Categories
جامعه

جامعه ‮معرّفی کتاب‬

معرّفی کتاب

کتاب جامعه به وسیلهٔ مردی حکیم و دانا نوشته شده است. او هم تجربیات شخصی و هم مشاهدات اجتماعی خود را عمیقاً در این کتاب منعکس نموده است. نویسنده مطلب خود را با یک سؤال اساسی آغاز می‌کند که «از کار چه فایده‌ای عاید انسان می‌شود؟» و جواب می‌دهد که «هیچ فایده‌ای در این دنیا نیست.» پاسخ وی به این استدلال منفی نیست و از خواننده دعوت می‌کند که از کار و زندگی‌ای که خدا بخشیده است، لذّت ببرد.

چون نویسنده زندگی را خوب می‌شناسد، اعتراف می‌کند که خیلی از مسائل و امور، بالاتر از درک و فهم انسان می‌باشند. با این وجود، او امید خود را به خدا از دست نمی‌دهد، ایمان خود را به خدا تأکید می‌کند و کوشش می‌نماید با وجود خیلی از سؤالات بی‌جواب، با شادی زندگی کند. او دیگران را نیز به همین روش تشویق می‌نماید.

تقسیم‌‌بندی کتاب

آیا زندگی هدفی دارد؟ 1:1-2:26

گفتاری دربارهٔ زندگی 3:1-11:8

نصیحت آخر 11:9-12:8

خلاصه 12:9-14

Categories
جامعه

جامعه 1

زندگی بیهوده است

1 نویسندهٔ این کتاب، پسر داوود، پادشاه حکیم اورشلیم می‌باشد.

2 او می‌گوید: بیهودگی است! بیهودگی است! همه‌چیز بیهوده است!

3 از این‌همه رنج و زحمتی که انسان در روی زمین می‌کشد چه فایده‌ای می‌بیند؟

4 یک نسل می‌آید و نسل دیگری می‌رود، امّا دنیا همیشه به حال خود باقی می‌ماند.

5 آفتاب طلوع و غروب می‌کند و باز به جایی می‌شتابد که دوباره باید از آنجا طلوع کند.

6 باد به سمت جنوب و شمال می‌وزد و به هر سو می‌چرخد و باز به مدار خود برمی‌گردد.

7 همهٔ رودخانه‌ها به دریا می‌ریزند، امّا دریا پُر نمی‌شود. آب به سرچشمه‌ای که رودها از آن جاری می‌شود، بازمی‌گردد و چرخش دوباره آغاز می‌گردد.

8 همه‌چیز آن‌قدر خسته کننده است که زبان از بیان آن عاجز است. هرقدر ببینیم و هرقدر بشنویم، بازهم سیر نمی‌شویم.

9 در حقیقت تاریخ تکرار می‌شود، یعنی آنچه را که می‌بینیم، بارها در گذشته اتّفاق افتاده است. در جهان هیچ چیز تازه‌ای دیده نمی‌شود.

10 کدام چیز تازه‌ای را می‌توانید نشان بدهید؟ هر چیزی قبلاً و پیش از آنکه ما به دنیا بیاییم وجود داشته است.

11 یادی از گذشتگان نیست و آیندگان نیز از نسلهای پیشین یادی نخواهند کرد.

تجربهٔ حکیمان

12 من حکیم هستم و در اورشلیم بر اسرائیل سلطنت می‌کردم.

13 تصمیم گرفتم تا دربارهٔ هر چیز این دنیا با حکمت مطالعه و تحقیق کنم. خدا کارهای سخت و دشواری را به عهدهٔ ما گذاشته است!

14 هر کاری را در این دنیا تجربه کردم و به این نتیجه رسیدم که همهٔ آنها بیهوده و به دنبال باد دویدن است.

15 چیز کج را نمی‌توان راست کرد و چیزی را که وجود نداشته باشد، نمی‌توان شمرد.

16 به خود گفتم: «من حکمت و معرفت زیادی اندوختم و بیشتر از همهٔ کسانی‌که قبل از من در اورشلیم حکومت می‌کردند، علم و دانش کسب کردم.»

17 تصمیم گرفتم که فرق بین حکمت و جهالت را بدانم، امّا پی بردم که این کار هم بیهوده و مانند دنبال باد دویدن است،

18 زیرا زیادی حکمت باعث غم می‌شود و هر که به دانش خود بیافزاید، اندوه خود را زیاد می‌کند.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/ECC/1-6ca531cd95e3df43590f035cadcf2760.mp3?version_id=181—

Categories
جامعه

جامعه 2

بیهودگی عیش و عشرت

1 به خود گفتم: عیش و عشرت را تجربه می‌کنم و از زندگی لذّت می‌برم، امّا دیدم که آن هم بیهوده است.

2 همچنین دریافتم که خنده و شادی نیز احمقانه و بی‌فایده است.

3 هرچند از دل مشتاق کسب حکمت بودم، تصمیم گرفتم که خود را با شراب شادمان سازم و حماقت را امتحان کنم و فکر کردم که این بهترین راهی است که انسان می‌تواند، زندگی کوتاه خود را سپری کند.

4 کارهای بزرگی انجام دادم. برای خود خانه‌ها ساختم و تاکستانها غرس نمودم.

5 باغهای پر از گل ساختم و در آنها از هر نوع درخت میوه‌دار نشاندم؛

6 و آب انبارهای بزرگ برای آبیاری آنها ساختم.

7 غلامان و کنیزان بسیار خریدم و صاحب غلامان و کنیزان خانه‌زاد شدم. هیچ یک از کسانی‌که پیش از من در اورشلیم حکومت می‌کردند، به اندازهٔ من گلّه و رمه و دارایی نداشتند.

8 نقره و طلا و گنجینه‌های پادشاهانی را که من بر سرزمینشان حکومت می‌کردم، برای خود جمع کردم. سرایندگان مرد و زن برای سرگرمی من می‌سراییدند. هر قدر که دلم می‌خواست، برای خود زنهای زیبا گرفتم.

9 بلی، من شخص بزرگی بودم، بزرگتر از همهٔ کسانی‌که قبل از من در اورشلیم زندگی می‌کردند. در عین حال از حکمت و دانش نیز برخوردار بودم.

10 هر چیزی که می‌دیدم و می‌خواستم به دست ‌آوردم و خود را از هیچ خوشی و لذّتی محروم ‌نساختم. از هر کاری که می‌کردم، لذّت می‌بردم و همین برای من پاداش بزرگی بود.

11 امّا وقتی به کارهایی که کرده بودم و زحماتی که کشیده بودم فکر کردم، فهمیدم که همهٔ آنها چون دویدن دنبال باد، بیهوده و بی‌فایده بوده‌اند.

12 یک پادشاه می‌تواند فقط همان کاری را بکند که پادشاهان پیش از او کرده بودند.

بنابراین حکمت و حماقت و جهالت را مطالعه و مقایسه کردم.

13 دیدم، همان‌طور که روشنی بر تاریکی برتری دارد، حکمت هم برتر از جهالت است.

14 شخص حکیم، داناست و می‌داند از چه راهی برود، امّا مرد احمق در نادانی به سر می‌برد. امّا این را هم دانستم که عاقبت هردوی ایشان یکی است.

15 در دل خود گفتم: «چون من و جاهل به یک سرنوشت گرفتار می‌شویم، پس فایدهٔ حکمت چیست؟» هیچ، حکمت هم بیهوده است.

16 زمانی می‌رسد که نه یادی از مرد حکیم باقی می‌ماند و نه از مرد احمق، بلکه هر دو فراموش خواهند شد. مرد احمق همان‌گونه می‌میرد که مرد حکیم خواهد مرد.

17 پس، از زندگی بیزار شدم، چون همه‌چیز آن برایم دردسر آورده است. زندگی تمامش بیهوده و به دنبال باد دویدن بود.

18 از تمام زحماتی که در این دنیا کشیده بودم بیزار شدم، زیرا می‌دانم که باید همهٔ آنها رابرای جانشین خود واگذارم.

19 چه کسی می‌داند که او حکیم خواهد بود یا احمق. ولی او صاحب همهٔ چیزهایی خواهد شد که من با رنج و مشقت زیاد در زندگی خود به دست آورده‌ام. این نیز بیهوده است.

20 بنابراین از تمام زحماتی که در دنیا کشیده‌ام مأیوس گشتم.

21 کسی با زحمت فراوان و از روی عقل و دانش و مهارت مال و دارایی می‌اندوزد، سپس همه را برای استفاده کسی بجا می‌گذارد که هرگز برای آن زحمت نکشیده است. این نیز بیهوده و مصیبتی بزرگ است.

22 انسان از این‌همه زحمت و مشقتی که می‌کشد، چه چیزی به دست می‌آورد؟

23 روزهایش با تشویش و نگرانی می‌گذرد و شبها هم آرامش ندارد. این نیز بیهوده است.

24 پس برای انسان بهتر است که بخورد و بنوشد و از آنچه به دست آورده، لذّت ببرد و این از جانب خداوند است.

25 زیرا کیست که بتواند جدا از خدا چیزی بخورد و لذّت ببرد؟

26 خدا به کسانی‌که او را خشنود می‌سازند، حکمت، دانش و خوشی می‌بخشد، ولی به خطاکاران مشقتِ کار و زحمتِ اندوختن مال را می‌دهد تا خدا آن را از آنها گرفته به کسانی عطا کند که از آنها راضی است. این نیز مانند دنبال باد دویدن، بیهوده است.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/ECC/2-a9df084c1f8638affe509dd7e4bed4d0.mp3?version_id=181—

Categories
جامعه

جامعه 3

هر چیز زمانی دارد

1 برای هر چیزی که در دنیا اتّفاق می‌افتد، زمان معیّنی وجود دارد.

2 زمانی برای تولّد، زمانی برای مردن،

زمانی برای کاشتن، زمانی برای درو کردن،

3 زمانی برای کُشتن، زمانی برای شفا دادن،

زمانی برای خراب کردن، زمانی برای ساختن،

4 زمانی برای گریه، زمانی برای خنده،

زمانی برای ماتم، زمانی برای رقص،

5 زمانی برای دور ریختن سنگها، زمانی برای جمع کردن سنگها،

زمانی برای در آغوش گرفتن، زمانی برای اجتناب از آن،

6 زمانی برای سود، زمانی برای زیان،

زمانی برای اندوختن، زمانی برای دور انداختن،

7 زمانی برای بریدن، زمانی برای دوختن،

زمانی برای سکوت، زمانی برای گفتن،

8 زمانی برای دوستی، زمانی برای دشمنی،

زمانی برای جنگ و زمانی برای صلح.

9 یک کارگر چه سودی از زحمت خود می‌برد؟

10 زحماتی را که خدا بر دوش انسان گذاشته است، دیدم.

11 او برای هر چیز زمان مناسبی تعیین نموده است. همچنین او شوق دانستن ابدیّت را در دلهای انسان نهاده است، امّا انسان نمی‌تواند مفهوم کارهای خدا را از ابتدا تا انتها درک کند.

12 پس به این نتیجه رسیدم که بهتر است خوش باشیم و تا زمانی که زنده هستیم، از زندگی حداکثر استفاده را بنماییم.

13 بخوریم و بنوشیم و از حاصل زحمت خود لذّت ببریم، زیرا همهٔ اینها بخشش و نعمت خداست.

14 می‌دانم که کارهای خدا پایدار و تغییر ناپذیرند. کسی نمی‌تواند به آنها چیزی بیافزاید و یا چیزی از آنها کم کند. منظور خدا از انجام این کارها فقط اینست که انسان از او بترسد.

15 هر چیزی که اکنون هست و یا در آینده دیده شود، در گذشته وجود داشته است. خدا آنچه را که در گذشته انجام داده است، تکرار می‌کند.

بی‌عدالتی در جهان

16 علاوه بر این، دیدم که در این دنیا بی‌عدالتی و بی‌انصافی جای عدالت و انصاف را گرفته است.

17 به خود گفتم: «خدا در وقت مناسب هر کار خوب یا بد انسان را داوری خواهد کرد.»

18 دانستم که خدا انسان را می‌آزماید تا به او بفهماند که بهتر از حیوان نیست.

19 زیرا سرنوشت انسان و حیوان یکسان است. مانند هم می‌میرند و مثل هم نفس می‌کشند و انسان بر حیوان برتری ندارد، همه‌چیز بیهوده است.

20 انسان و حیوان، هر دو به یک‌‌جا می‌روند. هر دو از خاک به وجود آمده‌اند و به خاک بر می‌گردند.

21 چه کسی می‌تواند ثابت کند که روح انسان به عالم بالا می‌رود و روح حیوان به زیر زمین؟

22 پس فهمیدم که بهتر است انسان از کاری که می‌کند، لذّت ببرد. زیرا سرنوشتش همین است و کسی نیست که بتواند او را پس از مرگ بازگرداند تا ببیند که چه وقایعی بعد از او در دنیا اتّفاق می‌افتد.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/ECC/3-007facdcec8bc00f4229da7e08177287.mp3?version_id=181—

Categories
جامعه

جامعه 4

1 آنگاه دوباره در مورد ظلم و ستمی که در این جهان جریان دارد، فکر کردم. مردم مظلوم را دیدم که اشک می‌ریزند، امّا هیچ‌کس آنها را تسلّی نمی‌دهد. کسی به دادشان نمی‌رسد، چون کسانی‌که بر آنها جفا می‌کنند دارای زور و قدرت هستند.

2 من حسرت کسانی را می‌خوردم که مُردند و از این دنیا رفتند. وضع آنها بهتر از کسانی است که هنوز زنده هستند.

3 امّا کسانی‌که تا به حال به دنیا نیامده‌اند خوشبخت‌ترند، زیرا ظلمی را که در جهان می‌شود، ندیده‌اند.

4 بعد مشاهده کردم که موفقیّت و پیشرفت یک شخص نتیجهٔ حسادت و رقابت او با دیگران است. این کار هم مانند دویدن به دنبال باد بیهوده است.

5 مرد احمق دست روی دست گذاشته کار نمی‌کند و به این ترتیب از گرسنگی، گوشت بدن خود را می‌خورد.

6 یک دست پر ولی راحت، بهتر است از دو دست پر، امّا با مشقت. این بیهوده و دنبال باد دویدن است.

7 همچنین نمونهٔ بیهودهٔ دیگری را در این دنیا دیدم

8 و این در مورد مردی است که تنها زندگی می‌کند، نه پسری دارد و نه برادری، امّا زحمت زیاد می‌کشد تا پول و دارایی جمع کند و چشمش از ثروت سیر نمی‌شود. او برای چه کسی زحمت می‌کشد و خود را از لذّتهای زندگی محروم می‌کند؟ او زندگی بیهوده و مشقّت‌باری دارد.

9 دو نفر از یک نفر بهترند، زیرا نتیجهٔ بهتری از کارشان به دست می‌آورند.

10 هرگاه یکی از آنها بیفتد، دیگری او را بلند می‌کند. امّا وای به حال کسی‌که تنها باشد و بیفتد، زیرا کسی را ندارد که او را بلند کند.

11 اگر دو نفر در کنار هم بخوابند گرم می‌شوند، امّا کسی‌که تنهاست چگونه خود را گرم کند؟

12 اگر کسی تنها باشد و به او حمله شود، زود از پای در می‌آید، امّا اگر دو نفر باشند، می‌توانند از خود دفاع کنند. ریسمان سه‌لا به راحتی پاره نمی‌شود.

13 جوان فقیر امّا دانا، بهتر از پادشاه پیر و احمق است که به مشورت دیگران توجّه نمی‌کند.

14 این چنین جوانی ممکن است که از زندان آزاد شده به مقام پادشاهی برسد.

15 دیدم که مردم این جهان مایلند از این جوانی که جانشین آن پادشاه شده است، پیروی کنند.

16 او بر عدّهٔ بی‌شماری حکومت می‌کند. امّا نسل بعدی به او رغبتی نشان نخواهد داد. به راستی این نیز بیهوده و در پی باد دویدن است.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/ECC/4-651f4cf6080fd6b3e795fb1af33d3a1c.mp3?version_id=181—

Categories
جامعه

جامعه 5

با عجله قول ندهید

1 وقتی به معبد بزرگ می‌روی مواظب رفتار خود باش، زیرا گوش دادن و یاد گرفتن بهتر از آن قربانی‌ای است که اشخاص نادان می‌گذرانند، ولی خوب را از بد تشخیص نمی‌دهند.

2 پیش از آنکه حرفی بزنی خوب فکر کن، در سخنی که می‌گویی عجله منما و در حضور خدا حرف نسنجیده مگو، زیرا او در عالم بالا است و تو بر روی زمین هستی. پس سخنانت خلاصه و کوتاه باشد.

3 زحمت و مشقّت زیاد در کار، خواب را پریشان می‌سازد و پُرگویی نشانهٔ نادانی است.

4 هرگاه برای خدا نذری داری، در ادای آن تأخیر منما، زیرا او از مردم نادان بیزار است. به قول خود وفادار باش.

5 بهتر است اصلاً نذر نکنی تا اینکه نذر نموده، ادا ننمایی.

6 مگذار که سخنان دهانت، تو را به گناه وادار کند و به خادم خدا بگویی که نذر تو اشتباهی بوده است. چرا خدا بر تو خشمگین شود و تمام حاصل کار تو را از بین ببرد؟

7 خیالات زیاد و سخنان بی‌معنی بیهوده است. انسان باید از خدا بترسد.

زندگی بیهوده است

8 اگر می‌بینی که بر مردم مسکین ظلم می‌شود و عدالت و انصاف اجرا نمی‌شود، تعجّب نکن، زیرا بر هر مأمور یک مأمور بالاتر نظارت می‌کند و یک مأمور دیگر و عالی‌تر همگی را تحت نظر خود دارد.

9 هرکسی از زمین بهره می‌گیرد، حتّی پادشاه هم در آن سهمی‌ دارد.

10 شخص پول دوست، هرگز از پول سیر نمی‌شود و کسی‌که طالب ثروت است هرگز به آنچه دلش می‌خواهد نمی‌رسد. این نیز بیهوده است.

11 هرقدر ثروت زیاد شود به همان اندازه خورندگان آن زیاد می‌شوند. چه چیزی عاید صاحب آن می‌شود جز اینکه آن را به چشمان خود ببیند؟

12 خواب کارگر شیرین است، چه کم خورده باشد، چه زیاد، امّا ثروت شخص دولتمند نمی‌گذارد که او شبها خواب راحت داشته باشد.

13 مشکل بزرگ دیگری که در این دنیا دیدم این است که شخصی پول ذخیره می‌کند تا در آینده از آن استفاده کند،

14 بعد همهٔ اندوختهٔ خود را در یک حادثه از دست می‌دهد و حتّی چیزی برای فرزندانش بجا نمی‌ماند.

15 برهنه از مادر به دنیا آمده‌اند و همان‌طور برهنه از دنیا می‌روند و از ثروت خود چیزی را با خود نمی‌برند.

16 واقعاً جای افسوس است که مردم رنج و زحمت بیهوده می‌کشند، دست خالی آمده‌اند و دست خالی هم می‌روند و نتیجهٔ زحمتشان در پی باد دویدن است.

17 تمام زندگی آنها در تاریکی و با درد و رنج و خشم سپری می‌شود.

18 به نظر من بهتر است که انسان بخورد و بنوشد و از دوران کوتاه زندگی خود که خدا به او داده و از آنچه که با کار و زحمت خود به دست آورده است لذّت ببرد، چون قسمتش همین است.

19 اگر خدا به کسی ثروت و دارایی می‌بخشد، او باید این بخشش خدا را با شکرگزاری بپذیرد و از آن لذّت ببرد.

20 چنین شخصی به دوران کوتاه عمر خود فکر نمی‌کند، چون خدا دل او را از شادی لبریز کرده است.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/ECC/5-5ecf25f2da2335c70896f9c020cc84ee.mp3?version_id=181—

Categories
جامعه

جامعه 6

بیهودگی ثروت

1 مصیبت بزرگی را در زیر آسمان دیده‌ام که برای بشر بسیار سنگین است.

2 خدا به بعضی ثروت، دارایی و عزّت می‌دهد به طوری که در زندگی کمبودی ندارند، امّا قدرت استفاده از آن را به آنها نداده است. در عوض بیگانه‌ای می‌آید و از ثروت آنها استفاده می‌کند. این نیز بیهوده و مصیبت بزرگی است.

3 طفل مرده بهتر است از شخصی که صد فرزند داشته باشد و سالهای زیادی زندگی کند، امّا از خوشیهای دنیا بهره‌ای نگیرد و جنازه‌اش آبرومندانه دفن نگردد.

4 زیرا تولّد طفل مرده بیهوده است. در تاریکی از بین رفت و فراموش شد.

5 روشنی آفتاب را هرگز ندید و از وجود آن باخبر نشد، امّا حداقل آسودگی یافت.

6 اگر کسی دو هزار سال هم زندگی کند، ولی در زندگی خوش و راضی نباشد چه فایده‌ای دارد؟ سرانجام همگی به یک‌‌جا می‌روند.

7 تمامی زحمت انسان برای شکمش می‌باشد، ولی هرگز سیر نمی‌شود.

8 برتری شخص حکیم بر شخص نادان چیست؟ یا برتری فقیری که می‌داند چگونه زندگی خود را اداره کند؟

9 بهتر است به آنچه که دارید و با چشم خود می‌بینید قانع باشید تا اینکه همیشه در آرزوی داشتن چیزهای باشید که ندارید، زیرا این نیز بیهوده و به دنبال باد دویدن است.

10 هرچه که هست از قبل معیّن شده و سرنوشت انسان نیز معلوم است و کسی نمی‌تواند با آن که از او تواناتر است مجادله کند.

11 هرچه حرف بیشتر، بیهودگی بیشتر. پس چه چیز بهتر است؟

12 انسان چگونه بداند که برای این عمر کوتاهی که همچون سایه، کوتاه و درگذر است، چه چیز خوب است؟ و یا چگونه بداند که پس از مرگش، در دنیا چه اتّفاقی خواهد افتاد؟

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/ECC/6-3dd66d168749ff5ec8c2019daee89591.mp3?version_id=181—

Categories
جامعه

جامعه 7

اندیشه‌های زندگی

1 نام نیک از عطر گرانبها بهتر است و روز مرگ از روز تولّد.

2 رفتن به خانهٔ عزا بهتر از رفتن به جشن است. همه باید این را بدانیم که مرگ در انتظار ماست.

3 اندوه بهتر از خنده است، زیرا غم آینهٔ دل را صفا می‌دهد.

4 شخص دانا دربارهٔ مرگ می‌اندیشد، ولی مرد احمق در پی عیش و نوش است.

5 شنیدن انتقاد از شخص دانا بهتر از شنیدن تعریف از احمقان است.

6 خندهٔ احمقان مانند صدای تَرَق‌تَرَق خار در آتشِ زیر دیگ بی‌معنی است.

7 ظلم مرد حکیم را احمق می‌گرداند و رشوه دل را فاسد می‌سازد.

8 انتهای کار از شروع آن بهتر است و صبر و شکیبایی از غرور نیکوتر می‌باشد.

9 زود خشمگین نشوید، زیرا کسی‌که زود خشمگین می‌شود احمق است.

10 هیچ‌گاه نپرسید: «چرا دوران گذشته بهتر از حالا بود؟» زیرا این‌گونه سؤال عاقلانه نیست.

11 حکمت زیادتر از ارث ارزش دارد و هرکسی در این دنیا باید از حکمت برخودار باشد.

12 حکمت و ثروت پناهگاهی برای انسان هستند، ولی برتری حکمت این است که به انسان زندگی می‌بخشد.

13 کارهای خدا را ببینید، چه کسی می‌تواند آنچه را که او کج ساخته است راست نماید؟

14 در وقت خوشبختی خوش باشید و هنگام سختی به یاد آورید که خوبی و بدی از جانب خداست و شما نمی‌دانید که بعد از آن چه اتّفاقی رخ خواهد داد.

15 در این زندگیِ بیهودهٔ خود بسیار چیزها دیده‌ام. یک شخص نیک در جوانی می‌میرد، امّا یک فرد شریر با وجود بدیهایش سالهای درازی زندگی می‌کند.

16 پس بیش از حد نیک و با حکمت نباشید، مبادا خود را نابود کنید.

17 بسیار شریر و احمق هم نباشید، مبادا مرگتان زود فرا رسد.

18 در هیچ‌کدام آنها افراط نکنید. اگر خدا را تکریم نمایید در هر حال موفّق خواهید شد.

19 حکمت، انسان را از ده فرمانده که در یک شهر زندگی می‌کنند، تواناتر می‌سازد.

20 در دنیا هیچ‌کسی نیست که کاملاً نیک‌کردار باشد و گناه نکند.

21 همهٔ حرفهایی را که می‌شنوید به دل نگیريد، حتّی وقتی می‌شنوید که خدمتکارتان به شما ناسزا می‌گوید.

22 خودتان می‌دانید که شما هم بارها به دیگران ناسزا گفته‌اید.

23 من با حکمت خود تمام اینها را آزمودم و سعی کردم که دانا باشم، امّا به جایی نرسیدم.

24 مفهوم زندگی را کسی نمی‌داند، زیرا خیلی عمیق و بالاتر از عقل ماست.

25 پس وقت خود را صرف مطالعه و تحقیق نمودم و تصمیم گرفتم که حکمت را بیاموزم تا جواب سؤالات خود را پیدا کنم و برایم ثابت شد که شرارت و حماقت کار مردم احمق و دیوانه است.

26 فهمیدم که زن حیله‌گر از مرگ تلخ‌تر است، عشق او همچون دام و تله و بازوانش مانند کمند است. کسی‌که خدا از او راضی باشد می‌تواند از دام او نجات یابد، امّا شخص گناهکار گرفتارش می‌شود.

27-28 حکیم می‌گوید: وقتی به دنبال حقیقت بودم به تدریج پی بردم که پاسخی وجود ندارد. اما دریافتم که در میان هزار مرد می‌توان یک مرد محترم پیدا کرد ولی در میان هزار زن یک زن قابل احترام هم وجود ندارد.

29 پس به این نتیجه رسیدم که خدا انسان را نیک و درستکار آفرید، امّا او خود را به مسائل پیچیده گرفتار کرده است.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/ECC/7-0ff7a6518c4cc27c9079e76c07b4b715.mp3?version_id=181—

Categories
جامعه

جامعه 8

1 چه کسی داناست تا معنی هر چیز را بداند؟ حکمت لبها را خندان می‌کند و غم را از دل می‌زداید.

اطاعت از پادشاه

2 از پادشاه اطاعت کنید، زیرا در پیشگاه خدا سوگند وفاداری یاد کرده‌اید.

3 برای رفتن از حضور او شتاب مکنید و از فرمانش سر پیچی منمایید، زیرا او هرچه بخواهد انجام خواهد داد.

4 فرمان پادشاه قدرت دارد و کسی نمی‌تواند به او بگوید: «چه می‌‌کنی؟»

5 کسی‌که از او اطاعت می‌کند در امان است و مرد عاقل می‌داند که چه زمان و چگونه اوامر او را بجا آورد.

6 زیرا برای انجام هر امری، هرچند مشکلات زیادی برای انسان داشته باشد، وقت و موقع مناسبی وجود دارد.

7 هیچ‌کس از آینده خبر ندارد و کسی هم نمی‌تواند به او بگوید که در آینده چه رخ می‌دهد.

8 کسی نمی‌داند که چه روزی مرگ او فرا می‌رسد و نمی‌تواند مرگ خود را به تعویق بیندازد و یا از اجل خود فرار کند. مرگ، جنگی است که از آن گریزی نیست و هیچ‌کسی نمی‌تواند با فریب و حیله خود را از آن برهاند.

درستکاران و گناهکاران

9 من دربارهٔ آنچه که در جهان رخ می‌دهد، فکر کردم و دیدم که چطور یک انسان بر انسان دیگر ظلم می‌کند.

10 آنگاه دیدم که مردم شریر مردند و زیر خاک رفتند، امّا مردمی که پس از مراسم خاکسپاری آنها برگشتند، در همان شهری که آنها در آن ظلم می‌کردند، از آنها تعریف و تمجید نمودند. این هم یک کار پوچ و بیهوده است.

11 چون گناهکاران فوراً مجازات نمی‌شوند، مردم فکر می‌کنند که می‌توانند گناه کنند.

12 گرچه ممکن است یک گناهکار صد بار گناه کند و باز هم زنده بماند، امّا در واقع کسانی سعادتمند خواهند بود که از خدا می‌ترسند و به او احترام می‌گذارند.

13 کسی‌که گناه می‌کند روی سعادت را نخواهد دید. عمر او مانند سایه زودگذر و کوتاه است، چون از خدا نمی‌ترسد.

14 بیهودگی دیگری را هم در دنیا دیدم: گاهی اوقات مجازات گناهکاران به مردم درستکار و پاداش درستکاران به مردم بدکار می‌رسد. این نیز بیهوده است.

15 پس شادمانی را ستودم چون برای انسان در دنیا چیزی بهتر از این نیست که بخورد و بنوشد و لذّت ببرد تا در میان زحمات این زندگی که خدا در دنیا به او داده است لذّت ببرد.

16 در زندگی خود شب و روز سعی و تلاش کردم تا هر چیزی را که در دنیا رخ می‌دهد بدانم و حکمت بیاموزم.

17 امّا تلاش من به جایی نرسید و دانستم که انسان نمی‌تواند کارهای خدا را درک کند و هرقدر زیادتر بکوشد، باز هم از درک کارهای او عاجز می‌ماند. حکیمان ادّعا می‌کنند که همه‌چیز را می‌دانند، ولی فکر آنها بیهوده است.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/ECC/8-905c98384fdb7816c9f2d4cc43bc22a7.mp3?version_id=181—

Categories
جامعه

جامعه 9

1 پس از مطالعه و تحقیقات زیاد پی بردم که کارهای مردم عادل و حکیم همه در دست خداست، خواه محبّت و خواه نفرت، امّا انسان این را نمی‌داند.

2 همه با این حوادث روبه‌رو می‌شوند، فرقی نمی‌کند که شخص درستکار باشد یا بدکار، خوب باشد یا بد، پاک باشد یا ناپاک، قربانی کند یا نکند، نیک باشد یا گناهکار، قسم بخورد یا نخورد.

3 در تمامی کارهایی که زیر آفتاب انجام می‌شود، یک بدی هست و آن بر همه یکسان واقع می‌شود، بدتر اینکه دلهای همه از شرارت پر است و تا زمانی که زنده هستند دیوانگی در دل ایشان است و پس از آن، ناگهان می‌میرند.

4 امّا برای هرکسی که زنده است امیدی باقی است. سگ زنده بهتر از شیر مُرده است.

5 کسی‌که زنده است، می‌داند که یک وقت می‌میرد، امّا مُرده‌‌‌ها هیچ چیز نمی‌دانند. مُرده‌‌‌ها پاداش نمی‌گیرند و حتّی یاد آنها از خاطره‌ها فراموش می‌شود.

6 دوستی، دشمنی و احساساتشان همگی با خودشان از بین می‌روند و دیگر در آنچه که در این جهان رخ می‌دهد، سهمی نخواهند داشت.

7 پس بروید نان خود را با لذّت بخورید و شرابتان را با دل‌خوشی بنوشید و شاد باشید، زیرا این خواست خداست.

8 تا می‌توانید از زندگی لذّت ببرید و خوش و خندان باشید.

9 در تمام روزهای بیهوده این زندگی که خدا در دنیا به شما داده است با زنی که دوستش می‌داری خوش بگذران، زیرا تنها چیزی که از این‌همه زحمت نصیب تو می‌شود، همین است.

10 هر کاری که می‌کنید آن را به خوبی انجام بدهید، زیرا در دنیای مردگان، که روزی شما هم به آنجا می‌‌روید، نه کار است، نه اندیشه، نه علم و نه حکمت.

11 در این دنیا متوجّه مطلب دیگری هم شدم و آن این است که تیزترین دونده همیشه در مسابقه برنده نمی‌شود و شجاع‌ترین سرباز همیشه در جنگ پیروز نمی‌گردد. مردم دانا هم گاهی گرسنه می‌مانند. اشخاص با هوش همیشه پولدار و ثروتمند نمی‌شوند و مردان با تجربه و کاردان نیز همیشه به جاه و مقام نمی‌رسند. شانس خوب و بد به سراغ همه می‌آید.

12 کسی نمی‌داند که چه بر سرش می‌آید. همان‌گونه که ماهی ناگهان در تور گرفتار می‌شود و پرنده در دام می‌افتد، انسان هم در وقتی‌که انتظارش را ندارد، گرفتار بلای ناگهانی می‌گردد.

برتری حکمت بر حماقت

13 در این دنیا یک نمونهٔ حکمت را دیدم که برای من بسیار مهم بود.

14 در یک شهر کوچک، مردم کمی زندگی می‌کردند. پادشاه بزرگی به آن شهر حمله کرد و آن را محاصره کرد و قوای او به دور آن سنگر گرفتند.

15 شخصی فقیر و بینوا در آن شهر سکونت داشت. او در عین حال مرد دانا و عاقلی بود که می‌توانست آن شهر را نجات بدهد، امّا کسی به فکر او نبود.

16 من همیشه به این عقیده بودم که حکمت بهتر از قدرت است، امّا دیدم که اگر یک شخص دانا و عاقل فقیر باشد، مردم او را خوار شمرده به حرف او توجّهی نمی‌کنند.

17 گوش دادن به سخنان آرام یک شخص دانا بهتر است از شنیدن فریاد رهبر احمقان.

18 حکمت بهتر از هر سلاح جنگی است، امّا کار یک احمق خرابی‌های زیادی به بار می‌آورد.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/ECC/9-8168971a9edb3d1f078922e97c2b4d9f.mp3?version_id=181—