Categories
غزل غزلها

غزل غزلها ‮معرّفی کتاب‬

معرّفی کتاب

غزل غزلها شامل اشعار و غزلیّات شاعرانه‌ای است که از طرف مرد به زن، و از طرف زن به مرد خطاب شده است.

یهودیان غالباً این اشعار را به صورت رابطه‌ای بین خدا با قوم یهود تفسیر می‌کنند و مسیحیان آن را اشاره‌ای به رابطۀ بین عیسی مسیح و کلیسا می‌دانند.

تقسیم‌بندی کتاب:

غزل اول 1:1-2:7

غزل دوم 2:8-3:5

غزل سوم 3:6-5:1

غزل چهارم 5:2-6:3

غزل پنجم 6:4-8:4

غزل ششم 8:5-14

Categories
غزل غزلها

غزل غزلها 1

1 زیباترین غزلهای سلیمان.

غزل اول

2 مرا با لبانت ببوس،

زیرا عشق تو گواراتر از شراب است.

3 تو خوشبو هستی.

نام تو رایحه مطبوع عطرهاست

و دختران عاشق تو می‌شوند.

4 بیا مرا بردار تا با هم از اینجا فرار کنیم.

پادشاه من باش و مرا به اتاقت ببر،

تا با هم خوش باشیم،

زیرا محبّت تو خوشتر از شراب است.

عجیب نیست که همهٔ دختران شیدای تو هستند.

5 ای دختران اورشلیم، من سیه‌چرده، امّا زیبا هستم،

همچون چادر‌های قیدار

و پرده‌های زرّین بارگاه سلیمان.

6 به‌خاطر رنگ پوستم این چنین به من نگاه نکنید،

زیرا آفتاب مرا سوزانده.

برادرانم بر من خشمگین بودند

و مرا به نگهبانی تاکستانها گماشتند.

ولی من نتوانستم حتّی از تاکستان بدن خود مراقبت کنم.

7 ای عشق من، به من بگو

که گلّه‌ات را کجا می‌چرانی؟

هنگام ظهر گوسفندانت را کجا می‌خوابانی؟

چرا در بین گلّه‌های دوستانت به دنبال تو بگردم؟

8 ای زیباتر از تمام زنها،

اگر نمی‌دانی، رد گلّه‌ها را دنبال کن

و بُزغاله‌هایت را در کنار چادر‌های چوپانها بچران.

9 محبوبهٔ من، تو همچون مادیانهای ارابهٔ فرعون زیبا هستی.

10 گیسوان سیاه تو چهره‌ات را می‌آرایند،

و مانند جواهر گردنت را زینت می‌دهند.

11 ما برایت گوشواره‌های طلا،

با گیره‌های نقره می‌سازیم.

12 پادشاه من بر بستر خود آرمیده

و رایحه عطر من همه‌جا را پر کرده.

13 محبوب من در آغوشم،

همچون مُر، عطر خوشبو دارد.

14 محبوب من مانند گُلهای وحشی است

که در باغهای «عین جدی» می‌رویند.

15 ای محبوبهٔ من، تو چقدر زیبا هستی.

چشمان تو همانند چشمهای کبوتر است.

16 عزیز من، تو واقعاً شیرین و دوست داشتنی هستی.

چمن سبز، بستر ما،

17 و درختان سدر و صنوبر، سایبان ما هستند.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/SNG/1-85116dd1a325f3da41640a447a2b4bd6.mp3?version_id=181—

Categories
غزل غزلها

غزل غزلها 2

1 من گل نرگس شارون

و سوسن دشتها هستم.

2 محبوبهٔ من در بین دختران،

مانند سوسنی است در میان خارها.

3 محبوب من در میان جوانان،

همچون درخت سیبی است در بین درختان جنگل.

خوش و سرمست در زیر سایه‌اش می‌نشینم

و میوه‌اش در دهانم شیرین و گواراست.

4 او مرا به تالار ضیافت خود آورد

و پرچم محبّتش را بالای سرم برافراشت.

5 مرا با کشمش نیرو ببخشید

و جانم را با سیب تازه کنید!

زیرا من بیمار عشق او هستم.

6 دست چپ او زیر سرم است

و با دست راست خود مرا در آغوش می‌کشد.

7 ای دختران اورشلیم،

شما را به غزالها و آهوان صحرا قسم می‌دهم

که عشق ما را برهم مزنید!

غزل دوم

8 من صدای محبوبم را می‌شنوم

که جست‌و‌خیز‌کنان از روی کوهها و تپّه‌ها به سوی من می‌آید.

9 محبوب من همچون غزال و بچّه آهوست.

او در پشت دیوار ایستاده و از پنجره نگاه می‌کند.

10 محبوبم به من می‌گوید:

«ای دلبر من، ای زیبای من، برخیز و بیا.

11 زیرا زمستان گذشته است و موسم باران به پایان رسیده است.

12 گُلها از زمین روییده‌اند

و زمان نغمه‌سرایی رسیده است.

آواز فاخته در مزرعهٔ ما گوشها را نوازش می‌دهد.

13 درختان انجیر میوه به بار آورده،

و رایحهٔ شکوفه‌های تاکها، هوا را عطرآگین ساخته است.

ای عزیز من، ای زیبای من، برخیز و با من بیا!»

14 ای کبوتر من که در شکاف صخره‌ها

و در پشت سنگها پنهان شده‌ای،

بگذار که روی تو را ببینم و صدایت را بشنوم،

زیرا صدایت سحرانگیز و روی تو قشنگ است.

15 روباه‌ها را بگیرید، روباه‌های کوچک را بگیرید که تاکستانها را خراب می‌کنند،

زیرا تاکستانهای ما شکوفه کرده‌اند.

16 محبوب من از آن من است و من از آن او.

او گلّه خود را در بین سوسن‌ها می‌چراند.

17 ای محبوب من، پیش از آنکه نسیم سحرگاهی بوزد

و سایه‌ها بگریزند،

نزد من بیا.

مانند غزال و بچّه آهو بر کوههای «باتر» به سوی من بیا.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/SNG/2-79f79c0c9202e4fa7fa6d268fab1f031.mp3?version_id=181—

Categories
غزل غزلها

غزل غزلها 3

1 شب هنگام در بستر خود در عالم خواب

او را که محبوبِ جان من است جستجو کردم،

امّا نیافتم.

2 برخاستم و در کوچه‌ها و میدانهای شهر به سراغش رفتم،

گشتم و گشتم، امّا نیافتم.

3 پاسبانان شهر مرا دیدند و من از آنها پرسیدم:

«آیا آن کسی را که محبوب جان من است، دیده‌اید؟»

4 هنوز از آنها چندان دور نشده بودم که محبوبِ جانم را دیدم.

او را محکم گرفتم و نگذاشتم که برود.

سپس او را به خانهٔ مادرم آوردم،

در همان اتاقی که به دنیا آمده بودم.

5 ای دختران اورشلیم،

شما را به غزالها و آهوان صحرا قسم می‌دهم

که عشق ما را بر هم مزنید!

غزل سوم

6 این چیست که مانند ستون دود از بیابان برمی‌خیزد

و فضا را با بوی مُر و عطرهای تاجران معطّر ساخته است؟

7 ببینید، این تخت روان سلیمان است

که با شصت نفر از نیرومندترین مردان اسرائیل می‌آید.

8 همهٔ آنها جنگ‌آوران آزموده

و با شمشیر مسلّح هستند.

آنها شمشیری به کمر بسته‌اند

تا در برابر حمله شبانه آماده باشند.

9 سلیمان پادشاه برای خود یک تخت روان از چوب لبنان ساخته است.

10 ستونهایش از نقره و سقفش از طلاست.

کرسی آن با پارچهٔ ارغوانی

که دختران اورشلیم آن را با عشق و محبّت بافته‌اند،

پوشیده شده است.

11 ای دختران صهیون، بیرون بیایید

و سلیمان پادشاه را ببینید.

او را با تاجی که مادرش در روز خوشِ عروسی‌اش بر سر او نهاد، تماشا کنید.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/SNG/3-66fd397a10da598c55c29a8a86cdabf9.mp3?version_id=181—

Categories
غزل غزلها

غزل غزلها 4

1 ای عشق من، تو چقدر زیبایی!

چشمان تو از پشت روبند به زیبایی کبوتران است.

گیسوان تو، همچون گلّهٔ بُزهایی که از کوه جلعاد پایین می‌آیند، موج می‌زند.

2 دندانهای ردیف و صاف تو به سفیدی گوسفندانی هستند

که تازه پشمشان چیده و شسته شده باشد.

همگی جفت‌جفت و مرتّب هستند.

3 لبهای تو همچون رشتهٔ قرمز و دهانت زیباست.

گونه‌هایت از پشت روبندت مانند دو نیمه انار است.

4 گردنت همچون بُرج داوود صاف و گرد است

و گلوبندت مانند سپر هزار سرباز است

که بُرج را محاصره کرده‌اند.

5 سینه‌هایت مانند غزالهای دوقلویی است

که میان سوسن‌ها می‌چرند.

6 پیش از آنکه نسیم سحرگاهی بوزد و هوا روشن شود،

من به کوه مُر و تپّهٔ کُندُر می‌روم.

7 ای عشق من، تو چه زیبایی!

در جمال کامل هستی و عیبی نداری.

8 ای عروس من، با من از لبنان بیا.

از فراز کوه لبنان و امانه

و از قلّهٔ کوههای سنیر و حرمون،

جایی که بیشه شیر و پلنگ است، پایین بیا.

9 ای محبوبهٔ من و ای عروس من،

با یک نگاه دلم را ربودی

و با حلقه گردنبندت مرا به دام انداختی.

10 ای عزیز من و ای عروس من،

چه شیرین است عشق تو!

محبّت تو گواراتر از شراب

و بوی عطر تو بهتر از هر ادویه‌ای است.

11 ای عروس من، از لبانت عسل می‌چکد

و در زیر زبانت شیر و عسل نهفته است.

بوی لباست مانند عطر دلاویز درختان لبنان است.

12 ای محبوبهٔ من و ای عروس من،

تو همچون باغ دربسته و همانند چشمه‌ای دست نیافتنی هستی.

13 تو مثل باغ پُر میوهٔ انار هستی

که میوه‌های لذیذ به بار می‌آورد.

در تو سُنبل و ریحان،

14 زعفران و نیشکر، دارچین و بوته‌های خوشبو،

مانند مُر و عود می‌رویند.

15 تو مانند چشمهٔ آب حیات هستی

که از کوههای لبنان جاری است و باغ را سیراب می‌سازد.

16 ای نسیم شمالی و ای باد جنوبی!

به‌ باغ من بوزید و آن را معطّر سازید.

بگذارید محبوب من به باغ خود بیاید

و از میوه‌های لذیذ آن بخورد.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/SNG/4-8b5857aa212862d92e088f54605bb283.mp3?version_id=181—

Categories
غزل غزلها

غزل غزلها 5

1 ای دلبر من و ای عروس من،

من به باغ خود آمده‌‌ام.

مُر و ادویه‌جاتم را می‌چینم.

عسل و شانهٔ عسل خود را می‌خورم

و شراب و شیر خود را می‌نوشم.

ای دلدادگان بنوشید

و از مستی عشق سرمست شوید.

غزل چهارم

2 من خواب هستم، امّا دلم بیدار است.

در عالم خواب صدای محبوبم را می‌شنوم که در می‌زند و می‌گوید:

«در را بازکن ای عزیز من،

ای عشق من، ای کبوتر من

و ای آنکه در جمال و زیبایی کامل هستی،

زیرا سرم از شبنم سحرگاهی و حلقه‌های مویم از نم‌نم باران شب، ‌تَر است.»

3 لباسم را از تن بیرون کردم،

چگونه می‌توانم آن را دوباره بپوشم؟

پاهایم را شستم،

چطور می‌توانم آنها را دوباره کثیف نمایم؟

4 محبوبم دست خود را از سوراخ در داخل کرد.

تمام وجودم به لرزه درآمد.

5 برخاستم تا در را برایش باز کنم.

دستانم به مُر آغشته بود.

از انگشتانم مُر می‌چکید،

هنگامی‌که قفل را به دست گرفتم.

6 امّا وقتی در را بازکردم،

محبوبم رفته بود.

چقدر دلم می‌خواست که صدایش را بشنوم.

به جستجویش رفتم، امّا او را نیافتم.

صدایش کردم، ولی جواب نداد.

7 پاسبانان شب مرا یافتند،

مرا زدند و زخمی کردند.

نگهبانان دیوارهای شهر، قبای مرا ربودند.

8 ای دختران اورشلیم، شما را قسم می‌دهم

که اگر محبوب مرا یافتید،

به او بگویید که من بیمار عشق او هستم.

9 ای زیباترین خوبرویان،

محبوب تو بر مردان دیگر چه برتری و فضیلتی دارد

که ما را این چنین قسم می‌دهی؟

10 محبوب من زیبا و قوی است

و در بین ده هزار جوان ممتاز می‌باشد.

11 چهره او درخشان و برنزی می‌باشد

موهایش پُرچین و شکن

و سیاه مثل کلاغ می‌باشد.

12 چشمانش به زیبایی کبوترانی است

که در کنار چشمه آب نشسته و گویی خود را در شیر شسته‌اند.

13 گونه‌هایش مانند باغچه‌ای است

پُر از گُلهای خوشبو و معطر.

لبانش همچون سوسن‌هایی است

که از آنها عطر مُر می‌چکد.

14 دستهای خوش‌تراش‌ او مانند میلهٔ طلایی است

که با جواهر آراسته شده باشد.

پیکرش همچون عاج شفافی است

که با یاقوت مزیّن شده باشد.

15 ساقهایش مانند ستونهای مرمرند

که بر پایه‌هایی از طلای ناب قرار داشته باشند.

چهره‌اش همانند سروهای آزاد لبنان بی‌نظیر است.

16 کلام او شیرین و همه‌چیزش زیبا و دلکش است.

ای دختران اورشلیم، دلدار من این‌همه برتری دارد.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/SNG/5-11f64b3941c77703aa8a115da0709612.mp3?version_id=181—

Categories
غزل غزلها

غزل غزلها 6

1 ای زیباترین زنها،

محبوبت کجا رفته است؟

جایش را به ما بگو تا برویم

و همراه تو پیدایش کنیم.

2 محبوب من به باغ خود رفته است

تا گلّهٔ خود را در میان گُلهای خوشبو بچراند

و سوسن‌ها را بچیند.

3 من به محبوبم تعلّق دارم و او از آن من است.

او گلّهٔ خود را در میان گُلهای سوسن می‌چراند.

غزل پنجم

4 ای عشق من، تو مانند شهر تِرصه زیبا

و مانند اورشلیم قشنگ هستی.

تو همچون این شهرهای بزرگ مُهیّج هستی.

5 به سوی من نگاه مکن،

زیرا چشمانت مرا جادو کرده‌اند.

موهای پریشانت مانند گلّه بُزهایی است

که از کوه جلعاد پایین می‌آیند.

6 دندانهای تو به سفیدی گوسفندانی هستند

که تازه شسته شده باشند

و همگی جفت‌جفت و مرتب هستند.

7 گونه‌های تو در پشت روبندت

مانند دو نیمه انار است.

8-9 در بین شصت ملکه و هشتاد صیغه و دختران بی‌شمار،

کسی مثل کبوتر من بی‌عیب و کامل پیدا نمی‌شود.

او دختر دلبند و یگانه مادر خود است.

دختران جوان وقتی او را می‌بینند، از او تعریف می‌کنند

و ملکه‌ها و صیغه‌ها او را تحسین می‌کنند،

10 و می‌پرسند: این کیست که مثل سپیدهٔ صبح تابان است،

مانند مهتاب قشنگ و همچون آفتاب درخشان

و همچون ستارگان پرشکوه است.

11 من در میان درختان بادام رفتم

تا نهال‌های کوچک را در وادی ببینم

و ببینم که آیا تاکهای انگور شکوفا شده

و درختان انار گل کرده‌اند.

12 به خود می‌لرزم، تو مرا نسبت به عشق

همانند ارّابه‌ای که برای جنگ می‌تازد مشتاق نموده‌ای.

13 برقص، برقص ای دختر شولمی

تا ما تو را هنگامی‌که می‌رقصی تماشا کنیم.

چرا می‌خواهید مرا هنگامی‌که در میان تماشاگران می‌رقصم، تماشا کنید؟

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/SNG/6-3bc18761192bb08d66457e7ec5f895c3.mp3?version_id=181—

Categories
غزل غزلها

غزل غزلها 7

1 ای شاهدخت من،

پاهای تو در کفش چه زیباست.

ساقهایت همچون جواهری است

که هنرمندی آن را صیقل داده باشد.

2 ناف تو مانند پیاله‌ای است

که هرگز از شراب خالی نخواهد بود.

کمرت همچون خرمن گندمی است

در میان سوسن‌ها

3 سینه‌هایت مثل دو غزال دوقلو هستند.

4 گردنت مثل بُرجی از عاج است

و چشمانت همانند حوض شهر حشبون

کنار دروازهٔ بیت ربیم هستند.

بینی تو به قشنگی بُرج لبنان است

که بر سر راه دمشق قرار دارد.

5 سرت مثل کوه کرمل برافراشته

و زلفانت همچون ارغوان معطّرند.

پادشاهان اسیر حلقه‌های گیسویت می‌باشند.

6 ای محبوبهٔ من، تو چقدر زیبا و دلکش هستی

و عشق تو چقدر لذّت بخش است.

7 قامتی رعنا همچون درخت خرما

و سینه‌هایی همچون خوشه‌های خرما داری.

8 گفتم: از این درخت خرما بالا می‌روم

و میوه‌هایش را می‌چینم.

پستانهایت مانند خوشه‌های انگورند

و بوی نَفَس تو مثل بوی گوارای سیب است.

9 دهان تو همچون بهترین شرابهاست.

باشد که این شراب مستقیماً برای محبوبم ریخته شود

و از لب و دهانش جاری گردد.

10 من به محبوبم تعلّق دارم و او مشتاق من است.

11 بیا ای محبوب من تا به دشت و صحرا برویم

و شب را در دهکده‌ای به سر بریم

12 و صبح زود برخیزیم و به تاکستانها برویم

تا ببینیم که آیا تاکهای انگور گل کرده و گُلهایشان شکفته‌اند،

ببینیم که آیا درختان انار شکوفه زده‌اند

در آنجا عشق خود را به تو تقدیم می‌کنم.

13 مِهرگیاهها عطر خود را می‌افشانند

و نزدیک دروازه‌های ما انواع میوه‌های گوارا وجود دارند.

من همهٔ چیزهای لذیذِ تازه

و کهنه را برای تو، ای محبوبم، فراهم کرده‌ام.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/SNG/7-7f9ad7f6d68d262c62e93ce0ebc0d6a5.mp3?version_id=181—

Categories
غزل غزلها

غزل غزلها 8

1 ای کاش تو برادر من ‌بودی که مادرم تو را شیر ‌داده بود،

آنگاه اگر تو را در خیابان می‌دیدم می‌توانستم تو را ‌ببوسم

و کسی ایرادی نمی‌گرفت.

2 بعد تو را به خانه مادرم می‌بردم

تا عشق را به من بیاموزی.

آنگاه در آنجا شراب ناب

و شیرهٔ انار خود را به تو می‌دادم.

3 کاشکه دست چپش زیر سرِ من می‌بود

و با دست راست خود مرا در آغوش می‌کشید.

4 ای دختران اورشلیم، شما را قسم می‌دهم

که عشق ما را برهم مزنید.

غزل ششم

5 این کیست که بازو به بازوی دلدار خود از صحرا می‌آید؟

در زیر آن درخت سیب،

جایی که مادرت تو را به دنیا آورد، بیدارت کردم.

6 عشق مرا مثل خاتَم در دلت مُهر کن

و همچون بازوبند طلا بر بازویت ببند،

زیرا عشق مانند مرگ نیرومند

و مثل گور ترسناک است

و شعله‌هایش همانند شعله‌های پُرقدرت آتش

با بی‌رحمی می‌سوزاند.

7 آبها نمی‌توانند آتش محبّت را خاموش سازند.

حتّی سیلابها قادر نیستند که آن را فرونشانند.

هرگاه کسی بخواهد که عشق را با دارایی و ثروت خود به دست آورد،

آن را خوار و حقیر می‌شمارد.

8 ما خواهر کوچکی داریم

که سینه‌هایش هنوز بزرگ نشده‌اند.

اگر کسی به خواستگاری او بیاید، چه بگوییم؟

9 اگر او دیوار می‌بود،

بالایش یک بُرج نقره بنا می‌کردیم.

اگر دروازه می‌بود،

با تخته‌هایی از سدر او را می‌پوشاندیم.

10 من دیوارم

و سینه‌هایم بُرجهای آن.

محبوب من می‌داند که در کنار او من آرامی و خرسندی می‌یابم.

11 سلیمان در بعل هامون تاکستانی داشت

و آن را به دهقانان اجاره داد

تا هر کدام در مقابل میوهٔ باغ،

هزار سکّهٔ نقره به او بدهند.

12 امّا ای سلیمان، هزار سکّهٔ آن مال تو باشد

و دویست سکّه هم مال دهقانان؛

من تاکستانی برای خودم دارم.

13 ای محبوبهٔ من، بگذار که صدایت را از باغ بشنوم،

دوستان من نیز منتظر شنیدن صدای تو می‌باشند.

14 محبوب من، عجله کن

و مانند غزال و آهوی جوان بر کوههای عطرآگین، به سوی من بیا!

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/SNG/8-b96df3a71b96dfef8298309ba3cf860b.mp3?version_id=181—