Categories
لوقا

لوقا 20

اختیارات عیسی

1 یک روز وقتی عیسی مردم را در معبد بزرگ تعلیم می‌داد و مژدهٔ نجات را به ایشان اعلام می‌کرد سران كاهنان و علما به اتّفاق مشایخ یهود نزد او آمدند

2 و گفتند: «به ما بگو به چه اختیاری این كارها را می‌کنی؟ چه کسی به تو این اختیار را داده است؟»

3 عیسی به آنان پاسخ داد: «من هم از شما سؤالی دارم، به من بگویید

4 آیا تعمید یحیی از جانب خدا بود یا از جانب بشر؟»

5 آنها بین خود بحث كرده گفتند: «اگر بگوییم از جانب خدا بود، او خواهد گفت: چرا به او ایمان نیاوردید؟

6 و اگر بگوییم: از جانب بشر، همهٔ مردم ما را سنگباران خواهند كرد، چون یقین دارند كه یحیی یک نبی بود.»

7 پس گفتند: «ما نمی‌دانیم از كجاست.»

8 عیسی به ایشان گفت: «من هم به شما نمی‌گویم كه با چه اختیاری این كارها را می‌کنم.»

مَثَل تاكستان و باغبانان

9 عیسی به سخن خود ادامه داد و برای مردم مَثَلی آورده گفت: «مردی تاكستانی احداث كرد و آن را به باغبانان سپرد و مدّت درازی به سفر رفت.

10 در موسم انگور، غلامی را نزد باغبانان فرستاد تا سهم خود را از محصول تاكستان بگیرد. امّا آنها غلام را كتک زدند و دست‌خالی بازگردانیدند.

11 صاحب تاكستان غلام دیگری فرستاد، او را هم كتک زده و با او بدرفتاری كردند و دست‌خالی برگردانیدند.

12 غلام سوم را فرستاد. این یكی را هم زخمی كردند و بیرون انداختند.

13 پس صاحب تاكستان گفت: ‘چه باید بكنم؟ پسر عزیز خود را می‌فرستم، شاید حرمت او را نگه‌ دارند.’

14 امّا باغبانان وقتی او را دیدند با هم بحث كردند و گفتند: ‘این وارث است بیایید او را بكشیم تا مِلک به خودمان برسد.’

15 پس او را از تاكستان بیرون انداختند و كشتند. حالا صاحب تاكستان با آنان چه خواهد كرد؟

16 او می‌آید و این باغبانان را می‌کشد و تاكستان را به دست دیگران می‌سپارد.»

وقتی مردم این را شنیدند گفتند: «خدا نكند!»

17 امّا او به ایشان نگاه كرد و فرمود: «پس معنی این قسمت از کتاب‌مقدّس چیست؟

‘آن سنگی كه بنّایان رد كردند،

اکنون مهمترین سنگ بنا شده است.’

18 هرکه بر آن سنگ بیفتد خرد خواهد شد و اگر آن سنگ بر كسی بیفتد او را کاملاً نرم خواهد كرد.»

پرداخت مالیات به قیصر

19 علمای یهود و سران كاهنان می‌خواستند در همان لحظه او را بگیرند، چون پی بردند كه مقصود آن مَثَل خود آنهاست امّا از مردم می‌ترسیدند.

20 پس به دنبال فرصت می‌گشتند و مأموران مخفی كه خود را دیندار نشان می‌دادند نزد او فرستادند تا حرفی از دهان او بربایند و آن را دستاویزی برای تسلیم او به دستگاه قضایی و حوزهٔ اختیارات فرماندار رومی قرار دهند.

21 از او پرسیدند: «ای استاد، ما می‌دانیم آنچه تو می‌گویی و تعلیم می‌دهی درست و بجاست. تو در مورد هیچ‌کس تبعیض قایل نمی‌شوی بلكه با راستی و درستی راه خدا را تعلیم می‌دهی.

22 آیا ما مجاز هستیم كه به امپراتوری روم مالیات بدهیم یا نه؟»

23 عیسی به نیرنگ آنان پی برد و فرمود:

24 «یک سکّهٔ نقره به من نشان بدهید. نقش و عنوان چه كسی روی آن است؟» جواب دادند: «قیصر»

25 عیسی فرمود: «پس آنچه مال قیصر است به قیصر و آنچه مال خداست به خدا بدهید.»

26 به این ترتیب كوشش آنان برای به دست آوردن مدركی علیه او در برابر مردم بی‌اثر ماند و درحالی‌که از جواب او حیرت كرده بودند خاموش ماندند.

رستاخیز مردگان

27 بعد چند نفر از صدوقیان كه منكر رستاخیز پس از مرگ بودند جلو آمدند و از او پرسیدند:

28 «ای استاد، موسی این دستور را برای ما نوشت: چنانچه مردی زنی بگیرد ولی بدون فرزند بمیرد برادرش موظّف است آن زن را بگیرد تا برای برادر خود فرزندانی بیاورد.

29 حالا هفت برادر بودند، اولی زنی گرفت و بدون فرزند مرد.

30 بعد دومی او را گرفت

31 و سپس سومی و همین‌طور هر هفت نفر مردند و هیچ فرزندی بجا نگذاشتند.

32 بعد از همه، آن زن هم مرد.

33 در روز رستاخیز، او باید زن کدام‌یک باشد؟ چون هر هفت نفر با او ازدواج كردند.»

34 عیسی به ایشان فرمود: «زنها و مردان این جهان ازدواج می‌کنند.

35 امّا کسانی‌که شایستهٔ رسیدن به جهان آینده و رستاخیز از مردگان بشوند، زن نمی‌گیرند و شوهر نمی‌کنند،

36 زیرا آنها مانند فرشتگان هستند. دیگر مرگ برای آنان محال است و چون در رستاخیز شركت دارند فرزندان خدا هستند.

37 این مطلب كه مردگان بار دیگر زنده می‌شوند، مطلبی است كه خود موسی در داستان بوتهٔ سوزان، آنجا كه خداوند را خدای ابراهیم و خدای اسحاق و خدای یعقوب، خطاب می‌کند نشان داده است.

38 خدا، خدای مردگان نیست بلكه خدای زندگان است چون نزد او همه زنده‌‌‌اند.»

39 در این مورد بعضی از علما گفتند: «ای استاد، عالی جواب دادی.»

40 و پس از آن دیگر جرأت نكردند كه از او چیزی بپرسند.

داوود و مسیح

41 عیسی به ایشان فرمود: «چطور می‌توان گفت كه مسیح پسر داوود است؟

42 چون خود داوود در كتاب زبور می‌گوید:

‘خداوند به خداوند من فرمود:

در دست راست من بنشین

43 تا دشمنانت را زیر پای تو اندازم.’

44 باری، داوود او را ‘خداوند’ خطاب می‌کند، پس چطور او می‌تواند پسر داوود باشد؟»

سرزنش علما

45 عیسی در حضور همهٔ مردم به شاگردان فرمود:

46 «از علما كه دوست دارند با قباهای بلند بیایند و بروند و علاقهٔ شدیدی به سلامهای احترام‌آمیز در بازارها و بهترین جاها در كنیسه‌ها و صدر مجالس ضیافت نشان می‌دهند، برحذر باشید.

47 آنان مال بیوه زنها را می‌بلعند حال آنكه محض خودنمایی نماز را طول می‌دهند. آنها شدیدترین كیفرها را خواهند دید.»

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/LUK/20-18e0823095926638aefee8eb34c11312.mp3?version_id=181—

Categories
لوقا

لوقا 21

هدیهٔ بیوه‌زن

1 عیسی به اطراف نگاهی كرد و ملاحظه فرمود كه دولتمندان هدایای خود را به صندوق بیت‌المال معبد بزرگ می‌ریزند.

2 همچنین متوجّه بیوه‌زن بسیار فقیری شد كه دو ریال به داخل آن انداخت.

3 عیسی فرمود: «بدانید كه در واقع این بیوه‌زن فقیر بیش از همه پول داده است

4 چون آنان از آنچه زیادی داشتند دادند، امّا او با وجود تنگدستی، تمام خرج معاش خود را داده است.»

پیشگویی ویرانی معبد بزرگ

5 عدّه‌ای دربارهٔ معبد بزرگ گفت‌وگو می‌كردند واز سنگ‌های زیبا و هدایایی كه با آنها تزئین شده بود تعریف می‌کردند. عیسی فرمود:

6 «و امّا دربارهٔ این چیزهایی كه به آنها خیره شده‌اید، زمانی خواهد آمد كه هیچ‌یک از سنگهای آن روی سنگ دیگری نخواهد ماند، همه زیر و رو خواهند شد.»

جنگها و اغتشاشات

7 آنها پرسیدند: «ای استاد، این اتّفاق كی خواهد افتاد و علامت نزدیک بودن وقوع این امور چه خواهد بود؟»

8 عیسی فرمود: «مواظب باشید كه گمراه نشوید، بسیاری به نام من خواهند آمد و خواهند گفت: ‘من او هستم’ و ‘آن زمان موعود رسیده است.’ با آنان همراه نشوید.

9 وقتی دربارهٔ جنگها و اغتشاشات چیزی می‌شنوید نترسید. این چیزها باید اول اتّفاق بیفتد امّا آخر كار به این زودی‌ها نمی‌رسد.»

10 و افزود: «ملّتی با ملّت دیگر و مملكتی با مملكت دیگر جنگ خواهد كرد.

11 زمین لرزه‌های سخت پدید می‌آید و در بسیاری از نقاط خشکسالی و بلاها و در آسمان، علامتهای وحشت‌آور و شگفتی‌های بزرگ دیده خواهد شد.

12 امّا قبل از وقوع این‌همه شما را دستگیر خواهند كرد و به شما آزار خواهند رسانید. شما را برای محاكمه به كنیسه‌ها خواهند كشانید و به زندان خواهند انداخت. شما را به‌خاطر اینکه نام من بر شماست نزد پادشاهان و فرمانروایان خواهند برد

13 و این فرصتی برای شهادت دادن شما خواهد بود.

14 لازم نیست كه جوابهای خود را قبلاً حاضر كنید

15 چون خود من به شما قدرت بیان و حكمتی می‌دهم كه هیچ‌یک از مدّعیان، قدرت مقاومت و تكذیب را نداشته باشند.

16 حتّی والدین و برادران و خویشاوندان و دوستانتان شما را به ‌دام خواهند انداخت. آنها عدّه‌ای از شما را خواهند كشت

17 و به‌خاطر نام من كه برخود دارید همه از شما روی‌گردان خواهند شد.

18 امّا مویی از سر شما كم نخواهد شد.

19 با پایداری، جان‌هایتان را رهایی خواهید داد.

پیشگویی ویرانی اورشلیم

20 «امّا هروقت اورشلیم را در محاصرهٔ لشكرها می‌بینید بدانید كه ویرانی آن نزدیک است.

21 در آن موقع کسانی‌که در یهودیه هستند باید به كوهستان‌ها بگریزند و آنانی كه در خود شهر هستند باید آن را ترک كنند و کسانی‌که در حومهٔ شهر هستند نباید وارد شهر شوند.

22 چون این است آن زمان مكافات، در آن زمان كه تمام نوشته‌های کتاب‌مقدّس به حقیقت خواهد پیوست.

23 وای به ‌حال زنانی كه در آن روزها باردار یا شیرده هستند، چون پریشان‌حالی شدیدی در این زمین رخ خواهد داد و این قوم مورد خشم و غضب الهی واقع خواهد شد.

24 آنان به دَم شمشیر خواهند افتاد و به اسارت به تمام كشورها خواهند رفت و اورشلیم تا آن زمان كه دوران ملل بیگانه به پایان نرسد پایمال آنان خواهد بود.

آمدن پسر انسان

25 «در خورشید و ماه و ستارگان علامتها ظاهر خواهد شد. در روی زمین ملّتها از غرّش دریا و خروش امواج آن پریشان و نگران خواهند شد.

26 آدمیان از وحشت تصوّر آنچه بر سر دنیا خواهد آمد، از هوش خواهند رفت و قدرت‌های آسمانی به لرزه خواهند افتاد.

27 آن وقت پسر انسان را خواهند دید كه با قدرت و جلال عظیم بر ابری می‌آید.

28 وقتی این چیزها شروع شود شما راست بایستید و سرهایتان را راست نگاه ‌دارید چون رستگاری شما نزدیک است.»

درسی از درخت انجیر

29 عیسی برای آنان این مَثَل را آورده، گفت: «به درخت انجیر و یا درختهای دیگر نگاه كنید:

30 به محض اینکه می‌بینید جوانه می‌زند می‌دانید كه تابستان نزدیک است.

31 به همان‌طریق وقتی‌که وقوع همهٔ این چیزها را ببینید مطمئن باشید كه پادشاهی خدا نزدیک است،

32 یقین بدانید كه پیش از درگذشت نسل حاضر همهٔ اینها رُخ خواهد داد.

33 آسمان و زمین از بین خواهد رفت امّا سخنان من هرگز از بین نخواهد رفت.

بیداری

34 «مراقب باشید و نگذارید دلهای شما با پرخوری و مستی و اندیشه‌های دنیوی تیره و تار شود، چون آن روز بزرگ ناگهان فرا می‌رسد.

35 آن روز مانند دامی بر سر همهٔ آدمیان در سراسر دنیا خواهد افتاد.

36 پس گوش به زنگ باشید و در تمام اوقات دعا كنید تا قدرت آن را داشته باشید كه همهٔ رنجهایی را كه بزودی پیش می‌آید پشت سر بگذارید و در حضور پسر انسان بایستید.»

37 عیسی روزها را به تعلیم در معبد بزرگ اختصاص داده بود و شبها از شهر خارج می‌شد و شب را در كوه زیتون به صبح می‌آورد

38 و صبحگاهان مردم برای شنیدن سخنان او در معبد بزرگ اجتماع می‌كردند.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/LUK/21-2a67789887514d1fd3e2f2e21a991e2f.mp3?version_id=181—

Categories
لوقا

لوقا 22

توطئهٔ قتل عیسی

1 عید فطیر كه به فصح معروف است نزدیک می‌شد.

2 سران كاهنان و علما در پی آن بودند بهانه‌ای پیدا نموده عیسی را به قتل برسانند زیرا از تودهٔ مردم بیم داشتند.

3 شیطان به دل یهودا كه لقب اسخریوطی داشت و یكی از دوازده حواری بود وارد شد.

4 یهودا نزد سران كاهنان و افسرانی كه مسئول نگهبانی از معبد بزرگ بودند رفت و با آنان در این خصوص كه چگونه عیسی را به دست آنان تسلیم كند گفت‌وگو كرد.

5 ایشان بسیار خوشحال شدند و تعهّد نمودند مبلغی پول به او بدهند.

6 یهودا موافقت كرد و پی فرصت می‌گشت تا عیسی را دور از چشم مردم به دست آنان بسپارد.

تدارک شام فصح

7 روز عید فطیر كه در آن قربانی فصح بایستی ذبح شود فرا رسید،

8 عیسی، پطرس و یوحنا را با این دستور روانه كرد: «بروید و شام فصح را برای ما تهیّه كنید تا بخوریم.»

9 آنها پرسیدند: «كجا میل داری تدارک ببینیم؟»

10 عیسی پاسخ داد: «گوش بدهید، به محض اینكه به شهر قدم بگذارید مردی با شما روبه‌رو خواهد شد كه كوزهٔ آبی حمل می‌كند. به دنبال او به داخل خانه‌ای كه او می‌رود بروید

11 و به صاحب آن خانه بگویید ‘استاد می‌گوید آن اتاقی كه من با شاگردانم فصح را در آنجا خواهم خورد كجاست؟’

12 او اتاق بزرگ و مفروشی را در طبقهٔ دوم به شما نشان می‌د‌هد. در آنجا تدارک ببینید.»

13 آنها رفتند و همه‌چیز را آن‌طور كه او فرموده بود مشاهده كردند و به این ترتیب تدارک فصح را دیدند.

شام آخر

14 وقتی ساعت معیّن فرا رسید عیسی با رسولان سر سفره نشست

15 و به آنان فرمود: «چقدر مشتاق بودم كه پیش از مرگم این فصح را با شما بخورم.

16 به شما می‌گویم تا آن زمان كه این فصح در پادشاهی خدا به كمال مقصود خود نرسد دیگر از آن نخواهم خورد.»

17 بعد پیاله‌ای به دست گرفت و پس از شكرگزاری گفت: «این را بگیرید و بین خودتان تقسیم كنید،

18 چون به شما می‌گویم از این لحظه تا آن زمان كه پادشاهی خدا فرا می‌رسد من دیگر شراب نخواهم خورد.»

19 همچنین كمی نان برداشت و پس از شكرگزاری آ‌ن ‌را پاره كرد و به آنان داد و فرمود: «این بدن من است كه برای شما تسلیم می‌شود. این كار را به یادبود من انجام دهید.»

20 به همین ترتیب بعد از شام پیاله‌ای را به آنان داد و فرمود: «با خون خود كه برای شما ریخته می‌شود پیمان تازه‌ای بسته‌ام و این پیاله نشانهٔ آن است.

21 «امّا بدانید كه دست تسلیم كنندهٔ من با دست من در سفره است.

22 البتّه پسر انسان چنانکه مقدّر است به سوی سرنوشت خود می‌رود، امّا وای به حال آن کسی‌که به دست او تسلیم می‌شود.»

23 آنان از خودشان شروع به سؤال كردند كه کدام‌یک از آنها چنین كاری خواهد كرد.

مباحثه دربارهٔ بزرگی

24 در میان شاگردان بحثی درگرفت كه کدام‌یک در میان آنان از همه بزرگتر محسوب می‌شود.

25 عیسی فرمود: «در میان ملل بیگانه، پادشاهان بر مردم حکمرانی می‌كنند و صاحبان قدرت ‘ولی ‌نعمت’ خوانده می‌شوند،

26 امّا شما این‌طور نباشید، برعکس، بزرگترین شخص در میان شما باید به صورت كوچكترین درآید و رئیس باید مثل نوكر باشد،

27 زیرا چه كسی بزرگتر است-آن کسی‌که بر سر سفره می‌نشیند، یا آن نوكری كه خدمت می‌كند؟ یقیناً آن کسی‌که بر سر سفره می‌نشیند. با وجود این من در میان شما مثل یک خدمتگزار هستم.

28 «شما كسانی هستید كه در آزمایشهای سخت من با من بوده‌اید.

29 همان‌طور كه پدر، حق سلطنت را به من سپرد، من هم به شما می‌سپارم.

30 شما در پادشاهی من سر سفرهٔ من خواهید خورد و خواهید نوشید و به عنوان داوران دوازده طایفهٔ اسرائیل بر تختها خواهید نشست.

پیشگویی انكار پطرس

31 «ای شمعون، ای شمعون، توجّه كن: شیطان خواست مِثل دهقانی كه گندم را از كاه جدا می‌كند همهٔ شما را بیازماید.

32 امّا من برای تو دعا كرده‌ام كه ایمانت از بین نرود و وقتی برگشتی باید برادرانت را استوار گردانی.»

33 شمعون جواب داد: «ای خداوند، من حاضرم با تو به زندان بیفتم و با تو بمیرم.»

34 عیسی فرمود: «ای پطرس، آگاه باش، امروز قبل از آنکه خروس بانگ بزند تو سه بار خواهی گفت كه مرا نمی‌شناسی.»

پیشگویی سختی‌ها

35 عیسی به ایشان فرمود: «وقتی شما را بدون كفش و كیسه و كوله‌بار روانه كردم آیا چیزی كم داشتید؟» جواب دادند: «خیر.»

36 به ایشان گفت: «امّا حالا هرکه یک كیسه دارد بهتر است كه آن را با خود بردارد و همین‌طور كوله‌بارش را و چنانچه شمشیر ندارد قبای خود را بفروشد و شمشیری بخرد،

37 چون می‌خواهم بدانید كه این پیشگویی کتاب‌مقدّس كه می‌گوید: ‘او در گروه جنایتكاران به حساب آمد’، باید در مورد من به انجام برسد و در واقع همه‌چیزهایی كه دربارهٔ من نوشته شده در حال انجام است.»

38 آنها گفتند: «خداوندا، نگاه‌ كن، اینجا دو شمشیر داریم.» ولی او جواب داد: «كافی است.»

دعا در كوه زیتون

39 عیسی بیرون آمد و طبق معمول رهسپار كوه زیتون شد و شاگردانش همراه او بودند.

40 وقتی به آن محل رسید به آنان فرمود: «دعا كنید كه از وسوسه‌ها دور بمانید.»

41 عیسی به اندازهٔ پرتاب یک سنگ از آنان فاصله گرفت، زانو زد و چنین دعا كرد:

42 «ای پدر، اگر ارادهٔ توست، این پیاله را از من دور كن. امّا نه ارادهٔ من بلكه ارادهٔ تو به انجام برسد.»

43 فرشته‌ای از آسمان به او ظاهر شد و او را تقویت كرد.

44 عیسی در شدّت اضطراب و با حرارت بیشتری دعا كرد و عرق او مثل قطره‌های خون بر زمین می‌چکید.

45 وقتی از دعا برخاست و نزد شاگردان آمد، آنان را دید كه در اثر غم و اندوه به خواب رفته بودند.

46 به ایشان فرمود: «خواب هستید؟ برخیزید و دعا كنید تا از وسوسه‌‌ها دور بمانید.»

بازداشت عیسی

47 عیسی هنوز صحبت می‌كرد كه جمعیّتی دیده شد و یهودا، یكی از آن دوازده حواری، پیشاپیش آنان بود. یهودا نزد عیسی آمد تا او را ببوسد.

48 امّا عیسی به او فرمود: «ای یهودا، آیا پسر انسان را با بوسه تسلیم می‌کنی؟»

49 وقتی پیروان او آنچه را كه در جریان بود دیدند گفتند: «خداوندا، شمشیرهایمان را بكار ببریم؟»

50 و یكی از آنان به غلام كاهن اعظم زد و گوش راستش را برید.

51 امّا عیسی جواب داد: «دست نگه‌دارید.» و گوش آن مرد را لمس كرد و شفا داد.

52 سپس عیسی به سران كاهنان و افسرانی كه مسئول نگهبانی از معبد بزرگ بودند و مشایخی كه برای گرفتن او آمده بودند فرمود: «مگر من یاغی هستم كه با شمشیر و چماق برای دستگیری من آمده‌اید؟

53 من هر روز در معبد بزرگ با شما بودم و شما دست به‌ طرف من دراز نكردید. امّا این ساعت كه تاریكی حكمفرماست، ساعت شماست.»

پطرس عیسی را انكار می‌كند

54 عیسی را دستگیر كردند و به خانهٔ كاهن اعظم آوردند. پطرس از دور به دنبال آنها می‌آمد.

55 در وسط محوطهٔ خانهٔ كاهن اعظم عدّه‌ای آتشی روشن كرده و دور آن نشسته بودند. پطرس نیز در بین آنان نشست.

56 درحالی‌که او در روشنایی آتش نشسته بود كنیزی او را دید و به او خیره شده گفت: «این مرد هم با عیسی بود.»

57 امّا پطرس منكر شد و گفت: «ای زن، من او را نمی‌شناسم.»

58 كمی بعد یک نفر دیگر متوجّه او شد و گفت: «تو هم یكی از آنها هستی.» امّا پطرس به او گفت: «ای مرد، من نیستم.»

59 تقریباً یک ساعت گذشت و یكی دیگر با تأكید بیشتری گفت: «البتّه این مرد هم با او بوده چونكه جلیلی است.»

60 امّا پطرس گفت: «ای مرد، من نمی‌دانم تو چه می‌گویی.» درحالی‌که او هنوز صحبت می‌کرد، بانگ خروس برخاست

61 و عیسی خداوند برگشت و مستقیماً به پطرس نگاه كرد و پطرس سخنان خداوند را به‌خاطر آورد كه به او گفته بود: «امروز پیش از اینکه خروس بانگ بزند تو سه بار خواهی گفت كه مرا نمی‌شناسی.»

62 پطرس بیرون رفت و زارزار گریست.

توهین به عیسی

63 کسانی‌که عیسی را تحت نظر داشتند او را مسخره كردند، كتک زدند،

64 چشمانش را بستند و می‌گفتند: «حالا از غیب ‌بگو كه تو را می‌زند!»

65 و به این طرز به او اهانت می‌كردند.

عیسی در حضور شورا

66 همین‌که هوا روشن شد مشایخ قوم، سران كاهنان و علمای یهود تشكیل جلسه دادند و عیسی را به حضور شورا آوردند

67 و گفتند: «به ما بگو آیا تو مسیح هستی؟»

عیسی جواب داد: «اگر به شما بگویم، گفتهٔ مرا باور نخواهید كرد

68 و اگر سؤال بكنم، جواب نمی‌دهید.

69 امّا از این به بعد پسر انسان به دست راست خدای قادر خواهد نشست» همگی گفتند: «پس پسر خدا هستی؟»

70 عیسی جواب داد: «خودتان می‌گویید كه هستم.»

71 آنها گفتند: «چه احتیاجی به شاهدان دیگر هست؟ ما موضوع را از زبان خودش شنیدیم.»

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/LUK/22-f4c622b757cf2840e313a0caf6f809dd.mp3?version_id=181—

Categories
لوقا

لوقا 23

عیسی در حضور پیلاطس

1 سپس تمام حاضران در مجلس برخاستند و او را به حضور پیلاطس آوردند

2 و علیه او شكایت خود را این‌طور شروع كردند: «ما این شخص را در حالی دیدیم كه به منحرف كردن ملّت ما مشغول بود. او با پرداخت مالیات به قیصر مخالفت می‌كرد و ادّعا می‌کند كه مسیح یعنی پادشاه است.»

3 پیلاطس از او پرسید: «آیا تو پادشاه یهودیان هستی؟» عیسی جواب داد: «تو می‌گویی.»

4 پیلاطس سپس به سران كاهنان و جماعت گفت: «من در این مرد هیچ تقصیری نمی‌بینم.»

5 امّا آنان پافشاری می‌کردند و می‌گفتند: «او مردم را در سراسر یهودیه با تعالیم خود می‌شوراند. از جلیل شروع كرد و به اینجا رسیده است.»

عیسی در حضور هیرودیس

6 هنگامی‌که پیلاطس این را شنید پرسید كه آیا این مرد جلیلی است.

7 وقتی آگاه شد كه به قلمرو هیرودیس تعلّق دارد او را نزد هیرودیس كه در آن موقع در اورشلیم بود فرستاد.

8 وقتی هیرودیس عیسی را دید بسیار خوشحال شد، زیرا دربارهٔ او مطالبی شنیده بود و مدّتها بود می‌خواست او را ببیند و امید داشت كه شاهد معجزاتی از دست او باشد.

9 از او سؤالات فراوانی كرد امّا عیسی هیچ جوابی نداد.

10 سران كاهنان و علما جلو آمدند و اتّهامات شدیدی به او وارد كردند.

11 پس هیرودیس و سربازانش به عیسی اهانت كرده، او را مسخره نمودند و ردای پُر زَرق و بَرقی به او پوشانیده، او را نزد پیلاطس پس فرستاد.

12 در همان روز هیرودیس و پیلاطس آشتی كردند، زیرا دشمنی دیرینه‌ای تا آن زمان بین آن دو وجود داشت.

محكوم به اعدام

13 پیلاطس در این موقع سران كاهنان، رهبران قوم و مردم را احضار كرد

14 و به آنان گفت: «شما این مرد را به اتّهام اخلالگری نزد من آوردید. امّا چنانكه می‌دانید خود من در حضور شما از او بازپرسی كردم و در او چیزی كه اتّهامات شما را تأیید كند نیافتم.

15 هیرودیس هم دلیلی پیدا نكرد، چون او را نزد ما برگردانیده است. واضح است كه او كاری نكرده است كه مستوجب مرگ باشد.

16 بنابراین او را پس از تازیانه زدن آزاد می‌كنم.» [

17 زیرا لازم بود كه هر عیدی یک نفر زندانی را برای آنها آزاد كند.]

18 امّا همه با صدای بلند گفتند: «اعدامش كن! برای ما باراباس را آزاد كن.»

19 (این شخص به‌خاطر شورشی كه در شهر اتّفاق افتاده بود و به علّت آدمكشی زندانی شده بود.)

20 چون پیلاطس مایل بود عیسی را آزاد سازد بار دیگر سخن خود را به‌ گوش جماعت رسانید

21 امّا آنها فریاد كردند: «مصلوبش كن، مصلوبش كن!»

22 برای سومین بار به ایشان گفت: «چرا؟ مرتكب چه جنایتی شده است؟ من او را در هیچ مورد، مستوجب اعدام ندیدم. بنابراین او را پس از تازیانه زدن آزاد می‌کنم.»

23 امّا آنان در تقاضای خود پافشاری كردند و فریاد می‌زدند كه عیسی باید به صلیب میخكوب شود. فریادهای ایشان غالب آمد

24 و پیلاطس حكمی را كه آنان می‌خواستند صادر كرد.

25 بنابر درخواست ایشان، مردی را كه به‌خاطر یاغی‌گری و آدمكشی به زندان افتاده بود آزاد كرد و عیسی را در اختیار آنان گذاشت.

روی صلیب

26 هنگامی‌كه او را برای اعدام می‌بردند مردی را به ‌نام شمعون كه اهل قیروان بود و از صحرا به شهر می‌آمد گرفتند. صلیب را روی دوش او گذاشتند و او را مجبور كردند كه آن را به دنبال عیسی ببرد.

27 جمعیّت بزرگی از جمله زنانی كه به‌خاطر عیسی به سینهٔ خود می‌زدند و عزاداری می‌کردند از عقب او می‌آمدند.

28 عیسی روبه آنان كرد و فرمود: «ای دختران اورشلیم، برای من اشک نریزید، برای خودتان و فرزندانتان گریه كنید!

29 بدانید روزهایی خواهد آمد كه خواهند گفت: ‘خوشا به حال نازایان و رحم‌هایی كه بچّه نیاوردند و پستانهایی كه شیر ندادند’

30 آن ‌وقت به کوهها خواهند گفت: ‘به روی ما بیفتید’ به تپّه‌ها خواهند گفت: ‘ما را بپوشانید.’

31 اگر با چوب‌‌تر چنین كنند با چوب خشک چه خواهند كرد؟»

32 دو جنایتكار هم برای اعدام با او بودند

33 و وقتی به محلی موسوم به «كاسهٔ‌‌سر» رسیدند، او را در آنجا به صلیب میخكوب كردند. آن جنایتكاران را هم با او مصلوب نمودند، یكی را در سمت راست و دیگری را در سمت چپ او.

34 عیسی گفت: «ای پدر، اینان را ببخش زیرا نمی‌دانند چه می‌كنند.» لباس‌های او را به قید قرعه میان خود تقسیم كردند.

35 مردم ایستاده تماشا می‌كردند و رهبران آنان با طعنه می‌گفتند: «دیگران را نجات داد. اگر این مرد مسیح و برگزیدهٔ خداست، حالا خودش را نجات دهد.»

36 سربازان هم او را مسخره كردند و جلو آمده، شراب تُرشیده به او تعارف كردند

37 و گفتند: «اگر تو پادشاه یهودیان هستی خود را نجات بده.»

38 در بالای سر او نوشته شده بود: «پادشاه یهودیان.»

39 یكی از آن جنایتكاران كه به صلیب آویخته شده بود با طعنه به او می‌گفت: «مگر تو مسیح نیستی؟ خودت و ما را نجات بده.»

40 امّا آن دیگری با سرزنش به اولی جواب داد: «از خدا نمی‌ترسی؟ تو و او یكسان محكوم شده‌اید.

41 در مورد ما منصفانه عمل شده، چون ما به سزای کارهای خود می‌رسیم، امّا این مرد هیچ خطایی نكرده است.»

42 و گفت: «ای عیسی، وقتی به سلطنت خود رسیدی مرا به‌یاد داشته باش.»

43 عیسی جواب داد: «خاطر جمع باش، امروز با من در فردوس خواهی بود.»

مرگ عیسی

44 تقریباً ظهر بود، كه تاریكی تمام آن سرزمین را فراگرفت و تا ساعت سه بعد از ظهر آفتاب گرفته بود

45 و پردهٔ معبد بزرگ دو تکه شد.

46 عیسی با فریادی بلند گفت: «ای پدر، روح خود را به تو تسلیم می‌كنم.» این را گفت و جان داد.

47 وقتی افسری كه مأمور نگهبانی بود، این جریان را دید خدا را حمد كرد و گفت: «در واقع این مرد بی‌گناه بود.»

48 جمعیّتی كه برای تماشا گرد آمده بودند وقتی ماجرا را دیدند، سینه‌زنان به خانه‌های خود برگشتند.

49 آشنایان عیسی با زنانی كه از جلیل همراه او آمده بودند، همگی در فاصلهٔ دوری ایستاده بودند و جریان را می‌دیدند.

كفن و دفن عیسی

50 در آنجا مردی به ‌نام یوسف حضور داشت كه یكی از اعضای شورای یهود بود. او مردی نیکنام و درستكار بود.

51 یوسف به تصمیم شورا و كاری كه در پیش گرفته بودند رأی مخالف داده بود. او از اهالی یک شهر یهودی به ‌نام رامه بود و از ‌آن كسانی بود كه در انتظار پادشاهی خدا به سر می‌بردند.

52 این مرد در این ‌موقع نزد پیلاطس رفت و جنازهٔ عیسی را خواست.

53 سپس آن را پایین آورد و در كتان لطیف پیچید و در مقبره‌ای كه از سنگ تراشیده شده بود و پیش از آن كسی را در آن نگذاشته بودند قرار داد.

54 آن روز، روز تدارک بود و روز سبت از آن ساعت شروع می‌شد.

55 زنانی كه از جلیل همراه عیسی ‌آمده بودند به‌ دنبال یوسف رفتند. آنها مقبره و طرز تدفین او را دیدند.

56 سپس به خانه رفتند و حنوط و عطریّات تهیّه كردند و در روز سبت طبق دستور شریعت استراحت نمودند.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/LUK/23-9c5bdb12445dd987380f5310a0e5aa05.mp3?version_id=181—

Categories
لوقا

لوقا 24

رستاخیز عیسی

1 در روز اول هفته (یكشنبه) صبح خیلی زود سر قبر آمدند و حنوطی را كه تهیّه كرده بودند، با خود آوردند.

2 آنها دیدند كه سنگ از در مقبره به كنار غلطانیده شده

3 و وقتی به داخل رفتند، از جسد عیسی اثری نبود.

4 حیران در آنجا ایستاده بودند كه ناگهان دو مرد با لباسهای نورانی در كنار آنان قرار گرفتند.

5 زنها وحشت كردند و درحالی‌که سرهای خود را به زیر انداخته بودند ایستادند. آن دو مرد گفتند: «چرا زنده را در میان مردگان می‌جویید؟

6 او اینجا نیست بلكه زنده شده است. آنچه را كه در موقع اقامت خود در جلیل به شما گفت، به‌یاد بیاورید

7 كه چطور پسر انسان می‌بایست به دست خطاكاران تسلیم گردد و مصلوب شود و در روز سوم قیام كند.»

8 آن وقت زنها سخنان او را به‌خاطر آوردند

9 و وقتی از سر قبر برگشتند تمام موضوع را به یازده حواری و دیگران گزارش دادند.

10 آن زنها عبارت بودند از مریم مجدلیه، یونا و مریم مادر یعقوب. زنهای دیگر هم كه با آنان بودند، جریان را به رسولان گفتند.

11 امّا موضوع به نظر آنان مُهمَل و بی‌معنی آمد و سخنان آنان را باور نمی‌كردند

12 امّا پطرس برخاست و به سوی قبر دوید و خم شده نگاه كرد، ولی چیزی جز كفن ندید. سپس درحالی‌که از این اتّفاق در حیرت بود، به خانه برگشت.

در راه عَمواس

13 همان روز دو نفر از آنان به سوی دهكده‌ای به نام عَمواس كه تقریباً در دوازده کیلومتری اورشلیم واقع شده است می‌رفتند.

14 آن‌ دو دربارهٔ همه این اتّفاقات گفت‌وگو می‌كردند.

15 همین‌طور كه سرگرم صحبت و مباحثه بودند، خود عیسی سر رسید و با آنان همراه شد.

16 امّا چیزی جلوی چشمان آنها را گرفت، به طوری که او را نشناختند.

17 عیسی از آنان پرسید: «موضوع بحث شما در بین راه چیست؟» آنها در جای خود ایستادند. غم و اندوه از چهره‌های ایشان پیدا بود.

18 یكی از آن دو كه نامش كلیوپاس بود جواب داد: «گویا در میان مسافران ساكن اورشلیم تنها تو از وقایع چند روز اخیر بی‌خبری!»

19 عیسی پرسید: «موضوع چیست؟» جواب دادند: «عیسای ناصری مردی بود كه در گفتار و كردار در پیشگاه خدا و نزد همهٔ مردم نبی‌ای توانا بود،

20 امّا سران كاهنان و حكمرانان ما او را تسلیم كردند تا محكوم به اعدام شود و او را به صلیب میخكوب كردند.

21 امید ما این بود كه او آن كسی باشد كه می‌بایست اسرائیل را رهایی دهد. از آن گذشته الآن سه روز است كه این كار انجام شده است.

22 علاوه براین، چند نفر زن از گروه ما، ما را مات و متحیّر كرده‌اند. ایشان سحرگاه امروز به سر قبر رفتند،

23 امّا موفّق به پیداكردن جنازه نشدند. آنها برگشته‌اند و می‌گویند در رؤیا فرشتگانی را دیدند كه به آنان گفته‌اند او زنده است.

24 پس عدّه‌ای از گروه ما سر قبر رفتند و اوضاع را همان‌طور كه زنها گفته ‌بودند مشاهده كردند، امّا او را ندیدند.»

25 سپس عیسی به آنان فرمود: «شما چقدر دیر فهم و در قبول كردن گفته‌های انبیا كُند ذهن هستید.

26 آیا نمی‌باید كه مسیح قبل از ورود به جلال خود همین‌طور رنج ببیند؟»

27 آن وقت از تورات موسی و نوشته‌های انبیا شروع كرد و در هر قسمت از کتاب‌مقدّس آیاتی را كه دربارهٔ خودش بود برای آنان بیان فرمود.

28 در این هنگام نزدیک دهكده‌ای كه به طرف آن می‌رفتند رسیدند و گویا او می‌خواست به راه خود ادامه دهد.

29 امّا به او اصرار كردند: «نزد ما بمان چون غروب نزدیک است و روز تقریباً به پایان رسیده.» بنابراین عیسی وارد خانه شد تا نزد ایشان بماند.

30 وقتی با آنان سر سفره نشست نان را برداشت و پس از دعای سپاسگزاری آن ‌را پاره كرد و به ایشان داد.

31 در این وقت چشمان ایشان باز شد و او را شناختند، ولی فوراً از نظر آنها ناپدید شد.

32 آ‌نها به یكدیگر گفتند: «دیدی وقتی در راه با ما صحبت می‌كرد و کتاب‌مقدّس را تفسیر می‌کرد، چطور دلها در سینه‌های ما می‌تپید!»

33 آنها بی‌درنگ حركت كردند و به اورشلیم بازگشتند. در آنجا دیدند كه آن یازده حواری به اتّفاق دیگران دور هم جمع شده

34 می‌گفتند: «آری، در واقع خداوند زنده شده است. شمعون او را دیده است.»

35 آن دو نفر نیز وقایع سفر خود را شرح دادند و گفتند كه چطور او را در موقع پاره‌كردن نان شناختند.

ظهور عیسی به حواریون

36 درحالی‌که شاگردان دربارهٔ این چیزها گفت‌وگو می‌کردند عیسی در بین ایشان ایستاده به آنها گفت: «صلح و سلامتی بر شما باد»

37 آنها با ترس و وحشت، تصوّر كردند كه شَبَحی می‌بینند.

38 او فرمود: «چرا این‌طور آشفته‌حال هستید؟ چرا شک و شبهه به دلهای شما رخنه می‌كند؟

39 به دستها و پاهای من نگاه كنید، خودم هستم، به من دست بزنید و ببینید، شبح مانند من گوشت و استخوان ندارد.»

40 این را گفت و دستها و پاهای خود را به ایشان نشان داد.

41 از فرط شادی و تعجّب نتوانستند این چیزها را باور كنند. آنگاه عیسی از آنان پرسید: «آیا در اینجا خوراكی دارید؟»

42 یک تکه ماهی بریان پیش او آوردند.

43 آن را برداشت و پیش چشم آنان خورد.

44 و به ایشان فرمود: «وقتی هنوز با شما بودم و می‌گفتم كه هرچه در تورات موسی و نوشته‌های انبیا و زبور دربارهٔ من نوشته شده، باید به انجام برسد، مقصودم همین چیزها بود.»

45 بعد اذهان ایشان را باز كرد تا کتاب‌مقدّس را بفهمند

46 و فرمود: «این است آنچه نوشته شده كه مسیح باید عذاب مرگ را ببیند و در روز سوم دوباره زنده شود

47 و به نام او توبه و آمرزش گناهان به همهٔ ملّتها اعلام گردد و شروع آن از اورشلیم باشد.

48 شما بر همهٔ اینها گواه هستید.

49 خود من عطیهٔ موعود پدرم را بر شما می‌فرستم. پس تا زمانی‌که قدرت خدا از عالم بالا بر شما نازل شود، در این شهر بمانید.»

صعود عیسی

50 بعد آنان را تا نزدیكی بیت‌عنیا برد و با دستهای برافراشته برای ایشان دعای خیر نمود.

51 درحالی‌که آنان را بركت می‌داد از آنان جدا و به آسمان برده شد

52 و ایشان او را پرستش كردند و سپس با شادی عظیم به اورشلیم برگشتند

53 و تمام اوقات خود را در معبد بزرگ صرف حمد و سپاس خدا كردند.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/LUK/24-6e6ddae1c8d0841fa6b59fa689a1fd51.mp3?version_id=181—