رسیدیم و چون باد مخالف ما بود، جهت دیگر را در پیش گرفتیم و از كنار دماغهٔ سَلْمُونی و ساحل جزیرهٔ كریت كه پناهگاه بود، راندیم.

8 به سختی از آنجا گذشته به نزدیكی‌های شهر لسائیه به محلی به نام «بندر نیک» رسیدیم.

9 مدّت زیادی در آنجا گذرانیده بودیم و دیگر ادامهٔ سفر ما با خطر روبه‌رو بود، زیرا مدّت زیادی از روز كفّاره، كه در اوایل پاییز است می‌گذشت. پس پولس به آنها نصیحت نموده

10 گفت: «آقایان، می‌بینم كه سفر ما از اینجا به بعد پرخطر خواهد بود. به كشتی و بار آن خسارت و زیان خواهد رسید و برای خود ما هم تلفات جانی خواهد داشت.»

11 امّا سروان به حرفهای ناخدای كشتی و صاحب آن بیشتر توجّه داشت تا به سخنان پولس

12 و نظر به اینكه آن بندر برای اقامت زمستانی نامناسب بود، اكثر آنان صلاح دانستند كه از آنجا حركت كنند تا شاید به فینکاس برسند و زمستان را در آنجا كه بندری كریتی و رو به شمال غربی و جنوب غربی است بگذرانند.

توفان دریا

13 پس وقتی نسیم جنوبی برخاست به تصوّر آنكه به مقصود خود رسیده‌‌اند، لنگر كشتی را برداشتند و از نزدیک كنارهٔ كریت گذشتیم.

14 امّا طولی نكشید كه باد شدیدی كه به باد شمال شرقی معروف است از خشكی به طرف ما برخاست و

15 به كشتی زد و ما قادر نبودیم كشتی را مستقیماً در خلاف جهت باد هدایت كنیم، بنابراین خود را به دست باد سپردیم تا با جریان آن پیش رویم.

16 در پناه جزیرهٔ كوچكی به نام كاودا با زحمت زیاد توانستیم قایق كشتی را به اختیار خود درآوریم.

17 آنان قایق را به كشتی سوار كردند و با طناب اطراف كشتی را محكم بستند و از ترس اینكه مبادا كشتی در جاهای كم‌عمق خلیج صیدرا گیر كند، بادبان كشتی را پایین كشیدند و ما همچنان با جریان باد پیش می‌رفتیم.

18 باد شدید ادامه داشت، به طوری‌ كه روز دوم بار كشتی را به دریا ریختند

19 و در روز سوم اسباب و لوازم كشتی را با دست خود به دریا انداختند.

20 روزهای متمادی نه آفتاب به چشم می‌خورد و نه ستارگان. باد همچنان با شدّت می‌وزید و دیگر هیچ امیدی به نجات ما نبود.

21 وقتی‌که مدّت مدیدی بدون غذا راه پیمودند، پولس در میان ایشان ایستاد و گفت: «ای دوستان، كاش به حرفهای من گوش می‌دادید و از كریت سفر نمی‌کردید تا از این‌همه آسیب و زیان در امان باشید.

22 خوب، حالا كه این‌طور شده از شما می‌خواهم كه خود را نبازید. هیچ آسیبی به جان كسی نخواهد رسید، فقط كشتی از دست خواهد رفت،

23 زیرا دیشب فرشتهٔ آن خدایی كه من از آن او هستم و او را می‌پرستم در كنار من ایستاد

24 و گفت: ‘ای پولس نترس. زیرا تو باید در حضور امپراتور حاضر شوی و خدا جان همهٔ همسفرانت را به تو بخشیده است.’

25 پس آقایان باید قویدل باشید، زیرا من به خدا ایمان دارم و می‌دانم همان‌طور كه به من گفته است خواهد شد.

26 ولی به كنارهٔ یكی از این جزایر رانده خواهیم شد.»

27 وقتی شب چهاردهم فرا رسید و ما هنوز در دریای آدریاتیک از این‌سو به آن‌سو رانده می‌شدیم نزدیک نصف شب ملاحان احساس كردند كه به خشكی نزدیک می‌شوند.

28 پس عمق پیمایی كردند و به عمق تقریباً سی و هشت متر رسیدند و به فاصلهٔ كوتاهی دوباره اندازه‌گیری نمودند و به عمق بیست و هفت متری رسیدند

29 و چون می‌ترسیدند كه به صخره‌ها بخوریم، چهار لنگر از پشت كشتی به دریا انداختند و دعا می‌کردند كه زودتر روز شود.

30 ملاحان می‌خواستند كشتی را ترک كنند و برای عملی ساختن نقشهٔ خود به بهانهٔ اینكه می‌خواهند لنگرها را از جلوی كشتی به دریا بیندازند قایق را به آب انداختند.

31 امّا پولس به سروان و سربازان گفت: «اگر ملاحان در كشتی نمانند نجات شما ممكن نخواهد بود.»

32 پس سربازان طنابهای قایق را بریدند و آن را رها كردند.

33 كمی قبل از سپیده‌دَم پولس به همه اصرار می‌کرد كه چیزی بخورند. او گفت: «امروز چهارده روز است كه در بلاتكلیفی به سر می‌برید و چیزی نخورده‌اید.

34 تمنّا دارم چیزی بخورید زیرا نجات جان شما بسته به آن است. مویی از سر هیچ‌یک از شما كم نخواهد شد.»

35 با این سخنان نان را برداشت و در حضور همهٔ آنان پس از آنكه خدا را شكر نمود پاره كرد و شروع به خوردن نمود.

36 پس همه قویدل گشتند و غذا خوردند.

37 (تعداد ما در كشتی جمعاً دویست و هفتاد و شش نفر بود.)

38 پس از آنكه سیر شدند، بقیّهٔ غلّه را به دریا ریختند تا كشتی را سبک نمایند.

درهم شكستن كشتی

39 وقتی صبح شد، ملاحان خشكی را نشناختند امّا متوجّه خلیجی با ساحل شنی شدند. تصمیم گرفتند كه در صورت امكان كشتی را در آنجا به گِل بنشانند.

40 سپس ریسمان لنگرها را بریدند و آنها را در دریا رها كردند و همان موقع بندهای سكّان را هم شُل كردند و بادبان جلوی كشتی را بالا كشیدند و كشتی را یكراست به طرف ساحل راندند.

41 كشتی به یكی از تپّه‌های زیر آب برخورد كرد و در آنجا گیر نموده دماغهٔ كشتی ثابت و بی‌حرکت ماند ولی قسمت عقب در نتیجهٔ برخورد با امواج شدید درهم شكست.

42 در این موقع سربازان فكر می‌کردند بهتر است زندانیان را بكشند، مبادا كسی از ایشان به وسیلهٔ شنا فرار كند.

43 امّا سروان كه می‌خواست پولس را سالم به مقصد برساند، مانع انجام نقشهٔ آنان شد. او دستور داد اول کسانی‌که شنا بلد بودند، از كشتی به داخل آب بپرند و خود را به خشكی برسانند.

44 و بقیّهٔ یا روی تخته پاره‌ها و یا روی قطعات كشتی به دنبال آنان بروند. به این ترتیب همهٔ ما صحیح و سالم به خشكی رسیدیم.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/ACT/27-855312aebb6596aa0d0be104e68bb2ce.mp3?version_id=181—

Categories
کارهای رسولان

کارهای رسولان 28

در جزیرهٔ مالت

1 وقتی صحیح و سالم به ساحل رسیدیم، فهمیدیم كه نام آن جزیره مالت است.

2 مردم آن جزیره به ما محبّت بسیار كردند و چون هوا سرد بود و باران می‌بارید آتش بزرگی افروختند و از ما پذیرایی كردند.

3 پولس مقداری هیزم جمع كرده بود و وقتی آن را روی آتش گذاشت به علّت حرارت آتش ماری از میان آن بیرون آمد و به دست او چسبید.

4 همین‌كه بومیان مار را به دست او آویزان دیدند، به یكدیگر گفتند: «این شخص حتماً قاتل است كه با وجود اینكه از دریا نجات پیدا كرد، الههٔ عدالت اجازه نمی‌دهد كه او زنده بماند.»

5 امّا پولس مار را روی آتش انداخت و اصلاً آسیبی ندید.

6 آنان منتظر بودند كه هر لحظه بدنش ورم كند و یا ناگهان نقش زمین گردد. امّا وقتی مدّت زیادی منتظر ماندند و دیدند كه هیچ آسیبی به او نرسیده است، عقیده آنها عوض شد و گفتند كه او یكی از خدایان است.

7 در نزدیكی‌های آن محل املاكی وجود داشت كه متعلّق به پوبلیوس، حاكم آن جزیره بود. این شخص ما را به خانه برد و مدّت سه روز با كمال مهربانی از ما پذیرایی كرد.

8 از قضا پدر پوبلیوس بستری و مبتلا به تب نوبه و اسهال خونی بود. پولس به بالین او رفت و پس از دعا بر او دست گذاشت و او را شفا داد.

9 پس از این جریان سایر بیماران آن جزیره هم آمدند و شفا یافتند.

10 آنان در مقابل، هدایای فراوانی به ما دادند و وقتی خواستیم آنجا را ترک كنیم چیزهایی كه در سفر مورد احتیاج ما بود برای ما به كشتی آوردند.

رسیدن پولس به روم

11 پس از سه ماه اقامت در آن جزیره با یک كشتی اسكندریه‌‌ای، كه علامت دو پیكر جوزا داشت و زمستان را در آنجا توقّف كرده بود، به راه افتادیم.

12 در شهر سراكیوس لنگر انداختیم و سه روز در آنجا توقّف نمودیم.

13 بار دیگر با كشتی از آنجا حركت كرده به ریغیون رفتیم. بعد از یک روز باد جنوبی برخاست و دو روز طول كشید كه به بندر پوطیولی رسیدیم.

14 در آنجا ایماندارن را پیدا كردیم و به دعوت آنان مدّت یک هفته در آنجا ماندیم و به این ترتیب به روم رسیدیم.

15 مسیحیان آن شهر وقتی شنیدند كه ما در راه هستیم تا بازار آپیاس و دهکده‌ای به نام «سه میخانه» به استقبال ما آمدند و چون پولس آنان را دید، خدا را شكر نموده و دلگرم شد.

16 وقتی به روم رسیدیم، پولس اجازه یافت كه با یک نگهبان رومی در خانه‌ای جداگانه زندگی كند.

بشارت پولس در روم

17 بعد از سه روز پولس رهبران یهودیان آنجا را دعوت كرد و وقتی آنها جمع شدند به ایشان گفت: «ای برادران، من كه هرگز عملی علیه ملّت و یا آیین نیاکانمان انجام نداده‌‌ام، در اورشلیم دستگیر و تسلیم رومیان شدم.

18 رومیان از من بازپرسی نمودند و می‌خواستند مرا آزاد سازند زیرا پی بردند كه من هیچ كاری نکرده‌ام كه مستوجب مرگ باشم.

19 امّا یهودیان مخالفت كردند و من هیچ راهی نداشتم جز اینكه از امپراتور دادخواهی نمایم، البتّه من هیچ شكایتی هم علیه ملّت خود ندارم.

20 به این سبب از شما دعوت كردم تا شما را ببینم و با شما گفت‌وگو كنم. زیرا من به‌خاطر همان امیدی كه اسرائیل دارد، به طوری‌ كه می‌‌بینید، گرفتار زنجیرم.»

21 به او گفتند: «هیچ نامه‌ای دربارهٔ تو از یهودیه به ما نرسیده است و از برادران ما هم كسی به اینجا نیامده است كه دربارهٔ تو گزارشی داده باشد و یا سخن بدی به زیان آورده باشد.

22 امّا ما مایل هستیم عقاید و نظرات تو را از زبان خودت بشنویم. آنچه ما دربارهٔ این فرقهٔ جدید می‌دانیم آن است كه همه از آن ایراد می‌گیرند.»

23 پس روزی را تعیین كردند و عدّهٔ زیادی برای دیدن او به منزلش آمدند. او به تفصیل از صبح تا شب دربارهٔ پادشاهی خدا برای آنها سخن گفت و كوشید با مراجعه به تورات موسی و نوشته‌های انبیا آنان را نسبت به عیسی متقاعد سازد.

24 بعضی از آنها سخنان او را قبول كرده ایمان آوردند، ولی دیگران در بی‌ایمانی خود باقی ماندند.

25 آنها بدون آنكه بین خودشان توافقی حاصل شود متفرق گشتند. امّا قبل از رفتن آنها پولس اظهار داشت: «روح‌القدس به وسیلهٔ اشعیای نبی به نیاکان شما چه خوب گفته است:

26 ‘پیش این قوم برو و به آنها بگو:

بسیار خواهید شنید ولی درک نخواهید كرد

و پیوسته خواهید نگریست ولی نخواهید دید،

27 زیرا دلهای این قوم سخت

و گوشهایشان سنگین

و چشمانشان بسته شده است

مبادا با چشم خود ببینند

و با گوش خود بشنوند

و با قلب خود بفهمند و برگردند

و من آنان را شفا بخشم.’

28 «پس بدانید كه این نجات الهی در اختیار غیر یهودیان گذاشته شده است و آنها آن را خواهند پذیرفت.» [

29 چون پولس این سخنان را گفت، یهودیان رفتند و با یكدیگر بشدّت مباحثه می‌کردند.]

30 پولس دو سال تمام در منزل اجاره‌ای خود زندگی كرد و در خانه‌اش به روی همه باز بود.

31 او پادشاهی خدا را اعلام می‌کرد و دربارهٔ عیسی مسیح خداوند بسیار صریح و بدون هیچ مانعی تعلیم می‌داد.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/ACT/28-6cfbb7f9cdf7576ec8ef86663cbc139f.mp3?version_id=181—