Categories
ارمیا

ارمیا 42

مردم از ارمیا درخواست دعا می‌کنند

1 آنگاه فرماندهان ارتش از جمله یوحانان پسر قاریح و یَزَنیا پسر هوشعیا و تمام مردم از هر طبقه‌ای آمدند

2 و به من گفتند: «خواهش می‌کنیم آنچه می‌خواهیم برای ما انجام بده! در حضور خدای ما، برای ما که زنده مانده‌ایم دعا کن. زمانی ما گروه کثیری بودیم امّا اکنون، همان‌طور که می‌بینی تعداد کمی از ما زنده مانده‌اند.

3 دعا کن تا خداوند خدای ما، به ما نشان دهد به چه راهی باید برویم و چه کاری باید بکنیم.»

4 در پاسخ گفتم: «بسیار خوب، من همان‌طور که شما خواسته‌اید، در برابر خداوند خدای شما، دعا خواهم کرد و هرچه او بگوید، به شما خواهم گفت و چیزی را از شما پنهان نخواهم کرد.»

5 بعد از آن آنها به من گفتند: «خداوند شاهد صادق و امینی علیه ما باشد، اگر تمام احکامی که خداوند خدای ما، به وسیلهٔ تو به ما می‌دهد، اطاعت نکنیم.

6 احکام خداوند، خدای خود را که از تو می‌خواهیم به حضورش برای ما دعا کنی، چه مطابق میل ما باشد و چه نباشد، اطاعت خواهیم کرد. اگر از او اطاعت کنیم همه‌چیز برای خیریّت ما خواهد بود.»

پاسخ خداوند به دعای ارمیا

7 ده روز بعد از آن خداوند با من سخن گفت؛

8 پس من از یوحانان خواستم به اتّفاق تمام فرماندهان ارتش و به همراه تمام مردم به نزد من بیایند.

9 من به آنها گفتم: «خداوند، خدای اسرائیل، همان خدایی که شما مرا به حضورش با درخواست فرستادید گفته است:

10 ‘اگر شما مایل هستید در این سرزمین زندگی کنید، من شما را بنا خواهم کرد نه ویران و شما را مثل نهالی خواهم کاشت و ریشه‌کن نخواهم نمود. زیرا بلایی که بر شما وارد کردم، موجب غم بزرگی برای من شده است.

11 دیگر از پادشاه بابل نترسید. من با شما هستم و شما را از دست او آزاد خواهم کرد.

12 من بر شما رحیم خواهم بود و او را وادار می‌کنم بر شما رحم کند و اجازه دهد به خانه‌های خود بروید. من خداوند چنین گفته‌ام.’

13-15 «امّا شما مردمی که در یهودا باقی مانده‌اید، نباید از اطاعت دستورات خداوند، خدای خودتان، خودداری کنید و نخواهید در این سرزمین زندگی کنید. شما نباید بگویید، ‘نه، ما به مصر خواهیم رفت و در آنجا زندگی خواهیم کرد، جایی که ما دیگر با جنگی روبه‌رو نخواهیم شد، شیپور جنگی نخواهیم شنید و گرسنه نخواهیم ماند.’ اگر شما چنین بگویید، آنگاه خداوند متعال، خدای اسرائیل می‌گوید: ‘اگر تصمیم گرفته‌اید به مصر بروید و در آنجا زندگی کنید،

16 در‌ آن صورت جنگی که از آن واهمه دارید، به سراغ شما خواهد آمد و گرسنگی که از آن وحشت دارید، در تعقیب شما خواهد بود و شما در مصر خواهید مرد.

17 تمام کسانی‌که تصمیم دارند، به مصر بروند و در آنجا زندگی کنند، یا در جنگ، یا از گرسنگی و یا از بیماری خواهند مرد. حتّی یک نفر از آنها زنده نخواهد ماند، حتّی یک نفر نمی‌تواند از مصیبتی که بر آنها وارد می‌کنم بگریزد.’

18 «خداوند متعال، خدای اسرائیل می‌گوید: ‘به همان نحوی که من خشم و غضب خود را بر اورشلیم فرو ریختم، به همان نحو اگر شما به مصر بروید، غضب من متوجّه شما خواهد شد. مردم از دیدن شما به وحشت خواهند افتاد و شما را مسخره خواهند کرد و نام شما را به عنوان نفرین به کار خواهند برد. شما دیگر هرگز این سرزمین را نخواهید دید.’»

19 بعد از آن من ادامه داده گفتم: «خداوند به شما، مردمی که در یهودا باقی مانده‌اید گفته است که به مصر نروید. پس من اکنون به شما اخطار می‌کنم

20 که مرتکب اشتباه مُهلکی می‌شوید. شما از من خواستید برای شما در حضور خداوند خدای ما، دعا کنم و شما قول دادید که هرآنچه او می‌گوید اطاعت کنید.

21 و من اکنون آن را به شما گفتم، امّا شما آنچه را که خداوند، خدای ما مرا فرستاد تا به شما بگویم، اطاعت نکردید.

22 پس این را به‌خاطر داشته باشید: شما یا در جنگ، یا از گرسنگی و یا از بیماری در سرزمینی که می‌خواهید در آن زندگی کنید، خواهید مُرد.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/JER/42-10b91cc6c8bd7046ad15a8c2f348d8d1.mp3?version_id=181—

Categories
ارمیا

ارمیا 43

ارمیا را به مصر می‌برند

1 من تمام چیزهایی را که خداوند، خدای آنها، مرا فرستاده‌ بود تا به آنها بگویم گفتم.

2 آنگاه عزریا پسر هوشعیا و یوحانان پسر قاریح و دیگر مردان مغرور به من گفتند: «تو دروغ می‌گویی. خداوند خدای ما، تو را نفرستاده تا به ما بگویی که به مصر نرویم و در آنجا زندگی نکنیم.

3 باروک پسر نیریا تو را علیه ما تحریک کرده است تا بابلی‌ها بر ما مسلّط شوند و ما را بکشند و یا به اسارت ببرند.»

4 پس هیچ‌کس، نه یوحانان، نه افسران ارتش و نه مردم، نخواستند از دستورات خداوند اطاعت کنند و در یهودا بمانند.

5 سپس یوحانان و افسران ارتش هرکسی را که در یهودیه باقیمانده بود، به همراه تمام کسانی‌که در میان سایر اقوام پراکنده شده بودند و به یهودیه برگشته بودند شامل:

6 مردان، زنان، کودکان و دختران پادشاه، به مصر بردند. آنها همهٔ کسانی را که نبوزرادان، فرماندهٔ سپاه تحت حمایت جدلیا قرار داده بود از جمله باروک و مرا بردند.

7 آنها از دستور خداوند اطاعت نکردند و به مصر رفتند و به شهر تَحفَنحیس رسیدند.

8 در آنجا خداوند به من گفت:

9 «چند سنگ بزرگ بردار و آنها را در زیر سنگفرش راه ورودی ساختمان دولتی در این شهر قرار بده و بگذار بعضی از یهودیان آنچه را می‌کنی ببینند.

10 بعد به آنها بگو که من خداوند متعال، خدای اسرائیل، بندهٔ خود نبوکدنصر را از بابل به اینجا می‌آورم و او تخت خود را بر روی همین سنگهایی که تو گذاشته‌ای، قرار خواهند داد و خیمهٔ سلطنت خود را برفراز آنها خواهد کشید.

11 نبوکدنصر خواهد آمد و مصر را شکست خواهد داد. آنها که محکومند با بیماری بمیرند، با بیماری خواهند مرد، آنها که محکوم به اسارت هستند به اسارت خواهند رفت و آنها که باید در جنگ بمیرند، در جنگ کشته خواهند شد.

12 پرستشگاههای خدایان مصر را آتش خواهم زد. همان‌طور که یک چوپان لباس خود را از وجود شپش‌ها پاک می‌کند، به همان نحو پادشاه بابل بُتها را می‌سوزاند و به دور می‌اندازد و پیروزمندانه آنجا را ترک می‌کند.

13 او بناهای سنگی و مقدّس را در شهر هِلیوپولیس درهم خواهد شکست و معبدهای خدایان مصر را به آتش خواهد کشید.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/JER/43-1e5aa700d0c3fb378c7ccbcd22974895.mp3?version_id=181—

Categories
ارمیا

ارمیا 44

پیام خداوند به یهودیان در مصر

1 خداوند در مورد تمام یهودیانی که در شهرهای مجدل، تَحفَنحیس، ممفیس و در جنوب مصر زندگی می‌کردند با من سخن گفت.

2 خداوند متعال، خدای اسرائیل، گفت: «شما خودتان شاهد ویرانی‌ای که بر اورشلیم و سایر شهرهای یهودا وارد کردم بودید. آنها حتّی تا به امروز ویران هستند و کسی در آنها زندگی نمی‌کند،

3 چون مردم آنجا مرتکب شرارت شده بودند و خشم مرا برانگیختند. آنها برای خدایان دیگر قربانی می‌گذراندند و در خدمت خدایانی درآمدند که نه شما آنها را پرستش کرده‌اید و نه نیاکان شما.

4 من مرتب بندگان خودم یعنی انبیا را فرستادم تا به شما بگویند از انجام این کار وحشتناکی که من از آن تنفر دارم، خودداری کنید.

5 امّا شما گوش نمی‌دادید و توجّه نمی‌کردید. شما از قربانی‌های پلید خود برای خدایان بیگانه دست برنداشتید.

6 پس من خشم و غضب خود را بر شهرهای یهودا و کوچه‌های اورشلیم فرو ریختم و آنها را به آتش کشیدم. آنها به ویرانه‌هایی تبدیل شدند که حتّی امروز انسان از دیدن آن وحشت می‌کند.

7 «پس من، خداوند متعال، خدای اسرائیل، از شما می‌پرسم چرا می‌خواهید بلایی بر سر خود بیاورید. آیا خواهان نابودی مردان و زنان، کودکان و اطفال خود هستید تا دیگر کسی از شما باقی نماند؟

8 چرا با پرستش بُتها و قربانی‌ برای خدایان بیگانه در اینجا -‌در مصر در جایی که می‌خواهید زندگی کنید- خشم مرا برمی‌انگیزید؟ آیا این کار را برای از بین بردن خودتان می‌کنید تا اینکه تمام ملّتهای روی زمین شما را مسخره کنند و نام شما را به صورت نفرین و لعنت به کار ببرند؟

9 آیا تمام آن کارهای ظالمانه‌ای را که در شهرهای یهودا و کوچه‌های اورشلیم به وسیلهٔ اجداد شما و به وسیلهٔ پادشاهان یهودا و زنهای آنها و همچنین به وسیلهٔ شما و زنهایتان صورت می‌گرفت، فراموش کرد‌ه‌اید؟

10 امّا تا به امروز، شما خود را فروتن نساخته‌اید. شما حرمت مرا نگاه نداشته‌اید و شما طبق دستوراتی که به شما و به اجدادتان داده‌ام زندگی نکرده‌اید.

11 «پس من، خداوند متعال، خدای اسرائیل، علیه شما اقدام می‌کنم و تمام یهودا را ویران می‌سازم.

12 در مورد مردم یهودا که باقی مانده ‌بودند و تصمیم گرفتند به مصر بروند و در آنجا زندگی کنند، من همهٔ آنها را نابود خواهم کرد. تمام آنها وحشت خواهند کرد، مردم آنها را مسخره خواهند کرد و اسم آنها را به صورت نفرین و لعنت به کار خواهند برد.

13 من کسانی را که در مصر زندگی می‌کنند، مثل مردم اورشلیم با جنگ و گرسنگی و بیماری مجازات خواهم کرد.

14 هیچ‌‌یک از مردم یهودا که زنده مانده ‌و برای زندگی به مصر آمده‌اند، نمی‌توانند فرار کنند یا زنده بمانند. یک نفر از آنها به یهودا، جایی که آرزو دارند یک‌بار دیگر در آنجا زندگی کنند، برنخواهد گشت. هیچ‌کس به جز عدّهٔ کمی پناهنده به آنجا برنخواهد گشت.»

15 آنگاه تمام مردانی که می‌دانستند، همسرانشان برای خدایان دیگر قربانی می‌گذراندند و همهٔ زنانی که در آنجا ایستاده بودند، از جمله یهودیانی که در جنوب مصر زندگی می‌کردند -‌همه با هم گروه کثیری بودند- آنها به من گفتند:

16 «ما به آنچه تو به نام خداوند به ما گفته‌ای گوش نخواهیم داد.

17 ما به انجام همان کارهایی که گفتیم ادامه خواهیم داد. ما برای الههٔ خودمان -‌ملکهٔ آسمان- قربانی خواهیم گذرانید و هدیهٔ شراب بر قدمش خواهیم ریخت، یعنی همان کاری را می‌کنیم که اجداد ما، پادشاهان و رهبران ما در شهرهای یهودا و کوچه‌های اورشلیم می‌کردند. در آن موقع ما غذای فراوان داشتیم، در رفاه زندگی می‌کردیم و زحمتی نداشتیم.

18 امّا از وقتی از گذرانیدن قربانی به حضور ملکهٔ آسمان و ریختن شراب بر قدمهای او خودداری کردیم، دیگر چیزی نداریم و مردم ما یا در جنگ کشته می‌شوند یا از گرسنگی.»

19 علاوه بر ‌آن، زنان گفتند: «وقتی نانهای شیرینی را به صورت ملکهٔ آسمان می‌پختیم و به حضور او قربانی می‌گذرانیدیم و شراب را به عنوان هدیه به حضورش تقدیم می‌کردیم، شوهران ما، با هرچه که می‌کردیم موافق بودند.»

20 بعد از آن، من به تمام مردان و زنانی که چنین جوابی به من داده‌ بودند، گفتم:

21 «در مورد قربانی‌هایی که شما و اجداد شما، پادشاهان و رهبران و تمام مردم در شهرهای یهودا و کوچه‌های اورشلیم می‌گذرانیدید، آیا فکر می‌کنید خداوند آنها را نمی‌دانست، و یا آنها را فراموش کرده است؟

22 همین امروز سرزمین شما ویران شده و دیگر کسی در آن زندگی نمی‌کند. منظرهٔ وحشتناکی است. مردم اسم آن را به عنوان نفرین و لعنت به کار می‌برند. چون خداوند نمی‌توانست بیش از این ظلم و شرارت شما را تحمّل کند.

23 چون برای خدایان دیگر قربانی گذرانیدید و با عدم اطاعت از احکام خداوند مرتکب گناه شده‌اید، پس خداوند شما را به چنین مصیبتی گرفتار کرده است.»

24-25 من هرچه را خداوند متعال، خدای اسرائیل خواست به یهودیان مقیم مصر بگویم، به تمام مردم مخصوصاً به زنان گفتم: «شما و همسرانتان برای ملکهٔ آسمان سوگند وفاداری یاد کرده‌اید. شما نذر کرده‌اید برایش قربانی بگذرانید و شراب بر قدمهایش بریزید، شما به عهدتان وفا کردید. خیلی خوب، پس به عهد خود وفا کنید و نذرهای خود را ادا نمایید.

26 پس اکنون به تصمیمی که من خداوند، در نام عظیم خودم برای شما یهودیان مقیم مصر گرفته‌ام گوش کنید: دیگر هیچ‌وقت اجازه نخواهم داد هیچ‌یک از شما به نام من سوگند یاد کند و بگوید: ‘من به نام خداوند زنده سوگند یاد می‌کنم!’

27 من نمی‌گذارم دیگر شما در رفاه باشید و همه نابود خواهید شد. همهٔ شما یا در جنگ یا از بیماری خواهید مُرد، حتّی یک نفر از شما باقی نمی‌ماند.

28 امّا تعداد کمی از شما از مرگ خواهد گریخت و از مصر به یهودا برخواهد گشت. در آن موقع، آنها که زنده مانده‌اند خواهند دانست که گفتار چه کسی حقیقت داشت، حرفهای من یا آنها.

29 من، خداوند، برای اثبات آنچه در مورد مجازات شما و تصمیم خودم برای نابودی شما گفته‌ام به شما علامتی می‌دهم.

30 من حُفرع فرعون مصر را تسلیم دشمنانش که قصد کشتن او را دارند، خواهم کرد؛ همان‌طور که صدقیا، پادشاه یهودا را تسلیم نبوکدنصر پادشاه بابل که قصد کشتن او را داشت نمودم.»

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/JER/44-1b17f22120581ebcaab680ea419f3a39.mp3?version_id=181—

Categories
ارمیا

ارمیا 45

وعدهٔ خدا به باروک

1 در چهارمین سال سلطنت یهویاقیم پسر یوشیا پادشاه یهودا، باروک تمام چیزهایی را که به او گفته بودم نوشت. بعد به او گفتم

2 که خداوند، خدای اسرائیل گفته است: «ای باروک

3 تو می‌گویی ‘وای به حال من، خداوند بر دردهایم افزوده است. من از ناله کردن خسته شده‌ام و آرامشی ندارم!’

4 امّا من، خداوند، آنچه را بنا کرده‌ام، خراب می‌کنم و آنچه را کاشتم از ریشه در‌می‌آورم. من در تمام جهان چنین خواهم کرد.

5 آیا خواهان توجّه خاصی برای خودت هستی؟ چنین چیزی را نخواه. من تمام بشر را گرفتار مصیبت می‌کنم، امّا تو حداقل هر جا بروی جانت از خطر مصون است. من، خداوند چنین گفته‌ام.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/JER/45-98a2be03940636e2cc46bb38e9debeda.mp3?version_id=181—

Categories
ارمیا

ارمیا 46

شکست مصر در کرکمیش

1 خداوند دربارهٔ ملّتهای دیگر با من سخن گفت:

2 و از مصر شروع کرد. این است آنچه خداوند دربارهٔ ارتش نکو، فرعون مصر که از نبوکدنصر پادشاه بابل در کرکمیش نزدیک رود فرات در چهارمین سال سلطنت یهویاقیم -‌پسر یوشیا- پادشاه یهود شکست خورد، می‌گوید:

3 «افسران مصری فریاد می‌زنند،

سپرهای خود را آماده نمایید

و برای نبرد حرکت کنید!

4 اسبهای خود را زین کنید و بر آنها سوار شوید!

کلاهخودهایتان را بر سربگذارید و در صف بایستید!

نیزه‌های خود را تیز

و زره‌های خود را برتن کنید!

5 خداوند می‌پرسد: «امّا این چیست که من می‌بینم؟

آنها با وحشت عقب‌نشینی می‌کنند.

سربازانشان شکست خورده

و هراسان با سرعت تمام می‌دوند

و به پشت سرخود هم نگاه نمی‌کنند.

6 آنها که با چنین سرعتی می‌دوند، نمی‌توانند فرار کنند؛

سربازان نمی‌توانند بگریزند.

آنها در شمال، در کنار فرات

می‌لغزند و می‌افتند.

7 این کیست که مثل امواج رود نیل برمی‌خیزد

و طوفانش تمام سواحل آن را زیر آب می‌برد؟

8 این مصر است که مثل امواج رود نیل برخاسته،

و سیلی که سواحل آن را پوشانیده است.

چون مصر گفته بود: ‘من برمی‌خیزم و تمام جهان را خواهم گرفت،

من شهرها و مردمی را که در آنها زندگی می‌کنند، درهم خواهم شکست.

9 به سواره نظام فرمان حرکت بده

و ارّابه‌ها را روانه کن!

سربازان را بفرست،

مردان حبشی و لیبیایی را برای حمل سپرها بفرست،

و تیراندازان ماهر لود را نیز.’

10 امروز روز خداوند متعال است:

امروز روزی است که او انتقام خواهد گرفت،

امروز روزی است که او دشمنان خود را مجازات خواهد کرد.

شمشیر او آنها را آن‌قدر خواهد خورد تا کاملاً سیر شود،

و آن‌قدر از خون آنها خواهد آشامید تا سیراب شود.

امروز قادر متعال در شمال، در کنار رود فرات

مغلوبان را قربانی می‌کند.

11 ای مردم مصر به جلعاد بروید

و در جستجوی دارویی باشید!

تمام داروهای شمال بی‌اثر هستند

و هیچ‌چیزی نمی‌تواند درد شما را درمان کند.

12 ملّتها از رسوایی شما باخبرند،

و همه فریاد شما را شنیده‌اند.

سربازی به سرباز دیگری برخورد می‌کند

و هر دو باهم به زمین می‌افتند.

آمدن نبوکدنصر

13 وقتی نبوکدنصر از بابل برای حمله به مصر آمد، خداوند به من چنین گفت:

14 «در شهرهای مصر -‌در مجدل، ممفیس

و تَحفَنحیس- اعلام کن و بگو:

‘برای دفاع از خود آماده شوید،

تمام شما در جنگ نابود خواهید شد!

15 چرا خدای قادر شما، اپیس، افتاده است؟

خداوند آن را سرنگون کرده است!’

16 سربازان شما لغزیدند و افتادند،

هریک به دیگری می‌گوید:

‘عجله کن، بیا تا به خانه‌های خود و به نزد اقوام خودمان برویم

و از شمشیر دشمن بگریزیم!’

17 به فرعون نامی تازه بدهید،

‘طبل توخالی که فرصت را از دست داد.’

18 من، خدای متعال، پادشاه هستم.

من خدای زنده هستم.

به همان‌گونه که کوه تابور برفراز کوههای دیگر قرار گرفته

و کوه کرمل در کنار دریا سر به آسمان کشیده،

قدرت کسی‌که به شما حمله می‌کند، همچنین خواهد بود.

19 ای مردم مصر

برای اسارت آماده شوید!

ممفیس به بیابان تبدیل می‌شود

و کسی در آن ویرانه زندگی نخواهد کرد.

20 مصر مانند گاو قشنگ و چاقی است

که زنبوری از شمال به آن حمله کرده باشد.

21 حتّی سربازان حقوق بگیر آنها

مثل گوساله‌های درمانده‌ هستند.

آنها نایستاده‌اند که بجنگند،

همهٔ آنها برگشتند و فرار کردند.

روز مجازات و زمان نابودی آنها رسیده‌ بود.

22 مصر مانند ماری، هیس‌هیس‌ کنان می‌گریزد،

و ارتش دشمن به او نزدیکتر می‌شود.

آنها با تبرهای خود، مثل چوب‌بُرانی که درختان جنگل را می‌برند

23 و آن را از بین می‌برند، به او حمله می‌کنند.

مردان آنها بی‌شمارند،

و سربازان آنها از ملخها بیشتر.

24 مردم مصر شرمسارند؛

چون مغلوب مردمی شده‌اند که از شمال آمده‌اند.

من، خداوند چنین گفته‌ام.»

25 خداوند متعال، خدای اسرائیل می‌گوید: «من آمون، خدای تیبس را به همراه تمام مصر و خدایان و پادشاهانش مجازات خواهم کرد. من فرعون و تمام کسانی را که به او اعتماد کرده‌اند، به مکافات کارهایشان خواهم رساند.

26 و آنها را تسلیم نبوکدنصر پادشاه بابل و ارتش او -‌که خواهان نابودیشان هستند- خواهم کرد. امّا در آینده، باز مردم در مصر مثل گذشته زندگی خواهند کرد. من، خداوند چنین گفته‌ام.

خداوند قوم خود را نجات می‌دهد

27 «ای قوم من ترسان نباشید،

ای مردم اسرائیل وحشت نکنید.

من شما را از سرزمینهای دور واز ممالکی که به اسارت برده شده بودید،

آزاد خواهم ساخت.

شما به سلامتی به خانه‌های خود بازمی‌گردید،

در امن و امان خواهید بود و دیگر از کسی نخواهید ترسید.

28 من با شما خواهم آمد و شما را نجات خواهم داد.

من ملّتهایی که شما را در میان آنها پراکنده کردم،

نابود خواهم کرد؛

امّا شما را نابود نخواهم کرد.

من شما را بدون مجازات رها نمی‌کنم؛

و وقتی شما را مجازات کنم، منصفانه خواهد بود.

من خداوند چنین گفته‌ام.»

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/JER/46-ab4a3a41ce743efb44cc37c39b3f1343.mp3?version_id=181—

Categories
ارمیا

ارمیا 47

پیام خداوند دربارهٔ فلسطینیان

1 پیش از آنکه فرعون به غزه حمله کند، خداوند دربارهٔ مردم فلسطین به من

2 چنین گفت:

«ببین! موجهای آب در شمال برخاسته

و مثل سیل خروشان، سرازیر می‌شود.

این امواج تمام سرزمین و هرچه در آن است،

تمام شهرها و مردم آن را خواهد پوشانید.

مردم برای کمک فریاد برمی‌آورند

و تمام مردم جهان سخت خواهند گریست.

3 آنها صداهای سُم اسبان،

حرکت ارّابه‌ها

و غلتیدن چرخها را خواهند شنید.

پدرها برای کودکان خود برنمی‌گردند،

از شدّت ترس امید خود را از دست داده‌اند.

4 زمان نابودی مردم فلسطین

و زمان قطع کمک به صور و صیدون فرا رسیده است.

من، خداوند، مردم فلسطین را

با همهٔ کسانی‌که از سواحل کریت آمده‌اند،

نابود خواهم کرد.

5 مردم غزه به غم بزرگی گرفتارند،

و اهالی اشقلون در سکوت فرو رفته‌اند.

تا به کی باید مردم فلسطین سوگوار باشند؟

6 شما فریادکنان خواهید گفت:

«ای شمشیر خداوند! تا کی به کُشت و کشتار ادامه می‌دهی؟

به غلاف خود بازگرد

و در آنجا آرام بگیر!

7 امّا چگونه می‌تواند آرام بگیرد،

درحالی‌که کارش را هنوز تمام نکرده است؟

من به آن دستور داده‌ام، به اشقلون

و به مردمی که در ساحل دریا زندگی می‌کنند، حمله کند.»

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/JER/47-21fa19f69571e761926ae5545ab12c23.mp3?version_id=181—

Categories
ارمیا

ارمیا 48

ویرانی موآب

1 این است آنچه خداوند متعال دربارهٔ موآب گفته است:

«با مردم نِبو همدردی کنید،

شهرشان ویران شده،

قیریتایم را گرفتند،

قلعه‌های مستحکم آن را خراب کردند

و مردمش تحقیر شده و شرمسارند.

2 شکوه و جلال موآب به پایان رسیده،

دشمنان، شهر حشبون را گرفته‌اند

و برای نابودی ملّت موآب دسیسه می‌کنند.

شهر مدمین در سکوت فرو رفته،

و هدف حملهٔ ارتش‌ها قرار خواهد گرفت.

3 مردم حورونایم با فریاد می‌گویند:

‘خشونت! ویرانی!’

4 «موآب ویران شده،

به گریه و فریاد کودکان گوش دهید.

5 هق‌هق گریه‌هایشان را

در سربالایی‌های جادهٔ لوحیت،

و فریاد نومیدانهٔ آنها را

در سرازیری‌های جادهٔ حورنایم بشنوید.

6 آنها می‌گویند: ‘با سرعت برای نجات خودتان فرار کنید.

مثل یک گورخر در بیابان با سرعت بدوید!’

7 «تو، ای موآب، به قدرت و ثروت خود اعتماد کردی،

امروز حتّی تو هم تسخیر خواهی شد،

و خدایت -‌کموش- به همراه شاهزادگان و کاهنان

به اسارت خواهند رفت.

8 حتّی یک شهر هم از ویرانی در امان نخواهد بود،

دشت و درّه همه با هم ویران خواهند شد.

من، خداوند چنین گفته‌ام.

9 نمک برای خراب کردن مزارع موآب بگذارید،

چون بزودی از بین خواهد رفت.

شهرهای آن به ویرانه‌ای تبدیل خواهند شد

و دیگر کسی در آن زندگی نخواهد کرد.»

10 (لعنت بر کسی باد که کارهای خداوند را با تمام دل انجام نمی‌دهد! و لعنت بر کسی باد که از خونریزی کوتاهی می‌کند!)

شهرهای موآب ویران شده‌اند

11 خداوند گفت: «موآب همیشه در امن و امان بوده و هیچ‌وقت به اسارت نرفته است. موآب مانند شرابی است دست نخورده و جا افتاده و از کوزه‌ای به کوزهٔ دیگر ریخته نشده است. طعم آن از بین نرفته و مزه‌اش مثل همیشه دلپسند است.

12 «پس اکنون زمانی می‌آید که من مردمی را می‌فرستم تا موآب را مثل شراب دور بریزند. آنها کوزه‌های شراب را خالی می‌کنند و کوزه‌ها را خُرد می‌کنند.

13 آنگاه مردم موآب از خدای خودشان، کموش، ناامید خواهند شد همان‌طور که یهودیان از خدای بیت‌ئیل، خدایی که آنها به آن اعتماد داشتند، ناامید شدند.

14 «ای مردان موآب، چرا ادّعا می‌کنید که شما همه قهرمان

و سربازان آزموده در جنگ هستید؟

15 موآب و شهرهای آن ویران شده،

و بهترین جوانانش کشته شده‌اند.

من پادشاه و خداوند متعال هستم

و من چنین گفته‌ام.

16 روز نابودی موآب نزدیک می‌شود

و زمان ویرانی آن بزودی می‌رسد.

17 «ای تمام شما که در مجاورت موآب زندگی می‌کنید

و از شهرت آن باخبرید،

برایش ماتم بگیرید.

بگویید: ‘چگونه قدرت و اقتدارش درهم شکسته و جاه و جلالش به پایان رسیده است!’

18 ای ساکنان دبون

از جایگاههای پرشکوه و بلند خود پایین بیایید

و بر روی خاک بنشینید.

ویرانگر موآب حاضر است

و قلعه‌های آن را خراب کرده است.

19 ای اهالی عَروعیر،

در کنار جاده بایستید و منتظر باشید،

از کسانی‌که در حال فرار هستند،

بپرسید چه اتّفاقی افتاده است.

20 آنها خواهند گفت: ‘موآب سقوط کرده،

برایش ماتم بگیرید. آبرویش رفته است.

در تمام کرانهٔ وادی ارنون اعلام کنید

که موآب ویران شده است.’

21 روز داوری شهرهای واقع در دشت، یعنی شهرهای: حُولون، یَهصَه، میفاعت،

22 دیبون، نَبو، بیت‌دِبلَتایم،

23 قیریتایم، بیت‌جامول، بیت‌معون،

24 قریوت و بُصره فرا رسیده است. روز داوری تمام شهرهای موآب از دور و نزدیک رسیده است.

25 قدرت موآب درهم شکسته و اقتدارش از بین رفته است. من، خداوند چنین گفته‌ام.»

موآب خوار خواهد شد

26 خداوند گفته است: «موآب را مست کنید چون علیه من شوریده است. موآب در استفراغ خود خواهد غلتید و مردم بر او خواهند خندید.

27 ای مردم موآب آیا به یاد می‌آورید، چگونه مردم اسرائیل را مسخره می‌کردید؟ شما چنان با آنها برخورد کردید که گویی آنها مورد حملهٔ یک دسته راهزن قرار گرفته باشند.

28 ای اهالی موآب از شهرهای خود خارج شوید! بروید و در گردنهٔ کوهها زندگی کنید! مثل کبوترانی زندگی کنید که لانه‌های خود را در اطراف یک درّهٔ عمیق می‌سازند.

29 مردم موآب بسیار مغرورند! من شنیده‌ام که آنها چقدر مغرور، متکبّر و از خود راضی هستند. آنها فکر می‌کنند که خیلی مهم هستند.

30 من، خداوند، از نخوت آنها آگاهم. ادّعاهایشان تو خالی و کارهایشان بی‌فایده است.

31 پس من برای مردم موآب و اهالی قیرحارس می‌گویم.

32 برای مردم مَوسِمبَه بیش از مردم یعزیر گریه می‌کنم. ای شهر مَوسِمبَه، تو مانند تاکی هستی که شاخه‌هایش از ورای دریای مرده گذشته و تا به یعزیر رسیده است. امّا اکنون میوه‌های تابستانی تو و انگورهایت همه به غارت رفته است.

33 شادی و شادابی از سرزمین حاصلخیز موآب گرفته شده است. من جلوی جریان شراب را از چرخشت‌ها گرفته‌ام، دیگر کسی نیست که با فریادهای شادی انگور را برای شراب آماده کند.

34 مردم حشبون و العاله گریه می‌کنند و صدای گریه آنها تا یاحص شنیده می‌شود؛ حتّی مردم صوغر آن را می‌شنوند. در شهرهای دوردستی مثل حورونایم و عجلت شلیشیا هم صدای گریهٔ آنها شنیده می‌شود. آب رودخانهٔ نمریم هم خشک شده است.

35 من مردم موآب را از تقدیم هدایای سوختنی در پرستشگاههایشان و گذراندن قربانی برای خدایانشان بازخواهم داشت. من، خداوند سخن گفته‌ام.

36 «آری، من مثل کسی‌که با آهنگ نی، سوگنامه‌ای را می‌خواند قلباً برای موآب و مردم قیرحارص در ماتم هستم، چون هرچه داشته‌اند از بین رفته است.

37 آنها همه موهای سرشان و ریش‌های خود را تراشیده‌اند. همهٔ آنها دستهای خود را با تیغ مجروح کرده‌اند و با پلاس خود را پوشانده‌اند.

38 در روی بام تمام خانه‌های موآب و در میدانهای شهر چیزی جز سوگواری دیده نمی‌شود. چون من موآب را مثل کوزه‌ای که هیچ‌کس راغب آن نیست، شکستم.

39 مو‌آب درهم شکسته است! فریاد بزنید! موآب شرمسار شده است، به ویرانه‌ای تبدیل شده و تمام ملّتهای اطراف او را مسخره می‌کنند. من، خداوند چنین گفته‌ام.»

گریزی برای موآب نیست

40 خداوند گفته است که ملّتی مانند عقاب با بالهای گسترده با سرعت بر سر موآب فرود خواهد آمد.

41 و شهرها و قلعه‌های دفاعی آنها را می‌گیرد. در آن روز سربازان موآب مثل زنان در حال زایمان در ترس خواهند بود.

42 موآب ویران می‌شود و دیگر به عنوان یک ملّت وجود نخواهند داشت، چون علیه من شوریده است.

43 وحشت، چاله و دام در انتظار مردم موآب خواهد بود.

44 هر که از وحشت بگریزد به چاله می‌افتد و هرکه از چاله بیرون بیاید به دام خواهد افتاد، چون خداوند زمانی را برای ویرانی موآب تعیین کرده است.

45 پناهندگان درمانده، برای سرپناه به حشبون -‌شهری که روزی سیحون پادشاه آن بود- رومی‌آوردند؛ امّا آن شهر در آتش شعله‌ور است. آتش تمام مرزها و قلّه‌های کوهستانی مردم جنگ دوست موآب را سوزانیده است.

46 وای بر مردم موآب! مردمی که کموش را می‌پرستیدند از بین رفتند و پسران و دختران آنها را به اسارت برده‌اند.

47 امّا خداوند در آینده موآب را دوباره کامیاب خواهد کرد. این چیزهایی است که خداوند برای موآب گفته و واقع خواهد شد.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/JER/48-1dd0892dbc388bc34ed78d0ece64b153.mp3?version_id=181—

Categories
ارمیا

ارمیا 49

داوری خداوند دربارهٔ عمونیان

1 این است آنچه خداوند به عمونیان گفته است: «مردان اسرائیلی کجا هستند؟ آیا کسی نیست که از سرزمین آنها دفاع کند؟ چرا آنها اجازه می‌دهند مردمی که بت مِلکُوم را می‌پرستیدند، سرزمین متعلّق به طایفهٔ جاد را بگیرند و در آن ساکن شوند؟

2 امّا بزودی زمانی می‌رسد که من صدای جنگ را به گوش مردم پایتخت یعنی شهر ربه خواهم رسانید. آن شهر ویران خواهد شد و روستاهای آن در آتش خواهد سوخت. آنگاه اسرائیل سرزمینش را که به وسیلهٔ دیگران اشغال شده بود، پس خواهد گرفت.

3 ای مردم حشبون گریه کنید، شهرهای عای ویران شده! ای زنهای ربه ماتم بگیرید! لباس عزا برتن کنید. سرگردان و بی‌هدف فرار کنید. مِلکُوم خدای شما به همراه کاهنان و شاهزادگان اسیر و تبعید خواهند شد.

4 ای مردم بی‌وفا چرا این‌قدر به خود می‌بالید؟ دیگر در شما نیرویی نمانده. چرا هنوز برقدرت خود متّکی هستید و می‌گویید که هیچ‌کس جرأت ندارد به شما حمله کند؟

5 من خداوند، خدای متعال شما را از هر جهت دچار وحشت خواهم کرد. همهٔ شما پا به فرار خواهید گذاشت و همه از ترس جان خود خواهید گریخت و کسی نخواهد بود که سربازان را دوباره جمع کند.

6 «امّا بعد از مدّتی، من رفاه را دوباره به عمون برمی‌گردانم. من، خداوند چنین گفته‌ام.»

داوری خداوند دربارهٔ اَدوم

7 این است آنچه خداوند متعال دربارهٔ اَدوم گفته است: «آیا مردم اَدوم حس تشخیص خود را از دست داده‌اند؟ آیا مشاورین آنها دیگر نمی‌توانند به آنها بگویند که چه باید بکنند؟ آیا تمام حکمت آنها از بین رفته است؟

8 ای مردم دِدان بازگردید، فرار کنید و مخفی شوید! من فرزندان عیسو را از بین خواهم برد، چون زمان آن رسیده است که آنها را مجازات کنم.

9 وقتی مردم انگور می‌چینند، بعضی از خوشه‌ها را در تاک نگه می‌دارند و وقتی دزدان در شب می‌آیند، آنها فقط آنچه را می‌خواهند می‌برند.

10 امّا من فرزندان عیسو را کاملاً لخت کرده و مخفیگاههای ایشان را برملا نموده‌ام و دیگر آنها نمی‌توانند خود را مخفی کنند. تمام مردم اَدوم از بین رفته‌اند. حتّی یک نفر از آنها باقی نمانده است.

11 یتیمان خود را نزد من بیاورید و من از آنها توجّه خواهم کرد. بیوه‌زنان شما می‌توانند به من متّکی باشند.

12 حتّی کسانی‌که مستوجب تنبیه نبودند، مجبور شدند از این جام مجازات بنوشند، آیا فکر می‌کنید شما تنبیه نخواهید شد؟

13 من سوگند خورده‌ام که شهر بُصره به بیابان و به منظره‌ای وحشتناک تبدیل خواهد شد. مردم آن را مسخره و اسمش را به عنوان نفرین و لعنت به کار خواهند برد. تمام روستاهای اطراف آن برای همیشه ویران خواهند ماند. من، خداوند چنین گفته‌ام.»

14 من گفتم: «ای مردم اَدوم، من پیامی از جانب خداوند دریافت کرده‌ام. او رسولی فرستاده تا به تمام ملّتها بگوید ارتش‌های خود را جمع کنند و برای حمله به شما آماده شوند.

15 خداوند شما را ضعیف می‌سازد و کسی به شما احترام نخواهد گذاشت.

16 غرورتان شما را فریفته است، آن‌قدر که فکر می‌کنید کسی از شما نمی‌ترسد. شما بر فراز صخره‌ها و در بالای کوههای بلند زندگی می‌کنید، حتّی اگر مثل عقاب زندگی کنید، خداوند شما را به زیر خواهد آورد. خداوند چنین گفته است.»

17 خداوند گفت: «همان بلایی بر سر اَدوم خواهم آورد که بر سر سدوم و غموره آمد وقتی‌که آنها و شهرهای اطراف آنها نابود شدند. دیگر کسی در آنجا زندگی نخواهد کرد. من، خداوند سخن گفته‌ام.

18 همان بلایی که به سر سدوم و غموره در زمانی که تمام شهرهای اطراف آنها ویران شد، همان بر سر اَدوم خواهد آمد. هیچ‌کس دیگر در آن زندگی نخواهد کرد.

19 مانند شیری که از جنگل‌های انبوه کرانه‌های رود اردن بیرون می‌آید و به سوی چمنزارهای سرسبز پیش می‌رود، به همان نحو من خواهم آمد و مردم اَدوم ناگهان از سرزمین خود پا به فرار می‌گذارند. آنگاه رهبری که من برگزینم بر ‌آن ملّت حکومت خواهد کرد. چه کسی را می‌توان با من مقایسه کرد؟ چه حکومتی می‌تواند با من مخالفت کند؟

20 پس به نقشه‌ای که من علیه اَدوم کشیده‌ام و به آنچه بر سر مردم شهر تیمان می‌آورم، توجّه کنید. حتّی کودکان آنها را کِشان‌کِشان خواهند برد؛ همه وحشتزده خواهند بود.

21 زمانی که اَدوم سقوط کند، چنان سر و صدایی ایجاد خواهند کرد که تمام دنیا را به لرزه می‌اندازد و فریادهای وحشتزدهٔ آنها تا خلیج عقبه شنیده خواهد شد.

22 دشمن مثل عقابی با پرهای گشوده بر سر بُصره فرود خواهد آمد. در آن روز سربازان اَدومی مثل زنان در حال زایمان خواهند ترسید.

داوری خداوند دربارهٔ دمشق

23 این است آنچه خداوند دربارهٔ دمشق گفته است: «مردم شهرهای حمات و ارفاد نگران و ناراحتند، چون آنها خبرهای بد شنیده‌اند. تشویش مثل امواج دریا آنها را فرو گرفته است، و آنها نمی‌توانند آرام بگیرند.

24 مردم دمشق ضعیفند و از ترس فرار کرده‌اند. آنها مثل زنی در حال زایمان، در درد و رنج هستند.

25 شهر مشهوری که آن‌قدر شاد بود کاملاً متروک شده.

26 در آن روز مردان جوانش در کوچه‌های شهر کُشته و سربازانش همه نابود خواهند شد.

27 من دیوارهای دمشق را به آتش خواهم کشید و قصرهای بنهدد پادشاه را خواهم سوزانید. من، خداوند متعال، چنین گفته‌ام.»

داوری خداوند دربارهٔ قیدار و حاصور

28 این است آنچه خداوند دربارهٔ قبیلهٔ قیدار و نواحی زیر نظر حاصور -‌که قبلاً به وسیلهٔ نبوکدنصر پادشاه بابل فتح شده بود- گفته است: «به مردم قیدار حمله کنید و آن قبیله از مردم شرقی را از بین ببرید!

29 چادرها و رمه‌های آنها را به همراه پرده‌های چادرها و هر آنچه در درون چادرهایشان هست، همه را تصرّف کنید. شترهایشان را بگیرید و به مردم بگویید، ‘وحشت شما را از هر طرف احاطه کرده است!’

30 «ای مردم حاصور، من، خداوند به شما اخطار می‌کنم که فرار کنید و در جاهای دور مخفی شوید. نبوکدنصر پادشاه بابل علیه شما توطئه کرده است،

31 ‘بیایید! به این مردمی که این‌قدر احساس امنیّت می‌کنند حمله کنیم! شهرشان در و دروازه‌ای ندارد و کاملاً بی‌دفاع هستند.’

32 «شترها و گلّه‌های آنها را بگیرید! من این مردمانی که موهای سر خود را کوتاه می‌کنند، به هر جهت پراکنده می‌کنم و آنها را از هر طرف گرفتار مصیبت خواهم کرد.

33 حاصور برای همیشه به بیابانی مبدّل خواهد شد که فقط شغالها در آن زندگی خواهند کرد. من، خداوند چنین گفته‌ام.»

داوری خداوند دربارهٔ عیلام

34 مدّت کمی بعد از آنکه صدقیا پادشاه یهودا شد، خداوند متعال دربارهٔ کشور عیلام به من

35 چنین گفت: «من تمام کماندارانی را که چنین قدرتی به عیلام داده‌اند، خواهم کُشت.

36 من بادها را از تمام جهان علیه آنها می‌وزانم و مردم آن را در همه‌جا پراکنده خواهم کرد، به طوری که جایی در جهان نخواهد بود که پناه نبرده باشند.

37 من مردم عیلام را از دشمنانشان که در صدد کشتن آنها هستند، هراسان خواهم ساخت. در غضب خودم مردم عیلام را از بین خواهم برد و سپاهیان را در تعقیب آنها خواهم فرستاد تا همهٔ آنها را نابود کنند.

38 من پادشاهان و رهبران آنها را از بین خواهم برد و تخت خود را در آنجا قرار خواهم داد.

39 امّا بعداً من رفاه و کامیابی را دوباره به مردم عیلام بازمی‌گردانم. من، خداوند چنین گفته‌ام.»

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/JER/49-d551e46d6a3cbca28dc832f57cbc0130.mp3?version_id=181—

Categories
ارمیا

ارمیا 50

تسخیر بابل

1 این است پیامی که خداوند دربارهٔ بابل و مردمش به من داد:

2 «این خبر را به همهٔ ملّتها برسانید! و آن را اعلام کنید!

به همه علامت بدهید و این خبر را برسانید!

آن را پنهان نکنید!

بابل سقوط کرده!

و خدایش مَردوک درهم شکسته است!

بُتهای بابل رسوا و تصاویر برجستهٔ آنها خرد شده‌اند.

3 ملّتی از شمال برای حمله به بابل آمده و آن را به بیابان تبدیل خواهد کرد.

مردان و حیوانات فرار می‌کنند و دیگر در آن زندگی نخواهند کرد.

بازگشت قوم اسرائیل

4 خداوند می‌گوید: «وقتی آن زمان فرا رسد، مردم اسرائیل و یهودا با هم اشک‌ریزان به دنبال من، خدایشان خواهند بود.

5 آنها راه صهیون را می‌پرسند و به همان راه می‌روند. آنها با من عهدی ابدی خواهند بست و هرگز آن را نخواهند شکست.

6 «قوم من مانند گوسفندانی هستند که شبانانشان اجازه دادند، آنها در کوهها گُم شوند. آنها مانند گوسفندان سرگردان هستند واز یک کوه به کوه دیگر می‌روند، امّا آنها فراموش کرده‌اند خانهٔ آنها کجاست.

7 هرکس آنها را می‌دید، به آنها حمله می‌کرد. دشمنانشان می‌گویند: ‘آنها علیه خداوند گناه ورزیده‌اند، پس ما هرچه کرده‌ایم، غلط نیست. اجدادشان به خداوند اعتماد کردند، پس آنها هم باید نسبت به او امین و باوفا می‌بودند!’

8 «ای قوم اسرائیل از دست بابلی‌ها بگریزید! آن سرزمین را ترک کنید! جلوتر از همه آنجا را ترک کنید.

9 من گروهی از ملّتهای مقیم شمال را برمی‌‌انگیزم و آنها را وادار می‌کنم تا به بابل حمله کنند. آنها علیه آن کشور به صف ایستاده‌اند تا آن را فتح کنند. آنها شکارچیان ماهری هستند که هیچ‌گاه تیر آنها به خطا نمی‌رود.

10 بابل تاراج خواهد شد و تاراج کنندگان همه‌چیز را با خود خواهند برد.

سقوط بابل

11 خداوند می‌گوید: «ای مردم بابل، شما قوم مرا غارت کردید. شما مانند گاوی خرمنکوب و مثل اسبی که شیهه می‌کشد، جست و خیز می‌کنید و شاد و خوشحال هستید.

12 امّا شهر بزرگ خوار و رسوا خواهد شد. بابل اهمیّت خود را در میان ملّتها از دست خواهد داد و به بیابانی خشک و بی‌آب مبدّل خواهد شد.

13 به‌خاطر خشم من دیگر کسی در بابل زندگی نخواهد کرد، چنان ویران خواهد شد که هرکس از آنجا بگذرد دچار بُهت و حیرت خواهد شد.

14 «ای کمانداران، برای جنگ بابل و محاصرهٔ آن، صف‌آرایی کنید. تیرهای خود را به سوی بابل نشانه بگیرید، چون بابل نسبت به من، خداوند، گناه ورزیده است.

15 شیپور جنگ را در اطراف شهر به صدا درآورید! بابل تسلیم شده است. دیوارهایش درهم شکسته و خراب شده‌اند. من از مردم بابل انتقام می‌گیرم. پس شما هم از آنها انتقام بگیرید و با آنها همان‌طور رفتار کنید که با شما رفتار کرده‌اند.

16 اجازه ندهید در این سرزمین بذری کاشته یا محصولی برداشت شود. تمام بیگانگانی که در آن زندگی می‌کنند از ارتش مهاجم خواهند ترسید و به سرزمینهای خود برخواهند گشت.»

بازگشت قوم اسرائیل

17 خداوند می‌گوید: «قوم اسرائیل مانند گوسفندانی هستند که شیرها در تعقیبشان بودند و آنها را پراکنده کرده‌اند. اول امپراتور آشور به آنها حمله کرد، و بعد از آن نبوکدنصر پادشاه بابل استخوانهای آنها را خُرد کرد.

18 به‌ این‌خاطر، من خداوند متعال، خدای اسرائیل، نبوکدنصر پادشاه و کشورش را مجازات خواهم کرد، به همان نحوی که امپراتور آشور را به جزای کارهایش رسانیدم.

19 من قوم اسرائیل را به سرزمین خودشان برمی‌گردانم. آنها غذایی را خواهند خورد که در کوه کرمل و در ناحیه باشان می‌روید، و آنها هرقدر بخواهند می‌توانند از محصولات سرزمینهای افرایم و جلعاد بخورند.

20 در آن زمان دیگر نه گناهی در اسرائیل یافت می‌شود و نه ظلمی در یهودا، چون من کسانی را که جانشان را حفظ نموده‌ام، خواهم بخشید. من، خداوند چنین گفته‌ام.»

داوری خدا دربارهٔ بابل

21 خداوند می‌گوید: «به مردم مراتایم و فقود حمله کنید. آنها را بکشید و نابود کنید. هرچه به شما دستور می‌دهم انجام دهید. من، خداوند چنین گفته‌ام.

22 فریادهای جنگ در تمام سرزمین شنیده می‌شود و ویرانی بزرگی به وجود آمده است.

23 بابل تمام جهان را با پُتک قطعه‌قطعه کرد و اکنون آن پُتک، خودش را خُرد کرده است. تمام ملّتها از آنچه بر سر بابل آمده در حیرت هستند.

24 ای بابل، تو علیه من جنگیدی و عاقبت در دامی که من برایت گسترده‌ بودم و تو از آن بی‌خبر بودی، افتادی.

25 من زرّادخانهٔ خود را گشودم و از روی خشم، آنها را بیرون آوردم چون من خداوند متعال، هنوز کارم با بابل تمام نشده است.

26 از هر طرف به آن حمله کنید و درهای انبارهای غلاّت را بگشایید! غنیمت‌های جنگی را مثل خرمنهای غلاّت جمع کنید! این کشور را ویران کنید! هیچ چیز را باقی نگذارید.

27 تمام سربازانشان را بکشید، آنها را قتل عام کنید! مردم بابل محکوم به فنا هستند. زمان مجازات آنها فرا رسیده است!»

28 (پناهندگانی که از بابل فرار می‌کنند و به اورشلیم می‌آیند، می‌گویند خداوند چگونه از مردم بابل به‌خاطر آنچه در معبد بزرگ کرده بودند، انتقام گرفت.)

29 «به کمانداران بگویید به بابل حمله کنید و نگذارید هیچ‌کس فرار کند. آن را به جزای کارهایش برسانید، و با او همان‌طور رفتار کنید که او با دیگران رفتار کرده است، چون او با غرور علیه من، تنها قدّوس اسرائیل عمل نموده است.

30 از این رو مردان جوانش در کوچه‌های شهر کشته خواهند شد، و تمام سربازانش در آن روز از بین خواهند رفت. من، خداوند چنین گفته‌ام.

31 «ای بابل، تو بسیار مغرور شده‌ای، پس من، خداوند، خدای متعال علیه تو هستم! زمان آن رسیده که تو را تنبیه کنم.

32 ملّت مغرور تو لغزش می‌خورند و خواهند افتاد و هیچ‌کس به تو کمک نمی‌کند که دوباره بلند شوی. من شهرهای تو را به آتش خواهم کشید و هرچه در اطراف آنهاست از بین خواهند رفت.»

33 خداوند متعال می‌گوید: «بر مردم اسرائیل و یهودا بسیار ظلم شده است. کسانی‌که آنها را اسیر کرده‌اند، به دقّت مواظب آنها هستند و نمی‌گذارند آنها بروند.

34 امّا کسی‌که آنها را آزاد می‌سازد قوی است و نامش خداوند متعال می‌باشد. او خودش از آنها دفاع خواهد کرد و صلح و آرامش را بر تمام روی زمین و ناآرامی و آشوب را در بابل به وجود خواهد آورد.»

35 خداوند می‌گوید:

«بابل، مردم آن،

فرمانروایان و حکیمانش

همه مستوجب مرگ می‌باشند.

36 مرگ بر آن انبیای دروغین و احمق آنها!

مرگ بر‌ آن سربازان ترسو و وحشتزدهٔ آنها!

37 اسبان و ارّابه‌های آن را از بین ببرید!

مرگ بر آن سربازان مزدور بی‌عرضهٔ آنها!

خزانه‌‌های آنها را خراب

و ذخایر آنها را به غارت ببرید.

38 سرزمین آنها را گرفتار خشکسالی

و رودهای آن را بخشکانید.

بابل سرزمین بُتهای وحشتناکی است

که مردمانش را فریفته‌اند.

39 «از این رو بابل مسکن حیوانات وحشی و کفتارها و پرندگان ناپاک خواهد بود. دیگر هیچ‌وقت کسی در آن زندگی نخواهد کرد و برای همیشه متروک خواهد بود.

40 بابل دچار همان سرنوشتی خواهد شد که سدوم و غموره را گرفتار کردم، وقتی‌که آنها را با تمام شهرهای اطرافشان از بین ببرم. دیگر هرگز کسی در آن زندگی نخواهد کرد. من، خداوند چنین گفته‌ام.

41 «مردمی از کشوری در شمال می‌آیند،

ملّتی قوی و از جاهای دور،

پادشاهان زیادی برای جنگ آماده می‌شوند.

42 آنها کمانها و نیزه‌‌های خود را برداشته‌اند،

آنها ظالم و بی‌رحمند.

فریاد آنها مثل دریای خروشان است،

و سوار بر اسب پیش می‌روند.

آنها آمادهٔ جنگ با بابل هستند.

43 پادشاه بابل این خبر را می‌شنود،

و دستهایش سست می‌شود.

تشویش او را فرا می‌گیرد

و دردی مثل درد زنی در حال زایمان او را فرا می‌گیرد.

44 من، خداوند، مثل شیری که از بیشه‌ای در کنار رود اردن بیرون می‌آید و به طرف چمنزارها می‌رود، تمام بابلی‌ها را مجبور می‌کنم به طور ناگهانی از شهر خودشان فرار کنند. آنگاه رهبری که من انتخاب می‌کنم، بر آن ملّت حکومت خواهد کرد. چه کسی را می‌توانید با من مقایسه کنید؟ چه کسی جرأت دارد مرا به مبارزه بطلبد؟ چه فرمانروایی می‌تواند با من مخالفت نماید؟

45 پس به نقشه‌ای که من علیه شهر بابل کشیدم و به آنچه می‌خواهم بر سر مردم بابل بیاورم گوش کنید. حتّی کودکان آنها را بزور خواهند برد و همه وحشتزده خواهند شد.

46 وقتی بابل سقوط کند چنان سر و صدایی برمی‌خیزد که تمام زمین به لرزه خواهد افتاد و فریاد آنها را سایر ملّتها خواهند شنید.»

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/JER/50-2da415d8e79014bfef251f91c0f46e53.mp3?version_id=181—

Categories
ارمیا

ارمیا 51

مجازاتهای دیگر بابل

1 خداوند می‌گوید: «بادی ویران کننده بر بابل و مردم آن خواهد وزید.

2 من بیگانگان را می‌فرستم تا مثل بادی که کاهها را پراکنده می‌کند بابل را ویران کنند. وقتی آن روز ویرانی برسد، آنها از هر طرف حمله می‌کنند و شهر را لخت خواهند کرد.

3 به سربازانش فرصت ندهید تیرهای خود را از کمان رها کنند یا زره‌های خود را بپوشند. نگذارید هیچ‌یک از جوانان آنها زنده بماند! تمام ارتش را نابود کنید.

4 آنها زخمی می‌شوند و در کوچه‌های شهرهای خودشان خواهند مرد.

5 من، خداوند متعال، اسرائیل و یهودا را ترک نکرده‌ام، هرچند آنها علیه من، قدّوس اسرائیل، گناه ورزیده‌اند

6 از بابل فرار کنید! برای نجات جانهایتان بگریزید! به‌خاطر گناه بابل خود را به کشتن ندهید. من اکنون انتقام خود را می‌گیرم و آن را به مجازاتی که مستوجب آن است خواهم رسانید.

7 بابل مثل جامی زرّین در دست من بود که تمام جهان را مست می‌کرد. ملّتها از شراب او نوشیدند و عقل خود را از دست دادند.

8 بابل ناگهان سقوط کرد و ویران شد! برای آن ماتم بگیرید! برای درمان زخمهای او در پی مرحم باشید، شاید بتوان آن را شفا داد.

9 بیگانگانی که در آنجا زندگی می‌کنند گفته‌اند: ‘ما کوشیدیم به بابل کمک کنیم امّا دیگر خیلی دیر شده بود. بیایید اکنون اینجا را ترک کنیم و به وطن خود بازگردیم. خداوند با تمام قدرت خود بابل را مجازات کرده و آن را کاملاً ویران ساخته است.’»

10 خداوند می‌گوید: «ای قوم من فریاد بزنید و بگویید: ‘خداوند نشان داده که حق با ما بود. بیایید برویم و به مردم اورشلیم بگوییم خداوند خدای ما، چه کرده است.’»

11 خداوند پادشاهان ماد را برانگیخته است، چون می‌خواهد بابل را ویران کند. او به این نحو از کسانی‌که معبد بزرگ او را خراب کردند، انتقام می‌گیرد. فرماندهان سپاه فرمان می‌دهند و می‌گویند: «تیرهای خود را تیز کنید! سپرهای خود را آماده سازید!

12 علامت حمله به دیوارهای بابل را بدهید! پستهای نگهبانی و مراقبت را تقویت کنید! مردانی را در کمینگاهها بگذارید!»

آنچه را که خداوند گفته بود به روز بابل می‌آورد، آورده است.

13 بابل رودهای فراوان و ذخایر سرشاری دارد، امّا زمانش به پایان رسیده و رشتهٔ زندگی‌اش بریده شده است.

14 خداوند متعال به ذات خود سوگند یادکرده که او مردان بسیاری را برای هجوم به بابل می‌فرستد و آنها مانند دسته‌‌های ملخ به آن حمله خواهند کرد، و فریاد پیروزی بر‌می‌آورند.

سرودی در حمد خدا

15 خداوند با قدرت خود زمین را ساخت؛

و با حکمت خویش جهان را آفرید

و آسمانها را گسترانید.

16 به فرمان او آبهای بالای آسمان می‌غرّند؛

و ابرها را از کرانه‌های زمین می‌آورد.

او درخشش برق را در باران ایجاد می‌کند

و از خزانهٔ خود باد می‌فرستد.

17 با دیدن اینها مردم احساس حماقت و بی‌خردی می‌کنند،

آنها که بت را می‌سازند سرخورده و سرافکنده خواهند شد،

چون خدایانی که آنها ساختند دروغین و بی‌جان هستند.

18 این بُتها بی‌ارزش و مسخره‌اند،

وقتی خداوند برای تسویه حساب با آنها بیاید آنها همه نابود خواهند شد.

19 خدای یعقوب مثل آنها نیست؛

او خدایی است که همه‌چیز را آفرید،

و قوم اسرائیل را به عنوان قوم خاص خودش برگزید.

نام او خداوند متعال است.

پُتک خداوند

20 خداوند می‌گوید:

«ای بابل تو پُتکی هستی در دست من و سلاحی برای جنگ.

من از تو برای درهم کوبیدن ملّتها و سلطنت‌ها استفاده کردم،

21 تا اسبها را به همراه اسب ‌سواران،

و ارّابه‌ها را با ارّابه‌رانهای آنها درهم بشکنم،

22 تا مردان و زنان را بکُشم،

پیر و جوان را از دَم تیغ بگذرانم

و پسران و دختران را نابود کنم.

23 و تا چوپانان را به همراه رمه‌هایشان،

و کشاورزان را با اسبهای شخم‌زنی آنها به قتل برسانم

و تا فرمانروایان و بزرگان را خُرد و نابود کنم.»

مجازات بابل

24 خداوند می‌گوید: «تو خواهی دید که چگونه بابل و مردمش را به‌خاطر شرارتهای آنها نسبت به اورشلیم مکافات خواهم کرد.

25 ای بابل، تو مانند کوهی هستی که تمام دُنیا را نابود کرده، امّا من، خداوند که دشمن تو هستم، مانع تو می‌شوم، تو را مثل زمین هموار می‌کنم و تو را در خاکستر رها می‌کنم.

26 هیچ‌یک از سنگریزه‌هایی که از خرابه‌های تو می‌ریزد برای بنای ساختمانی دیگر به کار نخواهد رفت و تا ابد به صورت کویری باقی خواهی ماند. من، خداوند چنین گفته‌ام.

27 «علامت حمله را بدهید! شیپورها را به صدا درآورید تا ملّتها بشنوند. ملّتها را برای جنگ علیه بابل آماده کنید. به پادشاهان آرارات، مینی و اشکناز بگویید حمله کنند. فرماندهی را برای رهبری حمله انتخاب کنید. اسبها را مانند توده‌های ملخ بیاورید.

28 ملّتها را آمادهٔ جنگ با بابل کنید. پادشاهان ماد را به همراه رهبران و افسران آنها و تمام ارتش‌های کشورهای زیرنظرشان به آنجا بفرستید.

29 زمین می‌لرزد و در خود می‌پیچد، چون خداوند نقشهٔ خود را اجرا می‌کند و بابل را به کویری مبدّل خواهند کرد، جایی که دیگر کسی نتواند در آن زندگی کند.

30 سربازان بابلی دست از جنگ کشیده‌اند و در قلعه‌های خود مانده‌اند. آنها جرأت خود را از دست داده و مثل زنان شده‌اند. دروازه‌های شهر شکسته و خانه‌ها در آتش می‌سوزند.

31 قاصدها یکی پس از دیگری می‌دوند تا به پادشاه بابل بگویند که دشمن از تمام اطراف به داخل شهر رخنه کرده است.

32 دشمن پُل روی رودخانه‌ها را گرفته و قلعه‌ها را به آتش کشیده است. سربازان بابلی هراسان شده‌اند.

33 بزودی دشمن آنها را مثل دانه‌های گندمی در خرمنکوب خُرد خواهد کرد. من، خداوند متعال، خدای اسرائیل، چنین گفته‌ام.»

34 پادشاه بابل، اورشلیم را بُرید و خورد.

او شهر را مثل یک کوزه خالی کرد،

و مانند یک هیولا آن را بلعید.

هرچه را خواست برد

و بقیّه را دور ریخت.

35 مردم صهیون خواهند گفت:

«بابل مسئول خشونتهایی است

که بر ما تحمیل شد.»

مردم اورشلیم هم خواهند گفت:

«بابل مسئول تمام ستمهایی است

که ما تحمّل کرده‌ایم.»

خداوند به اسرائیل کمک خواهد کرد

36 پس خداوند به مردم اورشلیم گفت: «من دفاع از شما را به عهده می‌گیرم و دشمنانتان را به‌خاطر آنچه با شما کردند مجازات خواهم کرد. من سرچشمهٔ آبهای بابل و رودهای آن را خشک خواهم کرد.

37 آن کشور به خرابه‌ای تبدیل می‌شود که فقط حیوانات وحشی در آن زندگی خواهند کرد. منظرهٔ وحشتناکی خواهد شد. دیگر کسی در آن زندگی نخواهد کرد و هر بیننده‌ای در حیرت خواهد افتاد.

38 تمام مردم بابل مانند شیر می‌غرّند، و مانند شیر بچگان خُرناس می‌کشند.

39 آیا آنها پُر اشتها هستند؟ برای آنها ضیافتی برپا می‌کنم و همهٔ آنها را سرخوش و مست خواهم کرد. آنگاه آنها به خوابی فرو می‌روند که هیچ‌گاه از آن بیدار نخواهند شد.

40 آنها را مثل گوسفند و بُز و قوچ برای سلاخی خواهم برد. من، خداوند چنین گفته‌‌ام.»

سرنوشت بابل

41 خداوند دربارهٔ بابل می‌گوید: «شهری که تمام جهان آن را می‌ستودند، تسخیر شده است! بابل برای سایر ملّتها چه منظرهٔ وحشتناکی شده‌ است!

42 آب دریا، بابل را فراگرفته و امواج خروشانش آن را پوشانیده است.

43 شهرهایش منظرهٔ وحشتناکی را به وجود آورده‌اند و مثل بیابان خشک و بی‌آب و علف هستند، جایی که هیچ‌کس نه در آن زندگی می‌کند و نه از آنجا می‌گذرد.

44 من بِل خدای بابل را مجازات خواهم کرد و او را وادار می‌کنم هرچه را دزدیده پس بدهد. دیگر هیچ ملّتی او را پرستش نخواهد کرد.

«دیوارهای بابل افتاده است.

45 ای مردم اسرائیل از آنجا فرار کنید. بگریزید و جانتان را از شدّت خشم من نجات دهید.

46 نگذارید به‌خاطر شایعاتی که می‌شنوید جرأت خودتان را از دست بدهید یا هراسان شوید. هرسال چیز تازه‌ای شایعه می‌شود؛ شایعات مربوط به خشونت در سرزمینی یا جنگ پادشاهی بابل با پادشاه دیگر.

47 پس بزودی زمان آن خواهد رسید که من به حساب بُتهای بابل برسم. تمام کشور رسوا و مردمش کشته می‌شوند.

48 وقتی بابل به دست مردمی که از شمال برای ویرانی آن می‌آیند، سقوط کند تمام موجودات در زمین و آسمان فریاد شادی برمی‌آورند.

49 بابل باعث مرگ مردم در تمام جهان شد و اکنون بابل به‌خاطر مرگ بسیاری از قوم اسرائیل سقوط خواهد کرد. من، خداوند این را چنین‌ گفته‌ام.»

پیام خداوند به یهودیان ساکن بابل

50 خداوند به قوم خود در بابل چنین می‌گوید: «شما از مرگ نجات یافتید! اکنون بروید! تأخیر نکنید! هرچند از وطن خود دور هستید، دربارهٔ من، خداوند خودتان، بیندیشید و به یاد اورشلیم باشید.

51 شما می‌گویید: «ما رسوا و شرمسار شده‌ایم، احساس درماندگی می‌کنیم، چون بیگانگان مکانهای مقدّس در معبد بزرگ ما را اشغال کرده‌اند.

52 در آن صورت من می‌گویم که وقت آن رسیده که به حساب بُتهای بابل برسم و زخمی‌ شدگان در سرتاسر کشور در ناله و شیون خواهند بود.

53 حتّی اگر بابل به آسمان صعود کند و در آن قلعهٔ محکمی بنا کند، من باز هم مردم را برای نابودی آن خواهم فرستاد. من، خداوند چنین گفته‌ام.»

ویرانی بابل

54 خداوند می‌گوید:

«به فریادهای گریه و زاری از بابل گوش کنید،

ماتم آنها را برای ویرانی سرزمین بشنوید.

55 من بابل را ویران می‌کنم

و آن را در سکوت فرو می‌برم.

ارتش‌ها مثل امواج خروشان هجوم می‌آورند

و با فریادی بلند حمله می‌کنند.

56 آنها برای ویرانی بابل آمده‌اند،

سربازهایش دستگیر شده‌اند

و کمانها‌هایشان شکسته‌اند.

من خدایی هستم که شریر را مجازات می‌کند

و بابل را کاملاً به جزای شرارتش خواهم رسانید.

57 من فرمانروایان، خردمندان، رهبران و سربازان

آن را در مستی فرو می‌برم.

آنها می‌خوابند و دیگر بیدار نخواهند شد.

من پادشاه چنین گفته‌ام،

من خداوند متعال هستم.

58 دیوارهای مستحکم بابل فرو خواهد ریخت،

و دروازه‌های بلند آن در آتش خواهد سوخت.

زحمت ملّتها همه بیهوده

و کوشش‌‌هایشان خسته‌کننده و بی‌ثمر است.

من، خداوند متعال، چنین گفته‌ام.»

پیام ارمیا به بابل فرستاده می‌شود

59 سرایا -‌پسر نیریا- و نوهٔ محسیا، سرپرست امور شخصی صدقیای پادشاه بود. در چهارمین سال سلطنت صدقیا پادشاه یهودا، سرایا به همراه پادشاه به بابل می‌رفت و بعضی دستورات را به او دادم.

60 من در کتابی، فهرست تمام ویرانی‌هایی که بابل قرار است متحمّل شود و سایر چیزها را دربارهٔ بابل نوشته بودم.

61 من به سرایا گفتم: «وقتی به بابل رسیدی حتماً هرچه را در این طومار نوشته شده با صدای بلند برای همه بخوان.

62 بعد دعا کن و بگو: ‘ای خداوند تو گفته‌ای که این مکان را ویران می‌کنی، به طوری که دیگر هیچ موجود زنده‌ای -‌نه انسان و نه حیوان- نتواند در آن زندگی کند، و آن تا ابد به صورت یک بیابان خواهد بود.’

63 سرایا، وقتی خواندن این کتاب را تمام کردی آنگاه آن را به سنگی ببند و آن را در رود فرات بیانداز.

64 و بگو: ‘این است آنچه به سر بابل خواهد آمد -غرق می‌شود و دیگر برنخواهد خاست- و این به‌خاطر بلایی است که خداوند بر بابل روا داشته است.’»

پیامهای ارمیا اینجا به پایان می‌رسد.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/JER/51-f081b17d1e7601ff0dd1297bc3ebce27.mp3?version_id=181—