Categories
کارهای رسولان

کارهای رسولان ‮معرّفی کتاب‬

معرّفی کتاب

كتاب كارهای رسولان ادامهٔ انجیل لوقا می‌باشد. مقصود عمدهٔ این کتاب این است كه بگوید، چگونه پیروان اوّلیه عیسی به وسیلهٔ روح‌القدس هدایت شدند و خبرخوش دربارهٔ او را در اورشلیم، یهودیه، سامره و تا دورافتاده‌ترین نقاط جهان منتشر كردند. (8:1) این كتاب شرح شروع مسیحیّت در بین یهودیان است و اینكه چگونه این ایمان در سراسر جهان و برای همهٔ مردم دنیا ممكن شد. نویسنده سعی دارد كه خوانندگان خود را مطمئن سازد كه مسیحیان یک گروه سیاسی برای واژگون كردن امپراتوری روم نیستند؛ و مسیحیّت تكمیل كنندهٔ مذهب یهود است.

كتاب كارهای رسولان را برحسب تأثیر خبرخوش دربارهٔ عیسی و تأسیس كلیسا در آن نواحی، می‌توان به سه قسمت تقسیم كرد:

1- شروع حركت مسیحی در اورشلیم بعد از صعود عیسی به آسمان

2- توسعه و گسترش آن در سایر قسمت‌های سرزمین فلسطین

3- نشر و توسعه آن در ناحیهٔ دریای مدیترانه و تا روم

یكی از نكات برجسته و مهم كتاب كارهای رسولان كار روح‌القدس است كه روز پنتیكاست در اورشلیم به شاگردان نازل شد و رفته‌رفته با هدایت روح‌القدس، رهبران قدرت یافته و كلیسای مسیح را بنا نهادند. پیام مسیحیان اوّلیه در چند موعظه خلاصه شده و آنچه كه در این كتاب ثبت شده، قدرت این پیام را در زندگی ایمانداران و پیروان كلیسا و پرستش آنان، نشان می‌دهد.

تقسیم‌بندی كتاب

آمادگی برای شهادت دادن 1:1-26

الف – آخرین فرمان و وعدهٔ عیسی 1:1-14

ب – جانشین یهودا 1:15-26

شهادت در اورشلیم 2:1-8:3

شهادت در یهودیه و سامره 8:4-12:25

رسالت پولس 13:1-28:31

الف – اولین سفر بشارتی 13:1-14:28

ب – شورای اورشلیم 15:1-35

ج – دومین سفر بشارتی 15:36-18:22

د – سومین سفر بشارتی 18:23-21:16

ه – پولس در زندان اورشلیم، قیصریه و روم 21:17-28:31

Categories
کارهای رسولان

کارهای رسولان 1

1 تئوفیلوس عزیزم، من در اولین نامهٔ خود دربارهٔ تمام کارها و تعالیم عیسی از ابتدا

2 تا روزی ‌كه به وسیلهٔ روح‌القدس دستورات لازم را به رسولان برگزیدهٔ خود داد و به آسمان برده شد به تو نوشتم:

3 او پس از مرگ، با دلایل بسیار، خود را زنده، به این افراد نشان داد و مدّت چهل روز بارها به ایشان ظاهر شد و دربارهٔ پادشاهی خدا با آنها گفت‌وگو كرد.

4 وقتی او هنوز در بین آنان بود به ایشان گفت: «اورشلیم را ترک نكنید بلكه در انتظار آن وعدهٔ پدر، كه در خصوص آن به شما گفته بودم، باشید.

5 یحیی با آب تعمید می‌داد، امّا بعد از چند روز شما با روح‌القدس تعمید خواهید یافت.»

صعود عیسی مسیح

6 پس هنگامی‌كه همه دور هم جمع بودند از او پرسیدند: «خداوندا، آیا وقت آن رسیده است كه تو بار دیگر سلطنت را به اسرائیل بازگردانی؟»

7 عیسی پاسخ داد «برای شما لزومی ندارد، كه تاریخها و زمانهایی را كه پدر در اختیار خود نگه داشته است، بدانید.

8 امّا وقتی روح‌القدس بر شما نازل شود قدرت خواهید یافت و در اورشلیم و تمام یهودیه و سامره و تا دورافتاده‌ترین نقاط عالم شاهدان من خواهید بود.»

9 همین‌كه عیسی این را گفت، در حالی‌كه همه نگاه می‌کردند، بالا برده شد و ابری او را از نظر ایشان ناپدید ساخت.

10 هنگامی‌كه او می‌رفت و چشمان آنان هنوز به آسمان دوخته شده بود، دو مرد سفیدپوش در كنار آنان ایستادند

11 و پرسیدند: «ای مردان جلیلی، چرا اینجا ایستاده‌اید و به آسمان نگاه می‌کنید؟ همین عیسی كه از پیش شما به آسمان بالا برده شد، همان طوری که بالا رفت و شما دیدید، دوباره به همین طریق باز خواهد گشت.»

انتخاب جانشین یهودا

12 آنگاه رسولان از كوه زیتون، كه فاصلهٔ آن تا اورشلیم فقط یک كیلومتر است، به اورشلیم بازگشتند.

13 به محض اینكه به شهر وارد شدند، به بالا‌خانه‌ای كه محل اقامت آنان بود رفتند. پطرس و یوحنا، یعقوب و اندریاس، فیلیپُس و توما، برتولما و متّی، یعقوب فرزند حلفی و شمعون فدایی و یهودا فرزند یعقوب در آنجا بودند.

14 اینان همه با زنها و مریم مادر عیسی و برادران او دور هم جمع می‌شدند تا وقت خود را صرف دعا نمایند.

15 در آن روزها پطرس در برابر ایمانداران كه عدّهٔ آنان روی هم یكصد و بیست نفر بود ایستاد و گفت:

16 «ای ایمانداران، لازم بود پیشگویی كتاب‌مقدّس دربارهٔ یهودا، راهنمای دستگیر کنندگان عیسی، كه روح‌القدس به زبان داوود نموده بود، به حقیقت بپیوندد،

17 زیرا او یكی از ما بود و در مأموریت ما شركت داشت.

18 او با پولی كه از بابت اجرت شرارت خود دریافت نمود، قطعه زمینی خرید و در آن با سر سقوط كرد و از میان پاره شد و تمام روده‌هایش بیرون ریخت

19 و این امر به اطّلاع جمیع ساكنان اورشلیم رسید و آن قطعه زمین را به زبان خودشان ‘حقل دما’ یعنی ‘مزرعهٔ خونین’ نامیدند.»

20 پطرس ادامه داد و گفت: «زیرا در كتاب زبور نوشته شده است:

‘مسكن او ویران باد

و دیگر كسی در آن ساكن نشود.’

و همچنین آمده است:

‘مأموریتش نیز به دیگری سپرده شود.’

21 «بنابراین یک نفر كه پیوسته در تمام مدّتی كه عیسی خداوند با ما رفت و آمد داشت،

22 یعنی از روزی كه یحیی به تعمید پرداخت تا روزی كه عیسی از میان ما بالا برده شد، در جرگهٔ ما بوده است باید به عنوان گواه بر رستاخیز او به جمع ما بپیوندد»

23 آنگاه نام دو نفر را كه یكی یوسف معروف به برسابا (كه لقب یوستس هم داشت) و دیگری متیاس بود، برای این خدمت پیشنهاد كردند

24 و دعا كرده گفتند: «ای خداوندی كه از قلوب همهٔ انسانها آگاهی، به ما نشان بده كه کدام‌یک از این دو نفر را انتخاب کرده‌ای

25 كه جانشین یهودا بشود؛ زیرا كه او سمت خدمت و رسالت خود را از دست داد تا به جایی‌که سرنوشت او بود برود.»

26 پس قرعه انداختند و قرعه به نام متیاس درآمد و به این ترتیب او در شمار آن یازده رسول درآمد.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/ACT/1-70581d6482af7b4dd1c0f5cdeae44731.mp3?version_id=181—

Categories
کارهای رسولان

کارهای رسولان 2

نزول روح‌القدس

1 وقتی روز پنتیكاست رسید، همهٔ ایمانداران با هم در یكجا جمع بودند.

2 ناگهان صدایی شبیه وزش باد شدید از آسمان آمد و تمام خانه‌ای را كه در آن نشسته بودند، پر ساخت.

3 در برابر چشم آنان زبانه‌هایی مانند زبانه‌های آتش ظاهر شد، كه از یكدیگر جدا گشته و بر هر یک از آنان قرار گرفت.

4 همه از روح‌القدس پر گشتند و به طوری ‌كه روح به ایشان قدرت بیان بخشید، به زبانهای دیگر شروع به صحبت كردند.

5 در آن زمان یهودیان خداپرست از جمیع ملل زیر آسمان، در اورشلیم اقامت داشتند.

6 وقتی آن صدا به گوش رسید، جمعیّت گرد آمدند و چون هرکس به زبان خود سخنان ایمانداران را شنید، همه غرق حیرت شدند

7 و در كمال تعجّب اظهار داشتند: «مگر همهٔ این کسانی‌که صحبت می‌کنند جلیلی نیستند؟

8 پس چطور است كه هر یک از ما پیام آنان را به زبان خودمان می‌شنویم؟

9 ما كه از پارتیان و مادیان و عیلامیان و اهالی بین‌النهرین و یهودیه و كپدوكیه و پنطس و استان آسیا

10 و فریجیه و پمفلیه و مصر و نواحی لیبی كه متّصل به قیروان است و زائران رومی،

11 هم یهودیان و هم آنانی كه دین یهود را پذیرفته‌‌اند، و اهالی كریت و عربستان هستیم، شرح كارهای بزرگ خدا را به زبان خودمان می‌شنویم.»

12 همه حیران و سرگردان به یكدیگر می‌گفتند: «یعنی چه؟»

13 امّا بعضی مسخره‌كنان می‌گفتند: «اینها از شراب تازه مست شده‌اند.»

پیام پطرس

14 امّا پطرس با آن یازده رسول برخاست و صدای خود را بلند كرد و خطاب به جماعت گفت: «ای یهودیان و ای ساكنان اورشلیم، توجّه كنید: بدانید و آگاه باشید كه

15 برخلاف تصوّر شما، این مردان مست نیستند؛ زیرا اکنون ساعت نُه صبح است.

16 بلكه این همان چیزی است كه یوئیل نبی گفت:

17 ‘خدا می‌فرماید در زمان آخر چنین خواهم كرد:

از روح خود بر همهٔ مردم فرو خواهم ریخت

و پسران و دختران شما نبوّت خواهند كرد

و جوانان شما رؤیاها

و پیران شما خوابها خواهند دید.

18 آری، حتّی بر غلامان و كنیزان خود

در آن روزها از روح خود فرو خواهم ریخت

و ایشان نبوّت خواهند كرد.

19 و در آسمان شگفتی‌ها

و بر روی زمین نشانه‌هایی ظاهر خواهم نمود،

یعنی خون، آتش و دود غلیظ.

20 پیش از آمدن آن روز بزرگ و پر شكوه خداوند،

خورشید تاریک خواهد شد

و ماه رنگ خون خواهد گرفت

21 و چنان خواهد شد كه هرکه نام خداوند را بخواند نجات خواهد یافت.’

22 «ای مردان اسرائیلی به این سخنان گوش دهید. عیسای ناصری مردی بود، كه مأموریتش از جانب خدا به وسیلهٔ معجزات و شگفتی‌ها و نشانه‌هایی كه خدا توسط او در میان شما انجام داد، به ثبوت رسید، همان طوری که خود شما خوب می‌دانید.

23 شما این مرد را، كه بر طبق نقشه و پیشدانی خدا به دست شما تسلیم شد، به وسیلهٔ كفار به صلیب میخكوب كردید و كشتید.

24 امّا خدا او را زنده كرد و از عذاب مرگ رهایی داد. زیرا محال بود، مرگ بتواند او را در چنگ خود نگه دارد.

25 داوود دربارهٔ او می‌فرماید:

‘خداوند را همیشه پیش روی خود می‌دیدم

زیرا او در دست راست من است تا لغزش نخورم.

26 به این سبب دلم مسرور گردید

و زبانم از شادمانی فریاد می‌کرد

و بدن فانی من در امید ساكن خواهد شد،

27 از آن‌رو كه جانم را در دنیای مردگان ترک نخواهی كرد

و نمی‌گذاری كه بندهٔ امین تو فساد را ببیند.

28 تو راههای حیات را به من شناسانیده‌ای

و با حضور خود مرا از شادمانی پر خواهی كرد.’

29 «ای برادراندربارهٔ جدّ ما داوود صریحاً باید بگویم كه او نه فقط مرد و به خاک سپرده شد، بلكه آرامگاه او نیز تا به امروز در میان ما باقی است.

30 و چون او نبی بود و می‌دانست كه خدا برای او سوگند یاد كرده است، كه از نسل او یک ‌نفر را بر تخت سلطنت بنشاند،

31 از قبل، رستاخیز مسیح را پیش‌بینی نموده دربارهٔ آن گفت:

‘او در دنیای مردگان ترک نشد

و جسد او هرگز فاسد نگردید.’

32 خدا همین عیسی را پس از مرگ زنده كرد و همهٔ ما بر آن گواه هستیم.

33 حال كه عیسی به دست راست خدا بالا برده شده است، روح‌القدس موعود را از پدر یافته و به ما افاضه كرده است، شما این چیزها را می‌بینید و می‌شنوید.

34 زیرا داوود به عالم بالا صعود نكرد امّا خود او می‌گوید:

‘خداوند به خداوند من گفت:

به دست راست من بنشین

35 تا دشمنانت را زیر پای تو اندازم.’

36 «پس ای جمیع قوم اسرائیل، یقین بدانید كه خدا این عیسی را كه شما مصلوب كردید، خداوند و مسیح كرده است.»

37 وقتی آنها این را شنیدند دلهایشان جریحه‌دار شد و از پطرس و سایر رسولان پرسیدند: «ای برادران، تكلیف ما چیست؟»

38 پطرس به ایشان گفت: «توبه كنید و هر یک از شما برای آمرزش گناهانتان به نام عیسی مسیح غسل تعمید بگیرید كه روح‌القدس یعنی عطیهٔ خدا را خواهید یافت،

39 زیرا این وعده برای شما و فرزندان شما و برای كسانی است كه دور هستند، یعنی هرکه خداوند، خدای ما او را بخواند.»

40 پطرس با سخنان بسیار دیگر شهادت می‌داد و آنان را ترغیب می‌کرد و می‌گفت: «خود را از این اشخاص نادرست برهانید.»

41 پس کسانی‌که پیام او را پذیرفتند تعمید یافتند و در همان روز در حدود سه هزار نفر به ایشان پیوستند.

42 آنان همیشه وقت خود را با شنیدن تعالیم رسولان و مشاركت ایماندارن و پاره كردن نان و دعا می‌گذرانیدند.

روش زندگی ایمانداران

43 در اثر عجایب و نشانه‌های بسیاری كه توسط رسولان به عمل می‌آمد، خوف الهی برهمه چیره شده بود.

44 تمام ایمانداران با هم متّحد و در همه‌چیز شریک بودند.

45 مال و دارایی خود را می‌فروختند و نسبت به احتیاج هرکس بین خود تقسیم می‌کردند.

46 آنان هر روز در معبد بزرگ دور هم جمع می‌شدند و در خانه‌های خود نان را پاره می‌کردند و با دلخوشی و صمیمیّت با هم غذا می‌خوردند.

47 خدا را حمد می‌کردند و مورد احترام همهٔ مردم بودند و خداوند هر روز كسانی را كه نجات می‌یافتند، به جمع ایشان می‌افزود.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/ACT/2-0a7fea39fc56b89284945a249d7ae0b4.mp3?version_id=181—

Categories
کارهای رسولان

کارهای رسولان 3

شفای مفلوج

1 یک روز در ساعت سه بعد از ظهر که وقت نماز بود، پطرس و یوحنا به معبد بزرگ می‌رفتند.

2 در آنجا مردی مفلوج مادرزاد بود كه هر روز او را در جلوی در معبد بزرگ، كه به «دروازهٔ زیبا» معروف بود، می‌گذاشتند تا از کسانی‌که به درون معبد بزرگ می‌رفتند صدقه بگیرد.

3 وقتی پطرس و یوحنا را دید كه به معبد بزرگ می‌روند تقاضای صدقه كرد.

4 امّا پطرس و یوحنا به او خیره شدند و پطرس به او گفت: «به ما نگاه كن.»

5 او به خیال اینكه چیزی از آنان خواهد گرفت، با چشمانی پُرتوقّع به ایشان نگاه كرد.

6 امّا پطرس گفت: «من طلا و نقره ندارم، امّا آنچه دارم به تو می‌دهم. به نام عیسی مسیح ناصری به تو دستور می‌‌دهم، بلند شو و راه برو.»

7 آنگاه پطرس دست راستش را گرفت و او را از زمین بلند كرد. فوراً پاها و قوزک پاهای او قوّت گرفتند.

8 او از جا پرید، روی پاهای خود ایستاد و به راه افتاد و جست‌و‌خیزكنان و خدا را حمدگویان به اتّفاق ایشان وارد معبد بزرگ شد.

9 همهٔ مردم او را روان و حمدگویان دیدند

10 و وقتی پی بردند كه او همان كسی است كه قبلاً در جلوی «دروازهٔ زیبا» می‌نشست و صدقه می‌گرفت از آنچه برای او اتّفاق افتاده بود، غرق تعجّب و حیرت شدند.

پیام پطرس در معبد بزرگ

11 در حالی‌كه او به پطرس و یوحنا چسبیده بود و از آنان جدا نمی‌شد، جمیع مردم با حیرت در ایوان سلیمان به طرف آنان دویدند.

12 وقتی پطرس دید كه مردم می‌آیند گفت: «ای اسرائیلیان چرا از دیدن این امر تعجّب می‌کنید؟ چرا به ما خیره شده‌اید؟ خیال می‌کنید كه ما این شخص را با تقوی و نیروی خود شفا داده‌ایم؟

13 خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب، خدای اجداد ما، بندهٔ خود عیسی را به جلال رسانیده است. آری، شما عیسی را به مرگ تسلیم نمودید و در حضور پیلاطس او را رد كردید، در حالی‌كه پیلاطس تصمیم گرفته بود او را آزاد كند.

14 شما بودید كه آن پاک مرد خدا، یعنی آن مرد عادل را انكار كردید و آزادی یک نفر قاتل را خواستار شدید

15 و به این طریق آن سرچشمهٔ حیات را كشتید، امّا خدا او را پس از مرگ زنده كرد و ما شاهد این واقعه هستیم.

16 قدرت نام عیسی، این شخص را كه می‌بیند و می‌شناسید نیرو بخشیده است. به وسیلهٔ ایمان به نام او این كار انجام شده است. آری، در حضور جمیع شما ایمان به عیسی او را سالم و تندرست كرده است.

17 «و امّا ای اسرائیلیان، می‌دانم كه شما مثل حکمرانان خود این كار را از روی غفلت انجام دادید.

18 ولی خدا به این طریق به آن پیشگویی‌هایی كه مدّتها پیش به وسیلهٔ جمیع انبیا فرموده بود كه مسیح او می‌آید تا رنج و آزار ببیند، تحقّق بخشید.

19 پس توبه كنید و به سوی خدا بازگشت نمایید تا گناهان شما آمرزیده شود.

20 و زمان تجدید حیات از پیشگاه خداوند فرا رسد و خدا، عیسی یعنی آن مسیح موعود را كه از پیش برایتان برگزیده بود بفرستد.

21 همان‌طور كه خدا به وسیلهٔ انبیای مقدّس خود از مدّتها پیش اعلام نموده، او باید تا زمانی‌كه همه‌چیز تازه و نو شود، در آسمان بماند.

22 موسی فرمود: ‘خداوند خدای شما، از میان شما نبی‌ای مانند من برای شما برمی‌‌انگیزاند، باید به آنچه او به شما می‌گوید گوش دهید.

23 و هركس از اطاعت آن نبی سر باز زند باید از جمع بنی‌اسرائیل ریشه‌كن شود.’

24 و همچنین تمام انبیا از سموئیل به بعد، یک صدا زمان حاضر را پیشگویی می‌کردند.

25 شما فرزندان انبیا هستید و به این سبب در آن پیمانی كه خدا با اجداد شما بست سهمی دارید، چنانکه خدا به ابراهیم فرمود: ‘از نسل تو جمیع اقوام روی زمین بركت خواهند یافت.’

26 هنگامی‌كه خدا بندهٔ خود عیسی را برگزید، او را قبل از همه نزد شما فرستاد تا شما را از راههای شرارت‌آمیزتان برگرداند و به این وسیله شما را بركت دهد.»

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/ACT/3-39521f6b935d7545ff41a88e055cc1f5.mp3?version_id=181—

Categories
کارهای رسولان

کارهای رسولان 4

پطرس و یوحنا در حضور شورای یهود

1 هنوز سخن ایشان با قوم به پایان نرسیده بود كه كاهنان به اتّفاق فرماندهٔ پاسداران معبد بزرگ و پیروان فرقهٔ صدوقی بر سر آنان ریختند.

2 آنان از اینكه رسولان، قوم را تعلیم می‌دادند و به اتّكای رستاخیز عیسی، رستاخیز مردگان را اعلام می‌کردند، سخت ناراحت شده بودند.

3 پس پطرس و یوحنا را گرفتند و چون نزدیک غروب بود تا روز بعد ایشان را در زندان نگه داشتند،

4 امّا بسیاری از کسانی‌که آن پیام را شنیده بودند، ایمان آوردند و تعداد مردان ایشان به حدود پنج هزار نفر رسید.

5 روز بعد، رهبران یهود و مشایخ و علما در اورشلیم جلسه‌ای تشكیل دادند.

6 «حنا» كاهن اعظم و قیافا و یوحنا و اسكندر و همهٔ اعضای خانوادهٔ كاهن اعظم حضور داشتند.

7 رسولان را احضار كردند و از آنان سؤال نمودند: «با چه قدرت و به چه نامی این كار را کرده‌اید؟»

8 پطرس پر از روح‌القدس جواب داد: «ای سران قوم و ای مشایخ اسرائیل،

9 اگر امروز به‌خاطر کار نیكویی كه در مورد یک مرد علیل انجام شد، از ما بازپرسی می‌کنید و می‌خواهید بدانید كه او به چه وسیله شفا یافته است،

10 همهٔ شما و همهٔ قوم اسرائیل بدانید كه این مرد که امروز به قدرت نام عیسی مسیح ناصری، كه شما او را روی صلیب كشتید و خدا او را زنده گردانید، کاملاً شفا یافته و ایستاده است.

11 این همان سنگی است كه شما بنّایان آن را خوار شمردید و رد كردید، ولی اکنون مهمترین سنگ بنا شده است.

12 در هیچ‌كس دیگر، رستگاری نیست و در زیر آسمان هیچ نامی جز نام عیسی به مردم عطا نشده است تا به وسیلهٔ آن نجات یابیم.»

13 وقتی آنان جسارت پطرس و یوحنا را مشاهده كردند و پی بردند كه افرادی درس نخوانده و معمولی هستند، متعجّب شدند و دانستند كه از یاران عیسی بوده‌اند.

14 وقتی شخص شفا یافته را همراه پطرس و یوحنا دیدند، نتوانستند گفتار آنان را تكذیب نمایند.

15 پس به ایشان امر كردند، كه از شورا بیرون بروند و سپس دربارهٔ این موضوع مشغول بحث شدند

16 و گفتند: «با این افراد چه كنیم؟ چون همهٔ ساكنان اورشلیم می‌دانند كه معجزه‌ای چشمگیر به وسیلهٔ ایشان انجام شده است و ما نمی‌توانیم منكر آن بشویم.

17 امّا برای اینكه این جریان در میان قوم بیش از این شایع نشود، به آنان اخطار كنیم، كه دیگر دربارهٔ عیسی با كسی سخن نگویند.»

18 آنگاه آنان را احضار كردند و به ایشان اخطار نمودند كه به هیچ وجه به نام عیسی چیزی اظهار نكنند و تعلیمی ندهند.

19 پطرس و یوحنا در پاسخ گفتند: «خودتان قضاوت كنید: در نظر خدا چه چیز درست است؟ از خدا اطاعت كنیم یا از شما؟

20 امّا ما نمی‌توانیم از گفتن آنچه دیده‌ایم و شنیده‌ایم، دست برداریم.»

21 آنان پطرس و یوحنا را پس از تهدید بسیار مرخّص كردند، زیرا راهی نیافتند تا ایشان را تنبیه نمایند. از آن رو كه همه خدا را برای آنچه صورت گرفته بود، حمد می‌گفتند.

22 مردی كه این معجزهٔ شفا در مورد او انجام شده بود، بیش از چهل سال داشت.

ایمانداران برای شجاعت دعا می‌کنند

23 به محض اینكه این دو شاگرد از آنجا مرخّص شدند، نزد دوستان خود بازگشتند و چیزهایی را كه سران كاهنان و مشایخ به آنان گفته بودند، بازگو كردند.

24 وقتی ایمانداران باخبر شدند، همه با هم به درگاه خدا دعا كردند و گفتند: «ای پروردگار، خالق آسمان و زمین و دریا و آنچه در آنهاست،

25 تو به وسیلهٔ روح‌القدس از زبان جدّ ما داوود بندهٔ خود فرمودی:

‘چرا مردم جهان شورش می‌کنند

و قومها به باطل می‌اندیشند.

26 پادشاهان جهان بر می‌‌خیزند

و حكمرانان ایشان اجتماع می‌کنند،

علیه خداوند و علیه مسیح او.’

27 در واقع در همین شهر برضد بندهٔ مقدّس تو عیسی كه تو منصوب فرمودی، اجتماع كردند. هیرودیس و پنطیوس پیلاطس، با غیر یهودیان و قوم اسرائیل دست به دست هم دادند

28 و همهٔ کارهایی را كه تو با قدرت و ارادهٔ خود از پیش مقرّر فرموده بودی به انجام رسانیدند.

29 اكنون ای خداوند تهدیدات آنان را ملاحظه فرما و بندگانت را توانا گردان تا پیام تو را با شهامت بیان كنند.

30 دست خود را به جهت شفا دادن و جاری ساختن عجایب و معجزاتی كه به نام بندهٔ مقدّس تو عیسی انجام می‌گیرد دراز كن.»

31 هنگامی‌كه دعایشان به پایان رسید، ساختمان محل اجتماع آنان به لرزه درآمد و همه از روح‌القدس پر گشتند و كلام خدا را با شهامت بیان می‌کردند.

مشاركت ایمانداران

32 همهٔ مؤمنان از دل و جان متّحد شده بودند و هیچ‌کس دارایی خود را از آن خود نمی‌دانست؛ بلكه همه در اموال یكدیگر شریک بودند.

33 رسولان به رستاخیز عیسی خداوند با قدرتی عظیم شهادت می‌دادند و خدا بركت فراوانی به آنها عطا می‌فرمود.

34 هیچ‌كس در میان ایشان محتاج نبود. زیرا هرکس زمینی یا خانه‌ای داشت آن را می‌فروخت، پولش را می‌آورد

35 و در اختیار رسولان می‌گذاشت و به این ترتیب بین محتاجان به نسبت احتیاجشان تقسیم می‌شد.

36 مثلاً یوسف كه رسولان او را برنابا یعنی تشویق كننده می‌نامیدند و از طایفهٔ لاوی و اهل قبرس بود

37 زمینی داشت. آن را فروخت و پولش را در اختیار رسولان گذاشت.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/ACT/4-7c9250fd5abda03fb179f2e901a5203d.mp3?version_id=181—

Categories
کارهای رسولان

کارهای رسولان 5

حنانیا و سفیره

1 امّا شخصی به نام حنانیا با همسر خود سفیره قطعهٔ زمینی را فروخت

2 و با اطّلاع زن خود مبلغی از پول آن را نگه داشت و بقیّهٔ را آورد و در اختیار رسولان نهاد.

3 پطرس گفت: «ای حنانیا، چرا این‌طور تسلیم شیطان شدی تا او تو را وادار كند به روح‌القدس دروغ بگویی و مقداری از پول زمینت را نگاه داری؟ آیا وقتی آن را داشتی مال خودت نبود؟

4 آیا وقتی آن را فروختی باز هم در اختیارت نبود؟ چطور شد كه فكر چنین كاری كردی؟ تو نه به انسان، بلكه به خدا دروغ گفته‌ای.»

5 همین‌که حنانیا این سخنان را شنید به زمین افتاد و جان سپرد و همهٔ آنانی كه این را شنیدند بسیار ترسیدند.

6 آنگاه جوانان آمدند و او را كفن كرده به خاک سپردند.

7 پس از سه ساعت همسرش بدون اینكه از جریان آگاه شده باشد وارد شد.

8 پطرس از او پرسید: «بگو ببینم آیا زمین را به همین مبلغ فروختید؟» زن گفت: «آری به همین مبلغ.»

9 پطرس به او گفت: «چرا هر دو همدست شدید كه روح خداوند را بیازمایید؟ کسانی‌که شوهرت را دفن کرده‌اند هم اكنون در آستانهٔ در هستند و تو را هم خواهند برد.»

10 در همان لحظه او پیش پاهای پطرس افتاد و جان داد. جوانان كه وارد شدند او را مرده یافتند و جسدش را بردند و پیش شوهرش دفن كردند.

11 ترس عظیمی بر همهٔ كلیسا و کسانی‌که این ماجرا را شنیدند چیره شد.

عجایب و معجزات

12 رسولان عجایب و نشانه‌های بی‌شماری در میان قوم انجام می‌دادند و با وحدت نظر در ایوان سلیمان جمع می‌شدند.

13 هیچ‌کس خارج از جمع خودشان جرأت نمی‌کرد با آنان همنشین شود، امّا مردم عموماً از ایشان تعریف می‌کردند.

14 ولی بیش از پیش مردان و زنهای بسیاری به خداوند ایمان آوردند و به ایشان پیوستند.

15 كار به جایی رسید كه مردم، بیماران خود را در كوچه‌ها می‌آوردند و آنان را بر بستر و تشک می‌خوابانیدند تا وقتی‌که پطرس از آنجا می‌گذشت لااقل سایهٔ او بر بعضی از آنان بیفتد.

16 عدّهٔ زیادی از شهرهای اطراف اورشلیم آمدند و بیماران و كسانی را كه گرفتار ارواح پلید می‌بودند آورده و همه شفا یافتند.

بازداشت رسولان و بازجویی از آنان

17 در این هنگام كاهن اعظم و دستیاران او یعنی فرقهٔ صدوقی از روی حسد اقداماتی به عمل آوردند:

18 آنها رسولان را گرفتند و به زندان عمومی انداختند

19 امّا همان شب فرشتهٔ خداوند درهای زندان را باز كرد و آنان را بیرون برد و به ایشان گفت:

20 «بروید و در معبد بزرگ بایستید و در مورد این حیات تازه با همه صحبت كنید.»

21 پس آنان این را شنیدند و به آن عمل كردند و صبح زود به معبد بزرگ رفته به تعلیم پرداختند. كاهن اعظم و دستیاران او، اعضای شورا و مشایخ اسرائیل را فراخوانده جلسه‌ای تشكیل دادند و كسانی را فرستادند تا رسولان را از زندان بیرون بیاورند.

22 وقتی مأموران وارد زندان شدند آنان را نیافتند. پس بازگشتند و گزارش داده گفتند:

23 «ما دیدیم كه درهای زندان کاملاً بسته بود و نگهبانان در جلوی درها سر خدمت حاضر بودند؛ ولی وقتی در را باز كردیم، هیچ‌كس را نیافتیم.»

24 هنگامی‌كه فرماندهٔ پاسداران معبد بزرگ و سران كاهنان این را شنیدند، حیران ماندند كه چه به سر رسولان آمده و عاقبت كار چه خواهد شد.

25 در این هنگام شخصی جلو آمد و گفت: «زندانیان شما در معبد بزرگ ایستاده‌اند و قوم را تعلیم می‌دهند.»

26 پس فرمانده با پاسداران معبد بزرگ رفت و آنان را آورد، البتّه بدون اِعمال زور زیرا می‌ترسیدند كه قوم آنان را سنگسار كنند.

27 رسولان را آوردند و در برابر شورا بپا داشتند و كاهن اعظم بازپرسی را چنین آغاز كرده گفت:

28 «مگر ما اكیداً به شما اخطار نكردیم كه دیگر به این نام تعلیم ندهید؟ امّا شما برخلاف دستور ما اورشلیم را با تعالیم خود پر کرده‌اید و می‌کوشید كه خون این شخص را به گردن ما بیندازید.»

29 پطرس و رسولان پاسخ دادند: «از خدا باید اطاعت كرد، نه از انسان.

30 خدای نیاکان ما همان عیسی را كه شما مصلوب كرده و كشتید زنده گردانید

31 و به عنوان سرور و نجات‌دهنده با سرافرازی در سَمت راست خود نشانید تا فرصت توبه و آمرزش گناهان را به بنی‌اسرائیل عطا فرماید

32 و ما شاهدان این امور هستیم یعنی ما و روح‌القدس كه خدا به مطیعان خود بخشیده است.»

33 هنگامی‌كه این را شنیدند، چنان خشمگین شدند كه تصمیم گرفتند آنان را بكشند.

34 امّا شخصی از فرقهٔ فریسی به نام غمالائیل كه استاد شریعت و نزد همهٔ مردم محترم بود در مجلس بپا خواست و دستور داد كه متّهمان را مدّتی بیرون برند.

35 سپس به حاضران گفت: «ای اسرائیلیان مواظب باشید كه با اینها چه می‌کنید.

36 مدّتی قبل شخصی به نام تئودا برخاست و با این ادّعا كه شخص مهمی است، تقریباً چهارصد نفر را دور خود جمع كرد. امّا او به قتل رسید و همهٔ پیروانش از هم پاشیده شدند و تمام نقشه‌های او نقش بر آب شد.

37 یهودای جلیلی هم در زمان سرشماری برخاست و گروهی را به دنبال خود كشید، امّا او هم از بین رفت و پیروانش پراكنده شدند.

38 و امروز این را به شما می‌گویم كه با این افراد كاری نداشته باشید. آنها را به حال خود بگذارید، زیرا اگر نقشه و كاری كه دارند از آن انسان باشد، به ثمر نخواهد رسید.

39 امّا اگر از آن خدا باشد، شما نمی‌توانید آنها را شكست دهید. چون در این صورت شما هم جزء كسانی خواهید شد، كه با خدا ستیزه می‌کنند.»

40 آنان به نصیحت او گوش دادند. رسولان را احضار كردند و پس از آنکه آنها را با شلاّق زدند، به آنان اخطار كردند كه باید از سخن گفتن به نام عیسی دست بردارند. سپس آنها را آزاد ساختند.

41 پس رسولان چون خدا آنان را شایسته دانسته بود كه به‌خاطر نام عیسی بی‌حرمتی ببینند شادی‌كنان از حضور شورا بیرون رفتند.

42 و همه روزه در معبد بزرگ و در خانه‌ها به تعلیم و اعلام این مژده كه عیسی، مسیح موعود است، ادامه دادند.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/ACT/5-ebd801712f85819cef4b0e6810d74682.mp3?version_id=181—

Categories
کارهای رسولان

کارهای رسولان 6

تعیین هفت نفر نیک نام

1 در آن زمان كه تعداد شاگردان زیادتر می‌شد یهودیان یونانی زبان از یهودیان عبری زبان شكایت كردند كه در تقسیم خوراک روزانه، بیوه زنهای یونانی زبان از نظر دور می‌مانند.

2 پس آن دوازده رسول كلّیه شاگردان را احضار كردند و گفتند: «شایسته نیست ما به‌خاطر رسانیدن غذا به دیگران از اعلام كلام خدا غافل بمانیم.

3 پس ای برادران، از میان خودتان هفت نفر از مردان نیک نام و پر از روح‌القدس و با حكمت را انتخاب كنید تا آنان را مأمور انجام این وظیفه بنماییم

4 و امّا ما وقت خود را صرف دعا و تعلیم كلام خدا خواهیم نمود.»

5 این پیشنهاد مورد قبول تمام حاضران در مجلس واقع شد و استیفان مردی پر از ایمان و روح‌القدس و فیلیپُس، پرخروس، نیكانور، تیمون، پرمیناس و نیكلاوس را كه قبلاً به دین یهود گرویده و اهل انطاكیه بود، برگزیدند.

6 این عدّه به رسولان معرّفی شدند و رسولان دست بر سر آنان گذارده برای آنها دعا كردند.

7 پیام خدا پیوسته در حال انتشار بود و در اورشلیم تعداد شاگردان بسیار افزایش یافت و بسیاری از كاهنان نیز ایمان به مسیح را پذیرفتند.

بازداشت استیفان

8 استیفان پر از فیض و قدرت، به انجام نشانه‌ها و عجایب عظیم در میان قوم یهود پرداخت.

9 تعدادی از اعضای كنیسه‌ای به نام كنیسهٔ «آزادگان» مركب از قیروانیان و اسكندریان و همچنین اهالی قیلیقیه و استان آسیا پیش آمدند و با استیفان به مباحثه پرداختند.

10 امّا استیفان چنان با حكمت و قدرت روح سخن می‌گفت كه آنها نتوانستند در برابرش مقاومت نمایند.

11 بنابراین چند نفر را وادار كردند كه بگویند «ما شنیدیم كه استیفان نسبت به موسی و خدا سخنان كفرآمیز می‌گفت.»

12 و به این ترتیب آنها مردم و مشایخ و علما را تحریک كردند و بر استیفان هجوم آوردند و او را دستگیر نموده نزد شورا بردند

13 و چند نفر شاهد دروغ را آوردند و آنان گفتند: «این شخص همیشه برخلاف این مكان مقدّس و شریعت موسی سخن می‌گوید،

14 زیرا ما با گوش خود شنیدیم كه او می‌گفت: عیسای ناصری این مكان را خراب می‌کند و سنّت‌هایی را كه موسی به ما سپرده است تغییر خواهد داد.»

15 در این هنگام همهٔ اعضای شورا كه به استیفان خیره شده بودند، دیدند كه صورت او مانند صورت یک فرشته می‌درخشد.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/ACT/6-e893f05e6c8e945537b5fcb1d8488886.mp3?version_id=181—

Categories
کارهای رسولان

کارهای رسولان 7

سخنرانی استیفان

1 آنگاه كاهن اعظم پرسید: «آیا اینها راست می‌گویند؟»

2 استیفان جواب داد: «ای برادران و ای پدران، توجّه بفرمایید، خدای پرجلال به پدر ما ابراهیم در وقتی‌که در بین‌النهرین سكونت داشت، یعنی قبل از مهاجرت به حرّان ظاهر شد

3 و به او فرمود: ‘وطن خود و بستگانت را ترک كن و به سرزمینی كه به تو نشان می‌دهم برو.’

4 پس به این ترتیب از زمین كلدانیان عزیمت كرد و مدّتی در حرّان ماند و پس از مرگ پدرش، خدا او را از آنجا به سرزمینی كه امروز شما در آن سكونت دارید منتقل ساخت.

5 خدا حتّی یک وجب از آن سرزمین را به ابراهیم نداد. امّا در همان وقت كه او هنوز فرزندی نداشت به او قول داد، كه او و بعد از او فرزندانش را مالک آن زمین بگرداند.

6 پس خدا به این طریق به ابراهیم فرمود كه فرزندان او مانند غریبه‌ها در یک سرزمین بیگانه زندگی خواهند كرد و مدّت چهارصد سال در بندگی و ظلم به سر خواهند برد.

7 و خدا فرمود: ‘امّا من آن ملّتی را كه قوم من بردگان آنها خواهند شد محکوم خواهم ساخت و بعد از آن آنان آزاد خواهند شد و مرا در همین مكان عبادت خواهند كرد.’

8 در همین زمان خدا ختنه را به عنوان نشانهٔ پیمان خود به ابراهیم عطا كرد و به این ترتیب پس از تولّد اسحاق او را در روز هشتم ختنه كرد و اسحاق، یعقوب را، و یعقوب، دوازده فرزند خود را كه بعدها هر كدام پدر یک طایفهٔ اسرائیل شدند.

9 «فرزندان یعقوب از روی حسد یوسف را به بردگی در مصر فروختند، امّا خدا با او بود

10 و او را از جمیع زحماتش رهانید و به او توفیق و حكمت عطا فرمود به طوری ‌كه مورد پسند فرعون، فرمانروای مصر واقع شد و یوسف فرمانروای سرزمین مصر و دربار سلطنتی گردید.

11 در این هنگام در سرتاسر مصر و كنعان قحطی‌ای پدید آمد كه باعث مصیبت عظیمی شد به حدّی كه اجداد ما چیزی برای خوردن نیافتند.

12 وقتی یعقوب باخبر شد كه در مصر غلّه پیدا می‌شود نیاکان ما را برای اولین بار به آنجا فرستاد.

13 در سفر دوم یوسف خود را به برادرانش شناسانید و فرعون از اصل و نصب یوسف باخبر شد.

14 یوسف پدر خود یعقوب و تمام بستگانش را كه جمعاً هفتاد و پنج نفر بودند به مصر دعوت كرد

15 و به این ترتیب یعقوب به مصر قدم نهاد. عمر یعقوب و اجداد ما در آنجا به سر رسید

16 و اجساد آنان را به شكیم بردند و در آرامگاهی كه ابراهیم از فرزند حمور به مبلغی خریده بود به خاک سپردند.

17 «و چون وقت آن نزدیک می‌شد كه خدا به وعده‌ای كه به ابراهیم داده بود، عمل كند قوم ما در سرزمین مصر رشد كرد و تعداد آنان افزایش یافت.

18 سرانجام پادشاه دیگری كه یوسف را نمی‌شناخت به پادشاهی مصر رسید

19 و با اجداد ما با نیرنگ رفتار كرد و بر آنان ظلم بسیار روا داشت به حدّی ‌كه ایشان را مجبور ساخت كه نوزادان خود را سر راه بگذارند تا بمیرند.

20 در چنین روزگاری موسی كه كودكی بسیار زیبا بود، به دنیا آمد. او مدّت سه ماه در خانهٔ پدر پرورش یافت

21 و وقتی او را سر راه گذاشتند، دختر فرعون او را برداشت و همچون فرزند خود تربیت نمود.

22 به این ترتیب موسی بر تمام فرهنگ و معارف مصر تسلّط یافت و در گفتار و كردار استعداد مخصوصی از خود نشان داد.

23 «همین‌كه موسی چهل ساله شد به فكرش رسید كه به دیدن برادران اسرائیلی خود برود

24 و چون دید كه مردی مصری با یكی از آنان بدرفتاری می‌کند، به حمایت آن اسرائیلی برخاست و آن تجاوزكار مصری را به سزای عمل خود رسانید و او را كشت.

25 موسی گمان می‌کرد كه هم نژادانش خواهند فهمید كه خدا او را وسیلهٔ نجات آنان قرار داده است، امّا آنان نفهمیدند.

26 فردای آن روز به دو نفر اسرائیلی كه با هم نزاع می‌کردند رسید و برای رفع اختلافشان چنین گفت: ‘ای دوستان، شما برادرید. چرا با هم بدرفتاری می‌کنید؟’

27 مرد مقصّر او را عقب زد و گفت ‘چه كسی تو را حاكم و قاضی ما كرده است؟

28 می‌خواهی مرا هم مثل آن مصری كه دیروز كشتی، بكشی؟’

29 موسی وقتی این جواب را شنید از آن سرزمین گریخت و در سرزمین مدیان آواره گشت و در آنجا صاحب دو پسر شد.

30 «پس از آنكه چهل سال سپری شد، فرشته‌ای در بیابانهای اطراف كوه سینا در بوته‌ای سوزان به موسی ظاهر شد.

31 موسی از دیدن آن رؤیا غرق حیرت گشت و هنگامی‌كه نزدیک آمد تا بهتر ببیند، صدای خداوند به گوشش رسید كه می‌گفت:

32 ‘من خدای نیاکان تو، خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب هستم.’ موسی ترسید و جرأت نگاه كردن نداشت.

33 سپس خداوند فرمود: ‘نعلین‌ات را بیرون بیاور چون در مكان مقدّسی ایستاده‌ای.

34 البتّه آن ظلمی را كه در مصر نسبت به قوم من می‌شود دیده و آه و ناله‌هایشان را شنیده‌ام و برای نجات آنان آمده‌ام، برخیز تو را به مصر می‌فرستم.’

35 «آری همان موسی را كه آنان رد كرده و به او گفته بودند: ‘چه كسی تو را حاكم و قاضی ما كرده است؟’ خدا به وسیلهٔ فرشته‌ای كه در بوته به او ظاهر شد حكمران و رهاننده گردانید.

36 این موسی بود كه با انجام نشانه‌ها و عجایب در مصر و در راه دریای سرخ، بنی‌اسرائیل را به خارج از مصر هدایت كرد و مدّت چهل سال در بیابان عهده‌دار رهبری آنان بود.

37 باز هم موسی بود كه به بنی‌اسرائیل فرمود: ‘خدا از بین شما نبی‌ای مانند من برایتان برمی‌انگیزد.’

38 و او بود كه در اجتماع بنی‌اسرائیل در بیابان حضور داشت و با فرشته در كوه سینا و با اجداد ما گفت‌وگو كرد و پیام زندهٔ الهی را دریافت نمود تا آن را به ما نیز برساند.

39 «امّا نیاکان ما رهبری او را نپذیرفتند و دست رد بر سینه‌اش زدند و آرزو داشتند به مصر برگردند

40 و از هارون خواستند برای ایشان خدایانی بسازد كه پیشاپیش آنان بروند و گفتند: ‘ما نمی‌دانیم بر سر آن موسایی كه ما را از مصر بیرون آورد چه آمده است.’

41 و در آن روزها گوساله‌ای ساختند و در برابر آن بت، قربانی‌های بسیار گذراندند و به افتخار ساخته و پرداختهٔ دست خود جشنی برپا نمودند،

42 لیكن خدا از آنان روی گردان شد و ایشان را به پرستش ستارگان آسمانی واگذاشت. همان‌طور كه در كتاب انبیا مكتوب است:

‘ای قوم اسرائیل آیا طی این چهل سال

برای من در بیابان قربانی كرده‌اید

یا هدیه‌ای تقدیم داشته‌اید؟

43 خیر، بلكه شما خیمهٔ مولک

و پیكرهٔ خدای ستارهٔ خود رمفان را با خود حمل می‌كردید،

آنها بُتهایی بودند كه برای پرستش ساخته بودید

پس شما را به آن‌سوی بابل تبعید خواهم كرد.’

44 «اجداد ما در بیابان خیمهٔ مقدّس داشتند و این خیمه همان چیزی است كه خدا به موسی دستور داد كه طبق آن نمونه‌ای كه قبلاً دیده بود بسازد.

45 نیاکان ما در نسل بعد در آن وقت كه زمین كنعان را به تصرّف درآورده بودند، یعنی وقتی خدا اقوام دیگر را از سر راهشان برمی‌داشت، آن خیمه را به همراهی یوشع با خود آوردند و تا زمان داوود آن خیمه در آنجا ماند.

46 داوود مورد لطف خدا واقع شد و تقاضا نمود كه به او اجازه داده شود مسكنی برای خدای یعقوب بنا نماید.

47 ولی این سلیمان بود كه خانه‌ای برای خدا ساخت.

48 «امّا خدای متعال در مسكن‌های ساختهٔ دست بشر ساكن نمی‌شود. چنانکه نبی فرموده است:

49 ‘آسمان تخت من

و زمین پای‌انداز من است.

برای من چه خانه‌ای خواهید ساخت؟

50 استراحتگاه من كجاست؟

آیا دست خود من جمیع این چیزها را نساخته است؟’

51 «ای‌ گردنكشان كه از دل و گوش كافرید و گوشهایتان كر است. شما هم مثل اجداد خود همیشه به ضد روح‌القدس مقاومت می‌كنید.

52 كدام نبی‌ای از دست اجداد شما جفا ندید؟ آنان كسانی را كه دربارهٔ آمدن آن یكتای عادل پیشگویی می‌کردند كشتند، و در زمان ما، شما به خود او خیانت كردید و او را به قتل رساندید.

53 آری شما شریعت را كه توسط فرشتگان به شما رسید قبول كردید امّا از اطاعت آن سر باز زدید.»

شهادت استیفان

54 اعضای شورا از شنیدن این سخنان چنان به خشم آمدند كه دندانهای خود را به هم می‌ساییدند.

55 امّا استیفان پر از روح‌القدس، به آسمان چشم دوخت و جلال خدا و عیسی را كه در دست راست خدا ایستاده بود

56 دید و گفت: «ببینید من هم اكنون آسمان را گشوده و پسر انسان را در دست راست خدا ایستاده می‌بینم.»

57 در این هنگام فریاد بلندی از حاضران برخاست. آنها گوشهای خود را گرفتند و به سوی او حمله كردند،

58 او را از شهر بیرون انداخته سنگسار نمودند. کسانی‌که علیه او شهادت داده بودند، لباسهای خود را كندند و پیش پای جوانی به نام شائول گذاشتند.

59 وقتی استیفان را سنگسار می‌کردند او با فریاد گفت: «ای عیسی، ای خداوند روح مرا بپذیر.»

60 سپس به زانو افتاد و با صدای بلند گفت: «خداوندا، این گناه را به حساب ایشان نگذار.» این را گفت و جان سپرد.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/ACT/7-b6a82ef7ac83fb2974309f9db2be7b4c.mp3?version_id=181—

Categories
کارهای رسولان

کارهای رسولان 8

1 شائول جزء كسانی بود، كه با قتل استیفان موافقت كرده بودند.

آزار شائول به كلیسا

در همان‌روز جفای سختی به كلیسای اورشلیم شروع شد و همهٔ ایمانداران به جز رسولان به نواحی یهودیه و سامره پراكنده شدند.

2 گروهی از نیكوكاران جسد استیفان را به خاک سپردند و سوگواری بزرگی برای او ترتیب دادند.

3 شائول سعی می‌کرد، كه بنیاد كلیسا را براندازد. او خانه به خانه می‌گشت و زنها و مردها را بیرون می‌كشید و به زندان می‌انداخت.

بشارت در استان سامره

4 و امّا آنانی كه پراكنده شده بودند به هرجا كه می‌رفتند، پیام خدا را اعلام می‌کردند.

5 فیلیپُس به شهری از سامره وارد شد و در آنجا به اعلام نام مسیح پرداخت

6 و مردم یک دل و با اشتیاق به سخنان او گوش می‌دادند و معجزاتی را كه انجام می‌داد می‌دیدند.

7 ارواح پلید با فریاد از مبتلایان بسیار خارج می‌شدند و عدّهٔ زیادی از مفلوجان و لنگان شفا می‌یافتند

8 و در آن شهر شادی عظیمی برپا شد.

9 مردی شمعون نام در آن شهر زندگی می‌کرد كه برای مدّتی سامریان را فریفتهٔ کارهای جادوگرانهٔ خود كرده و مدّعی بود كه او شخص بزرگی است.

10 همهٔ آنان از بزرگ و كوچک با توجّه كامل به او گوش می‌دادند و می‌گفتند: «این شخص قدرت همان خدایی است كه عظیم نام دارد.»

11 آنها احترام زیادی به او می‌گذاشتند زیرا او سالهای سال با جادوگری آنها را افسون كرده بود.

12 امّا وقتی به مژدهٔ فیلیپُس دربارهٔ پادشاهی خدا و نام عیسی مسیح ایمان آوردند مردها و زنها تعمید یافتند.

13 حتّی خود شمعون نیز ایمان آورد و تعمید گرفت و پس از آن دیگر از فیلیپُس دور نشد و وقتی عجایب و معجزاتی را كه به وسیلهٔ فیلیپُس به عمل می‌آمد می‌دید مات و مبهوت می‌شد.

14 همین‌که رسولان ساکن اورشلیم باخبر شدند كه در سامره هم پیام خدا با استقبال روبه‌رو شده است، پطرس و یوحنا را نزد آنان فرستادند.

15 وقتی آنها به آنجا رسیدند، برای ایمانداران دعا كردند تا روح‌القدس را بیابند،

16 زیرا آنها فقط به نام عیسی خداوند تعمید گرفته بودند و تا آن زمان روح خداوند بر آنان نازل نشده بود.

17 بنابراین پطرس و یوحنا دست بر سر آنان گذاردند و آنان روح‌القدس را یافتند.

18 وقتی شمعون دید كه با دستگذاری رسولان روح‌القدس عطا می‌شود، پولهای خود را نزد پطرس و یوحنا آورد

19 و گفت: «همان قدرت را به من هم مرحمت كنید تا بر هرکه دست بگذارم، روح‌القدس را بیابد.»

20 پطرس پاسخ داد: «پولت با خودت هلاک شود، چون گمان کرده‌ای كه بخشش رایگان خدا را با پول می‌توان خرید.

21 تو از این بابت هیچ نصیبی نداری؛ زیرا دل تو نزد خدا ناراست است.

22 از این شرارت توبه كن و از خداوند بخواه تا شاید تو را برای داشتن چنین فكری ببخشد.

23 من می‌بینم كه زندگی تو تلخ و زهرآگین است و در زنجیرهای شرارت گرفتاری.»

24 شمعون در پاسخ خواهش كرده گفت: «برای من به درگاه خداوند دعا كنید تا هیچ‌یک از چیزهایی را كه دربارهٔ من گفتید عملی نشود.»

25 پس از آنكه پطرس و یوحنا شهادت‌های خود را دادند و پیغام خداوند را اعلام كردند، به اورشلیم بازگشتند و در بین راه مژدهٔ نجات را به بسیاری از دهكده‌های سامره رسانیدند.

فیلیپُس و خزانه‌دار حبشی

26 فرشتهٔ خداوند به فیلیپُس گفت: «برخیز به طرف جنوب، به آن جاده‌ای كه از اورشلیم به غزه می‌رود برو.» (این جاده یک راه بیابانی است.)

27 او بلند شد و به طرف آنجا حركت كرد. یک خواجه سرای حبشی كه در دربار ملكهٔ حبشه به نام كندا مقام مهمی داشت و خزانه‌دار او بود برای عبادت به اورشلیم آمده بود.

28 در این هنگام در راه بازگشت به وطن در كالسكه‌ای نشسته بود و كتاب اشعیای نبی را می‌خواند.

29 روح خدا به فیلیپُس گفت: «نزدیک برو و خود را به آن كالسكه برسان.»

30 پس فیلیپُس به سوی آن دوید و شنید كه او كتاب اشعیا را می‌خواند و پرسید: «آیا آنچه می‌خوانی می‌فهمی؟»

31 او پاسخ داد: «تا كسی مرا راهنمایی نكند، چطور می‌توانم آن را بفهمم؟» خواجه سرا از فیلیپُس خواهش كرد كه سوار كالسكه بشود و پهلوی او بنشیند.

32 آن قسمتی را كه می‌خواند چنین بود:

«او مانند گوسفندی كه به كشتارگاه می‌برند،

یا مثل برّه‌ای كه پیش پشم‌چینان زبان نمی‌گشاید،

كلامی به زبان نیاورد.

33 بدین‌گونه او را حقیر شمردند و حقانیّتش را نادیده گرفتند.

چه كسی دربارهٔ فرزندان او سخن خواهد گفت؟

زیرا حیات او از روی زمین منقطع شده است.»

34 آن خواجه سرا به فیلیپُس گفت: «تمنّا دارم به من بگو كه نبی در اینجا دربارهٔ چه كسی سخن می‌گوید، دربارهٔ خودش یا كسی دیگر.»

35 آنگاه فیلیپُس شروع كرده و از همان قسمت كتاب‌مقدّس، مژدهٔ عیسی را به او رسانید.

36 همان‌طور كه می‌رفتند به آبی رسیدند. خواجه سرا گفت: «نگاه كن، در اینجا آب هست؛ چه چیزی مانع تعمید گرفتن من است؟»

37 فیلیپُس گفت: «اگر با تمام دل ایمان آوری هیچ مانعی وجود ندارد.» خواجه سرا پاسخ داد: «من ایمان دارم كه عیسی مسیح، پسر خداست.»

38 خواجه سرا دستور داد كالسكه را نگه دارند. او و فیلیپُس داخل آب رفتند و فیلیپُس او را تعمید داد.

39 وقتی از آب بیرون آمدند، روح خداوند ناگهان فیلیپُس را در ربود و خواجه سرا دیگر او را ندید و شادی‌كنان به راه خود رفت.

40 امّا فیلیپُس در اشدود دیده شد كه در همهٔ شهرهای آن ناحیه می‌گشت و بشارت می‌داد تا سرانجام به قیصریه رسید.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/ACT/8-fb482a89a531eb7846fbd639ec5c653f.mp3?version_id=181—

Categories
کارهای رسولان

کارهای رسولان 9

تغییر زندگی شائول

1 شائول از تهدید و كشتن پیروان خداوند به هیچ نحوی دست بردار نبود. او نزد كاهن اعظم رفت

2 و تقاضای معرّفی ‌نامه‌هایی برای كنیسه‌های دمشق كرد تا چنانچه مرد یا زنی را از اهل طریقت پیدا كند آنها را دستگیر كرده به اورشلیم آورد.

3 شائول هنوز به دمشق نرسیده بود، كه ناگهان نزدیک شهر نوری از آسمان در اطراف او تابید.

4 او به زمین افتاد و صدایی شنید كه می‌گفت: «ای شائول، شائول، چرا بر من جفا می‌کنی؟»

5 شائول پرسید: «خداوندا تو كیستی؟» پاسخ آمد: «من عیسی هستم، همان كسی‌كه تو بر او جفا می‌کنی،

6 ولی برخیز و به شهر برو و در آنجا به تو گفته خواهد شد كه چه باید بكنی.»

7 در این هنگام همسفران شائول خاموش ماندند، زیرا اگرچه صدا را می‌شنیدند، ولی كسی را نمی‌دیدند.

8 پس شائول از زمین برخاست و با اینكه چشمانش باز بود، چیزی نمی‌دید. دستش را گرفتند و او را به دمشق هدایت كردند.

9 در آنجا سه روز نابینا ماند و چیزی نخورد و ننوشید.

10 یكی از ایمانداران به نام حنانیا در شهر دمشق زندگی می‌کرد. خداوند در رؤیا به او ظاهر شد و فرمود: «ای حنانیا.»

او پاسخ داد: «بله ای خداوند، آماده‌ام.»

11 خداوند فرمود: «برخیز و به کوچه‌ای كه آن را ‘راست’ می‌نامند برو و در خانهٔ یهودا سراغ شخصی به نام شائول طرسوسی را بگیر. او به دعا مشغول است

12 و در رؤیا مردی را دیده است به نام حنانیا كه می‌آید و بر او دست می‌گذارد و بینایی او را باز می‌گرداند.»

13 حنانیا عرض كرد: «خداوندا دربارهٔ این شخص و آن‌همه آزار كه او به قوم تو در اورشلیم رسانیده است، چیزهایی شنیده‌ام

14 و حالا از طرف سران كاهنان اختیار یافته و به اینجا آمده است تا همهٔ كسانی را كه به تو روی می‌آوردند دستگیر كند.»

15 امّا خداوند به او گفت: «تو باید بروی زیرا این شخص وسیله‌ای است كه من انتخاب کرده‌ام تا نام مرا به ملّتها و پادشاهان آنان و قوم اسرائیل اعلام نماید.

16 خود من به او نشان خواهم داد كه چه رنجهای بسیاری به‌خاطر نام من متحمّل خواهد شد.»

17 پس حنانیا رفت، وارد آن خانه شد و دست بر شائول گذاشت و گفت: «ای برادر، ای شائول، خداوند یعنی همان عیسایی كه بین راه به تو ظاهر شد، مرا فرستاده است تا تو بینایی خود را بازیابی و از روح‌القدس پر گردی.»

18 در همان لحظه چیزی مانند پوسته از چشمان شائول افتاد و بینایی خود را بازیافت و برخاسته تعمید گرفت.

19 بعد از آن غذا خورد و قوّت گرفت.

بشارت شائول در دمشق

شائول مدّتی در دمشق با ایمانداران به سر برد

20 و طولی نكشید كه در كنیسه‌های دمشق به طور آشكار اعلام می‌کرد كه عیسی، پسر خداست.

21 هرکس سخنان او را می‌شنید در حیرت می‌افتاد و می‌گفت: «مگر این همان كسی نیست كه در اورشلیم کسانی‌که نام عیسی را به زبان می‌آوردند نابود می‌کرد؟ و آیا منظور او از آمدن به اینجا فقط این نیست كه آنان را بگیرد و به دست سران كاهنان بسپارد؟»

22 امّا قدرت كلام شائول روزبه‌روز بیشتر می‌شد و یهودیان دمشق را با دلایل انكار ناپذیر مجاب می‌ساخت كه عیسی، مسیح موعود است.

23 پس از مدّتی یهودیان توطئه كردند تا او را به قتل برسانند.

24 امّا شائول از نیّت آنان باخبر شد. یهودیان حتّی دروازه‌های شهر را شب و روز تحت نظر داشتند تا او را بكشند،

25 ولی شاگردان او، شبانه او را داخل سبدی گذاشتند و از دیوار شهر او را به پایین فرستادند.

شائول در اورشلیم

26 وقتی شائول به اورشلیم رسید سعی نمود به سایر شاگردان عیسی بپیوندد، امّا آنان از او می‌ترسیدند، زیرا قبول نمی‌كردند كه او واقعاً پیرو عیسی شده باشد.

27 به هر حال برنابا او را برداشت و به حضور رسولان آورد و برای ایشان شرح داد، كه چگونه او در راه دمشق خداوند را دیده و چطور خداوند با او سخن گفته و به چه ترتیب شائول در دمشق بی‌باكانه به نام عیسی وعظ كرده است.

28 به این ترتیب شائول در اورشلیم با آنان رفت و آمد پیدا كرد و آشكارا بدون ترس به نام خداوند موعظه می‌کرد

29 و با یهودیان یونانی زبان مباحثه و گفت‌وگو می‌نمود به طوری ‌كه آنان قصد جان او را داشتند.

30 وقتی ایماندران از این موضوع آگاه شدند شائول را به قیصریه رسانیدند و او را روانهٔ طرسوس كردند.

31 به این ‌ترتیب كلیسا در سراسر یهودیه و جلیل و سامره آرامش یافت. در حالی‌كه آنان در خداترسی و تقویت روح‌القدس به سر می‌بردند، كلیسا از لحاظ نیرو و تعداد رشد می‌کرد.

پطرس در لِده و یافا

32 پطرس از همه‌جا دیدن می‌کرد و یک‌بار نیز به دیدن مقدّسین مقیم لده رفت.

33 در آنجا شخصی را به نام اینیاس كه به مدّت هشت سال مفلوج و بستری بود، دید.

34 پطرس به او گفت: «ای اینیاس، عیسی مسیح تو را شفا می‌بخشد. بلند شو و رختخواب خود را جمع كن.» او فوراً از جا برخاست

35 و جمیع ساكنان لده و شارون او را دیدند و به خداوند روی آوردند.

36 در یافا یكی از ایمانداران كه زنی به نام طبیتا بود زندگی می‌کرد (ترجمه یونانی نام او دوركاس به معنی آهوست.) این زن كه بسیار نیكوكار و بخشنده بود

37 در این زمان بیمار شد و فوت كرد. او را غسل دادند و در بالاخانه‌ای گذاشتند.

38 ایمانداران كه شنیده بودند، پطرس در لده است، به سبب نزدیكی لده به یافا دو نفر را نزد او فرستادند و تقاضا نمودند: «هرچه زودتر خود را به ما برسان.»

39 پطرس بی‌درنگ به اتّفاق آنان حركت كرد و همین‌که به آنجا رسید، او را به بالا خانه بردند. بیوه‌زنان گریه‌كنان دور او را گرفتند و همهٔ پیراهن‌ها و لباسهایی را كه دوركاس در زمان حیات خود دوخته بود به او نشان دادند.

40 پطرس همهٔ آنان را از اتاق بیرون كرد. سپس زانو زد و دعا نمود و رو به جسد كرده گفت: «ای طبیتا برخیز.» او چشمان خود را گشود و وقتی پطرس را دید راست نشست.

41 پطرس دست خود را به او داد و او را روی پا بلند كرد. سپس مقدّسین و بیوه‌زنان را صدا زد و او را زنده به ایشان سپرد.

42 این موضوع در سراسر یافا منتشر شد و بسیاری به خداوند ایمان آوردند.

43 پطرس روزهای زیادی در یافا ماند و با شمعون دباغ زندگی می‌کرد.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/ACT/9-ec8a9cf75cebe31795e40ac96809f39f.mp3?version_id=181—