Categories
متّی

متّی 20

كارگران تاكستان

1 «پادشاهی آسمان مانند صاحب تاكستانی است كه یک روز صبح زود بیرون رفت تا برای تاكستان خود کارگرانی بگیرد

2 و بعد از آنكه آنها دربارهٔ مزد روزانه موافقت كردند، آنان را به سر كار فرستاد.

3 ساعت نه صبح باز بیرون رفت و افراد دیگری را دید كه بیكار در بازار ایستاده بودند.

4 به آنها گفت: ‘بروید و در تاكستان من كار كنید و من حق شما را به شما خواهم داد’ و آنها هم رفتند.

5 در وقت ظهر و همچنین ساعت سه بعد از ظهر باز بیرون رفت و مانند دفعات قبل عدّه‌ای را اجیر نمود.

6 او یک ساعت پیش از غروب آفتاب باز بیرون رفت و دستهٔ دیگری را در آنجا ایستاده دید، به آنان گفت: ‘چرا تمام روز اینجا بیكار ایستاده‌اید؟’

7 آنها جواب دادند: ‘چونكه هیچ‌کس به ما كاری نداده است’ پس او به آنان گفت: ‘بروید و در تاكستان من كار كنید.’

8 «وقتی غروب شد صاحب تاكستان به مباشر خود گفت: ‘كارگران را صدا كن و مزد همه را بده، از کسانی‌که آخر آمدند شروع كن و آخر همه به کسانی‌که اول آمدند.’

9 آنانی كه یک ساعت قبل از غروب شروع به كار كرده بودند نزد آمدند و هر یک مزد یک روز تمام را گرفت.

10 وقتی نوبت به كسانی رسید كه اول آمده بودند آنها انتظار داشتند از دیگران بیشتر بگیرند امّا به آنان به اندازهٔ دیگران داده شد.

11 وقتی كارگران مزد خود را گرفتند شكایت‌كنان به صاحب تاكستان گفتند:

12 ‘این کسانی‌که آخر همه آمده‌اند فقط یک ساعت كار کرده‌اند و تو آنان را با ما كه تمام روز در آفتاب سوزان كارهای سنگین را تحمّل کرده‌ایم در یک سطح قرار داده‌ای.’

13 آن مالک رو به یکی از آنها كرده گفت: ‘ای رفیق، من كه به تو ظلمی نکرده‌ام. مگر تو قبول نكردی كه با این مزد كار كنی؟

14 پس مزد خود را بردار و برو. من میل دارم به نفر آخر به اندازهٔ تو مزد بدهم.

15 آیا حق ندارم كه با پول خود مطابق میل خود عمل كنم؟ چرا به سخاوت من حسادت می‌کنی؟’

16 «به این ترتیب، آخرین، اولین و اولین، آخرین خواهند شد.»

سومین پیشگویی مرگ و قیام عیسی

17 وقتی عیسی به طرف اورشلیم می‌رفت، در راه دوازده شاگرد خود را به كناری برد و به آنان گفت:

18 «اكنون ما به اورشلیم می‌رویم و در آنجا پسر انسان به دست سران كاهنان و علما تسلیم خواهد شد و آنان او را به مرگ محكوم كرده

19 تحویل بیگانگان خواهند داد تا آنها او را استهزا نموده تازیانه بزنند و مصلوب كنند و او در روز سوم بار دیگر زنده خواهد شد.»

خواهش یک مادر

20 آنگاه مادر پسران زِبدی به اتّفاق فرزندان خود نزد عیسی آمده، تعظیم كرد و تقاضا نمود كه عیسی به او لطفی بنماید.

21 عیسی پرسید: «چه می‌خواهی؟» گفت: «قول بده كه در پادشاهی تو این دو پسر من یکی در دست راست تو و دیگری در دست چپ تو بنشیند.»

22 عیسی به آن دو برادر رو كرده گفت: «شما نمی‌دانید كه چه می‌خواهید. آیا می‌توانید جامی را كه من می‌نوشم بنوشید؟» آنها جواب دادند: «بلی، می‌توانیم»

23 عیسی به آنان گفت: «درست است، شما از جام من خواهید نوشید، امّا انتخاب کسانی‌که باید در دست راست و دست چپ من بنشینند با من نیست، زیرا كسانی در دست راست یا چپ من خواهند نشست كه پدر من قبلاً برایشان آماده كرده است.»

24 وقتی ده شاگرد دیگر از این موضوع باخبر شدند از آن دو برادر سخت رنجیدند.

25 پس عیسی آنان را نزد خود خوانده فرمود: «شما می‌دانید كه در این دنیا حكمرانان بر زیردستان خود آقایی می‌کنند و رهبرانشان به آنان زور می‌گویند.

26 امّا در میان شما نباید چنین باشد، بلكه هرکه می‌خواهد در بین شما بزرگ باشد، باید خادم همه گردد

27 و هرکه بخواهد بالاتر از همه شود باید غلام همه باشد.

28 پسر انسان نیز نیامد تا خدمت شود، بلكه تا خدمت كند و جان خود را در راه بسیاری فدا سازد.»

شفای دو كور

29 وقتی عیسی و شاگردانش شهر اریحا را ترک می‌کردند جمعیّت بزرگی به دنبال او رفت.

30 در كنار راه دو نفر كور نشسته بودند و چون شنیدند كه عیسی از آنجا می‌گذرد فریاد زده گفتند: «ای آقا، ای پسر داوود، بر ما رحم كن.»

31 مردم آنان را سرزنش كرده و به آنها می‌گفتند كه ساكت شوند. امّا آن دو نفر بیشتر فریاد كرده می‌گفتند: «ای آقا، ای پسر داوود، به ما رحم كن.»

32 عیسی ایستاد و آن دو مرد را صدا كرده پرسید: «چه می‌خواهید برایتان انجام دهم؟»

33 آنها گفتند: «ای آقا، ما می‌خواهیم كه چشمان ما باز شود.»

34 عیسی متأثر شده چشمان آنان را لمس كرد و آنها فوراً بینایی خود را بازیافتند و به دنبال او رفتند.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/MAT/20-6c299a86bd1091f47040dc436e0ca7e1.mp3?version_id=181—

Categories
متّی

متّی 21

ورود مظفّرانهٔ عیسی به اورشلیم

1 وقتی عیسی و شاگردان به نزدیكی اورشلیم و به دهكدهٔ بیت‌فاجی واقع در كوه زیتون رسیدند عیسی دو نفر از شاگردان خود را فرستاد

2 و به آنها گفت: «به دهكدهٔ مقابل بروید. نزدیک دروازهٔ آن، الاغی را با كرّه‌اش بسته خواهید یافت. آنها را باز كنید و نزد من بیاورید.

3 اگر كسی به شما حرفی زد بگویید كه خداوند به آنها احتیاج دارد و او به شما اجازه خواهد داد كه آنها را فوراً بیاورید.»

4 به این وسیله پیشگویی نبی تحقّق یافت كه می‌فرماید:

5 به دختر صهیون بگویید:

«این پادشاه توست كه بر الاغی نشسته

و بر كره چارپایی سوار است

و با فروتنی نزد تو می‌آید.»

6 آن دو شاگرد رفتند و آنچه به آنها گفته شده بود، انجام دادند

7 و آن الاغ و كرّ‌ه‌‌اش را آوردند و آنگاه رداهای خود را بر پشت آنها انداختند و عیسی سوار شد.

8 جمعیّت زیادی جاده را با رداهای خود فرش كردند و بعضی، شاخه‌های درختان را می‌بریدند و در راه می‌گسترانیدند.

9 آنگاه جمعیّتی كه از جلو می‌رفتند و آنها كه از عقب می‌آمدند فریاد می‌زدند و می‌گفتند: «سپاس باد بر پسر داوود! مبارک باد آن کسی‌که به نام خداوند می‌آید! خدای متعال او را مبارک سازد!»

10 همین‌که عیسی وارد اورشلیم شد تمام مردم شهر به هیجان آمدند و عدّه‌ای می‌پرسیدند: «این شخص كیست؟»

11 جمعیّت پاسخ می‌دادند: «این عیسی نبی است كه از ناصرهٔ جلیل آمده است.»

عیسی در معبد بزرگ اورشلیم

12 آنگاه عیسی به داخل معبد بزرگ رفت و همهٔ كسانی را كه در صحن معبد بزرگ به خرید و فروش اشتغال داشتند، بیرون راند. او میزهای صرّافان و جایگاههای كبوتر فروشان را واژگون ساخت

13 و به آنان گفت: «کتاب‌مقدّس می‌فرماید: ‘معبد بزرگ من نمازخانه خوانده‌ خواهد شد، امّا شما آن را کمینگاه دزدان ساخته‌اید.’»

14 نابینایان و مفلوجان در معبد بزرگ به نزد او آمدند و او آنها را شفا داد.

15 سران كاهنان و علما وقتی عجایب عیسی را دیدند و شنیدند كه كودكان در معبد بزرگ فریاد می‌زدند «سپاس باد بر پسر داوود» خشمگین شدند.

16 آنها از عیسی پرسیدند: «آیا می‌شنوی اینها چه می‌گویند؟» عیسی جواب داد: «بلی می‌شنوم! مگر نخوانده‌اید كه كودكان و شیرخوارگان را می‌آموزی تا زبان آنها به حمد و ثنای تو بپردازند؟»

17 آنگاه آنان را ترک كرد و از شهر خارج شد و به بیت‌عنیا رفت و شب را در آنجا گذرانید.

عیسی درخت انجیر را نفرین می‌کند

18 صبح روز بعد، وقتی عیسی به شهر برگشت گرسنه شد

19 و در كنار جاده درخت انجیری دیده به طرف آن رفت امّا جز برگ چیزی در آن نیافت پس آن درخت را خطاب كرده فرمود: «تو دیگر هرگز ثمر نخواهی آورد» و آن درخت در همان لحظه خشک شد.

20 شاگردان از دیدن آن تعجّب كرده پرسیدند: «چرا این درخت به این زودی خشک شد؟»

21 عیسی در پاسخ به آنان گفت: «یقین بدانید كه اگر ایمان داشته باشید و شک نكنید، نه تنها قادر خواهید بود آنچه را كه نسبت به این درخت انجام شد انجام دهید، بلكه اگر به این كوه بگویید كه از جای خود كنده و به دریا پرتاب شود چنین خواهد شد

22 و هرچه با ایمان در دعا طلب كنید خواهید یافت.»

اختیار و اقتدار عیسی

23 عیسی وارد معبد بزرگ شد و به تعلیم مردم پرداخت. سران كاهنان و مشایخ نزد او آمده پرسیدند: «با چه اجازه‌ای دست به چنین كارهایی می‌زنی و چه کسی این اختیار را به تو داده است؟»

24 عیسی در جواب به آنها گفت: «من از شما سؤالی می‌کنم، اگر به آن جواب بدهید من هم به شما خواهم گفت كه با چه اجازه‌ای این كارها را می‌کنم.

25 آیا تعمید یحیی از جانب خدا بود و یا از جانب انسان؟»

بر سر این موضوع در میان آنها بحثی درگرفت، می‌گفتند: «اگر بگوییم از جانب خداست او خواهد گفت چرا به او ایمان نیاوردید؟

26 و اگر بگوییم از جانب انسان است، از مردم می‌ترسیم، زیرا همه یحیی را یک نبی می‌دانند.»

27 از این رو در جواب عیسی گفتند: «ما نمی‌دانیم» عیسی فرمود: «پس من هم به شما نخواهم گفت كه به چه اجازه‌ای این كارها را می‌کنم.»

مَثَل دو پسر

28 «عقیدهٔ شما در این خصوص چیست؟ شخصی دو پسر داشت. او نزد پسر بزرگ خود رفت و به او گفت: ‘پسرم، امروز به تاكستان برو و در آنجا كار كن.’

29 آن پسر جواب داد: ‘من نمی‌روم’ امّا بعد پشیمان شد و رفت.

30 آنگاه پدر نزد دومی آمد و همین را به او گفت او پاسخ داد: ‘اطاعت می‌کنم. ای آقا’ امّا هرگز نرفت.

31 کدام‌یک از این دو نفر بر طبق میل پدر رفتار كرد؟» گفتند: «اولی» پس عیسی جواب داد: «بدانید كه باجگیران و فاحشه‌ها قبل از شما به پادشاهی خدا وارد خواهند شد

32 زیرا یحیی آمد و راه صحیح زندگی را به شما نشان داد و شما سخنان او را باور نكردید ولی باجگیران و فاحشه‌ها باور كردند و شما حتّی بعد از دیدن آن هم توبه نكردید و به او ایمان نیاوردید.»

مَثَل باغبانان شریر

33 «به مَثَل دیگری گوش دهید: مالكی بود كه تاكستانی احداث كرد و دور آن دیواری كشید و در آن چَرخُشتی كند و یک بُرج دیده‌بانی هم برای آن ساخت، آنگاه آن را به باغبانان سپرد و خود به مسافرت رفت.

34 هنگامی‌كه موسم چیدن انگور رسید، خادمان خود را نزد باغبانان فرستاد تا انگور را تحویل بگیرند.

35 امّا باغبانان، خادمان او را گرفته، یکی را كتک زدند و دیگری را كشتند و سومی را سنگسار كردند.

36 صاحب باغ بار دیگر عدّهٔ بیشتری از خادمان خود را فرستاد. با آنان نیز به همان‌طور رفتار كردند.

37 سرانجام پسر خود را نزد باغبانان فرستاده گفت: ‘آنان احترام پسرم را نگاه خواهند داشت.’

38 امّا وقتی باغبانان پسر را دیدند به یكدیگر گفتند: ‘این وارث است. بیایید او را بكشیم و میراثش را تصاحب كنیم.’

39 پس او را گرفته و از تاكستان بیرون انداخته، به قتل رسانیدند.

40 هنگامی‌که صاحب تاكستان بیاید با باغبانان چه خواهد كرد؟»

41 آنها جواب دادند: «آن مردان شریر را به عقوبت شدیدی خواهد رسانید و تاكستان را به دست باغبانان دیگری می‌سپارد تا هروقت موسم میوه برسد، سهم او را بدهند.»

42 آنگاه عیسی به آنان فرمود: «آیا تا كنون در كلام خدا نخوانده‌اید:

‘آن سنگی كه بنّایان رد كردند

اکنون مهمترین سنگ بنا شده است.

این كار خداوند است؛

و به نظر ما عجیب است.’

43 «بنابراین به شما می‌گویم كه پادشاهی خدا از شما گرفته و به امّتی داده خواهد شد كه ثمراتی شایسته به بار آورد. [

44 اگر كسی بر روی این سنگ بیفتد خرد خواهد شد و هرگاه آن سنگ بر روی كسی بیفتد او را به غبار مبدّل خواهد ساخت.]»

45 وقتی سران كاهنان و فریسیان مثلهای او را شنیدند فهمیدند كه عیسی به آنها اشاره می‌کند.

46 آنها خواستند او را دستگیر كنند امّا از مردم كه عیسی را نبی می‌دانستند، می‌ترسیدند.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/MAT/21-d7c9f30d0856966cb501812bb56c9d69.mp3?version_id=181—

Categories
متّی

متّی 22

مَثَل جشن عروسی

1 عیسی باز هم برای مردم مَثَلی آورده گفت:

2 «پادشاهی آسمان مانند پادشاهی است كه برای عروسی پسر خود، جشنی ترتیب داد.

3 او نوكران خود را فرستاد تا به دعوت شدگان بگویند که در جشن حاضر شوند، امّا آنها نخواستند بیایند.

4 پادشاه بار دیگر عدّه‌ای را فرستاده به آنها فرمود كه به دعوت شدگان بگویند: ‘به جشن عروسی بیایید، چون ضیافتی كه ترتیب داده‌ام آماده است، گاوها و پرواریهای خود را سر بریده و همه‌چیز را آماده کرده‌ام.’

5 امّا دعوت شدگان به دعوت او اعتنایی نكردند و مشغول كار خود شدند. یكی به مزرعهٔ خود رفت و دیگری به كسب و كار خود پرداخت

6 درحالی‌که دیگران، نوكران پادشاه را گرفته، زدند و آنها را كشتند.

7 وقتی پادشاه این را شنید، غضبناک شد و سربازان خود را فرستاد و آنها قاتلان را كشتند و شهرشان را آتش زدند.

8 آنگاه پادشاه به نوكران خود گفت: ‘جشن عروسی آماده است، امّا کسانی‌که دعوت كرده بودم، لایق نبودند.

9 پس به کوچه‌ها و خیابانها بروید و هرکه را یافتید به عروسی دعوت كنید.’

10 آنان رفته و هرکه را پیدا كردند -‌چه نیک و چه بد- با خود آوردند و به این ترتیب تالار از مهمانان پر شد.

11 «هنگامی‌که پادشاه وارد شد تا مهمانان را ببیند مردی را دید كه لباس عروسی بر تن نداشت.

12 پادشاه از او پرسید: ‘ای دوست، چطور بدون لباس عروسی به اینجا آمده‌ای؟’ او ساكت ماند.

13 پس پادشاه به ملازمان خود گفت: ‘دست و پای او را ببندید و او را بیرون در تاریكی بیندازید در جایی‌که گریه و دندان بر دندان ساییدن وجود دارد.’

14 «زیرا دعوت شدگان بسیارند امّا برگزیدگان كم هستند.»

مسئلهٔ مالیات

15 آنگاه فریسیان نقشه كشیدند كه چطور عیسی را با سخنان خودش به دام بیندازند.

16 آنها چند نفر از پیروان خود را به اتّفاق عدّه‌ای از هواداران هیرودیس به نزد عیسی فرستاده گفتند: «ای استاد، ما می‌دانیم كه تو مرد راستگویی هستی. چون به ظاهر انسان توجّهی نداری و راه خدا را بدون بیم و هراس از انسان، با راستی تعلیم می‌دهی،

17 پس به ما بگو عقیدهٔ تو در این باره چیست؟ آیا دادن مالیات به امپراتور روم جایز است یا نه؟»

18 عیسی به نیرنگ آنان پی برد و به آنان فرمود: «ای ریاكاران، چرا می‌خواهید مرا امتحان كنید؟

19 سکّه‌ای را كه با آن مالیات خود را می‌پردازید به من نشان دهید.»

آنها یک سکّهٔ نقره به او دادند.

20 عیسی پرسید: «این تصویر و عنوان مال كیست؟»

21 آنها جواب دادند: «مال قیصر.» عیسی به آنان فرمود: «پس آنچه را كه مال قیصر است به قیصر و آنچه را كه مال خداست به خدا بدهید.»

22 آنها كه از این پاسخ مات و مبهوت مانده بودند، از آنجا بلند شده رفتند و عیسی را تنها گذاشتند.

مسئلهٔ رستاخیز مردگان

23 همان روز صدوقیان كه منكر رستاخیز مردگان هستند نزد او آمدند و از او سؤال نمودند:

24 «ای استاد، موسی گفته است كه هرگاه شخصی بدون فرزند بمیرد برادرش باید با زن او ازدواج كند و برای او فرزندانی به وجود آورد.

25 باری، در بین ما هفت برادر بودند، اولی ازدواج كرد و قبل از آنكه دارای فرزندی شود، مُرد و همسر او به برادرش واگذار شد.

26 همین‌طور دومی و سومی تا هفتمی با آن زن ازدواج كردند و بدون فرزند مُردند.

27 آن زن هم بعد از همه مرد.

28 پس در روز قیامت آن زن همسر کدام‌یک از آنها خواهد بود زیرا همهٔ آنان با او ازدواج كرده بودند؟»

29 عیسی جواب داد: «شما در اشتباهید! نه از كلام خدا چیزی می‌دانید و نه از قدرت او!

30 در روز رستاخیز کسی نه زن می‌گیرد و نه شوهر می‌کند، بلكه همه در آن عالم مانند فرشتگان آسمانی هستند.

31 امّا در خصوص رستاخیز مردگان، آیا نخوانده‌اید كه خود خدا به شما چه فرموده است؟

32 او فرموده است: ‘من خدای ابراهیم، خدای اسحاق و خدای یعقوب هستم.’ خدا خدای مردگان نیست، بلكه خدای زندگان است.»

33 مردم كه این را شنیدند، از تعالیم او مات و مبهوت شدند.

حكم اعظم

34 وقتی فریسیان شنیدند كه عیسی صدوقیان را مُجاب كرده است، دور او را گرفتند

35 و یک نفر از آنها كه معلّم شریعت بود از روی امتحان از عیسی سؤالی نموده گفت:

36 «ای استاد، کدام‌یک از احكام شریعت از همه بزرگتر است؟»

37 عیسی جواب داد: «خداوند، خدای خود را با تمام دل و تمام جان و تمام عقل خود دوست بدار.

38 این اولین و بزرگترین حكم شریعت است.

39 دومین حكمی كه به همان اندازه مهم است شبیه اولی است، یعنی همسایه‌ات را مانند جان خود دوست بدار.

40 در این دو حكم تمام تورات و نوشته‌های انبیا‌ خلاصه شده است.»

مسیح كیست؟

41 عیسی از آن فریسیانی كه اطراف او ایستاده بودند پرسید:

42 «عقیدهٔ شما دربارهٔ مسیح چیست؟ او فرزند كیست؟» آنها جواب دادند: «او فرزند داوود است.»

43 عیسی از آنها پرسید: «پس چطور است كه داوود با الهام از جانب خدا او را خداوند می‌خواند؟ زیرا داوود می‌گوید:

44 ‘خداوند به خداوند من گفت:

بر دست راست من بنشین

تا دشمنانت را زیر پای تو اندازم.’

45 او چطور می‌تواند فرزند داوود باشد درصورتی كه خود داوود او را خداوند می‌خواند؟»

46 هیچ‌کس نتوانست در جواب او سخنی بگوید و از آن روز به بعد دیگر کسی جرأت نكرد از او سؤالی بپرسد.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/MAT/22-79f7f63b63e7b263afd944b0998b7d2c.mp3?version_id=181—

Categories
متّی

متّی 23

كارهای غلط فریسیان و علما

1 آنگاه عیسی به مردم و شاگردان خود گفت:

2 «چون علما و فریسیان بر كرسی موسی نشسته‌اند،

3 شما باید به هرچه آنها می‌گویند گوش دهید و مطابق آن عمل نمایید امّا از کارهای آنان پیروی نكنید، زیرا خود آنها آنچه می‌گویند، نمی‌کنند.

4 آنها بارهای سنگین را می‌بندند و بر دوش مردم می‌گذارند درحالی‌که خودشان حاضر نیستند برای بلند كردن آن بار حتّی انگشت خود را تكان دهند.

5 هرچه می‌کنند برای تظاهر و خودنمایی است. دعاهای بسته شده به بازو و پیشانی خود را قطورتر و دامن ردای خویش را پهن‌تر می‌سازند.

6 آنها دوست دارند در صدر مجالس بنشینند و در کنیسه‌ها بهترین جا را داشته باشند

7 و مردم در کوچه‌ها به آنها سلام نمایند و آنها را ‘استاد’ خطاب كنند.

8 امّا شما نباید ‘استاد’ خوانده شوید، زیرا شما یک استاد دارید و همهٔ شما برادر هستید.

9 هیچ‌کس را بر روی زمین پدر نخوانید، زیرا شما یک پدر دارید، یعنی همان پدر آسمانی.

10 و نباید ‘پیشوا’ خوانده شوید زیرا شما یک پیشوا دارید كه مسیح است.

11 کسی در میان شما از همه بزرگتر است كه خادم همه باشد.

12 زیرا هرکه خود را بزرگ سازد حقیر خواهد شد و هرکه خود را فروتن سازد به بزرگی خواهد رسید.

عیسی ریاكاری آنان را محكوم می‌کند

13 «وای بر شما ای علما و فریسیان ریاكار! شما درهای پادشاهی آسمان را بر روی مردم می‌بندید، خودتان وارد نمی‌شوید و دیگران را هم كه می‌خواهند وارد شوند، باز می‌دارید. [

14 وای بر شما ای علما و فریسیان ریاكار، شما مال بیوه زنها را می‌بلعید و حال آنكه محض خودنمایی نماز خود را طول می‌دهید، به این جهت شما شدید‌ترین كیفرها را خواهید دید.]

15 «وای بر شما ای علما و فریسیان ریاكار، شما دریا و خشكی را طی می‌كنید تا کسی را پیدا كنید كه دین شما را بپذیرد. و وقتی‌که موفّق شدید، او را دو برابر بدتر از خودتان سزاوار جهنّم می‌سازید.

16 «وای بر شما ای راهنمایان كور، شما می‌گویید: اگر کسی به معبد بزرگ سوگند بخورد چیزی نیست، امّا اگر به طلاهای معبد بزرگ سوگند بخورد، موظّف است به سوگند خود وفا كند.

17 ای احمقان و ای كوران، كدام مهمتر است، طلا، یا معبد بزرگ كه طلا را تقدیس می‌كند؟

18 شما می‌گویید: هرگاه کسی به قربانگاه سوگند بخورد چیزی نیست امّا اگر به هدایایی كه در قربانگاه قرار دارد، سوگند بخورد موظّف است به آن عمل كند.

19 ای كوران! كدام مهمتر است، هدایا، یا قربانگاهی كه هدایا را تقدیس می‌كند؟

20 کسی‌که به قربانگاه سوگند یاد می‌كند به آن و به هرچه بر روی آن است، سوگند می‌خورد

21 و کسی‌که به معبد بزرگ سوگند می‌خورد به آن و به خدایی كه در آن ساكن است، سوگند خورده است.

22 و هرگاه کسی به آسمان سوگند بخورد، به تخت خدا و آن‌کس كه بر آن می‌نشیند سوگند خورده است.

23 «وای بر شما ای علما و فریسیان ریاكار، شما از نعناع و شوید و زیره ده‌یک می‌دهید، امّا مهمترین احكام شریعت را كه عدالت و رحمت و صداقت است، نادیده گرفته‌اید. شما باید اینها را انجام دهید و در عین حال از انجام سایر احكام نیز غفلت نكنید.

24 ای راهنمایان كور كه پشه را صافی می‌کنید و شتر را می‌بلعید.

25 «وای بر شما ای علما و فریسیان ریاكار، شما بیرون پیاله و بشقاب را پاک می‌کنید درحالی‌که درون آن از ظلم و ناپرهیزی پُر است

26 ای فریسی كور، اول درون پیاله را پاک كن كه در آن صورت بیرون آن هم پاک خواهد بود.

27 «وای بر شما ای علما و فریسیان ریاكار، شما مثل مقبره‌های سفید شده‌ای هستید كه ظاهری زیبا دارند، امّا داخل آنها پر از استخوانهای مردگان و انواع كثافات است!

28 شما هم همین‌طور ظاهراً مردمانی درستكار ولی در باطن پر از ریاكاری و شرارت هستید.

پیشگویی عقوبت آنان

29 «وای بر شما ای علما و فریسیان ریاكار، شما مقبره‌های انبیا را می‌سازید و بناهایی را كه به یادبود مقدّسین ساخته شده، تزئین می‌کنید

30 و می‌گویید: ‘اگر ما در زمان نیاکان خود زنده بودیم، هرگز با آنان در قتل انبیا شركت نمی‌کردیم.’

31 به این ترتیب تصدیق می‌کنید كه فرزندان کسانی هستید كه انبیا را به قتل رسانیده‌اند.

32 پس بروید و آنچه را كه نیاکانتان شروع كردند به اتمام رسانید.

33 ای ماران، ای افعی‌زادگان، شما چگونه از مجازات دوزخ می‌گریزید؟

34 به این جهت من انبیا و حكما و علما را برای شما می‌فرستم، امّا شما بعضی را می‌کشید و مصلوب می‌کنید و بعضی را هم در كنیسه‌هایتان تازیانه می‌زنید و شهر به شهر می‌رانید

35 و از این جهت خون همهٔ نیک‌مردان خدا كه بر زمین ریخته شده، برگردن شما خواهد بود، از هابیل معصوم گرفته تا زكریا فرزند برخیا كه او را در بین اندرون مقدّس معبد بزرگ و قربانگاه كشتید.

36 در حقیقت به شما می‌گویم گناه تمام این كارها به گردن این نسل خواهد بود.

محبّت عیسی به اورشلیم

37 «ای اورشلیم، ای اورشلیم، ای شهری كه انبیا را به قتل رسانیدی و رسولانی را كه به نزد تو فرستاده شدند سنگسار كردی! چه بسیار اوقاتی كه آرزو كردم مانند مرغی كه جوجه‌های خود را زیر پر و بال خود جمع می‌کند، فرزندان تو را به دور خود جمع كنم؛ امّا تو نخواستی.

38 اكنون خانهٔ شما متروک به شما واگذار خواهد شد!

39 و بدانید كه دیگر هرگز مرا نخواهید دید تا روزی كه بگویید: مبارک است کسی‌که به نام خدا می‌آید.»

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/MAT/23-6b487b829594ca047c13a1567fa03c9e.mp3?version_id=181—

Categories
متّی

متّی 24

پیشگویی خرابی معبد بزرگ اورشلیم

1 درحالی‌که عیسی از معبد بزرگ خارج می‌شد، شاگردانش توجّه او را به بناهای معبد بزرگ جلب نمودند.

2 عیسی به آنها گفت: «آیا این بناها را نمی‌بینید؟ یقین بدانید كه هیچ سنگی از آن بر سنگ دیگر باقی نخواهد ماند، بلكه همه فرو خواهند ریخت.»

سختی‌ها و زحمات

3 وقتی عیسی در روی كوه زیتون نشسته بود، شاگردانش نزد او آمدند و به طور محرمانه به او گفتند: «به ما بگو، چه زمانی این امور واقع خواهد شد؟ و نشانهٔ آمدن تو و رسیدن آخر زمان چه خواهد بود؟»

4 عیسی جواب داد: «مواظب باشید كه کسی شما را گمراه نسازد.

5 زیرا بسیاری به نام من خواهند آمد و خواهند گفت: ‘من مسیح هستم.’ و بسیاری را گمراه خواهند كرد.

6 زمانی می‌آید كه شما صدای جنگها را از نزدیک و اخبار مربوط به جنگ در جایهای دور را خواهید شنید. هراسان نشوید، چنین وقایعی باید رخ دهد، امّا پایان كار هنوز نرسیده است.

7 زیرا ملّتی با ملّت دیگر و دولتی با دولت دیگر جنگ خواهد كرد و قحطی‌ها و زمین لرزه‌ها در همه‌جا پدید خواهد آمد.

8 اینها همه مثل آغاز درد زایمان است.

9 «در آن وقت شما را برای شكنجه و كشتن تسلیم خواهند نمود و تمام جهانیان به‌خاطر ایمانی كه به من دارید، از شما متنفّر خواهند بود

10 و بسیاری ایمان خود را از دست خواهند داد و یكدیگر را تسلیم دشمن نموده، از هم متنفّر خواهند شد.

11 انبیای دروغین زیادی برخواهند خاست و بسیاری را گمراه خواهند نمود.

12 و شرارت به قدری زیاد می‌شود كه محبّت آدمیان نسبت به یكدیگر سرد خواهد شد.

13 امّا هرکس تا آخر پایدار بماند نجات خواهد یافت

14 و این مژدهٔ پادشاهی الهی در سراسر عالم اعلام خواهد شد تا برای همهٔ ملّتها شهادتی باشد و آنگاه پایان كار فرا می‌رسد.

وحشت عظیم

15 «پس هرگاه آن وحشت عظیمی را كه دانیال نبی از آن سخن گفت در مكان مقدّس ایستاده ببینید (خواننده خوب توجّه كند که منظور این قسمت چیست)

16 کسانی‌که در یهودیه هستند، باید به کوهها بگریزند.

17 اگر کسی روی بام خانه‌ای باشد، نباید برای بردن اسباب خود به پایین بیاید

18 و اگر کسی در مزرعه باشد، نباید برای بردن لباس خود به خانه برگردد.

19 آن روزها برای زنهای آبستن و شیرده چقدر وحشتناک خواهد بود!

20 دعا كنید كه وقت فرار شما در زمستان و یا در روز سبت نباشد،

21 زیرا در آن وقت مردم به چنان رنج و عذاب سختی گرفتار خواهند شد كه از ابتدای عالم تا آن وقت هرگز نبوده و بعد از آن هم دیگر نخواهد بود.

22 اگر خدا آن روزها را كوتاه نمی‌کرد، هیچ جانداری جان سالم به در نمی‌برد. امّا خدا به‌خاطر برگزیدگان خود آن روزها را كوتاه خواهد ساخت.

23 «در آن زمان اگر کسی به شما بگوید ‘نگاه كن! مسیح اینجا یا آنجاست’ آن را باور نكنید.

24 زیرا اشخاص بسیاری پیدا خواهند شد كه به دروغ ادّعا می‌کنند، مسیح یا نبی هستند و نشانه‌ها و عجایب بزرگی انجام خواهند داد به طوری كه اگر ممكن بود، حتّی برگزیدگان خدا را هم گمراه می‌کردند.

25 توجّه كنید، من قبلاً شما را آگاه ساخته‌ام.

26 «اگر به شما بگویند كه او در بیابان است، به آنجا نروید و اگر بگویند كه او درون خانه است، باور نكنید.

27 ظهور پسر انسان مانند ظاهر شدن برق درخشان از آسمان است كه وقتی از شرق ظاهر شود تا غرب را روشن می‌سازد.

28 هرجا لاشه‌ای باشد، لاشخوران در آنجا جمع می‌شوند!

ظهور پسر انسان

29 «به محض آنكه مصیبت آن روزها به پایان برسد، خورشید تاریک خواهد شد و ماه دیگر نور نخواهد داد، ستارگان از آسمان فرو خواهند ریخت و قدرتهای آسمانی متزلزل خواهند شد.

30 پس از آن، علامت پسر انسان در آسمان ظاهر می‌شود و همهٔ ملل عالم سوگواری خواهند كرد و پسر انسان را خواهند دید كه با قدرت و جلال عظیم بر ابرهای آسمان می‌آید.

31 شیپور بزرگ به صدا خواهد آمد و او فرشتگان خود را می‌فرستد تا برگزیدگان خدا را از چهار گوشهٔ جهان و از کرانه‌های فلک جمع كنند.

درسی از درخت انجیر

32 «از درخت انجیر درسی بیاموزید: هر وقت شاخه‌های آن جوانه می‌زنند و برگ می‌آورند، شما می‌دانید كه تابستان نزدیک است.

33 به همان طریق وقتی تمام این چیزها را می‌‌بینید بدانید كه آخر كار نزدیک، بلكه بسیار نزدیک است.

34 بدانید تا تمام این چیزها واقع نشود، مردمان این نسل نخواهند مُرد.

35 آسمان و زمین از بین خواهند رفت، امّا سخنان من هرگز از بین نخواهد رفت.

هیچ‌کس از آن روز و ساعت خبر ندارد

36 «هیچ‌کس غیراز پدر از آن روز و ساعت خبر ندارد، حتّی پسر و فرشتگان آسمانی هم از آن بی‌خبرند.

37 زمان ظهور پسر انسان درست مانند روزگار نوح خواهد بود.

38 در روزهای قبل از توفان یعنی تا روزی كه نوح به داخل كشتی رفت، مردم می‌خوردند و می‌نوشیدند و ازدواج می‌کردند

39 و چیزی نمی‌فهمیدند تا آنكه سیل آمد و همه را از بین برد. ظهور پسر انسان نیز همین‌طور خواهد بود.

40 از دو نفر كه در مزرعه هستند، یكی را می‌برند و دیگری را می‌گذارند

41 و از دو زن كه دستاس می‌کنند یكی را می‌برند و دیگری را می‌گذارند.

42 پس بیدار باشید، زیرا نمی‌دانید در چه روزی مولای شما می‌آید.

43 به‌خاطر داشته باشید: اگر صاحبخانه می‌دانست كه دزد در چه ساعت از شب می‌آید، بیدار می‌ماند و نمی‌گذاشت دزد وارد خانه‌اش بشود.

44 پس شما باید همیشه آماده باشید، زیرا پسر انسان در ساعتی كه انتظار ندارید خواهد آمد.

غلام امین

45 «كیست آن غلام امین و دانا كه اربابش او را به سرپرستی خادمان خانهٔ خود گمارده باشد تا در وقت مناسب جیرهٔ آنان را بدهد.

46 خوشا به حال آن غلام، اگر وقتی اربابش بر می‌گردد او را در حال انجام وظیفه ببیند.

47 بدانید كه اربابش ادارهٔ تمام مایملک خود را به عهدهٔ او خواهد گذاشت.

48 امّا اگر غلام شریر باشد و بگوید كه، آمدن ارباب من طول خواهد كشید

49 و به اذیّت و آزار غلامان دیگر بپردازد و با میگساران به خوردن و نوشیدن مشغول شود،

50 در روزی كه او انتظار ندارد و در وقتی‌که او نمی‌داند، اربابش خواهد آمد

51 و او را تکه‌تکه كرده، به سرنوشت ریاكاران گرفتار خواهد ساخت در جایی‌که گریه و دندان بر دندان ساییدن وجود دارد.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/MAT/24-093a14a8837ce22ef4b38473279f41ed.mp3?version_id=181—

Categories
متّی

متّی 25

مَثَل ده دختر جوان

1 «در آن روز پادشاهی آسمان مثل ده دختر جوان خواهد بود كه چراغهای خود را برداشته به استقبال داماد رفتند.

2 پنج نفر از آنان دانا و پنج نفر نادان بودند.

3 دختران نادان چراغهای خود را با خود برداشتند ولی با خود هیچ روغن نبردند،

4 امّا دختران دانا چراغهای خود را با ظرفهای پر از روغن بردند.

5 چون داماد در آمدن تأخیر كرد، همگی خوابشان برد.

6 «در نیمهٔ شب فریاد کسی شنیده شد كه می‌گفت: ‘داماد می‌آید، به پیشواز او بیایید’

7 وقتی دختران این را شنیدند، همه برخاسته چراغهایشان را حاضر كردند.

8 دختران نادان به دختران دانا گفتند: ‘چراغهای ما در حال خاموش شدن است، مقداری از روغن خودتان را به ما بدهید.’

9 آنها گفتند: ‘خیر، برای همهٔ ما کافی نیست، بهتر است شما نزد فروشندگان بروید و مقداری روغن برای خودتان بخرید.’

10 وقتی آنها رفتند روغن بخرند، داماد وارد شد. کسانی‌که آماده بودند با او به مجلس عروسی وارد شدند و در بسته شد.

11 بعد كه آن پنج دختر دیگر برگشتند، فریاد زدند: ‘‌ای آقا، ای آقا در را به روی ما باز كن’

12 امّا او جواب داد: ‘‌به شما می‌گویم كه اصلاً شما را نمی‌شناسم.’

13 پس بیدار باشید زیرا شما از روز و ساعت این واقعه خبر ندارید.

مَثَل سه غلام

14 «پادشاهی آسمان مانند مردی است كه می‌‌خواست سفر كند. پس غلامان خود را خوانده، تمام ثروتش را به آنان سپرد

15 و به هر یک به نسبت توانایی‌اش چیزی داد به یکی پنج هزار سکّهٔ طلا، به دیگری دو هزار سکّهٔ طلا، و به سومی هزار سکّهٔ طلا و پس از آن به سفر رفت.

16 مردی كه پنج هزار سکّهٔ طلا داشت زود رفت و با آنها تجارت كرد و پنج هزار سکّهٔ طلا سود برد.

17 همچنین آن مردی كه دو هزار سکّهٔ طلا داشت دو هزار سکّهٔ دیگر سود آورد.

18 امّا آن مردی كه هزار سکّهٔ طلا به او داده شده بود رفت و زمین را كَند و پول ارباب خود را پنهان كرد.

19 «بعد از مدّت زیادی ارباب برگشت و با آنها به تصفیه حساب پرداخت.

20 کسی‌که پنج هزار سکّهٔ طلا به او داده شده بود آمد و پنج هزار سکّه‌ای را هم كه سود برده بود با خود آورد و گفت: ‘تو این پنج هزار سکّه را به من سپرده بودی، این پنج هزار سکّهٔ دیگر هم سود آن است.’

21 ارباب گفت: ‘آفرین، ای غلام خوب و امین، تو در امر كوچكی امانت و درستی خود را نشان دادی، من حالا كارهای بزرگ را به تو خواهم سپرد. بیا و در شادی ارباب خود شریک باش.’

22 آنگاه مردی كه دو هزار سکّهٔ طلا داشت آمد و گفت: ‘تو دو هزار سکّهٔ به من سپردی، این دو هزار سکّهٔ دیگر هم سود آن است.’

23 ارباب گفت: ‘آفرین، ای غلام خوب و امین تو در كار كوچكی امانت و درستی خود را نشان دادی و حالا كارهای بزرگ را به تو خواهم سپرد. بیا و در شادی ارباب خود شریک باش.’

24 سپس مردی كه هزار سکّه به او داده شده بود آمد و گفت: ‘ای ارباب، من می‌دانستم كه تو مرد سختگیری هستی، از جایی‌که نکاشته‌ای درو می‌کنی و از جایی‌که نپاشیده‌ای جمع می‌نمایی،

25 پس ترسیدم و رفتم سکّه‌های تو را در زمین پنهان كردم. بفرما، پول تو اینجاست.’

26 ارباب گفت: ‘ای غلام بدسرشت و تنبل، تو كه می‌دانستی من از جایی‌كه نکاشته‌ام درو می‌کنم و از جایی‌که نپاشیده‌ام جمع می‌کنم،

27 پس به همین دلیل می‌باید پول مرا به صرّافان می‌دادی تا وقتی من از سفر بر می‌گردم آن را با سودش پس بگیرم.

28 سکّه‌ها را از او بگیرید و به آن‌کسی كه ده هزار سکّه دارد بدهید،

29 زیرا آن‌کس كه دارد به او بیشتر داده خواهد شد تا به فراوانی داشته باشد و آن‌کس كه ندارد، حتّی آنچه را هم كه دارد از دست خواهد داد.

30 این غلام بی‌فایده را به تاریكی بیندازید جایی‌که گریه و دندان بر دندان ساییدن وجود دارد.’

روز داوری

31 «وقتی پسر انسان با جلال خود همراه با همهٔ فرشتگان می‌آید، بر تخت پادشاهی خود خواهد نشست

32 و تمام ملل روی زمین در حضور او جمع می‌شوند. آنگاه او مانند شبانی كه گوسفندان را از بُزها جدا می‌کند، آدمیان را به دو گروه تقسیم خواهد كرد.

33 گوسفندان را در دست راست و بُزها را در دست چپ خود قرار خواهد داد.

34 آنگاه پادشاه به آنانی كه در سمت راست او هستند خواهد گفت: ‘ای کسانی‌که از جانب پدر من بركت یافته‌اید! بیایید و وارث سلطنتی شوید كه از ابتدای آفرینش عالم برای شما آماده شده است.

35 چون وقتی گرسنه بودم به من خوراک دادید، وقتی تشنه بودم به من آب دادید، هنگامی‌که غریب بودم مرا به خانهٔ خود بردید،

36 وقتی عریان بودم مرا پوشانیدید، وقتی بیمار بودم به عیادت من آمدید و وقتی‌که در زندان بودم از من دیدن كردید’

37 آنگاه نیكان پاسخ خواهند داد: ‘ای خداوند چه وقت تو را گرسنه دیدیم كه به تو خوراک داده باشیم و یا چه موقع تو را تشنه دیدیم كه به تو آب داده باشیم؟

38 چه زمان غریب بودی كه تو را به خانه بردیم یا برهنه بودی كه تو را پوشاندیم؟

39 چه وقت تو را بیمار یا زندانی دیدیم كه به دیدنت آمدیم؟’

40 پادشاه در جواب خواهد گفت: ‘بدانید آنچه به یکی از كوچكترین پیروان من كردید، به من كردید.’

41 «آنگاه به آنانی كه در سمت چپ او هستند خواهد گفت: ‘ای ملعونان، از من دور شوید و به آتش ابدی كه برای ابلیس و فرشتگان او آماده شده است بروید،

42 زیرا وقتی گرسنه بودم به من خوراک ندادید، وقتی تشنه بودم به من آب ندادید،

43 وقتی غریب بودم مرا نپذیرفتید، وقتی برهنه بودم مرا نپوشانیدید و وقتی بیمار و زندانی بودم به دیدن من نیامدید.’

44 آنان نیز جواب خواهند داد: ‘چه موقع تو را گرسنه یا تشنه یا غریب یا عریان یا بیمار یا زندانی دیدیم و كاری برایت نكردیم؟’

45 او جواب خواهد داد: ‘بدانید آنچه به یکی از این كوچكان نكردید به من نكردید’

46 و آنان به كیفر ابدی خواهند رسید، ولی نیكان به حیات جاودانی وارد خواهند شد.»

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/MAT/25-4a313ecca249671cd063236a525a0a42.mp3?version_id=181—

Categories
متّی

متّی 26

توطئه علیه عیسی

1 در پایان این سخنان عیسی به شاگردان خود گفت:

2 «شما می‌دانید كه دو روز دیگر عید فصح است و پسر انسان به دست دشمنان تسلیم می‌شود و آنها او را مصلوب می‌کنند.»

3 در همین وقت سران كاهنان و مشایخ قوم در کاخ قیافا كاهن اعظم جمع شدند

4 و مشورت كردند كه چگونه عیسی را با حیله دستگیر كرده به قتل برسانند.

5 آنان گفتند: «این كار نباید در روزهای عید انجام گردد، مبادا آشوب و بلوایی در میان مردم ایجاد شود.»

تدهین عیسی در بیت‌عنیا

6 وقتی عیسی در بیت‌عنیا در منزل شمعون جذامی بود،

7 زنی با شیشه‌ای از عطر گرانبها نزد او آمد و درحالی‌که عیسی سر سفره نشسته بود، آن زن عطر را روی سر او ریخت.

8 شاگردان از دیدن این کار، عصبانی شده گفتند: «این اصراف برای چیست؟

9 ما می‌توانستیم آن را به قیمت خوبی بفروشیم و پولش را به فقرا بدهیم!»

10 عیسی این را فهمید و به آنان گفت: «چرا مزاحم این زن می‌شوید؟ او كار بسیار خوبی برای من كرده است.

11 فقرا همیشه با شما خواهند بود امّا من همیشه با شما نیستم.

12 او با ریختن این عطر بر بدن من، مرا برای تدفین آماده ساخته است.

13 بدانید كه در هر جای عالم كه این انجیل بشارت داده شود آنچه او كرده است به یاد بود او نقل خواهد شد.»

موافقت كردن یهودا برای تسلیم كردن عیسی

14 آنگاه یهودای اسخریوطی كه یکی از آن دوازده حواری بود نزد سران كاهنان رفت

15 و گفت: «اگر عیسی را به شما تسلیم كنم به من چه خواهید داد؟» آنان سی سكّهٔ نقره را شمرده به او دادند.

16 از آن وقت یهودا به دنبال فرصت مناسبی بود تا عیسی را تسلیم نماید.

شام فصح

17 در نخستین روز عید فطیر، شاگردان نزد عیسی آمده از او پرسیدند: «كجا میل داری برای تو شام فصح را آماده كنیم؟»

18 عیسی جواب داد: «در شهر نزد فلان شخص بروید و به او بگویید: استاد می‌گوید وقت من نزدیک است و فصح را با شاگردانم در منزل تو نگاه خواهم داشت.»

19 شاگردان طبق دستور عیسی عمل كرده شام فصح را حاضر ساختند.

20 وقتی شب شد عیسی با دوازده شاگرد خود بر سر سفره نشست.

21 در ضمن شام فرمود: «بدانید كه یکی از شما مرا تسلیم دشمن خواهد كرد.»

22 آنان بسیار ناراحت شدند و یکی پس از دیگری پرسیدند: «خداوندا، آیا من آن شخص هستم؟»

23 عیسی جواب داد: «کسی‌که دست خود را با من در كاسه فرو می‌کند، مرا تسلیم خواهد كرد.

24 پسر انسان به همان راهی خواهد رفت كه در کتاب‌مقدّس برای او تعیین شده است، امّا وای بر آن‌کسی كه پسر انسان توسط او تسلیم شود. برای آن شخص بهتر بود كه هرگز به دنیا نمی‌آمد.»

25 آنگاه یهودای خائن در پاسخ گفت: «ای استاد، آیا آن شخص من هستم؟» عیسی جواب داد: «همان‌طور است كه می‌گویی.»

شام خداوند

26 شام هنوز تمام نشده بود كه عیسی نان را برداشت و پس از شكرگزاری آن را پاره كرده به شاگردان داد و گفت: «بگیرید و بخورید، این بدن من است.»

27 آنگاه پیاله را برداشت و پس از شكرگزاری آن را به شاگردان داد و گفت: «همهٔ شما از این بنوشید

28 زیرا این خون من است كه اجرای پیمان تازه را تأیید می‌کند و برای آمرزش گناهان بسیاری ریخته می‌شود.

29 بدانید كه من دیگر از میوهٔ مو نخواهم نوشید تا روزی كه آن را با شما در پادشاهی پدرم تازه بنوشم.»

30 پس از آن، سرود فصح را خواندند و به طرف كوه زیتون رفتند.

پیشگویی انكار پطرس

31 آنگاه عیسی به آنان فرمود: «امشب همهٔ شما مرا ترک خواهید كرد، زیرا کتاب‌مقدّس می‌فرماید: ‘شبان را می‌زنم و گوسفندان گلّه پراكنده خواهند شد.’

32 امّا پس از آنكه دوباره زنده شوم قبل از شما به جلیل خواهم رفت.»

33 پطرس جواب داد: «حتّی اگر همه تو را ترک نمایند، من هرگز چنین كاری نخواهم كرد.»

34 عیسی به او گفت: «یقین بدان كه همین امشب پیش از آنكه خروس بخواند، تو سه بار خواهی گفت كه مرا نمی‌شناسی.»

35 پطرس گفت: «حتّی اگر لازم شود با تو بمیرم. هرگز نخواهم گفت كه تو را نمی‌شناسم.» بقیّهٔ شاگردان نیز همین را گفتند.

دعای عیسی در باغ جتسیمانی

36 در این وقت عیسی با شاگردان خود به محلی به نام جتسیمانی رسید و به آنان گفت: «در اینجا بنشینید، من برای دعا به آنجا می‌روم.»

37 او پطرس و دو پسر زِبدی را با خود برد. غم و اندوه بر او مستولی شد

38 و به آنان گفت: «جان من از شدّت غم نزدیک به مرگ است، شما در اینجا بمانید و با من بیدار باشید.»

39 عیسی كمی جلوتر رفت، رو به زمین نهاد و دعا كرده گفت: «ای پدر اگر ممكن است، این پیاله را از من دور كن، امّا نه به ارادهٔ من بلكه به ارادهٔ تو.»

40 بعد پیش آن سه شاگرد برگشت و دید آنان خوابیده‌اند، پس به پطرس فرمود: «آیا هیچ‌یک از شما نمی‌توانست یک ساعت با من بیدار بماند؟

41 بیدار باشید و دعا كنید تا دچار وسوسه نشوید، روح مایل است امّا جسم ناتوان.»

42 عیسی بار دیگر رفت دعا نموده گفت: «ای پدر، اگر راه دیگری نیست جز اینکه من این پیاله را بنوشم پس ارادهٔ تو انجام شود.»

43 باز عیسی آمده آنان را در خواب دید، زیرا كه چشمان ایشان از خواب سنگین شده بود.

44 پس، از پیش آنان رفت و برای بار سوم به همان كلمات دعا كرد.

45 آنگاه نزد شاگردان برگشت و به آنان گفت: «باز هم خواب هستید؟ هنوز استراحت می‌کنید؟ ساعت آن رسیده است كه پسر انسان به دست گناهكاران تسلیم شود.

46 برخیزید برویم، آن خائن اکنون می‌آید.»

دستگیری عیسی

47 عیسی هنوز صحبت خود را تمام نكرده بود كه یهودا، یکی از دوازده حواری، همراه گروه كثیری از کسانی‌که سران كاهنان و مشایخ قوم فرستاده بودند به آنجا رسیدند. این گروه همه با شمشیر و چماق مسلّح بودند.

48 آن شاگرد خائن به همراهان خود علامتی داده و گفته بود: «کسی را كه می‌بوسم همان شخص است، او را بگیرید.»

49 پس یهودا فوراً به طرف عیسی رفت و گفت: «سلام ای استاد» و او را بوسید.

50 عیسی در جواب گفت: «ای رفیق، كار خود را زودتر انجام بده.» در همین موقع آن گروه جلو رفتند و عیسی را دستگیر كرده، محكم گرفتند.

51 در این لحظه یکی از کسانی‌که با عیسی بودند، دست به شمشیر خود برد، آن را كشید و به غلام كاهن اعظم زده گوش او را برید.

52 ولی عیسی به او فرمود: «شمشیر خود را غلاف كن. هرکه شمشیر كشد به شمشیر كشته می‌شود.

53 مگر نمی‌دانی كه من می‌توانم از پدر خود بخواهم كه بیش از دوازده لشکر از فرشتگان را به یاری من بفرستد؟

54 امّا در آن صورت پیشگویی‌های کتاب‌مقدّس چگونه تحقّق می‌باید؟»

55 آنگاه عیسی رو به جمعیّت كرده گفت: «مگر می‌خواهید یک راهزن را بگیرید كه این‌طور مسلّح با شمشیر و چماق برای دستگیری من آمده‌اید؟ من هر روز در معبد بزرگ می‌نشستم و تعلیم می‌دادم و شما دست به سوی من دراز نكردید،

56 امّا تمام این چیزها اتّفاق افتاد تا آنچه انبیا در کتاب‌مقدّس نوشته‌اند به انجام رسد.» در این وقت همهٔ شاگردان او را ترک كرده، گریختند.

عیسی در مقابل شورای یهود

57 آن گروه عیسی را به خانهٔ قیافا كاهن اعظم، كه علما و مشایخ یهود در آنجا جمع بودند، بردند.

58 پطرس از دور به دنبال عیسی آمد تا به حیاط خانهٔ كاهن اعظم رسید و وارد شده در میان خدمتكاران نشست تا پایان كار را ببیند.

59 سران كاهنان و تمام اعضای شورا سعی می‌کردند دلیلی علیه عیسی پیدا كنند تا بر اساس آن او را به قتل برسانند.

60 امّا با وجود اینكه بسیاری جلو رفتند و شهادتهای دروغ دادند شورا نتوانست دلیلی پیدا كند. سرانجام دو نفر برخاستند

61 و گفتند: «این مرد گفته است: من می‌توانم معبد بزرگ را خراب كرده و در ظرف سه روز دوباره بنا كنم.»

62 كاهن اعظم برخاسته از عیسی پرسید: «آیا به اتّهاماتی كه این شاهدان به تو وارد می‌سازند جواب نمی‌دهی؟»

63 امّا عیسی ساكت ماند. پس كاهن اعظم گفت: «تو را به خدای زنده سوگند می‌دهم به ما بگو آیا تو مسیح، پسر خدا هستی؟»

64 عیسی پاسخ داد: «همان است كه تو می‌گویی. امّا همهٔ شما بدانید كه بعد از این پسر انسان را خواهید دید كه بر دست راست قادر مطلق نشسته و بر ابرهای آسمان می‌آید.»

65 كاهن اعظم گریبان خود را دریده گفت: «او كفر گفت! آیا شهادتی بالاتر از این می‌خواهید؟ شما حالا كفر او را با گوش خود شنیدید.

66 نظر شما چیست؟» آنها جواب دادند: «او مستوجب اعدام است.»

67 آنگاه آب دهان به صورتش انداخته او را زدند و کسانی‌که بر رخسارش سیلی می‌زدند،

68 می‌گفتند: «حالا ای مسیح از غیب بگو چه کسی تو را زده است.»

انكار پطرس

69 در این وقت پطرس در بیرون، در حیاط خانه نشسته بود كه کنیزی نزد او آمده گفت: «تو هم با عیسی جلیلی بودی.»

70 پطرس در حضور همه منكر شده گفت: «من نمی‌دانم تو چه می‌گویی.»

71 پطرس از آنجا به طرف در حیاط رفت و در آنجا کنیز دیگری او را دیده به اطرافیان خود گفت: «این شخص با عیسای ناصری بود.»

72 باز هم پطرس منكر شده گفت: «من قسم می‌‌‌‌‌‌خورم كه آن مرد را نمی‌شناسم.»

73 كمی بعد کسانی‌که آنجا ایستاده بودند، نزد پطرس آمده به او گفتند: «البتّه تو یکی از آنها هستی زیرا از لهجه‌ات پیداست.»

74 امّا پطرس سوگند خورده گفت: «لعنت خدا بر من اگر آن مرد را بشناسم.» در همان لحظه خروس بانگ زد

75 و پطرس به‌یاد آورد كه عیسی به او گفته بود: «پیش از آنكه خروس بخواند، تو سه بار خواهی گفت كه مرا نمی‌شناسی.» پس بیرون رفت و زار زار گریست.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/MAT/26-0aa1c62c1e031d989caf071598f213e6.mp3?version_id=181—

Categories
متّی

متّی 27

عیسی در حضور پیلاطس

1 وقتی صبح شد، سران كاهنان و مشایخ قوم در جلسه‌ای تصمیم گرفتند كه چگونه عیسی را به قتل برسانند.

2 پس از آن او را دست بسته برده به پیلاطس، فرماندار رومی، تحویل دادند.

مرگ یهودا

3 وقتی یهودای خائن دید كه عیسی محكوم شده است، از كار خود پشیمان شد و سی سکّهٔ نقره را به سران كاهنان و مشایخ باز گردانید

4 و گفت: «من گناه کرده‌ام كه به یک مرد بی‌گناه خیانت كرده، باعث مرگ او شده‌ام.»

امّا آنها گفتند: «دیگر به ما مربوط نیست، خودت می‌دانی!»

5 پس او پولها را در معبد بزرگ روی زمین پرت كرد و بیرون رفته خود را با طناب خفه نمود.

6 سران كاهنان پول را برداشته گفتند: «نمی‌شود این پول را به بیت‌المال معبد بزرگ ریخت، زیرا خونبهاست.»

7 بنابراین پس از مشورت، با آن پول مزرعهٔ کوزه‌گر را خریدند تا برای خارجی‌های مقیم اورشلیم گورستانی داشته باشند.

8 به این دلیل آن زمین تا به امروز، «مزرعهٔ خون» خوانده می‌شود.

9 به این وسیله پیشگویی ارمیای نبی تحقّق یافت كه می‌گوید: «آنها آن سی سکّهٔ نقره، یعنی قیمتی را كه قوم اسرائیل برای او تعیین كرده بود، گرفتند

10 و با آن مزرعهٔ کوزه‌گر را خریدند. چنانکه خداوند به من فرموده است.»

بازپرسی از عیسی

11 در این هنگام عیسی را به حضور فرماندار آوردند. فرماندار از او پرسید: «آیا تو پادشاه یهودیان هستی؟» عیسی فرمود: «همان است كه می‌گویی.»

12 ولی عیسی به اتّهاماتی كه سران كاهنان و مشایخ به او وارد می‌‌نمودند جوابی نمی‌داد.

13 آنگاه پیلاطس به او گفت: «آیا این شهادتهایی را كه علیه تو می‌دهند نمی‌شنوی؟»

14 امّا او حتّی یک كلمه هم جواب نداد. به طوری که فرماندار بسیار تعجّب كرد.

حكم قتل عیسی

15 در زمان عید، رسم فرماندار این بود كه یک زندانی را به میل مردم آزاد می‌ساخت.

16 در آن زمان شخص بسیار معروفی به نام باراباس در زندان بود.

17 وقتی مردم اجتماع كردند، پیلاطس به آنان گفت: «می‌خواهید کدام‌یک از این دو نفر را برایتان آزاد كنم، باراباس یا عیسی معروف به مسیح را؟»

18 زیرا او می‌دانست كه یهودیان از روی حسد عیسی را به او تسلیم کرده‌اند.

19 هنگامی‌که پیلاطس در دیوانخانه نشسته بود، همسرش پیغامی به این شرح برای او فرستاد: «با آن مرد بی‌گناه كاری نداشته باش، من دیشب به‌خاطر او در خوابهایی كه دیدم، بسیار ناراحت بودم.»

20 ضمناً سران كاهنان و مشایخ، جمعیّت را تشویق نمودند كه از پیلاطس بخواهند كه باراباس را آزاد سازد و عیسی را اعدام كند.

21 پس وقتی فرماندار از آنها پرسید: «کدام‌یک از این دو نفر را می‌خواهید برایتان آزاد سازم؟» آنها گفتند: «باراباس را.»

22 پیلاطس پرسید: «پس با عیسی معروف به مسیح چه كنم؟» و آنان یک صدا گفتند: «مصلوبش كن.»

23 پیلاطس سؤال كرده گفت: «چرا؟ چه گناهی كرده است؟» امّا آنان با فریادی بلندتر گفتند: «مصلوبش كن.»

24 وقتی پیلاطس دید كه دیگر فایده‌ای ندارد و ممكن است شورشی ایجاد شود، آب خواست و پیش چشم مردم دستهای خود را شست و گفت: «من از خون این مرد بری هستم! شما مسئولید!»

25 مردم یک صدا فریاد كردند: «خون این مرد به گردن ما و فرزندان ما باشد!»

26 پس از آن باراباس را برای آنان آزاد كرد و دستور داد عیسی را تازیانه بزنند و بسپارند تا مصلوب گردد.

سربازان عیسی را مسخره می‌کنند

27 سربازان پیلاطس عیسی را به حیاط كاخ فرماندار بردند و تمام سربازان به دور او جمع شدند.

28 اول لباس عیسی را در آوردند و ردای ارغوانی رنگی به او پوشانیدند

29 و تاجی از خار بافته بر سرش نهادند و چوبی به دست او دادند و در برابر او زانو زده به طعنه می‌گفتند: «درود بر پادشاه یهود.»

30 آنها آب دهان بر او انداخته و با چوبی كه در دستش بود بر سرش می‌زدند.

31 سر انجام از مسخره كردن او دست برداشتند و آن ردا را در آورده لباس خودش را به او پوشانیدند. آنگاه او را بردند تا مصلوب كنند.

عیسی را بر صلیب میخكوب می‌کنند

32 در سر راه با مردی قیروانی به نام شمعون روبه‌رو شدند و او را مجبور كردند كه صلیب عیسی را حمل كند.

33 وقتی به محلی به نام جلجتا یعنی جمجمه رسیدند،

34 شراب آمیخته به داروی بیهوش كننده به او دادند، امّا وقتی آن را چشید نخواست بنوشد.

35 آنها او را به صلیب میخكوب كردند. آنگاه لباسهایش را به قید قرعه میان خود تقسیم نمودند

36 و برای پاسداری در آنجا نشستند.

37 جرم او را بر لوحی به این شرح نوشتند: «این است عیسی، پادشاه یهود» و بر بالای سرش نصب كردند.

38 دو راهزن را نیز با او مصلوب كردند، یکی در سمت راست و دیگری در سمت چپ او.

39 کسانی‌که از آنجا می‌گذشتند سرهای خود را می‌جنبانیدند و با دشنام به او می‌گفتند:

40 «تو كه می‌خواستی معبد بزرگ را خراب کنی و آن را در سه روز از نو بسازی، اگر واقعاً پسر خدا هستی از صلیب پایین بیا و خودت را نجات بده.»

41 همچنین سران كاهنان و علما و مشایخ یهود او را مسخره كرده، می‌گفتند:

42 «او دیگران را نجات می‌داد، امّا نمی‌تواند خودش را نجات دهد. اگر پادشاه اسرائیل است، حالا از صلیب پایین بیاید و ما به او ایمان خواهیم آورد.

43 او به خدا توکّل داشت و می‌گفت كه فرزند خداست، پس اگر خدا را دوست داشته باشد او را آزاد می‌سازد.»

44 حتّی راهزنانی هم كه با او مصلوب شده بودند، همین‌طور به او توهین می‌کردند.

مرگ عیسی

45 از ظهر تا ساعت سه بعد از ظهر تاریكی تمام زمین را فراگرفت.

46 نزدیک ساعت سه عیسی با صدای بلند فریاد كرد: «ایلی، ایلی، لما سبقتنی؟» یعنی «خدای من، خدای من، چرا مرا ترک كردی؟»

47 بعضی از کسانی‌که آنجا ایستاده بودند این را شنیده گفتند: «الیاس را می‌خواند.»

48 یکی از آنان فوراً دوید و اسفنجی را آورده، در شراب تُرشیده فرو برد و بر نوک چوبی قرار داده، جلوی دهان عیسی برد.

49 امّا دیگران گفتند: «بگذارید ببینیم آیا الیاس می‌آید او را نجات دهد یا نه!»

50 عیسی بار دیگر فریاد بلندی كشید و جان سپرد.

51 در آن لحظه پردهٔ اندرون مقدّس معبد بزرگ از بالا تا به پایین دو پاره شد و چنان زمین لرزه‌ای شد كه تخته سنگها شكافته

52 و قبرها باز شدند و بسیاری از مقدّسین كه خفته بودند برخاستند

53 و از قبرهای خود بیرون آمده، بعد از رستاخیز عیسی به شهر مقدّس وارد شدند و بسیاری از مردم آنان را دیدند.

54 وقتی افسر رومی و افراد او كه به پاسداری از عیسی مشغول بودند، زمین لرزه و همهٔ ماجرا را دیدند بسیار ترسیدند و گفتند: «بدون شک این مرد پسر خدا بود.»

55 عدّه‌ای از زنها كه عیسی را خدمت می‌کردند و به دنبال او از جلیل آمده بودند در آنجا حضور داشتند و از دور ناظر جریان بودند.

56 در میان آنان مریم مجدلیه، مریم مادر یعقوب و یوسف و مادر پسران زِبدی دیده می‌شدند.

تدفین عیسی

57 در وقت غروب مردی ثروتمند به نام یوسف كه اهل رامه و یکی از پیروان عیسی بود رسید.

58 او به حضور پیلاطس رفت و تقاضا نمود جسد عیسی به او داده شود. پیلاطس دستور داد كه آن را به او بدهند.

59 یوسف جسد را برده در پارچهٔ كتانی تازه پیچید

60 و در قبر خود كه تازه از سنگ تراشیده بود، قرار داد و آنگاه سنگ بزرگی در جلوی آن غلطانیده رفت.

61 مریم مجدلیه و آن مریم دیگر نیز در آنجا مقابل قبر نشسته بودند.

پاسداری از مقبره

62 روز بعد، یعنی صبح روز سبت، سران كاهنان و فریسیان به طور دسته جمعی نزد پیلاطس رفته

63 گفتند: «عالیجناب، ما به‌یاد داریم كه آن گمراه كننده وقتی زنده بود گفت كه من پس از سه روز از نو زنده خواهم شد.

64 پس دستور بفرما تا روز سوم، قبر تحت نظر باشد، وگرنه امكان دارد شاگردان او بیایند و جسد او را بدزدند و آنگاه به مردم بگویند كه او پس از مرگ زنده شده است و به این ترتیب در آخر كار مردم را بیشتر از اول فریب دهند.»

65 پیلاطس گفت: «شما می‌توانید نگهبانانی در آنجا بگمارید. بروید و تا آنجا كه ممكن است از آن محافظت كنید.»

66 پس آنها رفته قبر را مُهر و مُوم كرده، پاسدارانی در آنجا گماردند تا از قبر نگهبانی كنند.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/MAT/27-a912a252613a4a65ce9afd1f6b7da5a3.mp3?version_id=181—

Categories
متّی

متّی 28

رستاخیز عیسی

1 بعد از روز سبت، در سپیده‌دَم صبح روز یكشنبه، مریم مجدلیه و آن مریم دیگر به دیدن قبر رفتند.

2 ناگاه زمین لرزه شدیدی رخ داد، زیرا فرشتهٔ خداوند از آسمان نازل شده به سوی سنگ آمد و آن را به كناری غلطانیده بر روی آن نشست.

3 صورت او مثل برق می‌درخشید و لباسهایش مانند برف سفید بود.

4 از دیدن این منظره نگهبانان از ترس لرزیدند و مانند مرده به زمین افتادند.

5 آنگاه فرشته به زنها گفت: «نترسید! می‌دانم كه به دنبال عیسی مصلوب می‌گردید.

6 او اینجا نیست. چنانکه خود او قبلاً گفته بود، پس از مرگ زنده گشت. بیایید و جایی را كه او خوابیده بود، ببینید

7 و زود بروید و به شاگردان او بگویید كه او پس از مرگ زنده شده است و قبل از شما به جلیل خواهد رفت و شما او را آنجا خواهید دید. آنچه را به شما گفتم به‌خاطر داشته باشید.»

8 آنها با عجله و ترس و در عین حال شاد و خوشحال از قبر خارج شدند و دوان‌دوان رفتند تا این خبر را به شاگردان برسانند.

9 در ضمن راه، ناگهان عیسی با آنان روبه‌رو شده گفت: «سلام بر شما!» زنها جلو آمدند و بر قدمهای او به خاک افتاده، در مقابل او سجده كردند.

10 آنگاه عیسی به آنان فرمود: «نترسید، بروید و به برادران من بگویید كه به جلیل بروند و در آنجا مرا خواهند دید.»

گزارش نگهبانان

11 وقتی زنها در راه بودند، بعضی از نگهبانان به شهر رفته، آنچه را كه اتّفاق افتاده بود، به سران كاهنان گزارش دادند.

12 سران كاهنان پس از ملاقات و مشورت با مشایخ پول زیادی به سربازان دادند

13 تا اینكه آنها بگویند: «شاگردان او شبانه آمدند و هنگامی‌که ما در خواب بودیم، جسد را دزدیدند.»

14 و نیز افزودند: «اگر این موضوع به گوش فرماندار برسد، ما خودمان او را قانع می‌کنیم و نمی‌گذاریم كه شما به زحمت بیفتید.»

15 پس نگهبانان پول را گرفته طبق دستور آنان عمل كردند و این موضوع تا به امروز در بین یهودیان شایع است.

ظهور عیسی به شاگردان

16 یازده شاگرد عیسی به جلیل، به آن كوهی كه عیسی گفته بود، آنان را در آنجا خواهد دید، رفتند.

17 وقتی آنها عیسی را دیدند، او را پرستش كردند. هرچند كه بعضی در شک بودند.

18 آنگاه عیسی جلوتر آمده برای آنان صحبت كرد و فرمود: «تمام قدرت در آسمان و بر زمین به من داده شده است.

19 پس بروید و همهٔ ملّتها را شاگرد من سازید و آنها را به نام پدر و پسر و روح‌القدس تعمید دهید

20 و تعلیم دهید كه همهٔ چیزهایی را كه به شما گفته‌ام، انجام دهند و بدانید كه من هر روزه تا آخر زمان با شما هستم.»

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/MAT/28-89de919990761d327b93c0bdb9490801.mp3?version_id=181—