Categories
مرقس

مرقس 10

تعلیم عیسی دربارهٔ طلاق

1 عیسی از آنجا به راه افتاد و به سرزمین یهودیه و به جانب شرقی رود اردن رفت. باز هم جمعیّتی به دور او جمع شد و او بر حسب عادت همیشگی خود به تعلیم آنان پرداخت.

2 عدّه‌ای از فریسیان نزد او آمدند و برای امتحان از او پرسیدند: «آیا مرد مجاز است كه زن خود را طلاق بدهد؟»

3 عیسی در جواب، از آنها پرسید: «موسی در این باره چه دستوری داده است؟»

4 آنها جواب دادند: «موسی اجازه داده است كه مرد با دادن طلاق‌نامه به زن خود، از او جدا شود.»

5 عیسی به ایشان فرمود: «به‌خاطر سنگدلی شما بود كه موسی این اجازه را به شما داد.

6 وگرنه خدا از اول خلقت، انسان را به صورت مرد و زن آفرید.

7 به این دلیل مرد، پدر و مادر خود را ترک می‌کند و به زن خود می‌پیوندد

8 و این دو یک تن واحد می‌شوند. یعنی دیگر آنها دو نفر نیستند، بلكه یک تن می‌باشند.

9 آنچه را خدا به هم پیوسته است، انسان نباید جدا سازد.»

10 در منزل، شاگردان باز هم دربارهٔ این موضوع از عیسی سؤال كردند.

11 او به ایشان فرمود: «هرکه زن خود را طلاق دهد و با زنی دیگر ازدواج كند، نسبت به زن خود مرتكب زنا شده است.

12 همین‌طور اگر زنی از شوهر خود جدا شود و با مرد دیگری ازدواج كند، مرتكب زنا شده است.»

عیسی كودكان را برکت می‌دهد

13 بچّه‌‌ها را نزد عیسی می‌آوردند تا بر آنها دست بگذارد ولی شاگردان، آنها را سرزنش می‌کردند.

14 وقتی عیسی این را دید ناراحت شده به شاگردان فرمود: «بگذارید بچّه‌‌ها نزد من بیایند، مانع آنها نشوید چون پادشاهی خدا به چنین كسانی تعلّق دارد.

15 یقین بدانید كه اگر كسی پادشاهی خدا را مانند كودک نپذیرد، هیچ‌وقت وارد آن نخواهد شد.»

16 سپس عیسی كودكان را در آغوش گرفت و دست بر آنان گذاشته، برای ایشان دعای خیر كرد.

جوان ثروتمند

17 وقتی عیسی عازم سفر شد، شخصی دوان‌دوان آمده در برابر او زانو زد و عرض كرد: «ای استاد نیكو، من برای به دست آوردن حیات جاودانی چه باید بكنم؟»

18 عیسی به او فرمود: «چرا مرا نیكو می‌خوانی؟ هیچ‌کس جز خدا نیكو نیست.

19 احكام را می‌دانی -‌قتل نكن، زنا نكن، دزدی نكن، شهادت نادرست نده، كلاهبرداری نكن، پدر و مادر خود را احترام كن.»

20 آن شخص در جواب گفت: «ای استاد، من از جوانی همهٔ اینها را رعایت کرده‌ام.»

21 عیسی با محبّت به او خیره شده فرمود: «یک چیز كم داری، برو آنچه داری بفروش و به فقرا بده كه در عالم بالا گنجی خواهی داشت و بعد بیا و از من پیروی كن.»

22 آن شخص چون صاحب ثروت فراوان بود، با قیافه‌ای محزون، و با ناراحتی از آنجا رفت.

23 عیسی به اطراف نگاه كرد و به شاگردان فرمود: «چه دشوار است ورود توانگران به پادشاهی خدا!»

24 شاگردان از سخنان او تعجّب كردند، امّا عیسی باز هم به آنان فرمود: «ای فرزندان، وارد شدن به پادشاهی خدا چقدر دشوار است!

25 رد شدن شتر از سوراخ سوزن، آسانتر است از وارد شدن شخص توانگر به پادشاهی خدا.»

26 شاگردان بی‌اندازه تعجّب كرده و به یكدیگر می‌گفتند: «پس چه كسی می‌تواند نجات یابد؟»

27 عیسی به آنان نگاهی كرد و فرمود: «برای انسان غیرممكن است، امّا نه برای خدا، زیرا برای خدا همه‌چیز امكان دارد.»

28 پطرس در جواب عیسی شروع به صحبت كرده گفت: «ببین، ما از همه‌چیز خود دست كشیده و پیرو تو شده‌ایم.»

29 عیسی فرمود: «یقین بدانید كه هرکس به‌خاطر من و انجیل، خانه و یا برادران یا خواهران یا مادر یا پدر یا فرزندان و یا املاک خود را ترک نماید،

30 در این دنیا صد برابر خانه و برادر و خواهر، مادر و فرزندان و املاک -‌و همچنین رنجها- و در آخرت حیات جاودان نصیب او خواهد شد.

31 امّا بسیاری از آنان كه اكنون اولین هستند، آخرین خواهند شد و بسیاری هم كه آخرین هستند، اولین خواهند شد.»

عیسی برای سومین بار دربارهٔ مرگ خود سخن می‌گوید

32 عیسی و شاگردان در راه اورشلیم بودند و عیسی پیشاپیش شاگردان حركت می‌کرد. شاگردان متحیّر بودند و کسانی‌که از عقب آنها می‌آمدند، بسیار می‌ترسیدند. عیسی دوازده شاگرد خود را به كناری برد و دربارهٔ آنچه كه می‌باید برایش اتّفاق افتد، با آنها شروع به صحبت كرد

33 و به آنها فرمود: «ما اكنون به اورشلیم می‌رویم و پسر انسان به دست سران كاهنان و علما سپرده خواهد شد. آنها او را محكوم به مرگ خواهند كرد و به دست بیگانگان خواهند سپرد.

34 آنها او را مسخره خواهند نمود و به رویش آب دهان خواهند انداخت، او را تازیانه خواهند زد و خواهند كشت، امّا پس از سه روز دوباره زنده خواهد شد.»

درخواست یعقوب و یوحنا

35 یعقوب و یوحنا -‌پسران زِبدی‌- نزد عیسی آمده گفتند: «ای استاد، ما می‌خواهیم كه آنچه كه از تو درخواست می‌کنیم برای ما انجام دهی.»

36 به ایشان گفت: «چه می‌خواهید برایتان بكنم؟»

37 آنها جواب دادند: «به ما اجازه بده تا در جلال تو یكی در دست راست و دیگری در دست چپ تو بنشینیم.»

38 عیسی به ایشان فرمود: «شما نمی‌فهمید چه می‌خواهید. آیا می‌توانید از پیاله‌ای كه من می‌نوشم بنوشید و یا تعمیدی را كه من می‌گیرم بگیرید؟»

39 آنها جواب دادند: «می‌توانیم.» عیسی فرمود: «از پیاله‌ای كه من می‌نوشم، خواهید نوشید و تعمیدی را كه من می‌گیرم، شما هم خواهید گرفت.

40 امّا نشستن در دست راست و یا چپ من با من نیست. این به كسانی تعلّق دارد كه از پیش برایشان تعیین شده است.»

41 وقتی ده شاگرد دیگر این را شنیدند از یعقوب و یوحنا دلگیر شدند.

42 عیسی ایشان را نزد خود خواند و فرمود: «می‌دانید كه در بین ملل، کسانی‌که فرمانروا محسوب می‌شوند، بر زیردستان خود فرمانروایی می‌کنند و رهبرانشان نیز بر آنها ریاست می‌نمایند

43 ولی در بین شما نباید چنین باشد؛ بلكه هرکه می‌خواهد در میان شما بزرگ شود، باید خادم شما باشد

44 و هرکه می‌خواهد اول شود، باید غلام همه باشد.

45 چون پسر انسان نیامده است تا خدمت کرده شود، بلكه تا به دیگران خدمت كند و جان خود را در راه بسیاری فدا سازد.»

شفای بارتیماؤس نابینا

46 آنها به شهر اریحا رسیدند و وقتی عیسی به اتّفاق شاگردان خود و جمعیّت بزرگی از شهر بیرون می‌رفت، یک گدای نابینا به نام بارتیماؤس -‌پسر تیمائوس‌- در كنار راه نشسته بود.

47 وقتی شنید كه عیسای ناصری است، شروع به فریاد كرد و گفت: «ای عیسی، پسر داوود، بر من رحم كن.»

48 عدّهٔ زیادی او را سرزنش كردند و از او خواستند تا ساكت شود. ولی او هرچه بلندتر فریاد می‌کرد: «ای پسر داوود، بر من رحم كن.»

49 عیسی ایستاد و فرمود: «به او بگویید اینجا بیاید.» آنها آن كور را صدا كردند و به او گفتند: «خوشحال باش، بلند شو، تو را می‌خواهد.»

50 بارتیماؤس فوراً ردای خود را به كناری انداخت و از جای خود بلند شد و نزد عیسی آمد.

51 عیسی به او فرمود: «چه می‌خواهی برایت بكنم؟» آن كور عرض كرد: «ای استاد می‌خواهم بار دیگر بینا شوم.»

52 عیسی به او فرمود: «برو، ایمانت تو را شفا داده است.» او فوراً بینایی خود را بازیافت و به دنبال عیسی به راه افتاد.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/MRK/10-f0b5dbe5e18e2f29fc1a160106f94d58.mp3?version_id=181—

Categories
مرقس

مرقس 11

ورود پیروزمندانهٔ مسیح به اورشلیم

1 وقتی به بیت‌فاجی و بیت‌عنیا در كوه زیتون كه نزدیک اورشلیم است رسیدند، عیسی دو نفر از شاگردان خود را فرستاد

2 و به آنها چنین دستور داد: «به دهكدهٔ روبه‌رو بروید. همین‌که وارد آن شدید كرّه الاغی را در آنجا بسته خواهید دید، كه هنوز كسی بر آن سوار نشده است، آن را باز كنید و به اینجا بیاورید.

3 اگر كسی پرسید: چرا آن را باز می‌کنید؟ بگویید: خداوند آن را لازم دارد. و او بدون تأخیر، آن را به اینجا خواهد فرستاد.»

4 آن دو نفر رفتند و در کوچه‌ای كرّه الاغی را دیدند كه جلوی دری بسته شده بود، آن را باز كردند.

5 بعضی از کسانی‌که در آنجا ایستاده بودند، به آنها گفتند: «چرا این كرّه الاغ را باز می‌کنید؟»

6 آنها همان‌طور كه عیسی به ایشان فرموده بود، جواب دادند و كسی مانع ایشان نشد.

7 كرّه الاغ را نزد عیسی آوردند و لباسهای خود را روی آن انداختند و او سوار شد.

8 عدّهٔ زیادی از مردم، لباسهای خود را جلوی راه عیسی انداختند و عدّه‌ای هم از مزارع اطراف، شاخ و برگ درختان را بریده جلوی راه او می‌گسترانیدند.

9 کسانی‌که از جلو و عقب به دنبال او می‌آمدند، با فریاد می‌گفتند: «خدا را سپاس باد! مبارک باد آن کسی‌که به نام خداوند می‌آید.

10 فرخنده باد پادشاهی پدر ما داوود كه در حال آمدن است، خدا را سپاس باد.»

11 عیسی وارد اورشلیم شد و به معبد بزرگ رفت. در آنجا همه‌چیز را از نظر گذرانید. امّا چون دیر وقت بود با آن دوازده حواری به بیت‌عنیا رفت.

درخت انجیر بی‌میوه

12 روز بعد وقتی آنها از بیت‌عنیا بیرون آمدند، در بین راه عیسی گرسنه شد.

13 از دور درخت انجیر پُربرگی دید و رفت تا ببیند آیا می‌تواند چیزی در آن پیدا كند. وقتی به آن رسید جز برگ چیزی ندید، چون هنوز فصل انجیر نبود.

14 پس به درخت فرمود: «دیگر كسی از میوهٔ تو نخواهد خورد.» و شاگردانش این را شنیدند.

ورود عیسی به معبد بزرگ

15 آنها به اورشلیم آمدند و عیسی وارد معبد بزرگ شد و به بیرون راندن بازرگانان معبد بزرگ و مشتریان آنها پرداخت. میزهای صرّافان و چهار پایه‌های كبوتر فروشان را به هم ریخت

16 و به كسی اجازه نمی‌داد كه برای حمل اجناس، از صحن معبد بزرگ عبور كند.

17 او به مردم تعلیم می‌داد و می‌گفت: «آیا كتاب خدا نمی‌فرماید: خانهٔ من نمازخانه‌ای برای همهٔ ملّتها خواهد بود؟ امّا شما آن را كمینگاه دزدان ساخته‌اید.»

18 سران كاهنان و علما كه این را شنیدند، در صدد برآمدند راهی برای از بین بردن او پیدا كنند. آنها از او می‌ترسیدند، چون همهٔ مردم از تعالیم او حیران بودند.

19 در غروب آن روز عیسی و شاگردان از شهر بیرون رفتند.

درسی از درخت انجیر

20 صبح روز بعد در ضمن راه آنها دیدند كه آن درخت انجیر از ریشه خشک شده است.

21 پطرس موضوع را به‌یاد آورد و گفت: «ای استاد، نگاه كن، درخت انجیری را كه نفرین كردی خشک شده است.»

22 عیسی در جواب آنها گفت: «به خدا ایمان داشته باشید

23 و یقین بدانید اگر كسی به این كوه بگوید: حركت كن و به دریا پرتاب شو و شک و شبهه‌ای به دل راه ندهد بلكه ایمان داشته باشد كه هرچه بگوید می‌شود، برای او چنان خواهد شد.

24 بنابراین به شما می‌گویم: یقین بدانید، آنچه را كه در دعا طلب می‌کنید، خواهید یافت و به شما داده خواهد شد.

25 وقتی برای دعا می‌ایستید اگر از كسی شكایتی دارید، او را ببخشید تا پدر آسمانی شما هم خطاهای شما را ببخشد. [

26 امّا اگر شما دیگران را نبخشید، پدر آسمانی شما هم خطاهای شما را نخواهد بخشید.]»

اقتدار و اختیار عیسی

27 آنها بار دیگر به اورشلیم آمدند. وقتی عیسی در معبد بزرگ قدم می‌زد، سران كاهنان و علما و مشایخ نزد او آمدند

28 و از او پرسیدند: «به چه اختیاری این كارها را می‌کنی؟ چه کسی به تو اختیار انجام چنین كارهایی را داده است؟»

29 عیسی به ایشان فرمود: «من هم از شما سؤالی دارم اگر جواب دادید، به شما خواهم گفت كه به چه اختیاری این كارها را می‌کنم.

30 آیا تعمید یحیی از جانب خدا بود، یا از جانب بشر؟ به من جواب بدهید.»

31 آنها بین خود بحث كرده گفتند: «اگر بگوییم از جانب خدا بود، او خواهد گفت، ‘پس چرا به او ایمان نیاوردید؟’

32 امّا اگر بگوییم از جانب بشر بود…» (آنها از مردم می‌ترسیدند، چون همه یحیی را نبی می‌دانستند.)

33 از این رو در جواب عیسی گفتند: «ما نمی‌دانیم.» عیسی به ایشان گفت: «پس من هم نمی‌گویم به چه اختیاری این كارها را می‌کنم.»

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/MRK/11-4145fef801388e57d0b8b1a7637bd691.mp3?version_id=181—

Categories
مرقس

مرقس 12

مَثَل تاكستان و باغبان

1 عیسی به سخن خود ادامه داده و در قالب مَثَل به ایشان گفت: «مردی تاكستانی احداث كرد و دیواری دور آن كشید. در داخل آن چَرخُشتی برای گرفتن آب انگور كند و یک بُرج هم برای آن ساخت، بعد آن را به باغبانان اجاره داد و خود به سفر رفت.

2 در موسم انگور، غلامی را نزد باغبانان فرستاد تا سهم خود را از محصول تاكستان بگیرد.

3 امّا آنها آن غلام را گرفته كتک زدند و دست خالی بازگردانیدند.

4 صاحب تاكستان، غلام دیگری نزد ایشان فرستاد. او را هم سنگسار كردند و سرش را شكستند و با بی‌احترامی برگردانیدند.

5 باز غلام دیگری فرستاد، او را هم كشتند. بسیاری از كسان دیگر را نیز همین‌طور، بعضی را زدند و بعضی را كشتند.

6 صاحب باغ، فقط یک نفر دیگر داشت كه بفرستد و آن هم پسر عزیز خودش بود. سرانجام او را فرستاد و پیش خود گفت: ‘آنها احترام پسرم را نگاه خواهند داشت.’

7 امّا باغبانان به یكدیگر گفتند: ‘این وارث است، بیایید او را بكشیم تا مِلک او مال خودمان بشود.’

8 پس پسر را گرفتند و او را كشتند و از تاكستان بیرون انداختند.

9 صاحب تاكستان چه خواهد كرد؟ او می‌آید این باغبانان را می‌کشد و تاكستان را به دیگران واگذار می‌کند.

10 مگر در كلام خدا نخوانده‌اید:

‘آن سنگی كه معماران رد كردند،

به صورت سنگ اصلی بنا درآمده است،

11 این كار خداوند است

و به چشم ما عجیب می‌نماید!’»

12 رهبران یهود در صدد برآمدند عیسی را دستگیر كنند، چون فهمیدند روی سخن او با آنها بود، امّا از مردم می‌ترسیدند. پس او را ترک كردند و رفتند.

سؤال دربارهٔ پرداخت مالیات

13 عدّه‌ای از فریسیان و طرفداران هیرودیس، فرستاده شدند تا عیسی را با سؤالات خویش به دام بیندازند.

14 آنها نزد او آمده گفتند: «ای استاد می‌دانیم كه تو شخص درستی هستی و از كسی طرفداری نمی‌کنی، چون به ظاهر اشخاص نگاه نمی‌کنی بلكه با راستی، راه خدا را تعلیم می‌دهی. آیا دادن مالیات به امپراتور روم جایز است یا خیر؟ آیا باید مالیات بدهیم یا نه؟»

15 عیسی به نیرنگ ایشان پی برد و فرمود: «چرا مرا امتحان می‌کنید؟ یک سکّهٔ نقره بیاورید تا ببینم.»

16 آنها برایش سکه‌ای آوردند. او به ایشان فرمود: «نقش و عنوان چه كسی روی آن است؟» جواب دادند: «نقش و عنوان قیصر.»

17 پس عیسی فرمود: «بسیار خوب، آنچه مال قیصر است به قیصر و آنچه مال خداست، به خدا بدهید.» و آنان از سخنان او تعجّب كردند.

سؤال دربارهٔ رستاخیز مردگان

18 بعد صدوقیان نزد او آمدند. (این فرقه معتقد بودند كه پس از مرگ، رستاخیزی وجود ندارد.) آنها از عیسی پرسیدند:

19 «ای استاد، موسی برای ما نوشته است اگر مردی بمیرد و زنش بدون فرزند باشد، برادرش موظّف است، آن زن را بگیرد تا برای او فرزندانی بیاورد.

20 هفت برادر بودند، اولی زنی گرفت و بدون فرزند مرد.

21 بعد دومی آن زن را گرفت و او هم بدون فرزند مرد. همین‌طور سومی.

22 تا بالاخره هر هفت نفر مردند و هیچ فرزندی بجا نگذاشتند. بعد از همه، آن زن هم مرد.

23 در روز رستاخیز وقتی آنها دوباره زنده می‌شوند او زن کدام‌یک از آنها خواهد بود؟ چون هر هفت نفر با او ازدواج كردند.»

24 عیسی به ایشان فرمود: «آیا گمراهی شما به این علّت نیست كه نه از کتاب‌مقدّس خبر دارید و نه از قدرت خدا؟

25 وقتی مردگان قیام کنند، دیگر نه زن می‌گیرند و نه شوهر می‌کنند، بلكه مانند فرشتگان آسمانی خواهند بود.

26 و امّا دربارهٔ قیامت مردگان، مگر تا به حال در كتاب موسی در داستان بوتهٔ سوزان نخوانده‌اید كه خدا چطور با او صحبت كرد و فرمود: ‘من خدای ابراهیم و خدای اسحاق و خدای یعقوب هستم.’

27 خدا، خدای مردگان نیست، بلكه خدای زندگان است. شما سخت گمراه هستید.»

فرمان بزرگ

28 یكی از علما كه بحث آنان را شنید و پی برد كه عیسی جوابی عالی به آنها داده است، جلو آمد و پرسید: «مهمترین حكم شریعت كدام است؟»

29 عیسی جواب داد: «اول این است: ای اسرائیل بشنو، خداوند خدای ما، خداوند یكتاست.

30 خداوند، خدای خود را با تمام دل و تمام جان و تمام ذهن و تمام قدرت خود دوست بدار.

31 و دوم این است: همسایه‌ات را مانند جان خود دوست بدار. هیچ فرمانی بزرگتر از این دو، وجود ندارد.»

32 آن شخص به او گفت: «ای استاد، درست است. حقیقت را فرمودی خدا یكی است و به جز او خدایی نیست

33 و دوست داشتن او با تمامی دل و تمام عقل و تمام قدرت و دوست داشتن همسایه مثل خود از همهٔ هدایای سوختنی و قربانی‌ها بالاتر است.»

34 وقتی عیسی دید كه جوابی عاقلانه داده است، به او فرمود: «تو از پادشاهی خدا دور نیستی.» بعد از آن دیگر كسی جرأت نمی‌کرد از عیسی سؤالی بكند.

داوود و مسیح

35 عیسی ضمن تعالیم خود در معبد بزرگ چنین گفت: «علما چطور می‌توانند بگویند كه مسیح، پسر داوود است؟

36 درحالی‌که خود داوود با الهام روح‌القدس گفت:

‘خداوند به خداوند من گفت:

در دست راست من بنشین

تا دشمنانت را زیر پای تو اندازم.’

37 پس وقتی خود داوود، او را خداوند می‌خواند، چطور او می‌تواند پسر داوود باشد؟»

هشدار عیسی علیه معلّمین شریعت

جمعیّت كثیری با علاقه به سخنان او گوش می‌دادند.

38 عیسی در ضمن تعالیم خود به آنها فرمود: «از علمایی كه دوست دارند با قباهای بلند بیایند و بروند و علاقهٔ شدیدی به سلامهای احترام‌آمیز دیگران در بازارها دارند، برحذر باشید.

39 آنها بهترین جاها را در کنیسه‌ها و صدر مجالس را در مهمانی‌‌ها اشغال می‌کنند.

40 مال بیوه زنها را می‌بلعند و محض خودنمایی، نماز را طول می‌دهند. كیفر آنها سخت‌تر خواهد بود.»

هدیهٔ یک بیوه‌زن

41 عیسی در برابر صندوق بیت‌المال معبد بزرگ نشسته بود و می‌دید كه چگونه اشخاص به آن صندوق پول می‌ریختند. بسیاری از دولتمندان، پولهای زیادی دادند.

42 بیوه‌زن فقیری هم آمد و دو سکّه كه تقریباً دو ریال می‌شد در صندوق انداخت.

43 عیسی شاگردان خود را نزد خود خواند و فرمود: «یقین بدانید كه این بیوه‌زن فقیر بیش از همهٔ کسانی‌که در صندوق پول ریختند، پول داده است.

44 چون آنها از آنچه كه زیاد داشتند دادند، امّا او با وجود تنگدستی، هرچه داشت یعنی تمام معاش خود را داد.»

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/MRK/12-50db07e1a6467e38ffdf820f3f7e5e2b.mp3?version_id=181—

Categories
مرقس

مرقس 13

پیشگویی ویرانی معبد بزرگ

1 وقتی عیسی از معبد بزرگ خارج می‌شد یکی از شاگردان به او گفت: «ای استاد، به این سنگها و ساختمانهای بزرگ نگاه كن.»

2 عیسی به او فرمود: «این ساختمانهای بزرگ را می‌بینی؟ هیچ‌یک از سنگهای آن روی سنگ دیگر باقی نخواهد ماند، بلكه همه زیر و رو خواهد شد.»

جور و جفا

3 وقتی عیسی در كوه زیتون، روبه‌روی معبد بزرگ نشسته بود، پطرس و یعقوب و یوحنا و اندریاس به طور خصوصی به او گفتند:

4 «به ما بگو این در چه وقت اتّفاق خواهد افتاد؟ علامت نزدیک بودن وقوع این امور چه خواهد بود؟»

5 عیسی در جواب آنها فرمود: «مواظب باشید كه كسی شما را گمراه نكند.

6 بسیاری به نام من آمده خواهند گفت: ‘من او هستم’ و افراد بسیاری را گمراه خواهند ساخت.

7 وقتی صدای جنگ را از نزدیک بشنوید و یا اخبار جنگ در جاهای دور به گوشتان برسد، هراسان نشوید. این چیزها باید اتّفاق بیفتد. امّا هنوز آخر كار نیست.

8 ملّتی با ملّتی دیگر و مملكتی با مملكتی دیگر جنگ خواهند كرد و در جاهای بسیار، زمین‌لرزه‌ها روی می‌دهد و خشکسالی خواهد شد. این چیزها علایم شروع دردی مانند درد زایمان است.

9 امّا مواظب خودتان باشید، شما را برای محاكمه به شوراها خواهند كشانید و در کنیسه‌ها شلاّق خواهند زد. به‌خاطر من، شما را به حضور حكمرانان و پادشاهان خواهند برد تا در مقابل آنها شهادت دهید.

10 اول باید انجیل به تمام ملّتها برسد.

11 پس وقتی شما را دستگیر می‌کنند و تسلیم می‌نمایند، ناراحت نشوید كه چه بگویید بلكه آنچه در آن ساعت به وسیلهٔ روح‌القدس به شما گفته می‌شود، همان را بگویید. چون اوست كه سخن می‌گوید، نه شما.

12 برادر، برادر را تسلیم مرگ خواهد كرد و پدر، فرزند را. فرزندان علیه والدین خود طغیان خواهند كرد و آنان را به كشتن خواهند داد.

13 همهٔ مردم به‌خاطر اینکه نام من بر شماست، از شما روی‌گردان خواهند شد. امّا هرکه تا به آخر پایدار بماند، نجات خواهد یافت.

مكروه ویرانی

14 «امّا هرگاه آن مكروه ویرانی را در جایی‌که نباید باشد، مستقر ببینید (خواننده بداند مقصود چیست.) کسانی‌که در یهودیه هستند، به کوهها فرار كنند.

15 اگر كسی در پشت بام خانه است، نباید برای بردن چیزی پایین بیاید و وارد خانه شود.

16 و اگر در مزرعه است، نباید برای برداشتن لباس برگردد.

17 آن روزها برای زنهای آبستن و یا شیرده چقدر وحشتناک خواهد بود!

18 دعا كنید كه این چیزها در زمستان پیش نیاید.

19 زیرا در آن روزها چنان مصیبتی روی خواهد نمود، كه از زمانی‌که خدا دنیا را آفرید تا به حال، مثل آن دیده نشده و دیگر هم دیده نخواهد شد.

20 اگر خداوند آن روزها را كوتاه نمی‌کرد، هیچ جانداری، جان سالم بدر نمی‌برد. امّا به‌خاطر برگزیدگان خود آن روزها را كوتاه كرده است.

21 پس اگر كسی به شما بگوید: ‘نگاه كن مسیح اینجا و یا آنجاست!’ باور نكنید.

22 مسیح‌ها و انبیای دروغین ظهور خواهند كرد و چنان نشانه‌ها و معجزاتی خواهند نمود كه اگر ممكن باشد برگزیدگان خدا را گمراه كنند.

23 مواظب خودتان باشید من شما را از همهٔ این چیزها قبلاً باخبر کرده‌ام.

آمدن پسر انسان

24 «امّا در آن روزها بعد از آن مصیبت‌ها، آفتاب تاریک خواهد شد و ماه دیگر نخواهد درخشید.

25 ستاره‌ها از آسمان فرو خواهند ریخت و نیروهای آسمان متزلزل خواهند شد.

26 آن وقت پسر انسان را خواهند دید كه با قدرت عظیم و جاه و جلال، بر ابرها می‌آید.

27 او فرشتگان را خواهد فرستاد و برگزیدگان خود را از چهار گوشهٔ عالم از دورترین نقاط زمین تا دورترین حدود آسمان جمع خواهد كرد.

درسی از درخت انجیر

28 «از درخت انجیر درس بگیرید: وقتی شاخه‌هایش سبز و شاداب می‌شوند و برگ می‌آورند، می‌دانید كه تابستان نزدیک است.

29 به همان طریق وقتی وقوع این چیزها را ببینید، مطمئن باشید كه نزدیک بلكه در آستانهٔ در است.

30 یقین بدانید قبل از اینکه زندگی این نسل به سر آید، همهٔ این امور اتّفاق خواهد افتاد.

31 آسمان و زمین از بین خواهد رفت، امّا سخنان من هرگز از بین نخواهد رفت.

روز و ساعت نامعلوم

32 «امّا از آن روز و ساعت هیچ‌کس خبر ندارد؛ نه فرشتگان آسمان و نه پسر، فقط پدر از آن آگاه است.

33 هوشیار و آگاه باشید، شما نمی‌دانید آن زمان چه وقتی می‌آید.

34 آمدن آن روز، مانند شخصی است كه به سفر رفته و خانهٔ خود را به خادمان سپرده است تا هرکس كار خود را انجام دهد و به دربان سپرده است كه گوش به زنگ باشد.

35 پس بیدار باشید چون نمی‌دانید كه صاحب خانه كی می‌آید. شب یا نصف شب، وقت سحر یا سپیده‌دَم.

36 مبادا او ناگهان بیاید و شما را در خواب ببیند.

37 آنچه را به شما می‌گویم، به همه می‌گویم: بیدار باشید.»

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/MRK/13-bd8389f89de5a3b1959b7c655b242fab.mp3?version_id=181—

Categories
مرقس

مرقس 14

توطئه علیه عیسی

1 دو روز به عید فصح و عید فطیر مانده بود. سران كاهنان و علما در صدد بودند عیسی را مخفیانه دستگیر كرده و به قتل برسانند.

2 آنها می‌گفتند: «این كار را در روزهای عید نباید كرد، مبادا مردم آشوب كنند.»

تدهین عیسی در بیت‌عنیا

3 وقتی عیسی در بیت‌عنیا در خانهٔ شمعون جذامی بر سر سفره نشسته بود، زنی با گلابدانی از سنگ مرمر، كه پر از عطر ‌گران‌قیمتِ سنبل خالص بود، وارد شد و گلابدان را شكست و عطر را بر سر عیسی ریخت.

4 بعضی از حاضران با عصبانیّت به یكدیگر گفتند: «چرا باید این عطر این‌طور تلف شود؟

5 می‌شد آن را به بیش از سیصد سکهٔ نقره فروخت و پولش را به فقرا داد.» آنها با خشونت به آن زن اعتراض كردند.

6 امّا عیسی فرمود: «با او كاری نداشته باشید، چرا او را ناراحت می‌کنید؟ او كار خوبی برای من كرده است.

7 فقرا همیشه در بین شما خواهند بود و هروقت بخواهید می‌توانید به آنها كمک كنید، امّا مرا همیشه نخواهید داشت.

8 او آنچه از دستش بر می‌‌آمد برای من كرد و با این عمل، بدن مرا پیش از وقت برای دفن آماده كرده است.

9 یقین بدانید در هر جای عالم كه انجیل اعلام شود، آنچه او كرده است، به یادبود او بیان خواهد شد.»

همكاری یهودا در تسلیم عیسی

10 بعد از آن یهودای اسخریوطی كه یکی از آن دوازده حواری بود، نزد سران كاهنان رفت تا عیسی را به آنها تسلیم نماید.

11 آنها وقتی این را شنیدند، خوشحال شدند و به او وعدهٔ پول دادند. یهودا به دنبال فرصت مناسبی بود تا عیسی را تسلیم كند.

صرف شام فصح با حواریون

12 در اولین روز عید فطیر، یعنی در وقتی‌که قربانی عید را ذبح می‌کردند، شاگردان به عیسی گفتند: «در كجا می‌خواهی شام فصح را برای تو آماده كنیم؟»

13 عیسی دو نفر از شاگردان خود را فرستاده به آنها گفت: «به داخل شهر بروید، در آنجا مردی را خواهید دید كه كوزهٔ آبی را حمل می‌کند. به دنبال او بروید

14 و به هرجا كه وارد شد، شما به صاحبخانه بگویید: ‘استاد می‌گوید آن اتاقی كه من با شاگردانم فصح را در آنجا خواهیم خورد كجاست؟’

15 او اتاق بزرگ و مفروشی را در طبقهٔ دوم به شما نشان خواهد داد، در آنجا برای ما تدارک ببینید.»

16 شاگردان به شهر رفتند و همه‌چیز را آن طوری که او فرموده بود، مشاهده كردند و به این ترتیب تدارک فصح را دیدند.

17 وقتی شب شد، عیسی با آن دوازده حواری به آنجا آمد.

18 موقعی که آنها سر سفره نشسته و مشغول خوردن غذا بودند، عیسی به آنها فرمود: «یقین بدانید كه یکی از شما كه با من غذا می‌خورد، مرا تسلیم خواهد كرد.»

19 آنها محزون شدند و یک به یک از او پرسیدند: «آیا آن شخص من هستم؟»

20 عیسی فرمود: «یکی از شما دوازده نفر است كه با من هم‌كاسه می‌باشد.

21 البتّه پسر انسان همان سرنوشتی را خواهد داشت كه در كلام خدا برای او تعیین شده است، امّا وای به حال کسی‌که پسر انسان به دست او تسلیم می‌شود. برای آن شخص بهتر بود كه اصلاً به دنیا نمی‌آمد.»

شام مقدّس خداوند

22 در موقع شام، عیسی نان را گرفت، و پس از شكرگزاری آن را پاره کرد و به شاگردان داد و به آنها فرمود: «بگیرید، این بدن من است.»

23 بعد پیاله را گرفت و پس از شكرگزاری به آنها داد و همه از آن خوردند.

24 عیسی فرمود: «این است خون من كه برای بسیاری ریخته می‌شود و نشانهٔ پیمان خدا با انسان است.

25 یقین بدانید كه دیگر از میوهٔ مو نخواهم خورد تا آن روزی كه در پادشاهی خدا آن را تازه بخورم.»

26 بعد از خواندن سرود عید فصح، آنها به كوه زیتون رفتند.

پیشگویی انکار پطرس

27 عیسی به شاگردان فرمود: «همهٔ شما از من روی‌گردان خواهید شد، چون كلام خدا می‌فرماید: ‘چوپان را خواهم زد و گوسفندان پراكنده خواهند شد.’

28 امّا بعد از آنكه دوباره زنده شوم، قبل از شما به جلیل خواهم رفت.»

29 پطرس به عیسی گفت: «حتّی اگر همه تو را ترک كنند، من ترک نخواهم كرد.»

30 عیسی به او فرمود: «یقین بدان كه امروز و همین امشب قبل از اینكه خروس دو مرتبه بانگ بزند، تو سه مرتبه خواهی گفت كه مرا نمی‌شناسی.»

31 امّا او با اصرار جواب داد: «حتّی اگر لازم شود كه با تو بمیرم، هرگز نخواهم گفت كه تو را نمی‌شناسم.» همهٔ شاگردان دیگر هم همین را گفتند.

دعای عیسی در جتسیمانی

32 وقتی به محلی به نام جتسیمانی رسیدند، عیسی به شاگردان فرمود: «وقتی من دعا می‌کنم، شما در اینجا بنشینید.»

33 و بعد پطرس و یعقوب و یوحنا را با خود برد. عیسی كه بسیار مضطرب و آشفته شده بود،

34 به ایشان فرمود: «از شدّت غم و اندوه نزدیک به مرگ هستم، شما اینجا بمانید و بیدار باشید.»

35 عیسی كمی از آنجا دور شد و به روی زمین افتاده دعا كرد، كه اگر ممكن باشد آن ساعت پر درد و رنج نصیب او نشود.

36 پس گفت: «ای پدر، همه‌چیز برای تو ممكن است، این پیاله را از من دور ساز، امّا نه به خواست من، بلكه به ارادهٔ تو.»

37 عیسی برگشت و ایشان را در خواب دید، پس به پطرس گفت: «ای شمعون، خواب هستی؟ آیا نمی‌توانستی یک ساعت بیدار بمانی؟

38 بیدار باشید و دعا كنید تا از وسوسه‌ها به دور بمانید. روح مشتاق است امّا جسم ناتوان.»

39 عیسی بار دیگر رفت و همان دعا را كرد.

40 وقتی برگشت، باز هم آنها را در خواب دید، آنها گیج خواب بودند و نمی‌دانستند چه جوابی به او بدهند.

41 عیسی بار سوم آمد و به ایشان فرمود: «آیا باز هم در خواب و در استراحت هستید؟ بس است! ساعت موعود رسیده است، اكنون پسر انسان به دست گناهكاران تسلیم می‌شود.

42 برخیزید برویم، آنكه مرا تسلیم می‌کند، الآن می‌رسد.»

بازداشت عیسی

43 او هنوز صحبت می‌کرد كه ناگهان یهودا، یکی از آن دوازده حواری، همراه با جمعیّتی كه همه با شمشیر و چماق مسلّح بودند، از طرف سران كاهنان و علما و مشایخ به آنجا رسیدند.

44 تسلیم كنندهٔ او به آنان علامتی داده گفته بود: «کسی را كه می‌بوسم، همان شخص است. او را بگیرید و با مراقبت كامل ببرید.»

45 پس همین‌که یهودا به آنجا رسید، فوراً نزد عیسی رفت و گفت: «ای استاد.» و او را بوسید.

46 آنها عیسی را گرفتند و محكم بستند.

47 یکی از حاضران شمشیر خود را كشید و به غلام كاهن اعظم حمله كرد و گوش او را برید.

48 امّا عیسی فرمود: «مگر من یاغی هستم كه با شمشیر و چماق برای دستگیر كردن من آمدید؟

49 من هر روز در معبد بزرگ در حضور شما تعلیم می‌دادم و شما مرا دستگیر نكردید، امّا آنچه كلام خدا می‌فرماید باید تحقّق یابد.»

50 همهٔ شاگردان او را ترک كردند و از آنجا گریختند.

51 جوانی كه فقط یک پارچهٔ كتان به دور بدن خود پیچیده بود، به دنبال او رفت. آنها او را هم گرفتند،

52 امّا او آنچه بر تن داشت رها كرد و عریان گریخت.

عیسی در برابر شورا

53 عیسی را به حضور كاهن اعظم بردند و همهٔ سران كاهنان و مشایخ و علما در آنجا جمع شده بودند.

54 پطرس از دور به دنبال او آمد و وارد محوطهٔ خانهٔ كاهن اعظم شد و بین خدمتكاران نشست و در كنار آتش، خود را گرم می‌کرد.

55 سران كاهنان و تمام شورای یهود، در صدد بودند كه مدركی علیه عیسی به دست آورند تا حكم اعدامش را صادر نمایند، امّا مدركی به دست نیاوردند.

56 بسیاری علیه او شهادت نادرست دادند، امّا شهادتشان با یكدیگر سازگار نبود.

57 عدّه‌ای بلند شدند و به دروغ شهادت داده، گفتند:

58 «ما شنیدیم كه می‌گفت: من این معبد بزرگ را كه به دست انسان ساخته شده، خراب می‌کنم و در سه روز، معبد دیگری می‌سازم كه به دست انسان ساخته نشده باشد.»

59 ولی در این مورد هم شهادت‌های آنها با هم سازگار نبود.

60 كاهن اعظم برخاست و در برابر همه از عیسی پرسید: «به این اتّهاماتی كه به تو نسبت می‌دهند، جوابی نمی‌دهی؟»

61 امّا او ساكت بود و هیچ جوابی نمی‌داد. باز كاهن اعظم از او پرسید: «آیا تو مسیح پسر خدای متبارک هستی؟»

62 عیسی گفت: «هستم و تو پسر انسان را خواهی دید كه در دستِ راستِ خدای قادر نشسته و بر ابرهای آسمان می‌آید.»

63 كاهن اعظم، گریبان خود را چاک زد و گفت: «دیگر چه احتیاجی به شاهدان هست؟

64 شما این كفر را شنیدید. رأی شما چیست؟» همه او را مستوجب اعدام دانستند.

65 بعضی‌ها آب دهان به رویش می‌انداختند و چشمهایش را بسته و با مشت او را می‌زدند و می‌گفتند: «از غیب بگو چه کسی تو را زد؟» نگهبانان هم او را كتک زدند.

پطرس عیسی را انکار می‌کند

66 پطرس هنوز در محوطهٔ پایین ساختمان بود كه یکی از كنیزان كاهن اعظم آمد

67 و او را دید كه خود را گرم می‌کند. به او خیره شد و گفت: «تو هم همراه عیسای ناصری بودی!»

68 پطرس منكر شده گفت: «من اصلاً نمی‌دانم و نمی‌فهمم تو چه می‌گویی.» بعد از آن، او به داخل دالان رفت و در همان موقع خروس بانگ زد.

69 آن كنیز باز هم او را دید و به اطرافیان گفت: «این هم یكی از آنهاست.»

70 پطرس باز هم انكار كرد. كمی بعد، اطرافیان به پطرس گفتند: «تو حتماً یکی از آنهایی، چون اهل جلیل هستی.»

71 امّا او به جان خود سوگند یاد كرد و گفت: «من این شخص را كه شما درباره‌اش صحبت می‌کنید، نمی‌شناسم.»

72 درست در همان وقت خروس برای دومین بار بانگ زد. پطرس به‌یاد آورد كه عیسی به او فرموده بود: «پیش از اینكه خروس دو مرتبه بانگ بزند، تو سه بار خواهی گفت كه مرا نمی‌شناسی.» و به گریه افتاد.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/MRK/14-5a3d861d49e9d46f1d5317e1cd2fb59c.mp3?version_id=181—

Categories
مرقس

مرقس 15

عیسی در برابر پیلاطس

1 همین‌که صبح شد، سران كاهنان به اتّفاق مشایخ و علما و تمام اعضای شورا، با عجله جلسه‌ای تشكیل دادند. آنها عیسی را با زنجیری بسته و به پیلاطس تحویل دادند.

2 پیلاطس از او پرسید: «آیا تو پادشاه یهود هستی؟» عیسی جواب داد: «همان است كه می‌گویی.»

3 سران كاهنان، اتّهامات زیادی به او نسبت دادند.

4 پیلاطس باز از او پرسید: «جوابی نداری؟ ببین چه اتّهامات زیادی به تو نسبت می‌دهند.»

5 امّا عیسی جوابی نداد، به طوری که باعث تعجّب پیلاطس شد.

حکم اعدام عیسی

6 در هر عید فصح پیلاطس بنا به خواهش مردم، یک زندانی را آزاد می‌کرد.

7 در آن زمان مردی معروف به «باراباس» همراه با یاغیانی كه در یک آشوب، مرتكب قتل شده بودند، در زندان بود.

8 مردم نزد پیلاطس رفتند و از او خواهش كردند كه طبق معمول این كار را برایشان انجام دهد.

9 پیلاطس از ایشان پرسید: «آیا می‌خواهید، پادشاه یهود را برای شما آزاد كنم؟»

10 چون او می‌دانست كه سران كاهنان از روی حسد عیسی را تسلیم کرده‌اند.

11 امّا سران كاهنان مردم را تحریک كردند كه از پیلاطس بخواهند «باراباس» را برایشان آزاد كند.

12 پیلاطس بار دیگر به ایشان گفت: «پس با مردی كه او را پادشاه یهودیان می‌نامید، چه كنم؟»

13 آنها در جواب با فریاد گفتند: «مصلوبش كن.»

14 پیلاطس پرسید: «چرا؟ مرتكب چه جنایتی شده است؟» امّا آنان شدیدتر فریاد می‌زدند: «مصلوبش كن!»

15 پس پیلاطس كه مایل بود، مردم را راضی نگه دارد «باراباس» را برای ایشان آزاد كرد و دستور داد عیسی را تازیانه زده، بسپارند تا مصلوب شود.

سربازان عیسی را مسخره می‌کنند

16 سربازان عیسی را به داخل محوطهٔ كاخ فرمانداری بردند و تمام گروهان را جمع كردند.

17 آنها ردای ارغوانی را به او پوشانیدند و تاجی از خار بافته و روی سرش گذاشتند

18 و به او ادای احترام كرده می‌گفتند: «سلام، ای پادشاه یهود.»

19 و با چوب بر سرش می‌زدند و به رویش آب دهان می‌انداختند. بعد پیش او زانو زده و تعظیم می‌کردند.

20 وقتی مسخرگی‌ها تمام شد، آنها لباس ارغوانی را از تنش درآورده و لباسهای خودش را به او پوشانیدند و او را بیرون بردند تا مصلوب كنند.

عیسی بر روی صلیب

21 آنان شخصی را به نام شمعون اهل قیروان، پدر اسكندر و روفس كه از صحرا به شهر می‌آمد و از آنجا می‌گذشت، مجبور كردند كه صلیب عیسی را حمل كند.

22 آنها عیسی را به محلی به نام «جلجتا» كه معنی آن «محل كاسهٔ سر» است بردند.

23 به او شرابی دادند كه آمیخته به دارویی به نام «مُر» بود، امّا او آن را قبول نكرد.

24 پس او را بر صلیب میخكوب كردند و لباسهایش را بین خود تقسیم نمودند و برای تعیین سهم هر یک، قرعه انداختند.

25 ساعت نُه صبح بود كه او را مصلوب كردند.

26 تقصیرنامه‌ای به این شرح برایش نوشتند: «پادشاه یهودیان»

27 دو نفر راهزن را نیز با او مصلوب كردند یکی در طرف راست و دیگری را در سمت چپ او. [

28 به این طریق آن كلامی كه می‌گوید: از خطاكاران محسوب شد، تحقّق یافت.]

29 کسانی‌که از آنجا می‌گذشتند، سرهایشان را تكان می‌دادند و با اهانت به عیسی می‌گفتند: «ای کسی‌که می‌خواستی معبد بزرگ را خراب كنی و در سه روز بسازی،

30 حالا از صلیب پایین بیا و خودت را نجات بده.»

31 همچنین سران كاهنان و علما نیز او را مسخره می‌کردند و به یكدیگر می‌گفتند: «دیگران را نجات می‌داد، امّا نمی‌تواند خود را نجات دهد.

32 حالا این مسیح، پادشاه اسرائیل، از صلیب پایین بیاید تا ما ببینیم و به او ایمان بیاوریم.» كسانی هم كه با او مصلوب شده بودند، به او اهانت می‌کردند.

مرگ عیسی

33 در وقت ظهر، تاریکی تمام آن سرزمین را فراگرفت و تا سه ساعت ادامه داشت.

34 در ساعت سه بعد از ظهر، عیسی با صدای بلند گفت: «ایلی، ایلی لما سبقتنی؟» یعنی «خدای من، خدای من، چرا مرا ترک كردی؟»

35 بعضی از حاضران وقتی این را شنیدند، گفتند: «نگاه كنید! او الیاس را صدا می‌کند!»

36 یکی از آنها دوید و اسفنجی را از شراب تُرشیده پُر كرد و روی نی گذاشت و به او داد تا بنوشد و گفت: «بگذارید ببینم، آیا الیاس می‌آید تا او را پایین بیاورد؟»

37 عیسی فریاد بلندی كشید و جان داد.

38 پردهٔ اندرون مقدّس معبد بزرگ از بالا تا پایین دو تكه شد.

39 سروانی كه در مقابل عیسی ایستاده بود، وقتی چگونگی مرگ او را دید، گفت: «حقیقتاً این مرد پسر خدا بود.»

40 در آنجا عدّه‌ای زن هم بودند كه از دور نگاه می‌کردند و در بین آنها مریم مجدلیه و مریم مادر یعقوب كوچک و یوشا و سالومه دیده می‌شدند.

41 این زنها وقتی عیسی در جلیل بود، به او گرویدند و او را كمک می‌کردند. بسیاری از زنهای دیگر نیز همراه او به اورشلیم آمده بودند.

کفن و دفن عیسی

42 غروب همان روز كه روز تدارک، یعنی پیش از روز سبت بود،

43 یوسف از اهل رامه، كه یکی از اعضای محترم شورای یهود و در انتظار ظهور پادشاهی خدا بود، با كمال شهامت نزد پیلاطس رفت و جسد عیسی را از او خواست.

44 پیلاطس باور نمی‌کرد كه عیسی به این زودی مرده باشد. پس به دنبال سروانی كه مأمور مصلوب كردن عیسی بود فرستاد و از او پرسید: «آیا او به همین زودی مرد؟»

45 وقتی پیلاطس از جانب سروان اطمینان یافت، به یوسف اجازه داد كه جنازه را ببرد.

46 یوسف، كتان لطیفی خرید و جنازه عیسی را پایین آورد و در آن پیچید و در مقبره‌ای كه از سنگ تراشیده شده بود، قرار داد و سنگی جلوی در آن غلطانید.

47 مریم مجدلیه و مریم مادر یوشا، دیدند كه عیسی كجا گذاشته شد.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/MRK/15-9a45d2cf1dbf664de3b7f21ce678a95d.mp3?version_id=181—

Categories
مرقس

مرقس 16

رستاخیز عیسی

1 پس از پایان روز سبت، مریم مجدلیه، مریم مادر یعقوب و سالومه روغنهای معطّری خریدند تا بروند و بدن عیسی را تدهین كنند.

2 و صبح زود روز یكشنبه، درست بعد از طلوع آفتاب، به سر قبر رفتند.

3 آنها به یكدیگر می‌گفتند: «چه کسی سنگ را برای ما از جلوی قبر خواهد غلطانید؟»

4 وقتی خوب نگاه كردند، دیدند كه سنگ بزرگ از جلوی قبر به عقب غلطانیده شده است.

5 پس به داخل مقبره رفتند و در آنجا مرد جوانی را دیدند كه در طرف راست نشسته و ردای سفید بلندی در برداشت. آنها متحیّر ماندند.

6 امّا او به آنان گفت: «تعجّب نكنید، شما عیسای ناصری مصلوب را می‌جویید. او زنده شده، دیگر در اینجا نیست، نگاه كنید اینجا، جایی است كه او را گذاشته بودند.

7 حالا بروید و به شاگردان او، همچنین به پطرس بگویید كه او پیش از شما به جلیل خواهد رفت و همان طوری که خودش به شما فرموده بود، او را در آنجا خواهید دید.»

8 آنها از مقبره بیرون آمدند و از سر قبر گریختند، چون ترس و وحشت آنها را فراگرفته بود و از ترس چیزی به کسی نگفتند.

ظهور عیسی به مریم مجدلیه

9 عیسی پس از رستاخیز خود، در سحر‌گاه روز اول هفته قبل از همه به مریم مجدلیه كه هفت دیو از او بیرون كرده بود، ظاهر شد.

10 مریم رفت و این خبر را به شاگردان كه غمگین و گریان بودند، رسانید.

11 امّا آنها باور نكردند كه عیسی زنده شده و به مریم ظاهر گشته است.

ظهور عیسی به دو حواری

12 پس از آن عیسی به طرز دیگری به دو نفر از آنها كه به بیرون شهر می‌رفتند، ظاهر شد.

13 آنان برگشتند و به سایرین خبر دادند، امّا آنها حرف ایشان را باور نمی‌کردند.

ظهور عیسی به یازده حواری

14 سرانجام عیسی به آن یازده حواری، در وقتی که آنها سر سفره نشسته بودند، ظاهر شد و بی‌ایمانی و سخت دلی آنها را در نپذیرفتن گفتهٔ کسانی‌که او را زنده دیده بودند، مورد سرزنش قرار داد.

15 پس به ایشان فرمود: «به تمام نقاط دنیا بروید و این مژده را به تمام مردم اعلام كنید.

16 کسی‌که ایمان می‌آورد و تعمید می‌گیرد نجات خواهد یافت، امّا کسی‌که ایمان نیاورد، محكوم خواهد شد.

17 به ایمانداران این نشانه‌های قدرت داده خواهد شد: آنها با ذكر نام من دیوها را بیرون خواهند كرد، به زبانهای تازه سخن خواهند گفت،

18 اگر مارها را بگیرند و یا زهر بخورند به ایشان آسیبی نخواهد رسید. دستهای خود را بر مریضان خواهند گذاشت و آنان شفا خواهند یافت.»

صعود عیسی به آسمان

19 عیسی خداوند، بعد از اینكه با آنها صحبت كرد، به عالم بالا برده شد و در سمت راست خدا نشست.

20 آنها رفتند و پیام خود را در همه‌جا اعلام می‌کردند و خداوند كارهای آنها را بركت می‌داد و پیام آنها را با معجزاتی كه انجام می‌شد، تأیید می‌‌نمود.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/MRK/16-0db9c6f62805d499bd48930a31291db5.mp3?version_id=181—