Categories
ایّوب

ایّوب ‮معرّفی کتاب‬

معرّفی کتاب

کتاب ایّوب، داستان زندگی مردی است که بدبختی‌ها و سختی‌های زیادی را تحمّل نمود. او تمام فرزندان و دارایی خود را از دست داد و خودش نیز به بیماری کریهی مبتلا شد.

سپس در نوعی مباحثه و تفسیر، عکس‌‌العمل ایّوب و دوستانش به طرز بسیار زیبا و شاعرانه‌ای بیان گردیده است و سرانجام خدا، که مرکز اصلی مباحثات و گفتار آنها بود، به ایّوب ظاهر می‌شود.

دوستان ایّوب مسئلهٔ گرفتاری او را، از نقطه نظر مسائل سنتی- مذهبی مورد گفت‌وگو و تفسیر قرار می‌دهند. آنها معتقدند که چون خدا، خوبی را با خوبی پاداش می‌دهد و گناه را با تنبیه مجازات می‌کند، پس رنج و درد ایّوب نشانهٔ این است که او مرد گناهکاری است. امّا برای ایّوب این مسئله خیلی ساده است. او خود را سزاوار چنین مجازات بی‌رحمانه‌ای نمی‌داند. چون او مردی فوق‌العاده نیک و عادل است، نمی‌تواند بفهمد که چگونه ممکن است خدا اجازه دهد چنین وقایع تلخ و شریرانه‌ای برای وی اتّفاق بیافتد. بنابراین خیلی گستاخانه، خدا را متّهم می‌سازد. ایّوب ایمان خود را از دست نمی‌دهد؛ ولی مایل است در حضور خدا عادل شمرده شود و خود را مردی نیک به حساب می‌آورد.

خدا به پرسش ایّوب پاسخ نمی‌دهد، بلکه در مقابل ایمان ایّوب، با روشی شعرگونه حکمت و قدرت الهی خویش را نشان می‌دهد. ایّوب سپس با فروتنی تمام، خدا را حکیم و بزرگ اعلام نموده و از کلمات خشونت بار و نابجایی که بر زبان آورده است توبه می‌کند.

خاتمهٔ کتاب، شرح بازگشت ایّوب به وضع اول خود و به مقام و منزلتی بالاتر از مقام نخستینش می‌باشد. همچنین خدا دوستان ایّوب را که گمان می‌کردند تمام اصول و علّت درد و رنج ایّوب را درک کرده‌اند، سرزنش می‌کند. ایّوب نیز اعلام می‌کند که خدا در حقیقت حکیم و داناست و بالاتر از هر‌گونه فلسفه و سنّتهای مذهبی می‌باشد.

تقسیم‌بندی کتاب

مقدّمه 1:1-2:13

ایّوب و دوستانش 3:1-31:40

الف- شکایت ایّوب 3:1-26

ب- گفت‌وگوی اول 4:1-14:22

ج- گفت‌وگوی دوم 15:1-21:34

د- گفت‌وگوی سوم 22:1-27:23

ه- در ستایش حکمت 28:1-28

و- گفتار آخر ایّوب 29:1-31:40

گفتار الیهو 32:1-37:24

پاسخ خداوند به ایّوب 38:1-42:6

خاتمه 42:7-17

Categories
ایّوب

ایّوب 1

آزمایش ایمان ایّوب

1 در زمین عوص مردی بود به نام ایّوب. او شخصی بی‌عیب و درستکار بود. از خدا می‌ترسید و از گناه دوری می‌کرد.

2 هفت پسر و سه دختر داشت.

3 هفت هزار گوسفند، سه هزار شتر، پانصد جفت گاو، پانصد الاغ و همچنین خادمان زیادی داشت. او ثروتمندترین مرد مشرق زمین بود.

4 هریک از پسران ایّوب به نوبت در خانهٔ خود مهمانی برپا می‌کردند و خواهران خود را هم دعوت می‌نمودند که در مهمانی آنها شرکت کنند.

5 بعد از پایان مهمانی، ایّوب صبح زود برمی‌خاست و برای طهارت فرزندان خود قربانی تقدیم می‌کرد. او این کار را به این سبب می‌کرد که اگر فرزندانش ندانسته در پیشگاه خدا گناهی کرده باشند، گناهشان بخشیده شود.

6 روزی که فرشتگان در حضور خداوند جمع شده بودند، شیطان هم همراه آنها بود.

7 خداوند از شیطان پرسید: «تو از کجا آمده‌ای؟»

شیطان جواب داد: «به دور زمین می‌گشتم و سیاحت می‌کردم.»

8 خداوند از او پرسید: «آیا بندهٔ من ایّوب را دیدی؟ در تمام روی زمین کسی مانند او پیدا نمی‌شود. او از من می‌ترسد و از هرگونه کار بد، دوری می‌کند.»

9 شیطان گفت: «اگر خداترسی برای ایّوب فایده‌ای نمی‌داشت، آیا این کار را می‌کرد؟

10 تو همیشه از او و خانواده‌اش و اموالش پشتیبانی کرده‌ای و به هر کاری که می‌کند، برکت داد‌ه‌ای و آن‌قدر گلّه و رمه به او بخشیده‌ای که تمام سرزمین را پر کرده است.

11 دارایی‌اش را از او بگیر، آنگاه خواهی دید که آشکارا به تو کفر خواهد گفت!»

12 خداوند فرمود: «بسیار خوب، همهٔ دارایی‌اش را در اختیار تو می‌گذارم. برو و هر کاری که می‌خواهی بکن، امّا به خودش ضرری نرسان!» پس شیطان از حضور خداوند بیرون رفت.

ایّوب دارایی و فرزندان خود را از دست می‌دهد

13 روزی که پسران و دختران ایّوب در خانهٔ برادر بزرگشان مهمان بودند،

14 قاصدی نزد ایّوب آمد و به او گفت: «گاوهایت شخم می‌کردند و ماده الاغهایت در کنار آنها می‌چریدند.

15 ناگهان سابی‌ها حمله کردند. تمام حیوانات را با خود بردند و خادمان تو را کشتند. تنها من زنده مانده، فرار کردم و آمدم تا تو را از ماجرا آگاه سازم.»

16 حرف قاصد هنوز تمام نشده بود که شخص دیگری آمد و گفت: «آتش خدا از آسمان فرود آمد و گوسفندان و شبانانت را از بین برد. فقط من سالم ماندم و آمدم تا به تو خبر بدهم.»

17 این شخص هنوز حرف می‌زد که قاصد دیگری از راه رسید و گفت: «سه دستهٔ کلدانیان بر ما حمله آوردند و شترهایت را ربودند و خادمانت را با شمشیر کشتند. تنها من توانستم که فرار کنم و بیایم به تو بگویم.»

18 پیش از آن که این شخص سخنان خود را تمام کند، قاصد چهارم آمد و گفت: «پسران و دخترانت در خانهٔ برادر بزرگشان مهمان بودند

19 که ناگهان باد شدیدی از جانب بیابان وزید، خانه را بر سر فرزندانت خراب کرد و همه مردند. فقط من زنده ماندم و آمدم تا تو را آگاه کنم.»

20 آنگاه ایّوب برخاست، لباس خود را پاره کرد، سر خود را تراشید و روی زمین به سجده افتاد

21 و گفت: «از رحم مادر برهنه به دنیا آمدم و برهنه هم از دنیا می‌روم. خداوند داد و خداوند گرفت، نام خداوند متبارک باد!»

22 در تمام این احوال، ایّوب گناه نورزید و خدا را مقصّر ندانست.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/JOB/1-fc5f27cec3eb5567f2661a7e677a7918.mp3?version_id=181—

Categories
ایّوب

ایّوب 2

آزمایش دوم ایّوب

1 بار دیگر فرشتگان به حضور خداوند آمدند و شیطان هم همراه آنها بود.

2 خداوند از شیطان پرسید: «تو از کجا آمده‌ای؟»

شیطان جواب داد: «به دور زمین می‌گشتم و سیاحت می‌کردم.»

3 خداوند پرسید: «آیا بندهٔ من ایّوب را دیدی؟ در تمام روی زمین کسی مانند او پیدا نمی‌شود. او شخصی درستکار و بی‌عیب است. از من می‌ترسد و هیچ خطایی از او سر نمی‌زند. با وجود اینکه مرا وادار ساختی تا به تو اجازه دهم، بدون سبب به او آسیب برسانی، او هنوز هم در ایمان خود نسبت به من وفادار مانده است.»

4 شیطان در جواب خداوند گفت: «انسان برای اینکه زنده بماند حاضر است از همه‌چیز خود دست بکشد.

5 به بدن او آسیب برسان و خواهی دید که آشکارا به تو کفر خواهد گفت.»

6 خداوند به شیطان فرمود: «بسیار خوب، او در اختیار توست، امّا او را نکش.»

7 پس شیطان از حضور خداوند بیرون رفت و ایّوب را از سر تا پا به دُمَلهای دردناک مبتلا کرد.

8 ایّوب در میان خاکستر نشست و با یک تکه سفال، بدن خود را می‌خارید.

9 زنش به او گفت: «تو هنوز هم نسبت به خدا وفادار هستی؟ خدا را لعنت کن و بمیر.»

10 امّا او در جواب گفت: «تو همچون یک زن ابله حرف می‌زنی. آیا تو می‌خواهی که ما چیزهای خوبِ خدا را قبول کنیم و چیزهای بد را نپذیریم؟» با همهٔ این مصیبتها که بر سر ایّوب آمد، او برضد خدا چیزی نگفت.

دوستان ایّوب

11 وقتی سه نفر از دوستان ایّوب به نامهای الیفاز تیمانی، بلدد شوحی و سوفر نعماتی، آگاه شدند که چه بلاهایی بر سر ایّوب آمده است، تصمیم گرفتند که باهم برای تسلّی و عیادت نزد او بروند.

12 وقتی آنها ایّوب را از دور دیدند، او را نشناختند. بعد با صدای بلند گریستند، لباس خود را دریدند و خاک بر سر خود پاشیدند.

13 آنها هفت شبانه‌روز در کنار او بر زمین نشستند و هیچ‌کدام با او حرفی نزدند، زیرا دیدند که درد او بسیار شدید است.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/JOB/2-9e0bbf909c02ca6eea7f89551aafa8f0.mp3?version_id=181—

Categories
ایّوب

ایّوب 3

شکایت ایّوب

1 بالاخره ایّوب لب به سخن گشود و روزی را که متولّد شده بود نفرین کرد:

2-3 لعنت بر آن روزی که به دنیا آمدم

و شبی که نطفه‌ام در رحم مادرم بسته شد.

4 آن روز تاریک شود،

خدا آن را به یاد نیاورد

و نور در آن ندرخشد.

5 در ظلمت و تاریکی ابدی فرو رود؛

ابر تیره بر آن سایه افکند و کسوف آن را بپوشاند.

6 آن شب را تاریکی غلیظ فرا گیرد،

در خوشی با روزهای سال شریک نشود،

و جزء شبهای ماه به حساب نیاید.

7 آن شب، شبی خاموش باشد و صدای خوشی در آن شنیده نشود.

8 آنهایی که می‌توانند هیولای دریایی را رام سازند،

آن شب را نفرین کنند.

9 در آن شب ستاره‌ای ندرخشد و به امید روشنایی باشد،

امّا سپیدهٔ صبح را نبیند،

10 زیرا رحم مادرم را نبست

و مرا به این بلاها دچار کرد.

11 چرا در وقت تولّدم نمردم

و چرا زمانی که از رحم مادر به دنیا آمدم، جان ندادم؟

12 چرا مادرم مرا بر زانوان خود گذاشت

و پستان به دهنم نهاد؟

13-15 اگر در آن وقت می‌مردم،

اکنون آرام و آسوده با پادشاهان و رهبران جهان که قصرهای خرابه را دوباره آباد نمودند،

و خانه‌های خود را با طلا و نقره پُر کردند، خوابیده بودم.

16 چرا مانند جنین سقط شده دفن نشدم؛ مانند طفلی که هرگز روشنایی را ندید.

17 زیرا در گور، مردمان شریر به کسی آسیب نمی‌رسانند

و اشخاص خسته آرامش می‌یابند.

18 در آنجا حتّی زندانیان در صلح و صفا با هم به سر می‌برند

و صدای زندانبان را نمی‌شنوند.

19 کوچک و بزرگ یکسان هستند و غلام از دست صاحب خود آزاد می‌باشد.

20 چرا کسانی‌که بدبخت و اندوهگین هستند

در روشنی به سر می‌برند؟

21 آنها در آرزوی مرگ هستند، امّا مرگ به سراغشان نمی‌آید

و بیشتر از گنج در جستجوی گور خود می‌باشند

22 و چقدر خوشحال می‌شوند، وقتی‌که می‌میرند و در گور می‌روند.

23 چرا نور بر کسانی بتابد که بیچاره هستند

و راههای امید را از هر سو بسته می‌بینند؟

24 به جای غذا، غم می‌خورم

و اشک و زاریم مانند آب جاری است.

25 از آنچه می‌ترسیدم و وحشت می‌کردم، به سرم آمد.

26 آرام و قرار ندارم

و رنج و غم من روزافزون است.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/JOB/3-57665715e4fa2057842a502ad415754a.mp3?version_id=181—

Categories
ایّوب

ایّوب 4

مکالمهٔ اول

1-2 ایّوب، اگر با تو چند کلمه حرف بزنم، آزرده نمی‌شوی؟

من دیگر نمی‌توانم ساکت بمانم.

3 ببین، تو به افراد بسیاری تعلیم داد‌ه‌ای

و به مردمان ضعیف دلگرمی و قوّت قلب بخشیده‌ای.

4 با سخنان تشویق کننده، مردم را از لغزش بازداشته‌ای

و به زانوان لرزان نیرو داد‌ه‌ای.

5 امّا اکنون که خودت دچار مشکلات شده‌ای،

پریشان گشته‌ای.

6 تو شخصی پرهیزکار بودی و زندگی بی‌عیبی داشتی،

پس در این حال هم باید امید و اعتمادت را از دست ندهی.

7 فکر کن، آیا هرگز دیده‌ای که شخص بی‌گناهی هلاک شود

و یا مرد درستکاری از بین برود؟

8 درحالی‌که من دیده‌ام، کسانی‌که شرارت و ظلم را می‌کارند،

شرارت و ظلم را درو می‌کنند.

9 توفان غضب خدا آنها را از بین می‌برد و با آتش خشم خود آنها را می‌سوزاند.

10 مردم شریر مانند شیرِ درّنده می‌غرّند،

امّا خدا آنها را خاموش می‌سازد و دندانهایشان را می‌شکند.

11 مانند شیر نر از بی‌غذایی و گرسنگی ضعیف می‌شوند

و می‌میرند و فرزندانشان نیز پراکنده می‌شوند.

12-13 وقتی در خواب سنگینی رفته بودم،

در رؤیا پیامی به صورت زمزمهٔ آهسته به گوش من رسید.

14 وحشت مرا فراگرفت،

تنم به لرزه آمد.

15 شبحی از برابر من گذشت

و از ترس، موی بر بدنم راست شد.

16 می‌دانستم که شبح در آنجا حضور دارد،

امّا نمی‌توانستم آن را ببینم.

در آن سکوت شب، این صدا به گوشم رسید:

17 «آیا انسان فانی می‌تواند در نظر خدا که خالق اوست،

پاک و بی‌عیب باشد؟

18 او حتّی بر خادمان آسمانی خود اعتماد نمی‌کند

و فرشتگانش هم در نظر او پاک نیستند،

19 چه رسد به آنهایی که از خاک آفریده شده‌اند

و مانند بید از بین می‌روند.

20 ممکن است صبح زنده باشند،

ولی بدون هیچ خبری، قبل از غروب می‌میرند.

21 رشتهٔ زندگی‌شان پاره می‌شود

و در جهالت و نادانی از بین می‌روند.»

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/JOB/4-c845c427cf528f9d11c49e6b5d92fb29.mp3?version_id=181—

Categories
ایّوب

ایّوب 5

1 فریاد برآور، ببین که آیا کسی به داد تو می‌رسد؟

دست به دامان کدام‌یک از مقدّسین خواهی شد؟

2 غصّه، نادان را می‌کشد

و حسادت، شخص ساده لوح را.

3 آنها برای مدّتی موفّق هستند،

امّا بلای ناگهانی بر خانهٔ‌شان نازل می‌شود.

4 فرزندانشان بی‌پناه می‌گردند؛ در امنیّت نیستند

و کسی از آنها حمایت نمی‌کند.

5 مردمانِ گرسنه محصولات آنها را

حتّی اگر در میان خارها باشد، خواهند خورد

و اشخاص حریص، دارایی آنها را غارت خواهند نمود.

6 شرارت در خاک رشد نمی‌کند

و مشکلات هیچ‌گاه از زمین نمی‌رویند،

7 بلکه همان‌طور که شعله از آتش بلند می‌شود،

بدبختی هم از خود انسان سرچشمه می‌گیرد.

8 ولی اگر من به جای تو بودم،

برای حل مشکل خود به سوی خدا باز می‌گشتم،

9 زیرا او کارهای عجیب

و معجزات حیرت‌انگیز و بی‌‌شمار انجام می‌دهد.

10 باران را می‌فرستد

و کشتزارها را آبیاری می‌کند.

11 فروتنان را سرفراز،

و ماتمیان را شادمان می‌سازد.

12 نقشهٔ حیله‌گران را باطل می‌کند

و آنها را در کارهایشان ناکام می‌سازد.

13 خودشان در دامی که برای دیگران گذاشته‌اند، گرفتار می‌شوند؛

و توطئهٔ آنها نقش برآب می‌گردد.

14 روزِ روشنِ آنها به شبِ تاریک مبدّل می‌شود و کورمال‌کورمال راه می‌روند.

15 امّا خدا نیازمندان و فقیران را از ظلمِ ظالم

و از چنگِ زورمندان نجات می‌دهد.

16 به مسکینان امید می‌بخشد و دهان شریران را خواهد بست.

17 خوشا به حال کسی‌که خدا او را تنبیه می‌کند،

پس تو نباید از تنبیه قادر مطلق آزرده شوی،

18 زیرا اگر خدا کسی را مجروح می‌کند، خودش هم جراحت او را می‌بندد،

بیمار می‌سازد و شفا می‌دهد.

19 او بارها تو را از بلاهای گوناگون نجات خواهد داد.

20 در وقت قحطی تو را از مرگ رهایی می‌بخشد

و هنگام جنگ از دَم شمشیر.

21 از زخمِ زبان در امان خواهی بود

و از هلاکت، تو را خواهد رهانید.

22 به جنگ و قحطی خواهی خندید

و از حیوانات وحشی نخواهی ترسید.

23 زمینی را که شخم می‌زنی بدون سنگ خواهد بود

و با حیوانات وحشی در صلح و صفا زندگی خواهی کرد.

24 خانه‌ات محفوظ بوده

و اموال تو دزدیده نخواهد شد.

25 فرزندانت همچون علف صحرا، زیاد خواهند شد.

26 مانند خوشهٔ رسیدهٔ گندم، که در موسمش درو می‌شود،

در پیری و سالخوردگی از جهان خواهی رفت.

27 ما همه را تحقیق کردیم و تمام اینها حقیقت دارند.

پس تو باید بپذیری.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/JOB/5-c5bdf513eb92407b4ad9a4cdc3f4d7b2.mp3?version_id=181—

Categories
ایّوب

ایّوب 6

1-2 اگر غم و اندوهِ مرا در ترازو وزن کنید و مشکلات مرا بسنجید،

3 برایتان معلوم می‌شود که از ریگهای دریا هم سنگین‌ترند.

از همین سبب است که سخنان من بی‌پرواست.

4 زیرا خدای قادر مطلق مرا هدف تیرهای خود قرار داده است،

و زهر آنها در بدنم پخش شده‌ است

و ترس خدا مرا به وحشت انداخته است.

5 الاغ اگر علف داشته باشد، عَرعَر نمی‌کند

و گاو در وقت خوردن، بانگ نمی‌زند.

6 غذای بی‌نمک مزه‌ای ندارد

و همچنین در سفیدهٔ تخم‌مرغ طعمی نیست.

7 برای خوردن این‌گونه غذاها اشتها ندارم

و از هر چیزی که می‌خورم، حالم به هم می‌خورد.

8-9 ای کاش خدا آرزوی مرا برآورده سازد،

خواهش مرا قبول فرماید و مرا بکشد

و رشتهٔ زندگی مرا قطع کند.

10 اگر خواهش مرا بپذیرد،

با همهٔ دردهایی که دارم، از خوشی ذوق خواهم کرد.

من هرگز از احکام خدا نافرمانی نکرده‌ام،

زیرا می‌دانم که او مقدّس است.

11 چه نیرویی در من باقیمانده است که زنده باشم؟

به چه امیدی به زندگی ادامه بدهم؟

12 آیا من از سنگ ساخته شده‌ام؟ آیا بدن من از برنز است؟

13 قوّتی برای من باقی نمانده است تا خود را از وضعی که دارم، نجات بدهم

و کسی هم نیست که به من کمک کند.

14 کسی‌که به دوست خود رحم و شفقت ندارد،

در واقع از قادر مطلق نمی‌ترسد.

15-17 مثل نهری که در زمستان از یخ و برف پُر است

و در تابستان آب آن در اثر حرارت بخار می‌شود

و خشک می‌گردد،

دوستان من هم قابل اعتماد نیستند.

18 کاروانیان برای آب به کنار جوی می‌روند،

آن را خشک می‌یابند و در نتیجه از تشنگی هلاک می‌شوند.

19-20 وقتی کاروانهای تیما و سبا به سراغ آب می‌روند،

با دیدن جوی خشک، ناامید می‌شوند.

21 شما هم مانند همان جوی هستید،

زیرا رنج و مصیبت مرا می‌بینید و از ترس به نزدیک من نمی‌آیید.

22 آیا من از شما چیزی خواسته‌ام،

یا گفته‌ام که هدیه‌ای به من بدهید

23 و یا مرا از دست دشمنان و از چنگ ظالمان نجات بدهید؟

24 به من راه چاره را نشان بدهید و بگویید که گناه من چیست،

آنگاه خاموش می‌شوم و حرفی نمی‌زنم.

25 سخنِ راست، قانع کننده است،

امّا ایراد شما بی‌جاست.

26 آیا گمان می‌برید که سخنان من بیهوده و مثل بادِ هواست؟

پس چرا به سخنان مأیوس کنندهٔ من جواب می‌دهید؟

27 شما حتّی به مال یتیم طمع دارید

و از دوستانتان به نفع خود استفاده می‌کنید.

28 حال وضع مرا ببینید و بگویید که آیا من دروغ می‌گویم؟

29 دیگر بس است و بی‌انصافی نکنید.

محکومم نسازید، زیرا گناهی ندارم.

30 آیا فکر می‌کنید که من حقیقت را نمی‌گویم،

و خوب و بد را از هم تشخیص نمی‌دهم؟

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/JOB/6-93c4d6005dc2a0cddd6079f39f17c9c8.mp3?version_id=181—

Categories
ایّوب

ایّوب 7

1 انسان در روی زمین مانند یک کارگر اجباری زحمت می‌کشد،

دوران حیاتش همراه با سختی و مشکلات است.

2 مثل غلامی که در آرزوی یافتن سایه‌ای است

و مانند مزدوری که منتظر مزد خود می‌باشد.

3 ماههای عمر من در بیهودگی می‌گذرند.

شبهای طولانی و خسته کننده‌ای، نصیب من شده است.

4 وقتی دراز می‌کشم تا بخوابم می‌گویم که چه وقت صبح می‌شود.

شب طولانی است و من تا صبح از این پهلو به آن پهلو می‌غلطم.

5 تن من پوشیده از کِرم و گرد و خاک است

و پوست بدنم تَرَک خورده

و چِرک گرفته است.

6 روزهایم تندتر از ماکوی بافندگان می‌گذرند

و در ناامیدی به پایان می‌رسند.

7 فراموش نکنید که عمر من لحظه‌ای بیش نیست

و چشم من، روز خوبی را نخواهد دید

8 و چشمانی که امروز به من می‌نگرند، دیگر به رویم نخواهند افتاد.

مرا جستجو خواهید کرد، امّا اثری از من نخواهید یافت.

9 مثل ابری که پراکنده و ناپدید می‌شود،

کسانی هم که می‌میرند دیگر بر نمی‌خیزند.

10 به خانه‌های خود باز نمی‌گردند

و آشنایانشان برای همیشه آنها را از یاد می‌برند.

11 از همین سبب است که نمی‌توانم خاموش بمانم

و می‌خواهم درد و رنج خود را بیان کنم.

12 مگر من هیولای دریایی هستم

که مرا تحت نظر قرار داد‌ه‌ای؟

13 من دراز می‌کشم تا دَمی استراحت کنم

و مصیبتهای خود را از یاد ببرم،

14 آنگاه تو مرا با خوابها می‌ترسانی

و با کابوس‌ها به وحشت می‌اندازی.

15 بنابراین من چارهٔ دیگری ندارم، جز اینکه خفه شوم و بمیرم

و به این زندگی پر از رنج خود خاتمه بدهم.

16 از زندگی بیزارم و دیگر نمی‌خواهم زندگی کنم،

پس مرا به حال خود بگذار، زیرا از من نفسی بیش نمانده است.

17 انسان چه اهمیّتی دارد

که به او این‌قدر توجّه نشان می‌دهی؟

18 هر روز از او بازجویی می‌‌کنی

و هر لحظه او را می‌آزمایی.

19 آیا نمی‌خواهی دمی آرامم بگذاری

تا آب دهان خود را فرو برم؟

20 اگر من گناهی بکنم، چه ضرری به تو می‌رسد، ای ناظر کارهای بشر؟

چرا مرا هدف تیرهای خود قرار دادی؟

آیا من باری بر دوش تو شده‌ام؟

21 چرا گناهان مرا نمی‌بخشی

و از خطاهای من چشم نمی‌پوشی؟

زیرا بزودی به زیر خاک می‌روم

و تو به سراغم خواهی آمد و من دیگر وجود نخواهم داشت.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/JOB/7-d54736019cc4b5aac545caa5204e6752.mp3?version_id=181—

Categories
ایّوب

ایّوب 8

1-2 ایّوب، تا به کی این حرفها را می‌زنی؟ سخنان تو مثل باد هواست.

3 خدا هرگز بی‌عدالتی نمی‌کند.

خدای قادر مطلق، همیشه راست و با انصاف است.

4 فرزندانت در برابر خدا گناه کردند

و خدا آنها را طبق کارهایشان جزا داد.

5 اگر تو طالب خدای قادر مطلق باشی

و با دعا و زاری به نزد او بازگردی،

6 و اگر در پاکی و درستکاری زندگی کنی،

آن وقت خدا به یقین به کمک تو می‌شتابد

و به عنوان پاداش، خانواده‌ات را به تو بر می‌گرداند

7 و بیشتر از آنچه که در ابتدا داشتی،

به تو می‌دهد.

8 از بزرگان و موی سپیدان بپرس

و از تجربهٔ آنها بیاموز.

9 زیرا ما مدّت کوتاهی زندگی کرده‌ایم، معلومات ما بسیار کم است

و عمر ما بر زمین همچون سایه‌ای زودگذر است.

10 از حکمت گذشتگان تعلیم بگیر

و سخنان حکیمانهٔ آنها را سرمشق خود قرار بده.

11 در جایی که آب نباشد، نی نمی‌روید

و آن را در خارج از نیزار نمی‌توان یافت.

12 اگر آب خشک شود،

حتّی پیش از آن که وقت بریدن آن برسد، پژمرده می‌گردد.

13 عاقبتِ کسانی‌که خدا را ترک می‌کنند،

همین‌گونه است و دیگر امیدی برایشان باقی نمی‌ماند.

14 این مردم به کسانی می‌مانند که به تار عنکبوت اعتماد می‌کنند.

15 اگر به آن تکیه کنند، می‌افتند

و اگر از آن آویزان شوند، آنها را نگاه نمی‌دارد.

16 شخص شریر مثل علفی است که در زیر تابش آفتاب تازه می‌گردد

و شاخه‌هایش در باغ پهن می‌شوند.

17 در بین سنگها ریشه می‌دواند

و ریشه‌هایش به دور آنها محکم می‌پیچند.

18 امّا اگر از بیخ کنده شود،

دیگر کسی به یاد نمی‌آورد که آن علف در آنجا بوده است.

19 بلی، سرنوشت مردم بی‌خدا هم به همین طریق است؛

و دیگران می‌آیند و جایشان را می‌گیرند.

20 خدا هرگز مردم درستکار را ترک نمی‌کند

و به شریران کمک نمی‌نماید.

21 لبانت را از خنده پُر می‌سازد تا از خوشی فریاد بزنی.

22 بدخواهانت را شرمنده

و خانهٔ شریران را ویران می‌کند.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/JOB/8-558d57ad4f72f266b5c500a642b481d3.mp3?version_id=181—

Categories
ایّوب

ایّوب 9

1-2 همهٔ اینها را که گفتی می‌دانم و قبلاً هم شنیده‌ام.

امّا انسان فانی چطور می‌تواند در برابر خدا راست و نیک باشد؟

3 چه کسی می‌تواند با خدا بحث کند؟

کسی قادر نیست از هزار سؤالی که می‌کند،

یکی را هم جواب بدهد.

4 زیرا خدا دانا و تواناست

و کسی نمی‌تواند در برابر او مقاومت کند.

5 بی‌خبر کوهها را منتقل می‌سازد

و با خشم و غضب، آنها را واژگون می‌کند.

6 زمین را از جایش تکان می‌دهد

و پایه‌های آن را به لرزه می‌آورد.

7 اگر به آفتاب فرمان بدهد، طلوع نمی‌کند

و ستارگان در شب نمی‌درخشند.

8 به تنهایی آسمانها را گسترانید

و بر امواج دریا خرامید.

9 دُب اکبر، جبار، ثریا

و ستارگان جنوب را آفرید.

10 عقل ما از درک کارهای بزرگ

و بی‌شمار او عاجز است.

11 از کنار من می‌گذرد و من نمی‌توانم او را ببینم.

حرکت می‌کند و من احساس نمی‌کنم.

12 هرچه را بخواهد می‌برد و کسی نمی‌تواند مانع او شود

و بگوید که چه می‌‌کنی؟

13 خدا از خشم خود دست نمی‌کشد

و دشمنان خود را که به هیولای دریایی کمک کردند، پایمال می‌سازد.

14 پس من چطور می‌توانم با او بحث کنم؟

15 هر چند گناهی ندارم، ولی چیزی نمی‌توانم بگویم؛

جز اینکه از خدایی که داور من است، طلب رحمت کنم.

16 حتّی اگر مرا بگذارد که حرفی بزنم،

یقین ندارم که به سخنان من گوش بدهد.

17 او تُندباد را می‌فرستد و مرا پراکنده می‌سازد

و بدون جهت به زخمهایم می‌افزاید.

18 مرا نمی‌گذارد که نفس بکشم

و زندگی مرا با تلخی پُر می‌سازد.

19 با او یارای مقابله ندارم، زیرا قادر و تواناست.

اگر به دادگاه شکایت کنم، چه کسی می‌تواند او را احضار کند؟

20 اگر بی‌گناه هم باشم، سخنان زبانم مرا محکوم می‌سازد

و هر چیزی که بگویم، مرا مجرم می‌کند.

21 گرچه گناهی ندارم، امّا برای من فرقی نمی‌کند،

زیرا از زندگی سیر شده‌ام.

22 خدا بی‌گناه و گناهکار را یکسان از بین می‌برد.

23 وقتی مصیبتی برسد و بی‌گناهی را ناگهان هلاک کند،

خدا می‌خندد.

24 اختیار زمین را به دست مردم شریر داده و چشمان قضات را کور کرده است.

اگر خدا این کار را نکرده،

چه کسی کرده است؟

25 زندگی من سریعتر از پیک تیزرو می‌گذرد، بدون آن که روی خوشی را ببینم.

26 سالهای عمرم مانند کشتیهای تندرو

و همچون عقابی که بر شکار خود فرود می‌آید، به سرعت سپری می‌شوند.

27 اگر خندان باشم و سعی کنم که غمهای خود را از یاد ببرم، چه فایده؟

28 زیرا می‌ترسم که مبادا غم و رنج، دوباره به سراغ من بیایند

و می‌دانم که خدا مرا خطاکار می‌شمارد.

29 پس اگر محکوم می‌شوم، چرا بی‌جهت تلاش کنم؟

30 هیچ شوینده‌ای نمی‌تواند گناهان مرا بشوید.

31 تو مرا در گل و لای و کثافت فرو می‌بری

تا حتی لباس خودم از من نفرت کند.

32 تو مانند من، انسانی فانی نیستی که بتوانم به تو جواب بدهم

و با تو به دادگاه بروم.

33 کسی نیست که بین ما داوری کند

و ما را آشتی بدهد.

34 اگر از مجازات من دست برداری

و هیبت تو مرا به وحشت نیاندازد،

35 آنگاه می‌توانم بدون ترس با تو حرف بزنم،

امّا متأسفانه این‌طور نیست.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/JOB/9-097c1c7cd21529fecc8c9eb19380329c.mp3?version_id=181—