Categories
یوشع

یوشع 8

اشغال و ویرانی شهر عای

1 خداوند به یوشع فرمود: «همهٔ جنگجویان را گرفته بدون ترس و تشویش به عای برو. من پادشاه عای، مردم شهر و سرزمین او را به دست تو داده‌ام.

2 همان رفتاری که با اریحا و پادشاه آن کردی، با عای و پادشاهش نیز بکن، امّا این بار به تو اجازه می‌دهم که همهٔ اموال و چارپایان آنها را که به غنیمت می‌گیری، برای خودتان نگه دارید. به صورت ناگهانی و از پشت شهر حمله کنید.»

3 پس یوشع و تمام لشکریان او آماده حرکت به طرف عای شدند. پس یوشع سی هزار سرباز دلیر را انتخاب کرد و هنگام شب آنها را به آنجا فرستاد و گفت:

4 «برای شبیخون در یک طرف شهر پنهان شوید، امّا نه بسیار دور از آن، و برای حملهٔ ناگهانی آماده باشید.

5-6 من با یک گروه سرباز به شهر حمله می‌کنم. وقتی‌که لشکریان عای، مانند دفعهٔ گذشته به مقابلهٔ ما آمدند، ما عقب‌نشینی می‌‌کنیم. آنها تصوّر می‌کنند که ما فرار کرده‌ایم، پس ما را تعقیب خواهند نمود. چون از شهر به فاصله زیادی دور شدند،

7 آنگاه شما از کمینگاه خود بیرون آمده، شهر را تصرّف کنید، زیرا خداوند خدای شما، آن را به دست شما تسلیم خواهد نمود.

8 وقتی شهر را تصرّف کردید، طبق فرمان خداوند آن را آتش بزنید. این دستور من می‌‌باشد.»

9 پس آنها هنگام شب به طرف کمینگاه خود حرکت کردند و در جایی که بین غرب عای و بیت‌ئیل بود، پنهان شدند. یوشع شب را در اردوگاه خود به سر برد.

10 صبح روز بعد، یوشع برخاست و سربازان خود را آماده کرد و با رهبران بنی‌اسرائیل رهسپار عای شدند.

11 آنها در شمال شهر در نزدیکی درّه‌ای اردو زدند.

12-13 در آن شب یک لشکر پنج هزار نفری دیگر را فرستاد تا در غرب شهر، بین عای و بیت‌ئیل برای کمک به قشون اصلی کمین کنند و خودش شب را در دشت به سر برد.

14 وقتی پادشاه عای لشکر یوشع را دید، فوراً دست به کار شد و به همراه لشکریان خود برای حمله به بنی‌اسرائیل به روبه‌روی دشت اردن رفت. غافل از اینکه یک لشکر دیگر بنی‌اسرائیل در عقب شهر کمین کرده‌اند.

15 یوشع و مردان جنگی او، چنان وانمود کردند که از دست آنها شکست خورده، به طرف بیابان فرار می‌‌کنند.

16 پس به تمام سربازانی که در شهر بودند، دستور داده شد که به تعقیب بنی‌اسرائیل بروند. به این ترتیب آنها از شهر دور شدند،

17 به طوری که هیچ سربازی در بیت‌ئیل و یا عای باقی نماند و دروازه‌های شهر را نیز بازگذاشتند و به تعقیب بنی‌اسرائیل رفتند.

18 آنگاه خداوند به یوشع گفت: «نیزه‌ات را به طرف عای دراز کن، زیرا من آن را به دست تو می‌‌دهم.» یوشع چنان کرد.

19 همین که دست یوشع بلند شد، لشکر بنی‌اسرائیل که در کمینگاه بودند، فوراً به شهر حمله برده، آن را تسخیر کردند و آتش زدند.

20 چون مردان عای به پشت سر خود نگاه کردند، دیدند که دود از شهر به طرف آسمان بالا می‌‌رود و راه فرار از هر سو به روی ایشان بسته شده است، زیرا مردانی که به بیابان فرار کرده بودند، برگشته و به آنهایی که در تعقیبشان بودند، حمله کرده بودند.

21 وقتی یوشع و همراهانش دود را دیدند و فهمیدند که سربازانی که در کمین بودند، شهر را تسخیر کرده‌اند، برگشتند و تمام مردان عای را به قتل رساندند.

22 مردان اسرائیل که در شهر بودند، بیرون آمدند و از پشت سر به کشتار دشمن شروع کردند، به طوری که هیچ‌کس نتوانست فرار کند، و همه کشته شدند.

23 امّا پادشاه عای را زنده دستگیر کرده، به حضور یوشع آوردند.

24 بعد از آنکه مردان بنی‌اسرائیل تمام کسانی را که در خارج شهر بودند کشتند، به داخل شهر رفتند و کسانی را که زنده مانده بودند، با شمشیر هلاک کردند.

25 در همان روز تمام ساکنان عای که در حدود دوازده هزار زن و مرد بودند، کشته شدند.

26 زیرا یوشع نیزهٔ خود را به طرف عای بالا گرفته بود و تا زمانی که تمام ساکنان آن نابود نشده بودند، پایین نیاورد.

27 پس بنی‌اسرائیل مطابق دستور خداوند به یوشع، فقط چارپایان و اموال آنان را برای خود به غنیمت گرفتند.

28 یوشع عای را آتش زد و به خاکستر تبدیل نمود و تا امروز به همان حال باقی است.

29 پادشاه عای را به دار آویختند و جسد او تا شام آویزان ماند. هنگام غروب آفتاب، یوشع دستور داد، جسد او را از دار پایین بیاورند و نزد دروازهٔ ورودی شهر بیندازند و بر روی آن یک تودهٔ بزرگ سنگ انباشتند که هنوز هم دیده می‌شود.

خواندن تورات در کوه عیبال

30 بعد یوشع قربانگاهی برای خداوند خدای اسرائیل بر کوه عیبال ساخت.

31 همان‌طور که موسی خادم خداوند، در کتاب تورات به مردم اسرائیل دستور داده بود، قربانگاهی از سنگهای نتراشیده، که ابزار کارگران به آنها نخورده بود ساختند و مردم در آنجا قربانی‌های سوختنی و سلامتی برای خداوند تقدیم کردند.

32 یوشع در همان‌جا در حضور بنی‌اسرائیل یک نسخه تورات موسی را بر لوح‌های سنگی نوشت.

33 تمام بنی‌اسرائیل و رهبران، صاحب منصبان، داوران و همچنین غریبانی که در بین آنها بودند، به دو دسته تقسیم شده، مقابل هم ایستادند. نیمی‌ در پایین کوه جرزیم و نیم دیگر آنها در پایین کوه عیبال ایستادند. بین آن دو دسته، کاهنان و صندوق پیمان خداوند قرار داشتند و منتظر بودند که دعای برکت خوانده شود. این مراسم بر حسب دستوری بود که موسی خادم خداوند، سالها پیش داده بود.

34 بعد یوشع از روی کتاب تورات، دعای برکت و نفرین را برای ایشان خواند.

35 تمام احکامی‌ که موسی نوشته بود، از ابتدا تا انتها برای بنی‌اسرائیل و زنان و اطفال و بیگانگانی که در میانشان ساکن بودند، خوانده شد.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/JOS/8-48499726a7aa978c55c68cebf947ab65.mp3?version_id=181—

Categories
یوشع

یوشع 9

حیله اهالی جبعون

1 وقتی خبر پیروزی بنی‌اسرائیل به گوش پادشاهان سرزمینهای اطراف رسید، اینها پادشاهان سرزمینهای غرب رود اردن و سواحل دریای مدیترانه تا کوههای لبنان، یعنی حِتّیان، اموریان، کنعانیان، فرزیان، حویان و یبوسیان بودند.

2 آنها یک لشکر متّحد تشکیل دادند تا در مقابل یوشع و لشکر او بجنگند.

3-4 امّا چون اهالی جبعون شنیدند که یوشع چه بلایی بر سر اریحا و عای آورده است، حیله‌ای اندیشیدند و چند نفر را نزد یوشع فرستادند.

5 آنها لباسها و کفشهای کهنه و پاره پوشیده و بر الاغهای خود پالان کهنه و پاره گذاشته و مشکهای شرابی که وصله شده بود و نیز مقداری نان کپک زده بار کرده بودند.

6 آنها به اردوی یوشع در جلجال آمدند و به او و مردم اسرائیل گفتند: «ما از یک سرزمین دور آمده‌ایم تا با شما پیمان صلح ببندیم.»

7 مردم اسرائیل به آنها گفتند: «ما از کجا بدانیم که شما در همین نزدیکی‌‌ها زندگی نمی‌کنید و از راه دور آمده‌اید؟ ما نمی‌توانیم با شما پیمان ببندیم.»

8 آنها به یوشع گفتند: «ما شما را خدمت می‌کنیم.»

یوشع از آنها پرسید: «شما کیستید و از کجا آمده‌اید؟»

9 آنها جواب دادند: «ما از یک سرزمین دوردست آمده‌ایم، زیرا ما دربارهٔ خداوند خدای شما شنیده‌ایم که چه کارهای حیرت‌آوری در سرزمین مصر انجام داد،

10 بر سر دو پادشاه اموری، سیهون پادشاه حشبون و عوج پادشاه باشان که در عشتاروت زندگی می‌کردند، چه بلایی آورد.

11 بنابراین رهبران و بزرگان سرزمین ما گفتند که توشهٔ سفر گرفته به دیدن شما بیاییم و بگوییم که ما در خدمت شما هستیم. پس بیایید با هم پیمان دوستی ببندیم.

12 وقتی‌که از خانه‌های خود حرکت کردیم، این نانها را که برای توشه راه خود گرفتیم، گرم و تازه بودند و حالا همه خشک و بیات شده‌اند.

13 این مشکهای شراب، که اینک کهنه و پاره شده‌اند، آن وقت نو بودند. و کفشها و لباسهای ما هم در این سفر طولانی کهنه و پاره شده‌اند.»

14 پس مردم اسرائیل بدون مشورت با خداوند، از توشهٔ راه آنها خوردند.

15 و یوشع با آنها پیمان صلح بست و به آنها اجازه داد که در آنجا زندگی کنند. رهبران اسرائیل نیز قسم خوردند که به پیمان خود وفادار بمانند.

16 امّا سه روز بعد از پیمان بستن ایشان، معلوم شد که آنان در همسایگی آنها زندگی می‌کنند.

17 سربازان اسرائیل برای تحقیق رفتند و در روز سوم به آن شهرها که عبارت بودند از: جبعون، کفیره، بئیروت و قریت یعاریم رسیدند.

18 امّا آسیبی به آنها نرساندند، زیرا رهبران ایشان به نام خداوند خدای اسرائیل قسم خورده بودند. بنابراین آنها بر رهبران خود، که با آن مردم پیمان صلح بسته بودند، خشمگین شدند.

19 امّا رهبران گفتند: «ما به نام خداوند خدای اسرائیل، قسم خورده‌ایم و نمی‌توانیم به آنها صدمه‌ای برسانیم.

20 مبادا کاری برخلاف قسمی‌ که خورده‌ایم بکنیم و به غضب خدا گرفتار شویم.

21 بگذارید که زنده بمانند. امّا آنان را به خدمت می‌گماریم تا آنها برای ما هیزم‌شکنی کنند و آب بیاورند.» این تصمیمی بود که رهبران گرفتند.

22 یوشع مردم جبعون را به حضور خود خواسته پرسید: «چرا ما را فریب دادید و گفتید که از یک سرزمین دور آمده‌اید، درحالی‌که در همین جا زندگی می‌کردید؟

23 پس اکنون به لعنت خدا گرفتار شده‌اید! و از این به بعد به صورت غلام برای خانهٔ خدای ما کار کنید. آب بیاورید و هیزم بشکنید.»

24 آنها جواب دادند: «چون ما اطیمنان داشتیم که خداوند خدای شما، به خادم خود موسی دستور فرموده بود که تمام این سرزمین را به شما بدهد و شما همهٔ ساکنان آن را از بین ببرید، بنابراین ترسیدیم و برای نجات جان خود این کار را کردیم.

25 اکنون سرنوشت ما به دست شماست. هرچه صلاح شما باشد در حق ما بکنید.»

26 پس یوشع آنها را از دست مردم اسرائیل نجات داده نگذاشت که کشته شوند.

27 امّا یوشع از همان روز آنها را مأمور کرد که برای مردم و قربانگاه خداوند هیزم بشکنند و آب بیاورند و تا امروز نیز در جایی که خداوند برای عبادت انتخاب ‌کرد چنین می‌‌‌کنند.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/JOS/9-f4e00c8096f887da85077efe5796cc2e.mp3?version_id=181—

Categories
یوشع

یوشع 10

آفتاب در جای خود می‌‌ایستد

1-2 چون ادونی‌صدق، پادشاه اورشلیم شنید که یوشع، عای را تصرّف کرده و آن را با خاک یکسان ساخته و پادشاه آن را به قتل رسانیده، همان‌طور که اریحا و پادشاه آن را از بین برد و همچنین با مردم جبعون پیمان صلح بسته است و آنها با مردم اسرائیل زندگی می‌کنند، بی‌اندازه ترسید. چون جبعون مانند همهٔ پایتخت‌های دیگر، شهری مهم و بزرگتر از عای بود و همچنین مردانی دلاور و جنگجو داشت،

3 بنابراین ادونی‌صدق، پادشاه اورشلیم به هوهام پادشاه حبرون، فرام پادشاه یرموت، یافیع پادشاه لاخیش و دبیر پادشاه عجلون پیامی‌ به این شرح فرستاد:

4 «بیایید به من کمک کنید تا جبعون را از بین ببریم، زیرا آنها با یوشع و بنی‌اسرائیل پیمان صلح بسته‌اند.»

5 این پنج پادشاه اموری، یعنی پادشاهان اورشلیم، حبرون، یرموت، لاخیش و عجلون، قوای خود را جمع کرده، با همهٔ سپاهیان خود به جبعون آمدند و جنگ شروع شد.

6 مردان جبعون در اردوگاه جلجال به یوشع خبر دادند و خواهش کرده گفتند: «ما را تنها نگذار. هرچه زودتر خود را به کمک ما برسان! ما را نجات بده! همهٔ پادشاهان اموری که در کوهستان‌ها زندگی می‌کنند، با سپاهیان خود برای حمله در اینجا جمع شده‌اند.»

7 ‌آنگاه یوشع با تمام ارتش و سربازان دلیر خود از جلجال به سوی جبعون حرکت کرد.

8 خداوند به یوشع فرمود: «از دشمن نترس. من پیروزی را نصیب تو کرده‌ام. هیچ‌کدام از آنها نمی‌‌توانند در برابر تو مقاومت کنند.»

9 پس یوشع و سپاهیان او تمام شب راه رفتند تا به جبعون رسیدند و یک حملهٔ ناگهانی را بر اموریان شروع کردند.

10 خداوند آنها را به دست مردم اسرائیل شکست داد، تعداد بی‌شماری از آنها در جبعون به قتل رسیدند و بقیّهٔ به گردنهٔ کوه بیت‌‌حورون فرار کردند. بنی‌اسرائیل آنها را تا عزیقه و مقیده تعقیب کرده، به کشتار خود ادامه می‌‌دادند.

11 فراریان وقتی می‌‌خواستند از گردنهٔ کوه بیت‌حورون پایین بروند، خداوند تگرگهای درشتی را تا عزیقه بر سرشان فرود می‌‌آورد و همه را نابود کرد. آنانی که در اثر بارش تگرگ بزرگ کشته شدند، بیشتر از آنانی بودند که با شمشیر بنی‌اسرائیل کشته شدند.

12 در همان روزی که مردم اسرائیل اموریان را شکست دادند، یوشع در اجتماع اسرائیل به درگاه خداوند چنین دعا کرد:

«ای آفتاب، در بالای جبعون بایست

و ای مهتاب، بر دشت ایلون توقّف کن.»

13 بنابراین تا زمانی که اسرائیل دشمنان خود را نابود نساخت، آفتاب در جای خود ایستاد و مهتاب از جای خود حرکت نکرد. در این باره در کتاب یاشر نوشته شده است که آفتاب در وسط آسمان در جای خود ایستاد و تمام روز غروب نکرد.

14 نه پیش از آن و نه بعد از آن، کسی چنان روزی را ندیده است که خداوند فقط به‌خاطر دعای یک انسان چنین کاری کرد. خداوند برای مردم اسرائیل جنگ نمود.

15 بعد یوشع با همهٔ سپاهیان خود به اردوگاه در جلجال برگشت.

شکست پنج پادشاه

16 در زمان جنگ، آن پنج پادشاه فرار کردند و در غار مقیده پنهان شدند.

17 به یوشع خبر رسید که مخفیگاه آن پنج پادشاه را پیدا کرده‌اند و آنها در غار مقیده هستند.

18 یوشع دستور داد که سنگهای بزرگی را به دهانه غار بگذارند و چند نفر هم در آنجا کشیک بدهند تا آنها نتوانند از غار خارج شوند.

19 به سربازان دیگر هم دستور داد: «به تعقیب بقیّهٔ دشمنان بروید و از پشت سر به آنها حمله کنید و نگذارید که داخل شهر خود شوند! خداوند خدای شما، آنها را به دست شما داده است.»

20 یوشع و مردان او به کشتار آنها ادامه دادند و هر پنج لشکر دشمن را از بین بردند، امّا تعداد کمی‌ جان سالم به در برده، داخل شهر شدند.

21 بعد لشکریان اسرائیل بدون تلفات جانی به اردوگاه خود برگشتند. و از آن به بعد کسی جرأت آن را نداشت که حرف بدی دربارهٔ اسرائیل بزند.

22 سپس یوشع دستور داد که سنگها را از دهانهٔ غار بردارند و آن پنج پادشاه را به حضور او بیاورند.

23-24 آنها سنگها را از دهانهٔ غار برداشته، پنج پادشاه اورشلیم، حبرون، یرموت، لاخیش و عجلون را بیرون آوردند و نزد یوشع بردند. آنگاه یوشع تمام قوم اسرائیل را جمع کرد و به فرماندهان نظامی‌ گفت: «بیایید و پاهای خود را روی گردن این پادشاهان بگذارید.»

25 و اضافه کرد: «نترسید. شجاع و دلیر باشید، زیرا خداوند این کار را در حق همهٔ دشمنان شما می‌‌کند.»

26 سپس یوشع، پادشاهان را کشت و اجساد آنها را بر پنج درخت آویخت و آنها تا شام بر درخت آویزان ماندند.

27 هنگام شام یوشع دستور داد که اجساد آنها را پایین بیاورند و در همان غاری که پنهان شده بودند، بیندازند. سپس سنگهای بزرگی را در دهانه غار قرار دادند که هنوز هم در آنجا باقی است.

تسخیر سایر شهرهای اموری‌ها

28 یوشع در همان روز به شهر مقیده حمله کرده، پادشاه آن را کشت و همهٔ مردم آنجا را به قتل رسانید و هیچ‌کس را زنده نگذاشت. همان کاری را که در حق پادشاه اریحا کرده بود، در حق پادشاه مقیده هم کرد.

29 بعد یوشع با ارتش خود از مقیده حرکت کرده، به لبنه حمله کرد.

30 خداوند، بنی‌اسرائیل را بر آن شهر و پادشاهش پیروز ساخت. آنها هیچ‌کس را زنده نگذاشتند و بلایی را که بر سر پادشاه اریحا آورده بودند، بر سر این پادشاه هم آوردند.

31 یوشع و لشکر او، از لبنه به لاخیش رفته، آن را محاصره کردند.

32 خداوند به بنی‌اسرائیل پیروزی بخشید و یوشع آنجا را در روز دوم تسخیر نمود و کاری که در لبنه کرده بود، در لاخیش هم کرد و تمام مردم آنجا را کشت و هیچ‌کس را زنده نگذاشت.

33 آنگاه هورام، پادشاه جازر به کمک لاخیش آمد، امّا یوشع او را با سپاهش مغلوب کرد و یک نفر را هم زنده نگذاشت.

34-35 سپس یوشع با ارتش خود از لاخیش به عجلون رفت و در روز اول آن را محاصره و تصرّف کرد و مثل لاخیش همهٔ ساکنان آن را با شمشیر کشت.

36-37 بعد از آن یوشع با قوای خود از عجلون به حبرون رفت. پس از یک حمله آن را تسخیر کرد. سپس پادشاه، شهرها و همهٔ مردم آنجا را از بین برد و چنانکه در عجلون کرد در آنجا هم هیچ‌کس را زنده نگذاشت و همهٔ کسانی را که در آنجا بودند بکلّی نابود نمود.

38-39 بعد یوشع به دبیر حمله کرد و آن را هم مثل حبرون تسخیر نمود. پادشاه و شهرهای آن را از بین برد و همهٔ ساکنان آنجا را کشت و هیچ‌کس را زنده نگذاشت.

40 یوشع مطابق دستور خداوند خدای بنی‌اسرائیل، تمام آن سرزمین را که شامل کوهستان، منطقهٔ جنوبی و دامنه‌های کوه بود، تصرّف کرد. پادشاهان و مردمان آن را از بین برد. همه را بکلّی نابود کرد و هیچ جانداری را زنده نگذاشت.

41 مبارزهٔ یوشع از قادش برنیع شروع شد و تا غزه و تمام سرزمین جوشن و جبعون رسید.

42 همهٔ پادشاهان و سرزمینهای ایشان را در یک زمان تسخیر کرد، زیرا خداوند اسرائیل، برای ایشان جنگ می‌کرد.

43 بعد یوشع و ارتش او به اردوگاه خود در جلجال برگشتند.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/JOS/10-d892a18de62f049a02cab55e1f40fbab.mp3?version_id=181—

Categories
یوشع

یوشع 11

شکست یابین و متّحدانش

1-3 وقتی خبر پیروزیهای یوشع به گوش یابین، پادشاه حاصور رسید، فوراً پیامهایی برای این پادشاهان فرستاد: یوباب پادشاه مادون، پادشاهان شمرون و اخشاف، پادشاهان کوهستان شمالی، پادشاهان دشت اردن در جنوب دریاچهٔ جلیل و هامون، پادشاهان نافوت دور در غرب، پادشاهان کنعان در سمت شرق و غرب، پادشاهان اموریان، پادشاهان حِتّیان، پادشاهان فرزیان، پادشاهان یبوسیان در کوهستان، پادشاهان حویان در دامنهٔ کوه حرمون در سرزمین مصفه.

4-5 آنها همگی قوای خود را جمع کرده، یک ارتش متّحد تشکیل دادند که مثل ریگ دریا بی‌شمار بود. آنها با اسبان و ارّابه‌های جنگی در کنار چشمه‌های میرُوم اردو زده، برای جنگ با اسرائیل آماده شدند.

6 خداوند به یوشع فرمود: «نترس، زیرا فردا در همین وقت همهٔ آنها را کشته، به دست مردم اسرائیل تسلیم می‌کنم. زردپی پاهای اسبان ایشان را قطع کنید و ارّابه‌های آنها را آتش بزنید.»

7 ‌پس یوشع با مردان خود به میرُوم رفت و با یک حملهٔ ناگهانی، آنها را شکست داد.

8 خداوند آنها را به دست مردم اسرائیل تسلیم کرد. و سربازان اسرائیل، دشمنان را تا به صیدون بزرگ و مسرفوت مایم در شمال و دشت مصفه در شرق تعقیب کرده کشتند و یکی از آنها را هم زنده نگذاشتند.

9 پس یوشع همان‌طور که خداوند امر فرموده بود، با آنها رفتار نمود، زردپی پاهای اسبهای ایشان راقطع کرد و تمام ارّابه‌های ایشان را آتش زد.

10 یوشع در راه بازگشت، حاصور را تصرّف کرد و پادشاه آن را کشت، زیرا حاصور در آن زمان نیرومندترین شهر بود.

11 همهٔ ساکنان آنجا را با شمشیر کشت و هیچ جانداری را زنده نگذاشت و حاصور را نیز به آتش کشید.

12 یوشع تمام این شهرها را تسخیر کرد و پادشاهان آنان را گرفت و همه را کشت. همان‌طور که موسی، خادم خداوند، دستور داده بود.

13 امّا یوشع از میان تمام شهرهایی که بر روی تپّه‌ها بنا شده بودند، فقط حاصور را آتش زد.

14 تمام غنیمت و گلّه و رمه‌ای را که بنی‌اسرائیل به دست آوردند، برای خود نگه داشتند، امّا همهٔ مردم را با دَم شمشیر کشتند و هیچ‌کس را زنده نگذاشتند.

15 یوشع طبق دستور خداوند به خادم خود موسی، و راهنمایی موسی رفتار کرد و همهٔ اوامر خداوند را کاملاً انجام داد.

سرزمینی که یوشع تصرّف کرد

16 به این ترتیب یوشع تمام آن سرزمین را تصرّف کرد. یعنی همهٔ کوهستان‌ها، منطقهٔ جنوبی، منطقهٔ جوشن، دشتها، کوهستان‌های اسرائیل و دشت اردن.

17 قلمرو اسرائیل از کوه حالق، در نزدیکی اَدوم، تا بعل جاد در دشت لبنان، در دامنهٔ کوه حرمون وسعت یافت و یوشع پادشاهان آنها را دستگیر کرد و به قتل رساند.

18 این جنگها سالهای زیادی طول کشید.

19 تنها شهری که با اسرائیل صلح کرد جبعون بود که حویان در آن ساکن بودند. ولی همهٔ شهرهای دیگر را تصرّف کردند و از بین بردند.

20 چون این خواست خدا بود که دلهای آنها سخت گردد و به جنگ با اسرائیل برخیزند. در نتیجه همگی آنها بدون هیچ ترحّمی‌ کشته شدند. چنانکه خداوند به موسی فرموده بود.

21 در این زمان یوشع، عناقیانی را که در منطقهٔ کوهستانی حبرون، دبیر، عناب و کوههای یهودا و اسرائیل زندگی می‌کردند، کشت و آنها را با شهرهایشان بکلّی نابود کرد.

22 از عناقیان یک نفر هم در سرزمین اسرائیل زنده نماند، امّا بعضی از آنها در غزه، جت و اشدود باقی ماندند.

23 به این ترتیب یوشع، طبق دستور خداوند به موسی، تمام آن سرزمین را تصرّف نمود و آن را به عنوان ملکیّت به بنی‌اسرائیل داد و سپس آن را بین تمام طایفه‌های بنی‌اسرائیل تقسیم کرد.

سرانجام در آن سرزمین آرامی‌ برقرار شد.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/JOS/11-bb047d63dc9d6d6f4d2b0765967e763f.mp3?version_id=181—

Categories
یوشع

یوشع 12

پادشاهانی که موسی شکست داده بود

1 بنی‌اسرائیل دو پادشاهی را که در شرق رود اردن بودند شکست دادند. سرزمینی را که آنها به تصرّف در آوردند عبارت بود از: دشت ارنون، تا کوه حرمون با تمام دشت اردن.

2 یکی از آن دو، سیهون، پادشاه اموریان بود که در حشبون حکومت می‌کرد. قلمرو حکومت او شامل نیمی‌ از سرزمین جلعاد، یعنی عروعیر در کنار وادی ارنون و از وسط آن درّه تا وادی یبوق، که سرحد عمونیان بود.

3 همچنین دشت اردن و دریاچهٔ جلیل در جنوب بیت یشموت در شرق دریای مرده تا دامنهٔ کوه فسجه.

4 دیگری عوج، پادشاه باشان بود که از بازماندگان رفائیان بود و در عشتاروت و ادرعی حکومت می‌کرد.

5 قلمرو سلطنت او از کوه حرمون، سلخه و تمام باشان تا سرحد جشوریان و معکیان، نصف جلعاد تا سرحد سیهون، پادشاهی حشبون وسعت داشت.

6 موسی، خادم خداوند و بنی‌اسرائیل آنها را شکست دادند و موسی، سرزمین آنها را به طایفهٔ رئوبین و جاد و نیمی‌ از طایفهٔ منسی داد.

پادشاهانی که یوشع شکست داده بود

7 پادشاهان دیگری را که یوشع و بنی‌اسرائیل شکست دادند در غرب رود اردن بودند. سرزمین آنها از بعل جاد، در دشت لبنان تا کوه حالق در جنوب نزدیک اَدوم وسعت داشت و یوشع آن را بین طایفه‌های بنی‌اسرائیل تقسیم کرد.

8 این قسمت شامل کوهستان، کوهپایه‌های غربی، دشت اردن و دامنه‌های آن، دشتهای شرقی و صحرای جنوب نگب می‌گردید. مردمانی که در آن سرزمین زندگی می‌کردند حِتّیان، اموریان، کنعانیان، فرزیان، حویان و یبوسیان بودند.

9-24 پادشاهانی را که قوم اسرائیل شکست دادند، عبارت بودند از: پادشاه اریحا، پادشاه عای (که نزدیک بیت‌ئیل است)، پادشاه اورشلیم، پادشاه حبرون، پادشاه یرموت، پادشاه لاخیش، پادشاه عجلون، پادشاه جازر، پادشاه دبیر، پادشاه جادر، پادشاه حُرما، پادشاه عراد، پادشاه لبنه، پادشاه عدُلام، پادشاه مقیده، پادشاه بیت‌ئیل، پادشاه تفوح، پادشاه حافر، پادشاه عفیق، پادشاه لشارون، پادشاه مادون، پادشاه حاصور، پادشاه شمرون مرون، پادشاه اکشاف، پادشاه تعناک، پادشاه مجدو، پادشاه قادش، پادشاه یقنعام در کرمل، پادشاه دور در نافت دور، پادشاه اقوام در جلیل و پادشاه ترصه. در مجموع سی و یک پادشاه بودند.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/JOS/12-a74763e3024c5f5b5908bc60da49ef2e.mp3?version_id=181—

Categories
یوشع

یوشع 13

سرزمین‌های تسخیر نشده

1 وقتی‌که یوشع پیر و سالخورده شد، خداوند به او فرمود: «تو حالا پیر و سالخورده شده‌ای و هنوز هم جاهای زیادی برای تصرّف باقیمانده است.

2 که عبارتند از: تمام سرزمین فلسطینیان، جشوریان

3 عویان از شیحور که در شرق مصر است تا سرحد عقرون در سمت شمال، که اکنون در دست کنعانیان است. پنج حکمران فلسطینی در این پنج شهر حکومت می‌‌کردند: غزه، اشدود، اشقلون، جت و عقرون،

4 در جنوب، تمام سرزمین کنعانیان، از میعاره در صیدون تا افیق و سرحد اموریان،

5 سرزمین جبلیان، تمام سرزمین لبنان در شرق، از بعل جاد در جنوب کوه حرمون تا گردنه حمات،

6-7 ساکنان کوهستان از لبنان تا مصرفوت مایم و مردم صیدون، همهٔ اینها را از سر راه بنی‌اسرائیل بیرون می‌‌رانم. تو باید آن را همان‌طور که گفته‌ام بین نُه طایفهٔ بنی‌اسرائیل و نصف طایفهٔ منسی تقسیم کنی.»

سرزمین‌های شرقی رود اردن

8 نیم دیگر طایفهٔ منسی و طایفه‌های رئوبین و جاد قبلاً سهم خود را گرفته‌اند که در شرق رود اردن است و موسی، خادم خداوند به آنها داد

9 که حدود آن از عروعیر، در کنار وادی ارنون، و از شهری که در وسط این وادی است، تمام بیابان میدبا تا دیبون وسعت داشت.

10 آن قسمت همچنین شامل تمام شهرهای سیهون، پادشاه اموریان که در حشبون حکومت می‌‌کرد تا به سرحد عمون بود

11 و جلعاد، سر زمین جشوریان و معکیان، سراسر کوه حرمون، تمام باشان، تا سلخه هم مربوط به این ناحیه بود.

12 تمام سرزمین عوج، پادشاه باشان، که در اشتاروت و ادرعی حکومت می‌‌کرد. او تنها بازماندهٔ رفائیان بود و موسی آنها را شکست داد و از سرزمینهایشان بیرون راند.

13 امّا بنی‌اسرائیل جشوریان و معکیان را بیرون نکردند، بلکه این دو قوم هنوز هم تا به امروز در بین بنی‌اسرائیل زندگی می‌‌کنند.

14 موسی به طایفهٔ لاوی سهمی‌ از زمین نداد. طبق دستور خداوند آنها حق داشتند که سهم خود را از قربانی‌های سوختنی که بر قربانگاه برای خداوند تقدیم می‌شد، بگیرند.

سرزمین طایفهٔ رئوبین

15 وقتی‌که موسی سهم خاندانهای طایفهٔ رئوبین را داد،

16 قلمرو سرزمین آنها از عروعیر، در کنار وادی ارنون، شهر مرکزی وادی و سراسر دشت مجاور میدبا بود.

17 این ناحیه شامل حشبون و تمام شهرهای آن در دشت، دیبون، باموت بعل، بیت بعل معون،

18 یهصه، قدیموت، میفاعت،

19 قیریتایم، سبمه، سارت شحر در کوهستان در بالای دشت،

20 بیت فغور، در دامنهٔ فسجه، بیت‌یشیموت،

21 سراسر شهرهای دشت، تمام سرزمین سیهون پادشاه اموریان که در حشبون حکومت می‌‌‌کرد و موسی او را با پادشاهان مدیان، یعنی اوی، راقم، صور و رابع، که در آن سرزمین زندگی می‌‌‌کردند، شکست داد.

22 بنی‌اسرائیل، بلعام پسر بعور فال‌بین را، همراه با بقیّهٔ آنها با شمشیر کشت

23 و رود اردن سرحد غربی طایفهٔ رئوبین بشمار می‌‌رفت. این شهرها و دهات آن سهم طایفهٔ رئوبین بودند که به خاندانهای آنها داده شد.

سرزمین طایفهٔ جاد

24 موسی سهم طایفهٔ جاد را هم داد.

25 که عبارت بود از یعزیر، همهٔ شهرهای جلعاد، نیمی‌ از سرزمین عمونیان تا عروعیر که در شرق ربه واقع است.

26 و از حشبون تا رامت مصفه و بطونیم، از محنایم تا سرحد دبیر

27 و در دشت اردن شهرهای بیت هارام، بیت نمره، سُكوّت، صافون و بقیّهٔ سرزمین سیهون، پادشاه حشبون. رود اردن سرحد غربی آن بود که تا دریاچهٔ جلیل ادامه داشت.

28 این شهرها و روستاهای آن سهم طایفهٔ جاد بودند که به خاندانهای آنها داده شد.

سرزمین نصف طایفهٔ منسی

29 موسی قسمتی از سرزمین را به نصف طایفهٔ منسی داد.

30 محدودهٔ سرزمین ایشان از محنایم، تمام باشان، یعنی سراسر سرزمین عوج، پادشاه باشان، و شهرهای یائیر که تماماً شصت شهر بود، وسعت داشت.

31 نیم جلعاد، عشتاروت، ادرعی و شهرهای عوج در باشان به نصف خاندان ماخیر پسر منسی، داده شد.

32 این ترتیبی است که موسی سرزمین شرق اریحا و اردن را هنگامی که در موآب بود، تقسیم کرد.

33 امّا موسی به طایفهٔ لاوی سهمی‌ از زمین نداد، بلکه همچنان‌که خداوند فرموده بود، خود خداوند خدای بنی‌اسرائیل سهم آنان بود.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/JOS/13-0daaa87da7cd360531867e90b7d46a1e.mp3?version_id=181—

Categories
یوشع

یوشع 14

تقسیم کنعان به حکم قرعه

1 زمینهایی را که بنی‌اسرائیل در سرزمین کنعان به دست آوردند، العازار کاهن، یوشع پسر نون و رهبران قوم بین ایشان تقسیم کردند.

2 تقسیم‌بندی زمین به حکم قرعه و طبق دستوری که خداوند به موسی داده بود، بین نُه و نیم طایفهٔ صورت گرفت.

3 موسی قبلاً سهم دو طایفهٔ و نیم از بنی‌اسرائیل را در شرق رود اردن داده بود. امّا به طایفهٔ لاوی سهمی‌ نداد.

4 چون نسل یوسف، یعنی منسی و افرایم، دو طایفه را تشکیل می‌‌دادند، بنابراین به لاویان سهمی‌ داده نشد. به غیراز شهرهایی که در آنها زندگی می‌‌کردند و چراگاههایی برای رمه و گلّه‌هایشان.

5 تقسیم زمین همان‌طور که خداوند به موسی امر فرموده بود انجام شد.

حبرون به کالیب داده شد

6 روزی عدّه‌ای از طایفهٔ یهودا، در جلجال نزد یوشع آمده و یکی از آنان، کالیب پسر یفنه قنزی به او گفت: «به‌یاد داری که خداوند دربارهٔ من و تو در قادش برنیع به بندهٔ خود، موسی چه گفت؟

7 در آن وقت من چهل ساله بودم که موسی مرا برای جاسوسی از قادش برنیع، به سرزمین کنعان فرستاد. من گزارش درستی برای او آوردم.

8 امّا برادرانی که همراه من رفتند مردم را ترساندند. چون من امر خداوند را از دل و جان بجا آوردم،

9 موسی در همان روز به من گفت: آن قسمت کنعان را که تو در آن قدم گذاشتی برای همیشه به تو و به فرزندان تو می‌‌بخشم، زیرا تو امر خداوند خدای مرا از دل و جان بجا آوردی.

10 اکنون چهل و پنج سال از آن زمان، که بنی‌اسرائیل در بیابان سفر می‌کردند، گذشته و من هشتاد و پنج ساله شده‌ام و خداوند هنوز مرا زنده نگه داشته است

11 و هنوز مانند زمانی که موسی مرا به مأموریت فرستاد، قوی هستم. نیرو و قوّتی را که در آن وقت داشتم، حالا هم دارم. و برای جنگ و سفر آماده‌ام.

12 بنابراین خواهش می‌‌کنم که طبق وعدهٔ خداوند، این کوهستان را به من بده. تو به یاد داری که عناقیان در شهرهایی که دارای دیوارهای مستحکم بودند، زندگی می‌‌کنند و اگر خدا بخواهد من آنها را طبق گفتهٔ خداوند، از آنجا بیرون می‌‌رانم.»

13 پس یوشع او را برکت داد و حبرون را به کالیب پسر یفنه بخشید.

14 به این ترتیب، حبرون تا به امروز از آن کالیب می‌‌باشد، زیرا اوامر خداوند خدای اسرائیل را از صمیم دل بجا آورد.

15 نام حبرون قبلاً قریت اربع بود. اربع یکی از مردان قهرمان عناقیان بود و آنجا را به افتخار او قریت اربع نامیدند.

سرانجام در آن سرزمین صلح برقرار شد.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/JOS/14-8954aa783d4adb726d438fc7b0073c01.mp3?version_id=181—

Categories
یوشع

یوشع 15

سهم طایفهٔ یهودا

1 زمینی که به خاندانهای طایفهٔ یهودا داده شد، از طرف جنوب به سرحد اَدوم، که دورترین نقطهٔ جنوبی آن صحرای صین بود، می‌رسید.

2 این سرحد جنوبی از انتهای دریای مرده شروع شده

3 و به جاده‌ای که به طرف گردنهٔ عکربیم می‌‌رفت، ادامه داشت. از آنجا به بیابان صین و حصرون، در جنوب قادش برنیع و بعد از ادار قرقع دور زده،

4 تا عصمون ادامه داشته و از آنجا به سوی مرز مصر می‌‌رفت و به دریای مدیترانه ختم می‌شد. این حد جنوبی یهودا بود.

5 سرحد شرقی آن، در امتداد دریای شور و تا دهانهٔ رود اردن می‌رسید.

سرحد شمالی آن از خلیج دریای مرده، که آب رود اردن در آن می‌ریخت شروع شده،

6 از بیت حجله گذشته، به طرف شمال به دشت اردن و سنگ بوهن می‌‌رفت. بوهن نام پسر رئوبین بود.

7 از آن نقطه از راه دشت عخور به دبیر و از آنجا به طرف شمال غرب به جلجال، مقابل گردنه اَدومیم و تا جنوب دشت ادامه داشت. و از آنجا تا به چشمه‌های عین شمس و عین روجل می‌رسید.

8 سپس از درّهٔ هنوم تا به کوه یبوسی یعنی اورشلیم در سمت جنوب و از آنجا به طرف غرب از قلّهٔ کوه مقابل درّه هنوم، در انتهای شمالی دشت رفائیم می‌گذشت

9 و از سر کوه به چشمهٔ نفتوح و از آنجا از شهرهای کوه عفرون دور زده تا بعله یعنی قریت یعاریم امتداد داشت.

10 بعد از غرب بعله دور زده، به اَدوم می‌رسید. از امتداد کوه یعاریم یعنی کسالون گذشته، به بیت‌شمس سرازیر می‌شد و به تمنه می‌رسید.

11 از آنجا به تپّه‌ای در شمال عقرون می‌آمد و شکرون را دور زده تا کوه بعله ادامه داشت. از آنجا به یبنئیل و بعد به دریای مدیترانه ختم می‌شد.

12 سرحد غربی آن را ساحل دریای مدیترانه تشکیل می‌‌داد.

این بود سرحدّات خاندانهای طایفهٔ یهودا.

تصرّف حبرون و دبیر توسط کالیب

13 همان‌طور که خداوند به یوشع امر فرموده بود، یک قسمت از زمین طایفهٔ یهودا را، به کالیب پسر یفنه داد و آن عبارت بود از: حبرون شهری که متعلّق به اربع پدر عناق بود.

14 کالیب سه پسر عناق از خاندان شیشی، اخیمان و تلمی‌ را از آنجا بیرون راند.

15 سپس با ساکنان دبیر جنگید. نام دبیر قبلاً قریت سفر بود.

16 کالیب اعلام کرد و گفت: «هرکسی که به قریت سفر حمله کند و آن را تصرّف نماید من دختر خود، عکسه را به او می‌‌دهم.»

17 عتنئیل، پسر قناز برادر کالیب، آن را تصرّف کرد و کالیب دختر خود را به او داد.

18-19 وقتی‌که عکسه نزد عتنئیل آمد، عتنئیل او را تشویق کرد که از پدرش، کالیب مزرعه‌ای بخواهد. چون عکسه از الاغ خود پایین آمد، کالیب از او پرسید: «چه می‌خواهی؟» عکسه گفت: «یک هدیه به من بده، زیرا زمینی که به من دادی، خشک و بی‌آب است. پس می‌‌خواهم که چند چشمهٔ آب به من بدهی.» پس کالیب چشمه‌های بالا و پایین را به او داد.

شهرهای یهودا

20 سرزمینی که به خاندانهای طایفهٔ یهودا داده شد، شامل این قسمت‌ها بود:

21 شهرهای طایفهٔ یهودا در امتداد سرحدات اَدوم، در سمت جنوب اینها بودند: قبصئیل، عیدر، یاجور،

22 قینه، دیمونه، عدعد،

23 قادش، حاصور، یتنان،

24 زیف، طالم، بعلوت،

25 حاصور حدته، قریوت حصرون یعنی حاصور،

26 آمام، شماع، مولاده،

27 حصرجده، حشمون، بیت فالط،

28 حصرشوعال، بئرشبع، بزیوتیه،

29 بعاله، عَیم، عاصم،

30 التولد، کسیل، حُرما،

31 صقلج، مدمنه، سنسنه،

32 لباوت، سلخیم، عین و رِمون. تماماً بیست و نه شهر با روستاهای آنها.

33 شهرهایی که در دامنهٔ کوه واقع بودند: اشتاول، صرعه، اشنه،

34 زانوح، عین جنیم، تفوح، عینام،

35 یرموت، عدُلام، سوکوه، عزیقه،

36 شعرایم، عدیتایم، جدیره و جدیرتایم. تماماً چهارده شهر با روستاهای آنها.

37 همچنین صنان، حداشاه، مجدل جاد،

38 دلعان، مصفه، یقتئیل،

39 لاخیش، بصقه، عجلون،

40 کبون، لحمان، کتلیش،

41 جدیروت، بیت داجون، نعمه، مقیده. تماماً شانزده شهر با روستاهای آنها.

42 لبنه، عاتر، عاشان،

43 یفتاح، اشنه، نصیب،

44 قعیله، اکزیب و مریشه. جمعاً نه شهر با روستاهای آنها.

45 عقرون با شهرها و روستاهای آن،

46 از عقرون تا دریای مدیترانه و شهرها و روستاهای اطراف اشدود.

47 اشدود، شهرها و روستاهای آن، غزه، شهرها و روستاهای آن تا مرز مصر، تا دریای مدیترانه و سواحل آن.

48 شهرهای کوهستانی شمیر، یتیر، سوکوه،

49 دنه، قریت سنه (یعنی دبیر)،

50 عناب، اشتموه، عانیم،

51 جوشن، حولون و جیلوه. جمعاً یازده شهر با روستاهای اطراف آنها.

52 اراب، دومه، اشعان،

53 یانوم، بیت تفوح، افیقه،

54 حمطه، حبرون و صیعور. جمعاً نه شهر با روستاهای اطراف آنها.

55 معون، کرمل، زیف، یوته،

56 یزرعیل، یقدعام، زانوح،

57 قائن، جبعه و تمنه، جمعاً ده شهر با روستاهای اطراف آنها.

58 حلحول، بیت صور، جدور،

59 معارات، بیت عنوت و التقون. جمعاً شش شهر با روستاهای اطراف آنها.

60 قریت بعل یا قریت یعاریم و ربه، دو شهر با روستاهای اطراف آنها.

61 شهرهای بیایان: دشت اردن، مدیَن، سکاکه،

62 نبشان، شهر نمک و عین جدی. جمعاً شش شهر با روستاهای اطراف آنها.

63 امّا مردم یهودا نتوانستند، یبوسیان را که در اورشلیم زندگی می‌کردند، بیرون برانند؛ بنابراین یبوسیان تا به امروز، با مردم یهودا در اورشلیم هستند.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/JOS/15-4c4c7aae1a5c233beec73878d7ba6304.mp3?version_id=181—

Categories
یوشع

یوشع 16

سرزمین طایفهٔ افرایم

1 سهم فرزندان یوسف از اردن، در شرق چشمه اریحا شروع شده تا به بیابان و کوهستان بیت‌ئیل می‌رسید

2 و از بیت‌ئیل تا لوز و عطاروت که سرحد ارکیان است ادامه داشت.

3 از آن نقطه به یفلطیان که به طرف غرب است تا بیت حورون پایین و تا جازُر و ساحل دریای مدیترانه می‌رسید.

4 پس فرزندان یوسف، یعنی طایفهٔ منسی و افرایم سهم زمین خود را گرفتند.

5 سهم خاندانهای طایفهٔ افرایم که سرحد شرقی آن از عطاروت ادار شروع می‌‌شد و تا قسمت بیت‌حورون بالا

6 و از آنجا به دریای مدیترانه می‌‌رسید. سرحد شمالی آن از دریای مدیترانه به‌ طرف شرق، یعنی مکمیه و از آنجا گذشته تا تانه شیلوه و یانوحه ادامه داشت.

7 از یانوحه به طرف جنوب تا عطاروت و نعره و از آنجا به رود اردن ختم می‌‌شد.

8 شروع سرحد غربی آن از تفوح تا وادی قانه و پایان آن در دریای مدیترانه بود.

9 به خاندانهای طایفهٔ افرایم بعضی از شهرهای نیمی از طایفهٔ منسی هم داده شد.

10 ایشان کنعانیانِ ساکنِ جازر را بیرون نراندند و آنها تا به امروز در بین طایفهٔ افرایم به سر می‌‌برند ولی آنها را به کار اجباری وادار کردند.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/JOS/16-202a18ca4383ffaffb7f4fde2ec72995.mp3?version_id=181—

Categories
یوشع

یوشع 17

سهم طایفهٔ منسی غربی

1 یک سهم از زمینی که در غرب رود اردن بود، به طایفهٔ منسی، پسر اول یوسف داده شد. به ماخیر پدر جلعاد، پسر اول منسی که یک قهرمان مبارز بود، جلعاد و باشان را در شرق رود اردن دادند.

2 زمینی که در غرب رود اردن بود، به خاندانهای ابیعزر، هالک، اسریئیل، شکیم، حافر و شمیداع که به پسران منسی پسر یوسف بودند، داده شد.

3 صلفحاد پسر حافر پسر جلعاد پسر ماخیر پسر منسی پسری نداشت، بلکه دارای چند دختر بود به نامهای، محله، نوعه، حجله، ملکه و ترصه.

4 آنها نزد العازار کاهن، یوشع پسر نون و رهبران بنی‌اسرائیل آمدند و گفتند: «خداوند به موسی فرموده بود که به ما هم زمینی در بین برادران ما داده شود.» پس به آنها نیز مانند برادران ایشان سهمی‌ داده شد.

5 به این ترتیب طایفهٔ منسی به غیراز جلعاد و باشان، ده سهم دیگر از زمین را در شرق رود اردن مالک شدند،

6 چون دختران طایفهٔ منسی ملکیّت خود را در بین مردان طایفه به دست آوردند. زمین جلعاد به سایر بقیّهٔ مردان طایفهٔ منسی داده شد.

7 وسعت زمین طایفهٔ منسی از اشیر تا مکمته، که در شرق شکیم است، می‌‌رسید و از آنجا به طرف جنوب، تا منطقه‌ای که مردم عین‌تفوح زندگی می‌کردند، ادامه داشت.

8 سرزمین تفوح متعلّق به طایفهٔ منسی بود. امّا شهر تفوح واقع در سرحد منسی، به طایفهٔ افرایم تعلّق داشت.

9 سرحد منسی تا وادی قانه می‌رسید. شهرهای جنوب وادی، گرچه در سرزمین منسی واقع بودند، ولی به طایفهٔ افرایم تعلّق داشتند. سرحد منسی به طرف شمال وادی رفته به دریای مدیترانه ختم می‌شد.

10 افرایم در جنوب، منسی در شمال و دریای مدیترانه در سرحد غربی آنها واقع بود. اشیر به سمت شمال‌غرب و یساکار به طرف شمال‌شرق قرار داشت.

11 در سرزمین یساکار و اشیر این شهرها با روستاهای آنها متعلّق به طایفهٔ منسی بودند: بیت شان، یبلعام، دور، عین دور، تعناک و مجدو.

12 مردم منسی نتوانستند ساکنان آن شهرها را بیرون برانند، پس کنعانیان به زندگی در آنجا ادامه دادند.

13 حتّی هنگامی‌ که قوم اسرائیل قویتر هم شدند، نتوانستند تمام کنعانیان را از آنجا خارج کنند، ولی آنها را به كار اجباری وادار كردند.

اعتراض طایفهٔ یوسف

14 مردم طایفهٔ یوسف به یوشع گفتند: «چرا به ما فقط یک سهم دادی، درحالی‌که از برکت خداوند، جمعیّت ما بسیار گردیده و قومی‌ بزرگ شده‌ایم.»

15 یوشع به آنها گفت: «اگر جمعیّت شما زیاد است و ناحیه کوهستانی افرایم برایتان کافی نیست، به سرزمین فرزیان و رفائیان بروید و جنگل آنجا را برای خود صاف کنید.»

16 آنها جواب دادند: «آن کوهستان برای ما کفایت نمی‌‌کند. ولی کنعانیانی که در دشت سکونت دارند چه در بیت‌شان و چه در دشت یزرعیل، همگی دارای ارّابه‌های جنگی آهنی هستند.»

17 آنگاه یوشع به مردم طایفهٔ یوسف یعنی افرایم و منسی گفت: «می‌دانم که جمعیّت شما زیاد است و صاحب قدرت هستید و باید سهم زیادتری داشته باشید.

18 پس کوهستان از آن شما باشد. اگرچه آنجا منطقهٔ جنگلی است، شما می‌توانید جنگل را صاف کنید و مالک آن شوید. هرچند، کنعانیان ارّابه‌های جنگی آهنی دارند و قوی هستند، شما می‌‌توانید آنها را از آنجا بیرون کنید.»

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/JOS/17-4496bebc7b7ffc301beac06c4f64292a.mp3?version_id=181—