Categories
نحمیا

نحمیا ‮معرّفی کتاب‬

معرّفی کتاب

موضوع اصلی کتاب نحمیا، ادامهٔ مطالبی است که در کتاب عزرا شروع شده بود؛ یعنی بنای جامعه‌ای متشکل از قوم خدا. در این زمان، معبد بزرگ ساخته شده و پرستش خدا به صورت مرتب انجام می‌گرفت. در چنین شرایطی بود که قوم، نیاز مبرمی به مکانی امن برای زندگی داشت. شرح واقعهٔ بازسازی دیوار اورشلیم، با وجود مخالفت‌های بسیار، موضوعی است که در این کتاب بیان گردیده است.

کتاب نحمیا را می‌توان به چهار قسمت تقسیم کرد:

-‌بازگشت نحمیا به اورشلیم برای حکمرانی بر یهودا به دستور شاهنشاه پارس.

-‌بازسازی دیوار اورشلیم تحت رهبری نحمیا.

-‌قرائت جدّی قوانین الهی و اعتراف مردم به گناهانشان.

-‌سایر کارهای نحمیا به عنوان حاکم یهودا.

یکی از قسمت‌های مهم و درخشان کتاب، توکّل کامل نحمیا به خدا و دعاهای پی‌درپی او می‌باشد.

بعد از بازگشت قوم از تبعید و اولین مرتبه که کلام خدا برای همگان قرائت شد، در این کتاب چنین می‌خوانیم: «آنگاه مردم به خانه‌هایشان رفتند و با شادمانی خوردند و نوشیدند و آنچه را که داشتند با دیگران قسمت کردند، زیرا آنچه را که برای ایشان خوانده شده بود، فهمیدند.» (12:8)

تقسیم‌بندی کتاب

بازگشت نحمیا به اورشلیم 1:1-2:20

بازسازی دیوار اورشلیم 3:1-7:73

خواندن قوانین و تجدید پیمان 8:1-10:39

سایر کارهای نحمیا 11:1-13:31

Categories
نحمیا

نحمیا 1

اندوه نحمیا و دعای او برای قوم خود

1 این است گزارش کارهایی که نحمیا پسر حکلیا انجام داد:

در ماه کسلُو، در بیستمین سال سلطنت اردشیر شاهنشاه پارس، در پایتخت یعنی شهر شوش بودم.

2 حنانی، یکی از برادرانم با گروهی از سرزمین یهودا به آنجا آمدند و من از آنان دربارهٔ اورشلیم و یهودیانی که از تبعید بابل بازگشته بودند، سؤال کردم.

3 ایشان گفتند که آنانی‌که زنده مانده‌اند و به میهن بازگشته‌اند با دشواری روبه‌رو هستند و بیگانگانی که در آن اطراف زندگی می‌کنند با حقارت به ایشان می‌نگرند. ایشان همچنین گفتند که دیوارهای اورشلیم هنوز ویران است و دروازه‌های آن از زمانی که در آتش سوخته شده‌اند بازسازی نشده‌اند.

4 هنگامی‌که این خبر را شنیدم، نشستم و گریه کردم.

چندین روز سوگواری کردم و چیزی نخوردم و به حضور خدا دعا کردم:

5 «ای خداوند، خدای آسمانها! تو بزرگ و شگفت‌انگیز هستی. تو عهد خود را با امانت، با آنانی که تو را دوست دارند و فرامین تو را انجام می‌دهند، نگاه می‌داری.

6 خداوندا بر من نظر کن و دعای مرا بشنو؛ دعایی که روز و شب برای بندگانت، قوم اسرائیل می‌کنم. من اعتراف می‌‌کنم که ما مردم اسرائیل، مرتکب گناه شده‌ایم. من و نیاکانم برضد تو گناه کرده‌ایم.

7 ما برضد تو شرارت ورزیده‌ و فرمانهای تو را انجام نداده‌ایم. ما از قوانینی که توسط بنده‌ات موسی به ما دادی پیروی نکرده‌ایم.

8 اکنون سخنانی را که به بندهٔ خود موسی گفتی، به یادآور: ‘اگر شما مردم اسرائیل، با من بی‌وفا باشید، شما را در میان ملّتها پراکنده خواهم ساخت،

9 امّا اگر به سوی من بازگردید و از فرمانهای من پیروی کنید، من شما را به مکانی که برای ستایش خود برگزیده‌ام، باز می‌گردانم؛ حتّی اگر در سرزمین‌های دوردست پراکنده شده باشید.’

10 «ایشان بندگان و قوم تو هستند؛ تو ایشان را با نیروی عظیم و دست توانای خود رهایی دادی.

11 اکنون ای خداوند، دعای من و بندگان دیگرت را که می‌خواهند تو را تکریم کنند، بشنو. امروز مرا کامیاب فرما و شاهنشاه را نسبت به من مهربان گردان.»

در آن زمان من ساقی شاهنشاه بودم.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/NEH/1-a2690cc11cf8a513a3accf6911b47d91.mp3?version_id=181—

Categories
نحمیا

نحمیا 2

نحمیا به اورشلیم می‌رود

1 چهار ماه بعد در ماه نیسان، در سال بیستم سلطنت اردشیر شاهنشاه پارس، یک روز هنگامی‌که اردشیر شاهنشاه در حال صرف غذا بود، من برایش شراب بردم. او قبل از آن هرگز مرا غمگین ندیده بود.

2 پس شاهنشاه از من پرسید: «چرا چهرهٔ تو اندوهگین است؟ تو بیمار نیستی، بدون شک از اندوه بزرگی رنج می‌بری.»

آنگاه هراسان شدم

3 و پاسخ دادم: «شاهنشاه تا ابد زنده باد! چگونه چهره‌ام اندوهگین نباشد درحالی‌که شهری که آرامگاه نیاکان من در آن قرار دارد، ویران است و دروازه‌هایش در آتش سوخته‌اند؟»

4 شاهنشاه پرسید: «درخواست تو چیست؟»

آنگاه به خدای آسمان دعا کردم.

5 سپس به شاهنشاه گفتم: «اگر مورد لطف و خرسندی اعلیحضرت هستم و ایشان در نظر دارند درخواست مرا اجابت کنند، تقاضا دارم که مرا به سرزمین یهودا به شهری که آرامگاه نیاکان من در آن قرار دارد، بفرستند تا آن را بازسازی کنم.»

6 شاهنشاه درحالی‌که ملکه در کنارش نشسته بود از من پرسید که برای چه مدّت خواهم رفت و چه‌وقت بازخواهم گشت. و من به او پاسخ دادم و او با رفتن من موافقت کرد.

7 آنگاه از شاهنشاه درخواست کردم که به من لطف کرده، نامه‌هایی به فرمانداران استان غرب فرات بنویسد و به ایشان دستور دهد تا به من اجازهٔ سفر به سرزمین یهودا بدهند.

8 همچنین درخواست کردم که نامه‌ای به آساف، جنگلبان جنگلهای سلطنتی بنویسد تا اَلوار مورد نیاز برای بازسازی دروازه‌های قلعهٔ مجاور معبد بزرگ و دیوارهای شهر و خانه‌ای را که در آن زندگی کنم، به من بدهد. شاهنشاه همهٔ درخواست‌های مرا پذیرفت زیرا خدا با من بود.

9 شاهنشاه گروهی از افسران ارتش و سواره‌نظام را همراه من فرستاد و من عازم غرب فرات شدم. سپس نامهٔ شاهنشاه را به فرمانداران دادم.

10 امّا زمانی که سنبلط، از اهالی بیت حورون و طوبیا یکی از مأموران استانهای عمون شنیدند که کسی برای کمک به مردم اسرائیل آمده است، بسیار آشفته شدند.

11 پس به اورشلیم رفتم و تا سه روز

12 راجع به آنچه که خداوند در مورد اورشلیم در دل من گذاشته بود به کسی چیزی نگفتم. سپس نیمه شب برخاسته و با چند نفر از همراهانم بیرون رفتم. تنها حیوانی که با خود بردم الاغی بود که بر آن سوار بودم.

13 هنوز هوا تاریک بود که از دروازهٔ درّه در غرب از شهر خارج شدم و به طرف چشمهٔ اژدها در جنوب و از آنجا تا دروازهٔ خاکروبه رفتم و دیوار خراب شدهٔ شهر و دروازه‌های سوختهٔ آن را از نزدیک بازدید کردم.

14 آنگاه از قسمت شرقی شهر به سوی شمال به دروازهٔ چشمه و استخر شاهنشاه رفتم. الاغی که سوار بودم، نمی‌توانست از میان خرابه‌ها بگذرد.

15 پس از وادی قدرون پایین رفتم و دیوار را بازدید ‌کردم، سپس از راهی که رفته بودم بازگشتم و از دروازهٔ درّه وارد شهر شدم.

16 هیچ‌یک از بزرگان محلی نمی‌دانستند که کجا رفته و چه کرده بودم تا آن زمان به هیچ‌یک از یهودیان، کاهنان، رهبران، بزرگان و کسان دیگری که باید در این کار شرکت می‌کردند، چیزی نگفته بودم.

17 آنگاه به ایشان گفتم: «ببینید که به‌خاطر ویرانی اورشلیم و دروازه‌هایش در چه مشکلاتی هستیم، بیایید تا دیوارهای شهر را بازسازی کنیم و به شرمساری خود پایان دهیم.»

18 و به آنان گفتم که چگونه خدا با من بوده و مرا یاری کرده و آنچه را که شاهنشاه به من گفته بود نیز به ایشان گفتم.

ایشان پاسخ دادند: «پس بازسازی را آغاز کنیم!» و آمادهٔ کار شدند.

19 ولی هنگامی‌که سنبلط، طوبیا و جشم عرب از نقشهٔ ما باخبر شدند، ما را مسخره کردند و گفتند: «چه می‌کنید؟ آیا می‌خواهید برضد شاهنشاه شورش کنید؟»

20 پاسخ دادم: «خدای آسمان ما را موفّق خواهد کرد، ما خادمان او هستیم و ما شروع به ساختن خواهیم کرد؛ امّا شما هیچ حقّی بر املاک اورشلیم ندارید و نه سهمی در سنّتهای آن.»

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/NEH/2-07f75eed393fa98ea71354f79ec61657.mp3?version_id=181—

Categories
نحمیا

نحمیا 3

بازسازی دیوار اورشلیم

1 دیوار شهر بدین‌گونه ساخته شد. الیاشب کاهن اعظم و کاهنان دیگر، دروازهٔ گوسفند را نصب کردند. آنان آن را تقدیس کردند و دروازه‌هایش را برپا ساختند و دیوار را تا بُرج صد و بُرج حننئیل تقدیس کردند.

2 مردان اریحا قسمت بعدی دیوار را ساختند.

در کنار ایشان زکور پسر امری قسمت دیگر دیوار را بازسازی کرد.

3 خاندان هسناه دروازهٔ ماهی را ساختند و تیرهای سقف آن را گذاشتند و دروازه‌ها و قفل و پشت‌بندهایش را نصب کردند.

4 قسمت بعدی دیوار را مرعوت پسر اوریا نوهٔ حقوص تعمیر کرد.

در کنار او مشلام پسر برکیا، نوهٔ مشیزبئیل،

و صادوق پسر بعنا قسمت دیگر را بازسازی کردند.

5 قسمت بعدی دیوار را مردم تقوع ساختند، امّا بزرگان ایشان از وظایفی که سرپرستان به آنان سپردند، پیروی نکردند و از انجام کار بدنی خودداری ورزیدند.

6 یویاداع پسر فاسیح و مشلام پسر بوریا، دروازهٔ یشانه را بازسازی کردند و قفلها و پشت‌بندهایش را نصب کردند.

7 در کنار ایشان ملتیای جبعونی، یادون میرونوتی و اهالی جبعون و مصفه، قسمت دیگر دیوار را تا محل سکونت فرماندارِ غرب رود فرات، بازسازی کردند.

8 عُزیئیل پسر حرهایا که زرگر بود، قسمت بعدی را تعمیر کرد. در کنار او حننیای عطار قسمت دیگر دیوار را ساخت. به این ترتیب آنان دیوار شهر اورشلیم را تا دیوار پهن بازسازی کردند.

9 در کنار ایشان رفایا پسر حور، که فرماندار نصف منطقهٔ اورشلیم بود، دیوار را تعمیر کرد.

10 در کنار ایشان یدایا پسر حروماف قسمتی از دیوار را که نزدیک خانه‌اش بود، بازسازی کرد.

قسمت بعدی را حتوش پسر حشبنیا تعمیر کرد.

11 ملکیا پسر حاریم و حشوب پسر فحت موآب بُرج تنورها و قسمت بعدی دیوار را تعمیر کردند.

12 شلوم پسر هلوحیش، فرماندار نصف دیگر منطقهٔ اورشلیم، با کمک دخترانش قسمت بعدی را بنا کردند.

13 حانون و اهالی زانوح دروازهٔ درّه را ساختند. دروازه‌ها را نصب کردند و برای بستن آنها قفلها و پشت‌بندهایش را نصب کردند، و حدود پانصد متر از دیوار را تا دروازهٔ خاکروبه تعمیر کردند.

14 ملیکا پسر رکاب، فرماندار بیت هکاریم، دروازهٔ خاکروبه را بازسازی کرد و درها را و قفلها و پشت‌بندها را نیز برای بستن آن نصب کرد.

سازندگان دیوار شرقی

15 شلوم پسر کلحوزه، فرماندار بخش مصفه، دروازهٔ چشمه را بازسازی کرد و تیرها و درها را نصب کرد و قفلها و پشت‌بندهایش را وصل کرد. همچنین از حوض سیلوحا که کنار باغ شاهنشاه بود تا پلّه‌هایی که به شهر داوود می‌رسید، دیوارها را بازسازی کرد.

16 در کنار او نحمیا پسر عزبوق، فرماندار نیمی از بخش بیت‌صور، دیوار را تا مقابل آرامگاه داوود و تا استخر و پادگانهای ارتش بازسازی کرد.

لاویانی که در ساختن دیوار شرکت کردند

17 لاویانی که در زیر نامشان برده شده است، چندین قسمت از دیوار را بازسازی کردند:

رحوم پسر بانی قسمت بعدی دیوار را ساخت.

حشبیا فرماندار نصف بخش قعیله، و قسمت دیگر دیوار را به نمایندگی مردم بخش خود بنا کرد.

18 قسمت بعدی را بوای پسر حیناداد فرماندار نصف بخش دیگر قعیله بازسازی کرد.

19 عازر پسر یشوع که فرماندار مصفه بود از روبه‌روی انبار اسلحه تا جایی را که دیوار پیچ می‌خورد، بازسازی کرد.

20 باروک پسر زبای قسمت بعدی را تا دروازهٔ خانهٔ الیاشب کاهن اعظم بازسازی نمود.

21 مریموت، پسر اوریا و نوهٔ حقوص، قسمت بعدی دیوار را تا انتهای خانهٔ الیاشیب بنا کرد.

کاهنانی که در ساختن دیوار شرکت کردند

22 کاهنانی که در زیر نامشان برده شده است، چندین قسمت از دیوار را بازسازی کردند:

کاهنانِ ساکن اطراف اورشلیم قسمت بعدی دیوار را ساختند.

23 بنیامین و حشوب قسمت بعدی را که مقابل خانهٔ خودشان قرار داشت، بازسازی کردند.

عزریا پسر معسیا نوهٔ عننیا قسمت بعدی را که در مقابل خانهٔ خودش بود، بازسازی کرد.

24 بنوی پسر حیناداد قسمت دیگر دیوار را از خانهٔ عزریا تا گوشهٔ دیوار بازسازی کرد.

25 فلال پسر اوزای از گوشهٔ دیوار تا بُرج کاخ بالایی شاهنشاه را که نزدیک حیاط نگهبانان است، ساخت.

قسمت بعدی را فدایا پسر فرعوش بازسازی کرد.

26 این قسمت تا نقطه‌ای در شرق، نزدیک به دروازهٔ آب و بُرج نگاهبانی معبد بزرگ بود. (نزدیک قسمتی از شهر که آنجا را اوفل می‌خواندند؛ جایی که خدمتگزاران معبد بزرگ زندگی می‌کردند.)

سایر بناکنندگان

27 پس از آن مردم تقوع قسمت دیگری از دیوار را بنا کردند، این دومین کار آنان محسوب می‌شدکه روبه‌روی بُرج بزرگ نگهبانی معبد بزرگ تا نزدیک عوفل بود.

28 گروهی از کاهنان، قسمت بعدی دیوار را از دروازهٔ اسب به طرف شمال بازسازی کردند. هریک از آنان دیوار جلوی خانهٔ خود را ساخت.

29 صادوق پسر امیر نیز دیوار جلوی خانهٔ خود را بنا کرد، قسمت بعدی را شمحیا، پسر شکُنیا نگهبان دروازهٔ شرقی، بنا کرد.

30 حننیا پسر شلمیا و حانون پسر ششم صالاف، قسمت دیگر را ترمیم کردند. این دومین کار آنان محسوب می‌شد.

مشلام پسر برکیا دیوار روبه‌روی خانهٔ خود را بنا کرد.

31 ملکیای زرگر قسمت دیگر دیوار را تا ساختمانی که کارگران معبد بزرگ و بازرگانان از آن استفاده می‌کردند که روبه‌روی دروازهٔ گردهمآیی معبد بزرگ و نزدیک اتاقی که در گوشهٔ شمال شرقی دیوار بود، ساخت.

32 زرگران و بازرگانان قسمت آخر دیوار را تا گوشهٔ دروازهٔ گوسفند ساختند.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/NEH/3-e6aa9b31a3fcb5dd2d93e2fe87e27c48.mp3?version_id=181—

Categories
نحمیا

نحمیا 4

خداوند نقشهٔ مخالفان را با شکست روبه‌رو می‌کند

1 هنگامی‌که سنبلط شنید ما یهودیان بازسازی دیوار را آغاز کرده‌ایم، بسیار خشمگین شد و ما را مورد تمسخر قرار داد.

2 در برابر همراهان و سپاهیان سامری گفت: «این یهودیان ناتوان چه می‌کنند؟ آیا درنظر دارند شهر را بازسازی کنند؟ آیا می‌اندیشند که با قربانی کردن می‌توانند کار را یک روزه به پایان برسانند؟ آیا می‌توانند از این توده سنگهای سوخته، سنگهایی برای بنا پیدا کنند؟»

3 طوبیا در کنار او ایستاده بود و گفت: «چه دیوار سنگی خواهند ساخت؟ اگر روباهی از آن بالا رود فرو خواهد ریخت!»

4 آنگاه دعا کردم: «ای خدا بشنو که چگونه ما را مسخره می‌کنند! بگذار آنچه به ما می‌گویند بر سر خودشان بیاید. بگذار تا آنچه دارند تاراج شود و خودشان به سرزمین بیگانه به اسارت برده شوند.

5 شرارت ایشان را نبخش و گناهانشان را فراموش نکن، زیرا به ما سازندگان دیوار اهانت کرده‌اند.»

6 پس ما به بازسازی دیوار ادامه دادیم و بزودی نصف ارتفاع دیوار ساخته شد، زیرا مردم با دل و جان کار می‌کردند.

7 هنگامی‌که سنبلط، طوبیا، اعراب‌، عمونیان و اشدودیان شنیدند که ما در بازسازی دیوار اورشلیم پیشرفت کرده‌ایم و شکافهای آن بسته می‌شود، بسیار خشمگین شدند.

8 پس با هم نقشه کشیدند که برضد اورشلیم بجنگند و اغتشاش به پا کنند،

9 امّا ما به درگاه خدایمان دعا کردیم و روز و شب علیه آنان نگهبانانی قرار دادیم.

10 مردم یهودا زمزمه می‌کردند:

«ما از حمل بارها ضعیف شده‌ایم

خرده‌ سنگهای زیادی برای بیرون بردن وجود دارد.

ما امروز چگونه می‌توانیم دیوار را بنا کنیم؟»

11 دشمنان ما با خود می‌اندیشیدند: «پیش از اینکه بدانند و ببینند، به میان ایشان خواهیم رفت و ایشان را می‌کشیم و کار ساختن دیوار نیمه تمام خواهد ماند.»

12 بارها یهودیانی که در میان دشمنان زندگی می‌کردند، آمدند و در مورد نقشه‌های ایشان برضد ما هشدار دادند.

13 بنابراین مردم را با شمشیر، نیزه و کمان مسلّح کردم و بر طبق خاندانشان در پشت قسمت‌های ناتمام دیوار به نگهبانی گماشتم.

14 پس از اینکه اوضاع را بررسی کردم، برخاستم و به بزرگان، سروران و قوم گفتم: «از ایشان مترسید. خداوند را به یاد آورید که بزرگ و مهیب است و برای خویشاوندان، فرزندان، همسران و خانه‌هایتان بجنگید.»

15 دشمنان ما شنیدند که از نقشه‌های ایشان آگاه شده‌ایم و دریافتند که خدا نقشه‌هایشان را با شکست روبه‌رو کرده است، سپس همهٔ ما به انجام کارهای خود بازگشتیم.

16 از آن روز به بعد نیمی از مردان بازسازی می‌کردند و نیمی دیگر مسلّح به نیزه، سپر، کمان و زره، نگهبانی می‌دادند و رهبران از مردمی که دیوار را می‌ساختند، کاملاً پشتیبانی می‌کردند.

17 حتّی کسانی‌که مصالح ساختمانی حمل می‌کردند، با یک دست کار می‌کردند و به دست دیگر سلاح داشتند.

18 هرکس که مشغول ساختن بود، شمشیری به کمر بسته بود. مردی که مسئول به صدا درآوردن شیپور خطر بود، در کنار من ایستاده بود.

19 من به مردم، سران و رهبران ایشان گفتم: «کار بسیار گسترده است و ما در روی دیوار از یکدیگر دور هستیم.

20 هر موقع صدای شیپور را شنیدید به آنجا بیایید، خدایمان برای ما جنگ خواهد کرد.»

21 هر روز از سحرگاه تا شبانگاه هنگامی‌که ستاره‌ها بیرون می‌آمدند، نیمی از مردان کار می‌کردند و نیمی دیگر با نیزه نگهبانی می‌دادند.

22 در این هنگام به تمام مردانی که مسئولیّتی داشتند گفتم که هرکس با کارگرانش شب را در اورشلیم بماند بنابراین ما توانستیم شهر را در شب نگهبانی کنیم و هنگام روز کار کنیم.

23 من، همراهان، کارگران و محافظین من حتّی در شب، لباس خود را از تن در نیاوردیم و هرکدام اسلحهٔ خود را در دست داشتیم.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/NEH/4-b1985093a330812e84668e72da4dfffa.mp3?version_id=181—

Categories
نحمیا

نحمیا 5

ستمدیدگی فقرا

1 پس از چندی، بسیاری از مردم، زن و مرد از یهودیان دیگر شکایت کردند.

2 بعضی افراد می‌گفتند: «ما خانوادهٔ بزرگی هستیم و برای زنده ماندن به غلاّت نیازمندیم.»

3 دیگران گفتند: «ما مجبور شدیم کشتزارها، تاکستانها و خانه‌هایمان را گرو بگذاریم که قدری غلّه بگیریم تا از گرسنگی نابود نشویم.»

4 گروهی دیگر گفتند: «ما برای پرداخت مالیاتِ کشتزارها و تاکستانها به شاهنشاه، وام گرفته‌ایم.

5 ما نیز چون دیگر یهودیان از یک نژاد هستیم. آیا فرزندان ما به خوبیِ فرزندان ایشان نیستند؟ ما مجبور هستیم فرزندانمان را به بردگی بفروشیم. گروهی از دختران ما قبلاً به بردگی فروخته شده‌اند. ما بیچاره شده‌ایم زیرا کشتزارها و تاکستانهای ما را از ما گرفته‌اند.»

6 هنگامی‌که این شکایات را شنیدم خشمگین شدم.

7 با خود اندیشیدم و سپس رهبران و بزرگان قوم را سرزنش کردم و به ایشان گفتم: «شما برادران خود را مورد ستم قرار داده‌اید!»

پس برای دادرسی به این موضوع گردهمآیی عمومی اعلام کردم.

8 و گفتم: «تا آنجا که توانسته‌ایم، خویشاوندان یهودی خود را که خودشان را به بردگی به بیگانگان فروخته بودند بازخرید می‌کردیم. اکنون شما خویشاوندان خود را مجبور می‌کنید که خودشان را به شما بفروشند، یعنی به قوم خودشان!» رهبران خاموش ماندند و حرفی برای گفتن نیافتند.

9 سپس گفتم: «کاری که انجام می‌دهید درست نیست. آیا نباید با خداترسی گام بردارید تا مورد تمسخر بیگانگان یعنی دشمنان ما قرار نگیرید؟

10 من، همراهانم و خادمانم نیز به مردم پول و غلاّت قرض داده‌ایم. حال بیایید از بازپرداخت وامهایمان صرف‌نظر کنیم.

11 همهٔ بدهکاریهای ایشان را از پول یا غلّه یا شراب یا روغن زیتون ببخشید و کشتزارها، تاکستانها، باغهای زیتون و خانه‌های آنان را فوراً بازگردانید.»

12 رهبران پاسخ دادند: «ما آنچه را تو گفتی انجام خواهیم داد، اموال را باز می‌گردانیم و وامها را می‌بخشیم.»

آنگاه کاهنان را فراخواندم و رهبران را مجبور کردم که در حضور ایشان سوگند یاد کنند که به وعدهٔ خود وفا نمایند.

13 آنگاه شالی را که به کمر بسته بودم باز کردم و آن را تکان دادم و گفتم: «خدا هر کسی را که به وعدهٔ خود عمل نکند چنین خواهد تکانید، خانه‌ها و تمام دارایی او را خواهد گرفت و چیزی برای او باقی نخواهد گذاشت.»

همهٔ کسانی‌که آنجا بودند آمین گفتند و خداوند را ستایش کردند و رهبران پیمان خود را نگاه داشتند.

از خود گذشتگی نحمیا

14 در مدّت دوازده سالی که من فرماندار یهودا بودم، یعنی از سال بیستم تا سال سی و دوم سلطنت اردشیر شاهنشاه پارس، نه من و نه خویشاوندانم از سهم غذایی که به عنوان فرماندار حق خوردن آن را داشتیم، نخوردیم.

15 هر فرمانداری که قبل از من آمده بود، باری بر مردم بود و از ایشان روزانه چهل تکهٔ نقره به‌علاوهٔ غذا و شراب می‌گرفت. حتّی مأموران آنها به ایشان ستم می‌کردند. امّا من به‌خاطر ترس از خدا چنین عمل نکردم.

16 من تمام نیروی خود را صرف ساختن دیوار کردم و هیچ زمینی نخریدم و همهٔ کارکنان من برای ساختن دیوار به من پیوستند.

17 صد و پنجاه نفر از یهودیان و رهبران آنها و همچنین کسانی‌که از ملل همسایه می‌آمدند، بر سر سفرهٔ من غذا می‌خوردند.

18 هر روز یک گاو نر، شش رأس از بهترین گوسفندان و تعداد زیادی مرغ و ده روز یک‌بار مقدار فراوانی شراب تازه تهیّه می‌کردم. با وجود این هرگز از مردم نخواستم که سهمیهٔ مخصوصی را که به فرمانروایان تعلّق داشت به من بدهند، زیرا بار مردم به قدر کافی سنگین بود.

19 ای خدا نزد تو دعا می‌کنم که تمامی کارهایی را که برای این قوم انجام داده‌ام، به نیکی برای من به یاد آوری.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/NEH/5-c2b6c2958c964133042164aeb743df0b.mp3?version_id=181—

Categories
نحمیا

نحمیا 6

دسیسه‌‌هایی به ضد نحمیا

1 چون سنبلط، طوبیا، جشم عرب و سایر دشمنان ما شنیدند که دیوارها را بازسازی کرده‌ایم و هیچ شکافی در آن باقی نمانده است، با اینکه درهای دروازه‌هایش را هنوز برپا نساخته بودیم،

2 سنبلط و جشم پیام فرستادند و پیشنهاد کردند که: «بیا تا در یکی از روستاهای دشت اونو ملاقات کنیم.» امّا ایشان قصد داشتند که به من صدمه بزنند.

3 پس قاصدانی فرستادم که به آنها بگویند: «من مشغول انجام کار مهمی هستم و نمی‌توانم به آنجا بیایم. چرا باید کار به‌خاطر ملاقات من با شما متوقّف شود؟»

4 چهار مرتبه این پیغام را برای من فرستادند و هر بار همان پاسخ را به آنان دادم.

5 سنبلط بار پنجم خادم خود را با نامهٔ سرگشاده‌ای نزد من فرستاد،

6 در آن نوشته شده بود:

«جشم به من می‌گوید که شایعه‌ای در میان ملل همسایه وجود دارد که تو و یهودیان قصد شورش دارید و به همین دلیل دیوار را بنا می‌کنید. او همچنین می‌گوید تو قصد داری که خود را پادشاه بسازی

7 و انبیایی در اورشلیم گمارده‌ای که در اورشلیم ندا کنند که تو پادشاه یهود هستی و این سخنان حتماً به شاهنشاه گزارش خواهد شد، پس بیا تا با هم در این باره مشورت کنیم.»

8 من برای او پاسخ فرستادم: «هیچ‌یک از سخنانی که می‌گویی حقیقت ندارد، این سخنان زاییدهٔ افکار توست.»

9 ایشان همگی می‌خواستند ما را بترسانند تا ما کار را متوقّف کنیم. من دعا کردم: «اکنون ای خدا مرا استوار ساز.»

10 در همان ایّام روزی به خانهٔ شمعیا پسر دلایا و نوهٔ مهیطبئیل رفتم، او نمی‌توانست خانهٔ خود را ترک کند. او به من گفت: «تو و من باید برویم در مکان مقدّسِ معبد بزرگ پنهان شویم و درها را قفل کنیم، زیرا ایشان خواهند آمد تا تو را بکشند. شامگاه خواهند آمد تا تو را بکشند.»

11 من پاسخ دادم: «من آن آدمی نیستم که دویده خود را پنهان سازم. آیا تو فکر می‌کنی که من با پنهان شدن در معبد بزرگ خود را نجات خواهم داد؟ من چنین کاری نخواهم کرد.»

12 وقتی دربارهٔ آن فکر می‌‌کردم فهمیدم که خدا با شمعیا سخن نگفته است بلکه طوبیا و سنبلط به او رشوه داده بودند تا برضد من نبوّت کند.

13 آنان او را خریده بودند که مرا بترساند و به گناه بکشاند تا مرا بدنام سازند و مورد تمسخر قرار دهند.

14 من دعا کردم: «خدایا طوبیا و سنبلط را به‌خاطر هر آنچه انجام داده‌اند به یاد آور و آنان را تنبیه کن. همچنین آن زن نوعدیه و سایر انبیایی را که می‌خواهند مرا بترسانند، به‌یاد‌آور.»

پایان بازسازی دیوار

15 بازسازی دیوار در روز بیست و پنجم ماه ایلول پس از پنجاه و دو روز پایان یافت.

16 هنگامی‌که دشمنان ما در ملّتهای همسایه این خبر را شنیدند، هراسان و شرمسار شدند، چون دانستند این کار با کمک خدا انجام پذیرفته است.

17 در آن روزها رهبران یهودی و طوبیا مشغول ‌نامه‌نگاری با یکدیگر بودند.

18 بسیاری از ساکنان یهودا از او پشتیبانی می‌کردند، زیرا پدر زن او شکنیا پسر آرح بود و همچنین پسرش یهوحانان با دختر مشلام پسر برکیا ازدواج کرده بود.

19 مردم از تمام کارهای نیکی که طوبیا انجام داده بود، برای من تعریف می‌کردند و هرچه را که من می‌گفتم به گوش او می‌رساندند. طوبیا کوشید تا با فرستادن نامه‌های پیاپی مرا هراسان سازد.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/NEH/6-9848acabd306ef1b3abad4cad91b40be.mp3?version_id=181—

Categories
نحمیا

نحمیا 7

انتخاب فرماندار و دروازه‌بانهای شهر

1 اکنون دیوار بازسازی شده بود. دروازه‌‌ها در جای خود نصب شده بودند. نگهبانان معبد بزرگ، اعضای گروه سرایندگان و سایر لاویان بر سر کارهای خود انتصاب شده بودند.

2 برادرم حنانی و حننیا افسر فرماندهٔ دژ را به سمت فرمانداری اورشلیم گماشتم. حننیا مردی بسیار درستکار و خداترس بود و همتایی نداشت.

3 به ایشان گفتم دروازه‌های اورشلیم را تا بعد از طلوع خورشید باز نکنند و قبل از اینکه نگهبانان در غروب، محل خدمت خود را ترک کنند، آنها را ببندند و قفل کنند. همچنین به ایشان گفتم از ساکنان اورشلیم پاسبانانی تعیین کنند. گروهی را در محلهای مخصوص بگمارند و دیگران در اطراف خانه‌های خود گشت بزنند.

فهرست نامهای اسیرانی که بازگشته بودند

4 اورشلیم شهر بزرگی بود، ولی افراد کمی در آن زندگی می‌کردند و هنوز بسیاری از خانه‌ها در آن بازسازی نشده بودند.

5 آنگاه خدا در دلم نهاد که بزرگان، رهبران و قوم را برای بررسی شجره‌نامهٔ ایشان گرد آورم. دفتر ثبت شجره‌نامهٔ نخستین گروهی را که از اسارت بازگشته بودند، یافتم که از این قرار بود:

6 بسیاری از تبعید شدگان، استان بابل را ترک کردند و به شهرهای خود در اورشلیم و یهودیه بازگشتند و هر کدام در شهر خود ساکن شدند. خانواده‌های ایشان از زمانی که نبوکدنصر ایشان را به اسارت برده بود، در بابل در تبعید زندگی می‌کردند.

7 رهبران ایشان عبارت بودند از: زروبابل، یهوشع، نحمیا، عزریا، رعمیا، نحمانی، مردخای، بلشان، مسفارت، بغوای، نحوم، بعنه.

8 نام خاندانهای اسرائیل که به میهن بازگشتند، تعداد ایشان به شرح زیر است:

از خانوادهٔ فرعوش دو هزار و صد و هفتاد و دو نفر؛

9 از خانوادهٔ شفطیا سیصد و هفتاد و دو نفر؛

10 از خانوادهٔ آرح ششصد و پنجاه و دو نفر؛

11 از خانوادهٔ فحت موآب پسر یشوع و یوآب دو هزار و هشتصد و هجده نفر؛

12 از خانوادهٔ عیلام هزار و دویست و پنجاه و چهار نفر؛

13 از خانوادهٔ زتو هشتصد و چهل و پنج نفر؛

14 از خانوادهٔ زکای هفتصد و شصت نفر؛

15 از خانوادهٔ بانی ششصد و چهل و هشت نفر؛

16 از خانوادهٔ بابای ششصد و بیست و هشت؛

17 از خانوادهٔ ازجد دوهزار و سیصد و بیست و دو نفر؛

18 از خانوادهٔ ادونیقام ششصد و شصت و هفت نفر؛

19 از خانوادهٔ بغوای دوهزار و شصت و هفت نفر؛

20 از خانوادهٔ عادین ششصد و پنجاه و پنج نفر؛

21 از خانوادهٔ آطیر معروف به حزقیا نود و هشت نفر؛

22 از خانوادهٔ حاشوم سیصد و بیست و هشت نفر؛

23 از خانوادهٔ بیصای سیصد و بیست و چهار نفر؛

24 از خانوادهٔ حاریف صد و دوازده نفر؛

25 از خانوادهٔ جبعون نود و پنج نفر.

26 افرادی که اجدادشان در شهرهای زیر زندگی می‌کردند، نیز برگشتند:

از شهرهای بیت‌لحم و نطوفه صد و هشتاد و هشت نفر؛

27 از شهر عناتوت صد و بیست و هشت نفر؛

28 از شهر بیت عزموت چهل و دو نفر؛

29 از شهرهای قریت یعاریم، کفیره و بئیروت هفتصد و چهل و سه نفر؛

30 از شهرهای رامه و جبع ششصد و بیست و یک نفر؛

31 از شهر مخماص صد و بیست و دو نفر؛

32 از شهرهای بیت‌ئیل و عای صد و بیست و سه نفر؛

33 از شهر نبوی دیگر پنجاه و دو نفر؛

34 از شهر عیلام (یکی دیگر) هزار و دویست و پنجاه و چهار نفر؛

35 از شهر حاریم سیصد و بیست نفر؛

36 از شهر اریحا سیصد و چهل و پنج نفر؛

37 از شهرهای لود، حادید و اونو هفتصد و بیست و یک نفر؛

38 از شهر سنئاب سه هزار و نهصد و سی نفر.

39 این است فهرست خاندانهای کاهنانی که از تبعید به میهن بازگشتند:

از خاندان یدعیا از نسل یشوع نهصد و هفتاد و سه نفر؛

40 از خاندان امیر هزار و پنجاه و دو؛

41 از خاندان فحشور هزار و دویست و چهل و هفت نفر؛

42 از خاندان حاریم هزار و هفده نفر.

43 خاندانهای لاویانی که از تبعید بازگشتند عبارت بودند از:

خاندان یشوع و قدمیئیل از نسل هودویا هفتاد و چهار نفر؛

44 سرایندگان معبد بزرگ از نسل آساف صد و بیست و هشت نفر؛

45 نگهبانان معبد بزرگ از خاندان شلوم، آطیر، طلمون، عقوب، حطیطا و شوبای صد و سی و هشت نفر.

46 کارکنان معبد بزرگ که از تبعید بازگشتند عبارت بودند از خاندانهای:

صیحا، حسوفا، طباعوت،

47 قیروس، سیعها، فادوم،

48 لبانه، حجابه، شملای،

49 حانان، جدیل، حجر،

50 رآیا، رحین، نقودا؛

51 جزام، عزه، فاسیح؛

52 بیسای، معونیم، نفوسیم؛

53 بقبوق، حقوفا، حرحور؛

54 بصلوت، محیدا، حرشا؛

55 برقوس، سیسرا، تامح؛

56 نصیح و حفطیا.

57 خادمان سلیمان که از تبعید بازگشتند عبارت بودند از خاندانهای:

سوطای، سوفرت، فرودا؛

58 یعله، درقون، جدیل؛

59 شفیطا، حطیل، فوخرتِ حظباییم و آمی.

60 شمارهٔ خادمان معبد بزرگ و بازماندگان خادمان سلیمان که از تبعید بازگشتند سیصد و نود و دو نفر بود.

61-62 ششصد و چهل و دو نفر از خاندانهای دلایا، طوبیا و نقودا بودند که از شهرهای تلملح، تل خرشا، کروب، ادان و امیر آمده بودند، امّا نتوانستند ثابت کنند که از نسل اسرائیل هستند.

63 همچنین سه خاندان از کاهنان به نامهای حبایا، هقوص و برزلائی بزرگ (خاندان برزلائی همان کسی است که با دختر برزلائی جلعادی ازدواج کرد و نام خانوادگی او را برای خود برگزید.)

64 چون اینها نتوانستند از طریق شجره‌نامهٔ اجداد خود را پیدا کنند از کهانت کنار گذاشته شدند.

65 فرماندار یهودی به ایشان گفت که نمی‌توانند از غذای اهدایی به خدا بخورند تا کاهنی که بتواند از اوریم و تمیم استفاده کند پیدا شود.

66-69 تعداد کلّ کسانی‌که از تبعید بازگشته بودند، چهل و دو هزار و سیصد شصت نفر بودند.

هفت هزار و سیصد و سی و هفت نفر خدمتکاران زن و مرد؛

دویست و چهل و پنج نفر سرایندگان و نوازندگان زن و مرد؛

هفتصد و سی و شش راس اسب؛

دویست و چهل و پنج راس قاطر؛

چهارصد و سی و پنج نفر شتر؛

شش هزار و هفتصد بیست رأس الاغ.

70-72 گروهی از مردم که برای هزینهٔ بازسازی معبد بزرگ کمک کردند:

فرماندار یهودیان معادل هشت و نیم کیلوگرم طلا،
پنجاه جام
و پانصد و سی دست لباس
برای کاهنان هدیه کرد.
سران خاندان صد و شصت و هشت کیلوگرم طلا
و هزار و دویست و پنجاه کیلوگرم نقره
و بقیّهٔ قوم صد و شصت و هشت کیلوگرم طلا
و صد و چهل کیلو گرم نقره
و شصت و هفت دست لباس
کهانت برای کاهنان هدیه دادند.

73 پس کاهنان، لاویان، نگهبانان معبد بزرگ، نوازندگان و سرایندگان، بسیاری از مردم عادی، کارکنان معبد بزرگ و همهٔ مردم اسرائیل در شهرهای یهودا مستقر شدند.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/NEH/7-b86bb6f6ffb03eb08784348b7479f3bb.mp3?version_id=181—

Categories
نحمیا

نحمیا 8

عزرا کتاب تورات را برای مردم می‌خواند

1 تا ماه هفتم تمام بنی‌اسرائیل در شهرهای خود ساکن شده بودند. در نخستین روز این ماه همه در میدان نزدیک دروازهٔ آب گرد آمدند. ایشان از عزرا که کاهن و عالِم تورات بود درخواست کردند، کتاب تورات را که خداوند از طریق موسی به اسرائیل داده بود، بیاورد.

2 پس مردان، زنان و کودکانی که در سنی بودند که درک می‌کردند، گرد آمده بودند و عزرا کتاب را به آنجا آورد.

3 او در میدان نزدیک دروازه، از سپیده‌دَم تا ظهر تورات را برای آنان خواند و همه با دقّت گوش فرا دادند.

4 عزرا بر روی سکوی چوبی که برای آن کار ساخته بود، ایستاد. در سمت راست او متتیا و شمع، عنایا، اوریا، حلقیا و معسیا ایستاده بودند و در سمت چپ او فدایا و میشائیل و ملکیا، حاشوم، حشبدانه، زکریا و مشلام ایستاده بودند.

5 عزرا بر روی سکو بالاتر از مردم ایستاده بود و همهٔ به او چشم دوخته بودند. هنگامی‌که تورات را گشود، همه سرپا ایستادند.

6 آنگاه عزرا گفت: «سپاس خداوند را، خدای بزرگ را!»

همهٔ مردم دستهای خود را به سوی آسمان برافراشتند و پاسخ دادند، «آمین، آمین!» زانو زدند و روی خود را برای پرستش به زمین گذاشتند.

7 سپس برخاستند و در جای خود ایستادند و تعدادی از لاویان یعنی یشوع، بانی، شربیا، یامین، عقوب، شبتای، هودیا، معسیا، قلیطا، عزریا، یوزاباد، حنان و فلایا تورات را برای مردم تفسیر کردند.

8 لاویان تورات را به طور شفاهی برای مردم ترجمه کردند و آن را به مردم توضیح می‌دادند تا آن را بفهمند.

9 هنگامی‌که همهٔ مردم شنیدند و دانستند که تورات چه انتظاری دارد، گریستند. پس نحمیا فرماندار، عزرای کاهن و عالِم و لاویانی که تورات را به مردم توضیح می‌دادند به همهٔ آنان گفتند: «امروز برای خداوند، خدای شما روز مقدّسی است. پس نباید ماتم بگیرید و گریه کنید.

10 اکنون به خانه‌هایتان بروید و جشن بگیرید. غذا و شراب خود را با کسانی‌که به اندازهٔ کافی ندارند قسمت کنید. امروز روز مقدّسی برای خداوند است، غمگین نباشید. شادمانی که خداوند به شما می‌دهد، شما را نیرومند خواهد ساخت.»

11 پس لاویان می‌گشتند تا مردم را آرام کنند و بگویند که در چنین روزی غمگین نباشند.

12 آنگاه مردم به خانه‌هایشان رفتند و با شادمانی خوردند و نوشیدند و آنچه را که داشتند با دیگران قسمت کردند، زیرا آنچه را که برای ایشان خوانده شده بود، فهمیدند.

خواندن تورات در عید خیمه‌ها

13 روز بعد سران خاندانها با کاهنان و لاویان نزد عزرا رفتند تا تعالیم تورات را بخوانند.

14 آنگاه دریافتند در تورات نوشته شده که خداوند از طریق موسی امر فرموده بود که قوم اسرائیل در عید خیمه‌ها در چادر زندگی کنند.

15 بنابراین آنان دستورهای زیر را دادند و ایشان را به اورشلیم و شهرها و روستاها فرستادند: «به تپّه‌ها بروید و شاخه‌های زیتون، زیتون وحشی، آس و نخل و سایر درختان بیاورید و مطابق دستور تورات خیمه‌ها بسازید.»

16 پس مردم بیرون رفتند و شاخه‌ها آوردند و بر بام خانه‌های خود، در حیاطهای خود، در حیاط معبد بزرگ و در میدان شهر در نزدیکی دروازهٔ آب و دروازهٔ افرایم برای خود چادرها ساختند.

17 همهٔ کسانی‌که از تبعید بازگشته بودند، چادر ساختند و در آنها زندگی کردند. از زمان یوشع پسر نون تا آن روز بنی‌اسرائیل چنین کاری نکرده بودند و همه بسیار شادمان بودند.

18 از نخستین روز جشن تا روز پایانی، هر روز قسمتی از تورات را می‌خواندند. آنان هفت روز جشن گرفتند و در روز هشتم، برای مراسم پایانی، مطابق تورات گرد هم آمدند.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/NEH/8-726dde00dab617506e6e661c90f8f270.mp3?version_id=181—

Categories
نحمیا

نحمیا 9

اعتراف قوم به گناهانشان

1 در روز بیست و چهارم همان ماه، جمع شدند تا با روزه، اندوه خود را نسبت به گناهانشان نشان دهند.

2 آنان قبلاً خود را از بیگانگان جدا کرده بودند. آنان پلاس پوشیدند و به نشانهٔ غم و اندوه خاک بر سر خود ریختند. سپس ایستادند و به گناهانی که خود و نیاکانشان مرتکب شده بودند اعتراف کردند.

3 حدود سه ساعت تورات خداوند، خدایشان برای ایشان خوانده شد، سه ساعت دیگر را به اعتراف گناهان و نیایش خداوند، خدای خود پرداختند.

4 یشوع، بانی، قدمیئیل، شبنیا، بنی، شربیا، بانی و کنانی بر سکوی لاویان ایستادند و با صدای بلند نزد خداوند، خدای خود دعا کردند.

5 این لاویان مردم را برای نیایش فراخواندند: یشوع، قدمیئیل، بانی، حشبنیا، شربیا، هودیا، شبیا و فتحیا. آنان گفتند:

«به پا خیزید و خداوند، خدای خود را ستایش کنید،

او را همواره تا به ابد ستایش کنید،

همه نام پرشکوه او را ستایش کنید،

اگر چه ستایش هیچ انسانی بسندهٔ او نیست.»

دعای اعتراف

6 آنگاه قوم اسرائیل چنین دعا کردند:

«تو ای خداوند، تنها تو خداوند هستی،

تو آفرینندهٔ آسمانها و ستاره‌های آن هستی.

تو آفرینندهٔ زمین و دریاها و هرچه در آنهاست هستی،

تو به همه زندگی بخشیدی.

نیروهای آسمان تو را پرستش می‌کنند

7 تو ای خداوند، خدایی که ابرام را برگزیدی

و او را از اور کلدانیان بیرون آوردی،

تو نام او را به ابراهیم تغییر دادی،

8 دریافتی که دل او نسبت به تو وفادار است.

و تو با او پیمان بستی

که سرزمین کنعانیان،

حِتّیان، اموریان، فرزیان،

و یبوسیان و جرجاشیان را

به فرزندانش بدهی و به پیمان خود وفا کردی، زیرا تو وفادار هستی.

9 «تو رنج نیاکان ما را در مصر دیدی،

تو درخواست کمک ایشان را در کنار دریای سرخ شنیدی.

10 تو نشانه‌‌های شگفت‌آوری علیه فرعون‌،

بزرگان و مردم سرزمین او انجام دادی،

زیرا تو می‌دانستی چگونه بر قوم تو ستم کردند.

در آن زمان برای خود نامی یافتی که تا امروز پایدار است.

11 راهی از میان دریا برای قوم خود باز کردی،

و ایشان را به خشکی برآوردی،

و تعقیب کنندگان ایشان را در آبهای ژرف فرو بردی،

همچون سنگی در دریای خروشان.

12 در روز با ابری ایشان را راهنمایی کردی،

و در شب با آتش راهشان را روشن کردی.

13 در کوه سینا از آسمان به زیر آمدی.

تو با قوم خود سخن گفتی

و به ایشان قوانین نیکو و آموزش‌های خوب دادی.

14 تو به ایشان آموختی تا روز سبت تو را مقدّس بدارند،

و از طریق بنده‌ات موسی قوانین خود را به ایشان دادی.

15 «هنگامی‌که گرسنه بودند، از آسمان به ایشان نان دادی،

و هنگامی‌که تشنه بودند، از میان صخره‌ای به ایشان آب دادی.

تو گفتی سرزمینی را که به آنان وعده داده بودی تصرّف کنند.

16 امّا نیاکان ما مغرور شدند و گردن‌کشی کردند،

و از فرمانهای تو پیروی نکردند.

17 آنان از اطاعت امتناع ورزیدند و همهٔ کارهایی را که انجام داده بودی، فراموش کردند.

ایشان معجزاتی را که انجام دادی فراموش کردند.

در غرور خودشان رهبری برگزیدند،

تا ایشان را به بردگی در مصر بازگرداند.

امّا تو خدای بخشنده‌ای.

تو دلسوز و مهربان و دیرخشم هستی

رحمت تو عظیم است؛ تو ایشان را ترک نکردی.

18 آنان بُتی به شکل گوساله ساختند

و گفتند، این خدایی است که آنان را از مصر بیرون آورد!

ای خداوند آنان تا چه اندازه به تو اهانت کردند!

19 امّا تو ایشان را در بیابان رها نکردی،

چون رحمت تو عظیم است.

تو ابر یا آتشی را که شب و روز،

راهنمای ایشان بود پس نگرفتی.

20 تو روح نیک خود را برای آموزش ایشان دادی.

در گرسنگی به ایشان مَنّا دادی و در تشنگی به ایشان آب دادی.

21 مدّت چهل سال در بیابان،

تو همهٔ نیازهای آنان را برآورده کردی؛

جامه‌های ایشان هرگز کهنه نشد،

و پاهای ایشان هرگز ورم نکرد.

22 «تو اجازه دادی تا بر ملّتها و ممالک،

و سرزمین‌هایی که در مرز ایشان بود چیره شوند.

ایشان سرزمین حشبون را از سیحون پادشاه،

و سرزمین باشان را از عوج پادشاه گرفتند.

23 تو به شمارهٔ ستارگان آسمان به ایشان فرزندان دادی،

و اجازه دادی سرزمینی را که به نیاکان ایشان وعده داده بودی،

تسخیر کنند و در آن زندگی نمایند.

24 آنان سرزمین کنعان را تصرّف کردند.

تو بر مردمی که آنجا زندگی می‌کردند پیروز شدی.

تو به قوم خود قدرت دادی،

که مطابق میل خود با مردم و پادشاه کنعان رفتار کنند.

25 قوم تو شهرهای مستحکم،

زمینهای حاصلخیز، خانه‌های پر از ثروت،

آب انبارها،

درختان زیتون، درختان میوه و تاکستانها را به تصرّف در آوردند.

آنان هرچه خواستند خوردند و فربه شدند،

و از چیزهای نیکویی که به ایشان دادی، لذّت بردند.

26 «امّا قوم تو سرکشی کردند و از تو نافرمانی کردند،

آنان به قوانین تو پشت کردند.

انبیایی را که به ایشان هشدار دادند،

و گفتند که به سوی تو بازگردند، کشتند.

بارها به تو اهانت‌ کردند.

27 پس تو اجازه دادی که دشمنانشان بر ایشان پیروز گردند و بر آنان حکومت کنند.

در دشواریهای خود برای کمک تو را خواندند،

و تو از آسمان به ایشان پاسخ دادی.

به‌خاطر لطف عظیم خود برای ایشان رهبرانی فرستادی،

تا ایشان را از دست دشمنانشان برهانند.

28 هنگامی‌که آرامش بازگشت، گناه ورزیدند،

و دوباره اجازه دادی تا دشمنانشان بر ایشان چیره شوند،

با این حال، زمانی که توبه کردند و از تو خواستند که ایشان را نجات دهی،

تو در آسمان شنیدی و بارها به‌خاطر لطف عظیم خود، ایشان را رهانیدی.

29 تو هشدار دادی تا از تعالیم تو پیروی کنند،

امّا در غرور خود قوانین تو را رد کردند،

با وجودی که پیروی از قوانین تو راه زندگی است،

سرسختی و لجاجت کردند و از پیروی تو خودداری کردند.

30 سالها با صبر به آنان هشدار دادی،

انبیای خود را الهام بخشیدی تا سخن گویند،

امّا قوم تو ناشنوا بودند.

پس اجازه دادی که ملّتهای دیگر بر ایشان چیره شوند.

31 امّا چون رحمت تو عظیم است،

ایشان را ترک یا نابود نکردی،

تو خدای مهربان و دلسوزی هستی.

32 «ای خدا، خدای ما، تو چقدر عظیم هستی!

چقدر مهیب و چه اندازه قدرتمند!

تو با وفاداری وعده‌های عهد خود را نگاه می‌داری.

از زمانی که امپراتور آشور ما را مورد ستم قرار داد،

تا به امروز چقدر رنج کشیده‌ایم!

پادشاهان ما، رهبران ما، کاهنان و انبیای ما،

نیاکان ما و تمام مردم چقدر رنج کشیده‌اند.

به یادآور که ما چقدر رنج کشیده‌ایم!

33 ما را به راستی تنبیه نمودی،

حتّی با وجود اینکه ما گناه کرده‌ایم، تو وفادار بوده‌ای.

34 نیاکان، پادشاهان، رهبران و کاهنان ما،

از قوانین تو پیروی نکردند.

آنان به فرمانها و هشدارهای تو گوش فرا ندادند.

35 با رضایت تو، پادشاهان بر قوم فرمانروایی کردند،

و در سرزمین گسترده و حاصلخیزی که تو به آنها دادی، زندگی کردند؛

امّا از گناه بازگشت نکردند و از خدمت به تو کوتاهی کردند.

36 اکنون ما در سرزمینی که تو به نیاکان ما دادی،

تا از میوه‌ها و فرآورده‌های نیکویش لذّت ببرند، برده هستیم.

37 فرآورده‌های این سرزمین نصیب پادشاهانی است

که تو به سبب گناهان ما، بر ما مسلّط ساختی.

آنها مطابق میل خود با ما و احشام ما عمل می‌کنند،

و ما در محنت عمیقی به سر می‌بریم.»

نمایندگان مردم پیمان‌نامه را امضا می‌کنند

38 به سبب همهٔ این رویدادها ما پیمانی پایدار نوشتیم و رهبران و لاویان و کاهنان آن را مُهر کردند.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/NEH/9-89e7cd018672fef81bea033505030c6f.mp3?version_id=181—