Categories
دوم سموئیل

دوم سموئیل 20

شورش شبع

1 مرد فرومایه‌ای به‌ نام شبع فرزند بکری و از طایفهٔ بنیامین در جلجال بود. او شیپور خود را به صدا درآورد و فریاد زد: «ما داوود را نمی‌خواهیم. او پادشاه ما نیست. ای مردم اسرائیل به خانه‌های خود بازگردید.»

2 پس تمام قوم اسرائیل داوود را ترک کرده به دنبال شبع رفتند. امّا مردم یهودا با پادشاه ماندند و او را از رود اردن تا اورشلیم همراهی کردند.

3 وقتی داوود به کاخ خود در اورشلیم وارد شد، دستور داد که ده صیغه‌ای را که مأمور نگهبانی خانه‌اش بودند، در یک خانه تحت مراقبت نگه ‌دارند و احتیاجات ایشان را تهیّه کنند. ولی دیگر با آنها همبستر نشد و تا روز مرگ ایشان مانند زنان بیوه در آن خانه محبوس ماندند.

4 پادشاه به عماسا دستور داده گفت: «مردان اسرائیل را گردهم بیاور و تا پس فردا با آنها نزد من بیا.»

5 عماسا رفت تا سپاه را جمع کند، امّا کار جمع‌آوری بیش از سه روز طول کشید.

6 داوود به ابیشای گفت: «شبع ممکن است بیشتر از ابشالوم به ما زیان برساند. فوراً چند نفر از محافظین مرا با خود بردار و به تعقیب او برو و پیش از آنکه داخل شهر دیوارداری شود و موجب درد سر و گرفتاری ما گردد خود را به او برسان.»

7 پس ابیشای و یوآب همراه با چند نفر از محافظین پادشاه و عدّه‌ای از دلاوران از اورشلیم به تعقیب شبع رفتند.

8 وقتی به سنگ بزرگی که در جبعون است رسیدند، عماسا به استقبال ایشان آمد. یوآب درحالی‌که لباس سربازی به تن و خنجر در غلاف به کمر بسته بود به طرف عماسا قدم برداشت. در همین وقت خنجر او از غلاف به زمین افتاد.

9 یوآب به عماسا گفت: «برادر، چطوری؟» این را گفت و با دست راست خود ریش او را گرفت که ببوسد،

10 امّا عماسا متوجّه خنجری که در دست دیگر یوآب بود نشد. یوآب خنجر را در شکم او فرو برد و روده‌هایش به زمین ریخت. عماسا با همان ضربهٔ اول جان داد.

بعد یوآب و برادرش، ابیشای به تعقیب شبع پسر بکری رفتند.

11 یکی از مردان یوآب، کنار جسد عماسا ایستاد و فریاد زد: «هر که طرفدار داوود و یوآب است به دنبال یوآب بیاید.»

12 عماسا غرق در خون، در سر راه افتاده بود. وقتی یکی از مردان یوآب دید که جمعیّتی به دور جسد او ایستاده‌اند و تماشا می‌کنند، عماسا را از سر راه برداشته در صحرا انداخت و جنازهٔ او را با روی‌اندازی پوشاند.

13 وقتی جسد عماسا از سر راه برداشته شد، همگی به دنبال یوآب برای دستگیری شبع رفتند.

14 شبع از تمام طایفه‌های اسرائیل گذشت و به آبل بیت معکه آمد. همهٔ مردم خاندان بکری در شهر آبل بیت معکه جمع شده از او پیروی کردند.

15 سربازان یوآب به آبل رسیده آن را محاصره و تصرّف کردند. بعد پشته‌ای در برابر شهر ساختند و از بالای آن به خراب کردن دیوارها پرداختند.

16 آنگاه زن دانایی از بالای دیوار شهر، یوآب را صدا کرده گفت: «به یوآب بگویید که نزد من بیاید تا با او حرف بزنم.»

17 یوآب نزد آن زن رفت و زن از او پرسید: «تو یوآب هستی؟»

او جواب داد: «بله.»

زن به او گفت: «به حرف کنیزت گوش بده.»

یوآب گفت: «گوش می‌دهم.»

18 زن گفت: «در قدیم می‌گفتند: اگر مشکلی دارید ‘برای حل آن به شهر آبل بروید.’ زیرا در آنجا هر مشکلی حل و فصل می‌شد.

19 من یکی از اشخاص صلح جو و ایماندار در اسرائیل هستم. تو می‌خواهی شهری را که مادر شهرهای اسرائیل است خراب کنی؟ چرا چیزی که متعلّق به خداوند است از بین می‌بری؟»

20 یوآب جواب داد: «خدا نکند که من آن را نابود یا خراب کنم.

21 امّا در اینجا شخصی است به نام شبع پسر بکری، از کوهستان افرایم. او در مقابل داوود پادشاه دست به شورش زده است. ما فقط او را می‌خواهیم که تسلیم شود و آن وقت ما همه از اینجا می‌رویم.»

زن گفت: «بسیار خوب، ما سر او را از آن طرف دیوار برایت می‌اندازیم.»

22 آنگاه زن با پیشنهاد حکیمانهٔ خود نزد مردم رفت و آنها سر شبع را بریدند و برای یوآب انداختند. بعد یوآب شیپور نواخت و مردان، شهر را ترک کردند و به خانه‌های خود بازگشتند و یوآب به اورشلیم نزد پادشاه رفت.

صاحب منصبان داوود

23 اکنون یوآب فرماندهٔ کلّ ارتش اسرائیل بود و بنایاهو، پسر یهویاداع سرفرماندهی لشکر محافظین دربار را به عهده داشت.

24 ادورام مسئول کارگران اجباری، یهوشافاط، پسر اخیلود وزیر اطّلاعات،

25 شیوا منشی و صادوق و ابیاتار کاهن بودند.

26 عیرای یاییری هم کاهن شخصی داوود بود.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/2SA/20-daab6051cbf46dfbe2727726bd29d639.mp3?version_id=181—

Categories
دوم سموئیل

دوم سموئیل 21

اعدام فرزندان شائول

1 در دوران سلطنت داوود سه سال خشکسالی شد. داوود به درگاه خداوند دعا کرد و خداوند به او پاسخ داد و فرمود: «این خشکسالی نتیجهٔ گناه شائول و خاندان اوست که جبعونیان را کشتند.»

2 پس پادشاه، جبعونیان را به حضور خود فراخواند. (جبعونیان از قوم اسرائیل نبودند، بلکه گروهی از باقیماندگان اموریان بودند. بنی‌اسرائیل قسم خورده بودند که هرگز به روی آنها شمشیر نکشند. امّا شائول به‌خاطر تعصّبات ملّی قصد کشتن آنها را کرد.)

3 داوود از ایشان پرسید: «چه کاری می‌توانم برای شما انجام دهم تا جبران گذشته بشود تا شما قوم خداوند را برکت بدهید؟»

4 آنها جواب دادند: «ما از شائول و خاندان او نقره و طلا نمی‌خواهیم و نمی‌خواهیم کسی از مردم اسرائیل کشته شود.»

پادشاه پرسید: «پس چه می‌خواهید؟»

5-6 آنها گفتند: «هفت پسر شائول را به ما بدهید. فرزندان کسی‌که می‌کوشید ما را از بین ببرد تا کسی از ما در اسرائیل باقی نماند. ما آنها را در جبعه، شهر شائول که پادشاه برگزیدهٔ خداوند بود به دار خواهیم آویخت.» پادشاه قبول کرد و گفت: «آنها را به شما می‌دهم.»

7 امّا پادشاه مفیبوشت، پسر یوناتان را نداد، زیرا داوود و یوناتان در حضور خداوند قسم خورده بودند.

8 پس دو پسر رصفه را که برای شائول به دنیا آورده بود، یعنی ارمونی و مفیبوشت و پنج پسر میرب، دختر شائول را که برای عدرییل پسر برزلائی محولاتی به دنیا آورده بود به دست آنها سپرد.

9 آنها همه را در حضور خداوند بر آن کوه به دار آویختند و همهٔ آنها جان سپردند. روزی که آنها را کشتند، همزمان با روز اول فصل دروی جو بود.

10 رصفه، همسر صیغه‌ای شائول، دختر آیه، پلاسی را گرفت و برای خود به روی صخره‌ای انداخت. در تمام موسم درو تا روزی که باران بارید، در آنجا ماند و از جنازهٔ دو پسرش شبانه‌روز نگهداری کرد تا پرندگان به آنها کاری نداشته باشند.

11 هنگامی‌که داوود این خبر را شنید،

12-14 به مردان خود دستور داد تا استخوانهای آنها را جمع کنند و ضمناً چند نفر را به یابیش جلعاد فرستاد و از مقامات آنجا تقاضا کرد که استخوانهای شائول و یوناتان را برایش بفرستند. آنها اجساد شائول و یوناتان را از میدان عمومی شهرشان دزدیده بودند. فلسطینی‌ها آن دو را بعد از آنکه در سر کوه جلبوع کشتند، به آن میدان آوردند و آویزان کردند. وقتی استخوانها را آوردند آنها را با استخوانهای هفت نفر دیگر در قبرستان قیس، پدر شائول در شهر صیلع در سرزمین بنیامین دفن کردند. بعد از آن خداوند دعای ایشان را قبول کرد و خشکسالی از بین رفت.

ستیز با غول فلسطینی

15 بار دیگر فلسطینی‌ها علیه اسرائیل جنگ را آغاز کردند و داوود و سربازانش با آنها وارد مبارزه شدند. در طول جنگ، داوود خسته و فرسوده شد.

16 یشبی بنوب که از فرزندان غولها و وزن نیزهٔ برنزی او در حدود سه و نیم کیلو بود و یک شمشیر نو به کمر داشت، قصد کشتن داوود را کرد.

17 امّا ابیشای، پسر صرویه به کمک داوود آمد و به فلسطینی حمله کرد و او را کشت. آنگاه مردان داوود به او گفتند: «از این به بعد تو نباید با ما به جنگ بروی، زیرا ما نمی‌خواهیم که چراغ اسرائیل خاموش شود.»

18 بعد از آن در یک جنگ دیگر با فلسطینیان که در جوب به وقوع پیوست، سبکای حوشاتی، سفای را که یکی از فزرندان غولها بود، کشت.

19 باز در جنگ دیگری با فلسطینیان که آن هم در جوب بود، الحانان پسر یاعیر، لحمی را که برادر جلیات بود و نیزه‌ای به اندازهٔ نورد بافندگی داشت، کشت.

20 در جنگ دیگری در جت، مرد قوی هیکل و قد بلندی بود که دست و پاهایش شش انگشت داشت، یعنی تعداد کلّ انگشتان دست و پایش بیست و چهار بود او از فرزندان غولها بود.

21 چون اسرائیل را تحقیر کرد، برادرزادهٔ داوود، یوناتان پسر شمعه او را به قتل رساند.

22 این چهار نفر همه از فرزندان غولها بودند که به دست داوود و مردان او کشته شدند.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/2SA/21-dca01aa0eafb52e6d290892c7041f1a9.mp3?version_id=181—

Categories
دوم سموئیل

دوم سموئیل 22

سرود پیروزی داوود

1-2 داوود بعد از آنکه خداوند او را از دست شائول و دیگر دشمنانش رهانید، این سرود را به سپاس نجات خود، برای خداوند سرایید:

خداوند پشتیبان من است،

و پناهگاه مستحکم من.

3 خدای من، نجات‌دهندهٔ من است.

او همانند یک پناهگاه از من محافظت می‌‌کند؛

او مرا حمایت می‌کند و در امنیّت نگاه می‌دارد.

او نجات‌دهندهٔ من است.

او مرا حمایت می‌کند و از دست دشمنانم رهایی‌ام می‌‌بخشد.

4 خداوند را که شایستهٔ سپاس و ستایش است می‌طلبم،

و از شر دشمنانم در امان هستم.

5 امواج مرگ به دورم حلقه زده‌اند

و امواج نابودکننده احاطه‌ام کرده‌اند.

6 طنابهای گور به دورم حلقه زده‌اند

و مرگ، دام خود را بر سر راهم قرار داده است.

7 در مشکلاتم به حضور خداوند زاری نمودم،

از خدای خود کمک خواستم.

و او از معبد خود نالهٔ مرا شنید

و فریاد من به گوشش رسید.

8 آنگاه زمین لرزید و تکان خورد

و بنیاد آسمانها از شدّت خشم او به لرزه افتاد.

9 از سوراخهای بینی او دود برآمد

و از دهانش زغال برافروخته و آتش کشنده بیرون آمد.

10 او آسمانها را شکافت و فرود آمد

و زیر پاهایش ابرهای سیاه بود.

11 او با سرعت بر فرشتهٔ بالدار خود پرواز کرد

و بر بالهای باد پرواز کرد.

12 او با تاریکی خود را پوشانید

و ابرهای سیاه باران‌زا احاطه‌اش کردند.

13 از روشنی حضور او شراره‌ها زبانه کشیدند.

14 خداوند نیز در آسمانها با صدای رعدآسا سخن گفت.

و صدای خداوند متعال شنیده شد.

15 تیرهای خود را پرتاب نمود و دشمنانش را پراکنده ساخت

و با رعد و برق همه را آشفته کرد.

16 عمق دریا ظاهر شد

و بنیاد زمین آشکار گردید،

هنگامی که خداوند دشمنانش را توبیخ کرد

و با خشم بر آنها غرید.

17 خداوند دستش را از آسمان دراز کرد و مرا برگرفت؛

و از آبهای عمیق مرا بیرون کشید.

18 او مرا از دست دشمنان قدرتمندم

و از دست تمام کسانی‌که از من متنفّرند رهانید

آنها برایم خیلی قوی بودند.

19 وقتی در سختی بودم، بر سرم ریختند،

امّا خداوند از من حمایت کرد.

20 او مرا کمک کرد تا از خطر رهایی یابم؛

او مرا نجات داد زیرا از من خشنود بود.

21 خداوند به‌خاطر نیکوکاری‌ام به من پاداش داد

و به‌خاطر بی‌گناهی‌ام به من برکت عطا نمود.

22 من دستورات خداوند را بجا آورده‌ام

و روی خود را از خدا برنگردانیده‌ام.

23 احکام او را انجام داده‌ام

و از اوامر او سرپیچی نکرده‌ام.

24 در پیشگاه او بی‌عیب بوده

و از گناه دوری کرده‌ام.

25 بنابراین به‌خاطر نیکوکاری‌ام به من پاداش داد،

و به‌خاطر بی‌گناهی‌ام به من برکت عطا نمود.

26 ای خداوند، تو با اشخاص وفادار، وفادار هستی

و به مردم بی‌عیب، نیکویی می‌کنی.

27 با کسانی‌که پاک هستند با پاکی رفتار می‌نمایی

و با کسانی‌‌‌که کجرو هستند مخالفت می‌کنی.

28 تو فروتنان را نجات می‌بخشی،

و اشخاص متکبّر را سرنگون می‌کنی.

29 ای خداوند، تو نور من هستی

تاریکی مرا روشن گردان.

30 با نیروی تو به دشمن یورش می‌برم

و دژهای آنان را درهم می‌شکنم.

31 راه خدا کامل و وعدهٔ خدا قابل اطمینان است،

او حافظ کسانی‌ است که به او پناه می‌برند.

32 خداوند، تنها خداست؛

خدا تنها تکیه‌گاه ماست.

33 این خدا، پناهگاه پایدار من است

و راه من را امن ساخته است.

34 پاهای مرا مانند پاهای آهو ساخته

و بر کوهها استوارم نموده است.

35 دستهایم را برای جنگ تعلیم می‌دهد

تا بتوانم قویترین کمان را به دست گیرم.

36 ای خداوند تو از من حمایت نموده و مرا نجات دادی،

کمک تو مرا به عظمت رسانید.

37 راه را برای قدمهایم هموار ساختی،

تا پاهایم نلغزند.

38 دشمنانم را تعقیب کردم و آنها را شکست دادم؛

و تا آنها را از بین نبردم بازنگشتم.

39 آنها را بکلّی پایمال نمودم تا دیگر بر نخیزند

و به زیر پاهایم جان دادند.

40 تو برای مبارزه به من نیرو بخشیدی

و دشمنانم زیر پاهایم جان دادند.

41 دشمنانم را متواری ساختی

و کسانی را که از من نفرت داشتند، نابود کردم.

42 آنها برای کمک زاری می‌کنند، امّا کسی به دادشان نمی‌رسد.

خداوند را صدا کردند، امّا او به آنها جوابی نداد.

43 من آنها را همچون غبار زمین، خُرد کردم

و به زیر پاهای خود مانند گل و لای کوچه پایمال نمودم.

44 تو مرا از دست مردم ستیزه‌گر رهانیدی،

و فرمانروایی مرا بر ملّتها حفظ نمودی؛

مردمی را که نمی‌شناختم، اکنون مرا خدمت می‌کنند.

45 بیگانگان نزد من تعظیم می‌کنند

و دستوراتم را فوراً اطاعت می‌نمایند.

46 آنها دلسرد شده‌اند

و با ترس و لرز از قلعه‌‌های خود بیرون می‌آیند.

47 خداوند زنده است! حامی خود را ستایش می‌کنم!

متبارک باد خدای قدرتمند که مرا نجات می‌دهد!

48 او در برابر دشمنانم مرا پیروزی می‌بخشد

و ملل جهان را به دست من مغلوب می‌سازد.

49 او مرا از دست دشمنانم می‌رهاند.

و نزد دشمنانم سرافرازم می‌نماید

و مرا از چنگ مردم ظالم نجات می‌دهد.

50 بنابراین من تو را در میان ملّتها ستایش می‌کنم

و سرود نیایش برای تو می‌خوانم.

51 خداوند پیروزی و افتخار را نصیب پادشاه برگزیدهٔ خود می‌کند

و به برگزیدهٔ خود داوود، و فرزاندان او

برای همیشه رحمت و شفقت نشان می‌دهد.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/2SA/22-308bebb02bc0ad4080a1c4ce1fb940ae.mp3?version_id=181—

Categories
دوم سموئیل

دوم سموئیل 23

آخرین گفتار داوود

1 داوود پسر یَسی، مردی که خداوند او را به بزرگی رساند، مردی که خداوندِ یعقوب او را پادشاه کرد، مردی که سرایندهٔ سرودهای خوش برای اسرائیل است. این آخرین کلام اوست.

2 «روح خداوند به وسیلهٔ من سخن می‌‌گوید

و کلام او از زبان من جاری است.

3 خدای اسرائیل به زبان آمد

و نگهبان اسرائیل به من گفت:

‘پادشاهی که با عدالت حکمرانی

و از خداوند پیروی می‌کند،

4 مانند نور خورشید در آسمان بی‌ابر می‌درخشد،

خورشیدی که نورش بعد از بارندگی، سبزه‌ها را درخشان می‌کند.’

5 «آری، بدین‌گونه پروردگار به خاندان من فزونی می‌بخشد،

زیرا او پیمانی استوار و جاودان با من بسته است،

پیوندی که شکسته نخواهد شد،

پیمانی که تغییر نخواهد کرد.

تنها خواست من چنین است و آن پیروزی من است

که خداوند حتماً آن را ممکن خواهد ساخت.

6 امّا مردم بدکار مانند خار هستند که دور انداخته می‌شوند،

زیرا به آنها نمی‌توان دست زد.

7 اگر کسی بخواهد به آنها دست بزند،

باید به وسیله‌ای آهنی یا انبر مجهّز باشد

تا آنها را گرفته در آتش بسوزاند.»

سربازان برجستهٔ داوود

8 اینها نامهای سه قهرمانی هستند که در سپاه داوود خدمت کردند. نفر اول آنها یوشیب بشبت تحکمونی که رهبر آن سه نفر بود. او در یک جنگ هشتصد نفر را کشت.

9 نفر دوم العازار، پسر دودو و نوهٔ اخوح بود. او یکی از سه نفری بود که وقتی فلسطینی‌ها برای جنگ جمع شده بودند، همراه داوود برای مقابلهٔ آنها رفت. در آن جنگ همهٔ سربازان اسرائیلی فرار کردند،

10 ولی او به جنگ ادامه داد و به کشتار فلسطینی‌ها پرداخت تا اینکه دستش خسته شد و شمشیر به دستش چسبید. خداوند در آن روز پیروزی بزرگی نصیب ایشان کرد. بعد کسانی‌که فرار کرده بودند برگشتند و شروع به تاراج و غارت کردند.

11 نفر سوم شمه پسر آجی هراری بود. هنگامی‌که فلسطینی‌ها در لِحی، آنجا که کشتزار عدس بود گرد آمده بودند، سپاه اسرائیل همگی گریختند،

12 ولی او تنها در میدان برای دفاع ایستاد و فلسطینی‌ها را شکست داد. خداوند آنها را به پیروزی بزرگی نایل گردانید.

13 داوود در غار عدُلام بود و سپاه فلسطینی‌ها در دشت رفائیم اردو زده بودند، سه نفر از سی فرماندهٔ نظامی لشکر اسرائیل، در فصل درو به دیدار او رفتند.

14 داوود در مکان محفوظی بود و فلسطینی‌ها در بیت‌لحم مستقر بودند.

15 داوود با شوق و آرزو گفت: «ای کاش کسی بود که برایم کمی آب از چاهی که نزدیک دروازهٔ بیت‌لحم است، می‌آورد.»

16 آنگاه آن سه مرد دلاور قلب لشکر دشمن را شکافته از چاه پهلوی دروازهٔ بیت‌لحم آب کشیدند و برای داوود بردند. امّا داوود آب را ننوشید، بلکه آن را برای خداوند ریخت

17 و گفت: «خداوندا، غیر ممکن است این را بنوشم. این آب، خون این مردان است که زندگی خود را به‌خاطر آوردن آن به خطر انداختند.» پس داوود آب را ننوشید.

این بود کاری که آن سه مرد دلاور کردند.

18 ابیشای برادر یوآب، پسر صرویه سرکردهٔ آن سی نفر بود. یک‌بار او به تنهایی سیصد نفر از دشمن را کشت و به‌خاطر همین شجاعتش مثل آن سه نفر مشهور شد.

19 گرچه او فرماندهی سی نفر از سرداران را به عهده داشت، ولی در شهرت به آن سه نفر نمی‌رسید.

20 بنایاهو پسر یهویاداع سرباز مشهور دیگری است که شجاعتهای فراوانی از خود نشان داد. از جمله او دو جنگجوی بزرگ موآبی را کشت و در روز برفی وارد چاهی شد و شیری را کشت.

21 بار دیگر با یک چوبدستی، به یک نفر پهلوان مصری که به نیزه مسلّح بود حمله کرد. نیزه را از دستش ربود و با نیزهٔ خودش، او را کشت.

22 بنایاهو با انجام چنین کارهایی مانند آن سه قهرمان شهرت یافت.

23 او یکی از آن سی نفر دلاور مهم بود، ولی با این وجود مقام و رتبهٔ آن سه نفر را نداشت. داوود او را به مقام فرماندهی محافظین خود تعیین کرد.

24 عسائیل، برادر یوآب هم یکی از آن سی نفر بود. بقیّهٔ آنها عبارت بودند از:

الحانان پسر دودو از بیت‌لحم،

25 شمهٔ حرودی، الیقای حرودی،

26 حالص فلطی، عیرا پسر عقیش تقوعی،

27 ابیعزر عناتونی، مبونای حوشاتی،

28 صلمون اخوخی، مهرای نطوفاتی،

29 حالب پسر بعنهٔ نطوفاتی،

اتای پسر ریبای از شهر جعبهٔ بنیامین،

30 بنایای فرعاتونی،

هدای از وادیهای جاعش،

31 ابوعلبون عرباتی، عزموت برحومی،

32 الیحبای شعلبونی پسر یاشن، یوناتان،

33 شمهٔ هراری، اخیام پسر شارر هراری،

34 الیفلط پسر احسبای پسر معکاتی،

الیعام پسر اخیتوفل جیلونی،

35 حصرون کرملی، فعرای اربی،

36 یجال پسر ناتان از صوبه، بانی جادی،

37 صالق عمونی، نحرای بئیروتی (سلاحدار یوآب، پسر صرویه)،

38 عیرای یتری، جارب یتری

39 و اوریای حِتّی. این سرداران جمعاً سی و هفت نفر بودند.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/2SA/23-b7903cf13b947ba1113ae9a55ce55e3e.mp3?version_id=181—

Categories
دوم سموئیل

دوم سموئیل 24

سر شماری توسط داوود

1 بار دیگر خشم خداوند بر اسرائیل فرود آمد و داوود را وادار به سرشماری اسرائیل و یهودا کرد.

2 پادشاه به یوآب، فرمانده ارتش خود گفت: «بروید تمام طایفه‌های اسرائیل را از دان تا بئرشبع سرشماری کنید تا بدانم که جمعیّت سربازان کشور چند نفر است.»

3 یوآب گفت: «خداوندا عمر پادشاه آن‌قدر دراز باشد که تعداد مردم کشور را صد برابر حالا ببینند. آیا می‌توانم بپرسم که چرا پادشاه می‌خواهد این کار انجام شود؟»

4 امّا پادشاه یوآب و افسران را مجبور کرد تا قبول کنند. پس یوآب و فرماندهان لشکر از حضور پادشاه مرّخص شدند و برای سرشماری مردم اسرائیل به راه افتادند.

5 آنها از اردن عبور کرده در عروعیر، در جنوب شهر که در وسط درّه‌ای در سرزمین جاد و در نزدیکی یعزیر است، چادر زدند.

6 بعد به جلعاد، در سرزمین تحتیم حدشی رسیدند و سپس به دان یعن آمدند. بعد از آنجا رفته صیدون را دور زده

7 به قلعهٔ صور آمدند. از همه شهرهای حویان و کنعانیان گذشتند تا به بئرشبع در جنوب یهودا رسیدند.

8 سرشماری مدّت نه ماه و بیست روز طول کشید. سپس یوآب و همراهانش به اورشلیم برگشتند.

9 یوآب نتیجهٔ سرشماری را به پادشاه تقدیم کرد و معلوم شد که جمعیّت اسرائیل هشتصد هزار مرد جنگی و شمشیرزن و از یهودا پانصد هزار نفر بودند.

10 بعد از آنکه سرشماری تمام شد، داوود از عمل خود پشیمان گشت و به خداوند گفت: «من گناه بزرگی را مرتکب شدم، آفریدگارا مرا ببخش، به راستی کار بیهوده‌ای کردم.»

11-12 خداوند به جادِ نبی که رائی داوود بود، فرمود: «برو به داوود بگو من به تو سه انتخاب می‌دهم. هر کدام را او انتخاب کند، آن را انجام خواهم داد.» بامدادان چون داوود برخاست،

13 جاد نزد داوود رفت و گفت: «آیا می‌خواهی سه سال خشکسالی به کشورت بیاید، یا قبول داری که برای سه ماه از دشمنان فراری باشی و یا وبا برای سه روز در کشور شایع شود؟ حالا جواب بده که کدام‌یک از آنها را قبول می‌کنی تا به خداوند بگویم؟»

14 داوود جواب داد: «تصمیم سختی است. امّا بهتر است که خود را به خداوند بسپارم از اینکه به دست دشمنان بیفتم، زیرا او خدایی بسیار بخشنده و مهربان است.»

15 پس خداوند بیماری کشنده‌ای را بر مردم اسرائیل فرستاد و هفتاد هزار نفر از دان تا بئرشبع تلف شدند.

16 هنگامی‌که فرشته دست خود را دراز کرد تا اورشلیم را نابود سازد خداوند پشیمان شد و به او گفت: «کافی است، دست نگه‌دار!» فرشتهٔ خداوند در خرمنگاه ارونهٔ یبوسی بود.

17 هنگامی‌که داوود فرشته را دید، به خداوند گفت: «من گناهکار هستم این مردم بیچاره چه گناهی کرده‌اند؟ من و خاندانم سزاوار قهر و غضب تو هستیم.»

18 در همان روز جاد نزد داوود آمد و گفت: «برو و قربانگاهی در خرمنگاه ارونهٔ یبوسی برای خداوند بساز.»

19 داوود موافقت کرد و رفت تا آنچه را که خداوند فرموده بود بجا آورد.

20 وقتی ارونه دید که پادشاه و مردانش به سوی او می‌آیند، پیش رفت و به خاک افتاد

21 و پرسید: «چرا پادشاه نزد این خدمتکار خود آمده‌اند؟»

داوود گفت: «می‌خواهم که این خرمنگاه را از تو بخرم و برای خداوند قربانگاهی بسازم تا این بلا رفع شود.»

22 ارونه گفت: «پادشاه اختیار دارند که هر استفاده‌ای از آن بکنند. گاوها هم برای قربانی سوختنی حاضرند و می‌توانند خرمنکوب و یوغ گاوها را برای هیزم به کار ببرند.

23 همهٔ اینها را به پادشاه می‌دهم و دعا می‌کنم که خداوند قربانی پادشاه را قبول فرماید.»

24 امّا پادشاه به ارونه گفت: «خیر، من می‌خواهم قیمت همه‌چیز را به تو بدهم و چیزی که رایگان باشد برای خداوند قربانی نمی‌کنم.» پس داوود خرمنگاه و گاوها را به قیمت پنجاه تکه نقره خرید

25 و قربانگاهی برای خداوند ساخت. سپس قربانی سوختنی و قربانی سلامتی به او تقدیم کرد. خداوند دعای او را پذیرفت و بلا از سر مردم اسرائیل دور شد.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/2SA/24-ffffe5ac43e8bb91adf45748748a3b13.mp3?version_id=181—