Categories
تثنیه

تثنیه 33

برکت دادن قوم توسط موسی

1 این برکاتی است که موسی مرد خدا، قبل از وفاتش به قوم بنی‌اسرائیل داد:

2 خداوند از کوه سینا آمد،

مانند خورشید برفراز اَدوم طلوع کرد

و از کوه فاران بر قوم خود درخشید.

آنگاه دهها هزار فرشته با او بودند

و آتشی مشتعل در دست راست او.

3 خداوند قوم خود را دوست دارد

و آنانی را که متعلّق به او هستند، محفاظت می‌کند.

ما در مقابل پاهای او، سر فرود می‌آوریم

و پیرو فرامین او هستیم.

4 ما از فرامینی که موسی به ما داده است، پیروی می‌کنیم.

آنها باارزشترین گنجینهٔ قوم ما هستند.

5 وقتی طایفه‌های آنها و رهبران قوم اجتماع کردند،

خداوند پادشاه آنان گردید.

6 موسی دربارهٔ طایفهٔ رئوبین گفت:

«رئوبین جاوید باد

با وجودی که تعدادشان کم است.»

7 دربارهٔ طایفهٔ یهودا گفت:

«ای خداوند، به فریاد آنها برای کمک گوش فرا ده،

آنها را دوباره با طایفه‌های دیگر متحّد کن،

پروردگارا، برای آنها بجنگ

و آنها را در برابر دشمنان یاری ده!»

8 دربارهٔ طایفهٔ لاوی گفت:

«تو ای خداوند، ارادهٔ خود را به وسیلهٔ اوریم و تُمیم

به خدمتگزاران وفادار خود لاویان، آشکار کن.

تو آنها را در مسا آزمودی

و در چشمه مریبه حقانیّت آنها را ثابت کردی.

9 آنان بیش از پدر و مادر، برادران یا فرزندان خود

به تو وفاداری نشان دادند.

آنها از فرامین تو پیروی کردند

و به پیمان تو وفادار ماندند.

10 ایشان به قوم تو خواهند آموخت

تا از قوانین تو پیروی کنند و در قربانگاه تو قربانی کنند.

11 ای خداوند، به آنها کمک کن تا قوم نیرومندی گردند،

از کارهای دستهایشان خشنود باش،

دشمنان آنان را شکست ده

و نگذار دیگر برخیزند.»

12 دربارهٔ طایفهٔ بنیامین چنین گفت:

«این قومی ‌است که خداوند دوستش دارد.

و نگه‌دار اوست، او در تمام روز از آنها حفاظت می‌کند

و در میان آنها می‌خرامد.»

13 دربارهٔ طایفهٔ یوسف گفت:

«خداوند زمین آنها را با باران

و آبهای زیر زمین برکت دهد.

14 زمینهای ایشان با میوه‌های رسیده در زیر آفتاب

و فراوانی محصول در هر فصل برکت یابد.

15 تپّه‌های کهن ایشان پر از میوه‌های خوب گردد.

16 زمین‌های آنها پر از نیکویی گردد

و خداوند که در بوتهٔ سوزان ظاهر شد،

از آنها خشنود باشد.

تمام این برکات شامل حال یوسف باد،

یعنی کسی‌که سرکردهٔ برادران خود بود.

17 یوسف، همچون گاو نیرومندی است،

چون شاخهای گاو وحشی،

شاخهای او هزار نفر طایفه منسی

و ده هزار نفر طایفه افرایم هستند.

با آنها قومها را زخمی می‌کند

و تا پایان زمین می‌راند.»

18 دربارهٔ طایفه‌های زبولون و یساکار چنین گفت:

«ای زبولون در تجارت دریای خود سعادتمند شو

و ای یساکار ثروت تو در خانه‌ات افزون گردد.

19 آنان بیگانگان را به کوه خود دعوت می‌کنند

و قربانی راستین را در آنجا قربانی می‌کنند.

آنها ثروت خود را از دریا

و از شن ساحل دریا به دست می‌آورند.»

20 دربارهٔ طایفهٔ جاد چنین گفت:

«سپاس آفریدگار را که سرزمین آنها را گسترش داد.

جاد مانند شیر صبر می‌کند

تا بازو یا سر را بدرد.

21 آنها بهترین زمین‌ها را برای خود برداشتند.

سهم رهبران به ایشان تعلّق گرفت.

هنگامی‌که رهبران قوم اسرائیل گرد هم آمدند،

آنها از فرامین و قوانین خداوند پیروی کردند.»

22 دربارهٔ طایفهٔ دان چنین گفت:

«دان مثل شیر جوانی است

که از باشان بیرون می‌جهد.»

23 دربارهٔ طایفهٔ نفتالی او گفت:

«نفتالی به‌خاطر نیکی خداوند، از برکات افزون برخوردار شده است،

سرزمین آنها از دریاچهٔ جلیل تا جنوب می‌رسد.»

24 دربارهٔ طایفهٔ اشیر گفت:

«اشیر از طایفه‌های دیگر بیشتر برکت یافته است،

آرزو می‌کنم که مورد علاقهٔ برادران خود قرار گیرد.

و زمینش پُر از درختان زیتون باشد.

25 شهرهایش با دروازه‌های آهنین حفاظت شوند.

و همیشه در امنیّت زیست کند.»

26 ای مردم اسرائیل، هیچ خدایی چون خدای شما نیست.

او با عظمت خود از فراز ابرها به یاری شما می‌آید.

27 خداوند همیشه مدافع شما بوده است.

دست جاودانی خدا همیشه پشتیبان شماست،

او دشمنان شما را بیرون راند، هنگامی‌که شما پیشروی می‌کردید

و به شما گفت همه را نابود کنید!

28 تا فرزندان یعقوب

در امنیّتِ سرزمین پُر از غلّه و شراب

آنجایی که شبنم از آسمان، زمین را آبیاری می‌کند، در آرامش به سر برند.

29 ای اسرائیل، چه شادمان هستی،

هیچ قومی چون تو نیست،

قومی که خداوند نجات داده است.

خداوند سپر و شمشیر توست

تا از تو دفاع کند و تو را پیروز گرداند.

دشمنان تو برای ترّحم خواهند آمد

و تو آنها را لگدکوب خواهی کرد.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/DEU/33-9663b694fa9d50d9adad75b71c2694c0.mp3?version_id=181—

Categories
تثنیه

تثنیه 34

مرگ موسی

1 موسی از دشتهای موآب به قلّهٔ نَبو، در کوه فسجه در شرق اریحا بالا رفت و در آنجا خداوند تمام آن سرزمین را به او نشان داد. سرزمین جلعاد از شمال تا شهر دان،

2 تمام سرزمین نفتالی، سرزمین طایفه‌های افرایم، منسی، سرزمین طایفه یهودا، از جنوب تا دریای مدیترانه،

3 قسمت جنوبی سرزمین یهودا و دشتی که از صوغر به اریحا، شهر درختانِ نخل می‌رسد.

4 آنگاه خداوند به موسی فرمود: «این سرزمینی است که من به ابراهیم، اسحاق و یعقوب وعده داده‌ام که به فرزندانشان بدهم. من آن را به تو نشان داده‌ام امّا به تو اجازه نمی‌دهم که به آنجا بروی.»

5 پس موسی خدمتکار خداوند، در سرزمین موآب در گذشت، همان‌گونه که خداوند فرموده بود.

6 خداوند او را در درّه‌ای، در سرزمین موآب آن سوی شهر بیت فغور، به خاک سپرد، امّا تا به امروز هیچ‌کسی از محل دقیق گور او آگاه نیست.

7 موسی در سن صد و بیست سالگی درگذشت. با این وجود، همچنان نیرومند بود و چشمان او به خوبی می‌دید.

8 قوم اسرائیل برای او سی روز در دشتهای موآب سوگواری کردند.

9 یوشع پسر نون، پُر از حکمت بود، زیرا موسی او را به جانشینی خود برگزیده بود، مردم اسرائیل از یوشع پیروی کردند و فرامینی را که خداوند به موسی داده بود، بجا آوردند.

10 هرگز نبی‌ای چون موسی در اسرائیل نبوده است، خداوند با او رو در رو صحبت می‌کرد.

11 هیچ نبی‌ای نشانه‌ها و شگفتی‌هایی را که موسی، به دستور خداوند در برابر فرعون، درباریان و همهٔ سرزمین مصر ظاهر کرد، انجام نداده است.

12 کارهای بزرگ و هیبت‌انگیزی را که موسی در برابر چشمان قوم اسرائیل نشان داد، هیچ نبی‌ای، توانایی انجام آن را نداشته است.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/DEU/34-90af071a5291d2477a5e4e5bc8d12fe8.mp3?version_id=181—

Categories
یوشع

یوشع ‮معرّفی کتاب‬

معرّفی کتاب

کتاب یوشع، داستان استیلای بنی‌اسرائیل بر کنعان، به رهبری یوشع، جانشین موسی است. نکات برجستهٔ این کتاب عبارتند از: عبور از رود اردن، سقوط اریحا، جنگ در عای و تجدید پیمان بین خدا و بنی‌اسرائیل. یکی از معروف‌ترین قسمت‌های کتاب آیهٔ 24: 15 می‌باشد: «هم اکنون تصمیم بگیرید که چه کسی را پرستش خواهید کرد… امّا من و خانواده‌ام خداوند را پرستش خواهیم نمود.»

تقسیم‌بندی کتاب

تسخیر کنعان 1:1-12:24

تقسیم زمین 13:1-21:45

الف- زمین شرق رود اردن 13:1-33

ب- زمین غرب رود اردن 14:1-19:51

ج- شهرهای پناهگاه 20:1-9

د- شهرهای لاویان 21:1-45

بازگشت طایفه‌های شرقی به سرزمین‌های خویش 22:1-34

وصیّت یوشع 23:1-16

تجدید پیمان در شکیم 24:1-33

Categories
یوشع

یوشع 1

فرمان تصرّف کنعان

1 بعد از وفات موسی خدمتگزار خداوند، خداوند به دستیار موسی، یعنی یوشع پسر نون گفت:

2 «خادم من موسی، وفات یافته است. پس تو و همهٔ مردم اسرائیل آماده شوید تا از رود اردن عبور کرده به سرزمینی که من به آنها خواهم داد، بروید.

3 همان‌طور كه به موسی گفته‌ام به شما هم می‌گویم، هر جایی که پای شما به آن برسد، آنجا را به شما خواهم داد.

4 حدود سرزمینهای شما، از جنوب به بیابان، از شمال به کوههای لبنان، از مغرب به سواحل مدیترانه و از مشرق به رود فرات خواهد رسید. همچنین سرزمین حِتّیان را در اختیار شما می‌گذارم.

5 همان‌طور که با موسی بوده‌ام با تو نیز خواهم بود و تا پایان عمرت، هیچ‌کس نخواهد توانست، در برابر تو مقاومت کند. همیشه همراه تو خواهم بود و هرگز تو را ترک نخواهم کرد.

6 دلیر و شجاع باش، زیرا تو این قوم را رهبری خواهی کرد تا سرزمینی را که به نیاکانشان وعده داده‌ام، به دست آورند.

7 قوی و دلیر باش و از تمام دستورات و قوانینی که موسی خدمتگزار من، به تو داده است، اطاعت کن و از آن منحرف نشو تا در هر کاری که می‌کنی موفّق گردی.

8 کتاب تورات را همیشه درنظر داشته باش. آن را بخوان و دربارهٔ آن روز و شب تفکّر کن تا بتوانی تمام دستوراتی که در آن نوشته شده، پیروی و اطاعت نمایی. آنگاه موفّق و کامیاب خواهی شد.

9 باز می‌گویم: دلیر و شجاع باش، ترس و شک به دل خود راه مده، زیرا خداوند خدای تو در همه‌جا همراه توست.»

دستور یوشع به قوم

10 پس یوشع به رهبران قوم دستور داد که

11 به همهٔ مردم در اردو بگویید «آذوقهٔ خود را تهیّه كنید، زیرا بعد از سه روز از رود اردن عبور خواهیم کرد و سرزمینی را که خداوند به ما وعده فرموده است، تصرّف خواهیم نمود.»

12 یوشع به بزرگان طایفهٔ رئوبین و جاد و نصف طایفهٔ منسی، خاطرنشان کرده گفت:

13 «کلام موسی، خادم خداوند را به یاد داشته باشید که فرمود: خداوند خدای شما زمینی برای شما آماده کرده است تا در آن ساکن شده، آرامی‌ بیابید.

14 شما با زنان، اطفال و گلّه و رمهٔ خود به آسودگی در این سرزمین در این سوی رود اردن زندگی کنید. امّا مردان مسلّح، باید برای جنگ آماده باشند و پیشاپیش بقیّهٔ قوم از رود اردن عبور کنند تا آنها را در تصرّف آن سرزمین یاری نمایند.

15 همراه آنها بمانید تا آنها زمینی را، که در غرب رود اردن است و خداوند وعدهٔ مالکیّت آن را به آنها داده است، تصرّف کنند و وقتی‌که همگی آرام و آسوده شدند، آنگاه شما می‌توانید به وطن خود، در شرق رود اردن، که خادم خداوند، موسی به شما داده است، بازگردید.»

16 همگی موافقت کردند و گفتند: «هرچه به ما امر کردی، بجا می‌آوریم و به هر جایی که ما را بفرستی، می‌رویم.

17 همان‌طور که همیشه موسی را اطاعت می‌کردیم، از تو هم اطاعت می‌‌نماییم. و دعا می‌کنیم، همان‌طور که خداوند خدای تو همراه موسی بود، همراه تو نیز باشد!

18 و هرکسی که با تو مخالفت نماید، یا از دستورات تو سرپیچی كند، کشته خواهد شد. پس دلیر و شجاع باش.»

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/JOS/1-af2075ffba1841d6c01a767f4f6e64d2.mp3?version_id=181—

Categories
یوشع

یوشع 2

یوشع جاسوسانی به اریحا می‌‌فرستد

1 پس یوشع پسر نون، دو نفر جاسوس را محرمانه از اردوی اقاقیا به کنعان فرستاد و گفت: «بروید و وضعیّت و شرایط آنجا، مخصوصاً شهر اریحا را بررسی کنید.» آن دو رفتند و در آنجا، در خانهٔ زن فاحشه‌ای به نام راحاب، شب را به سر بردند.

2 به پادشاه اریحا خبر رسید که چند نفر اسرائیلی برای جاسوسی وارد سرزمین شده‌اند.

3 پادشاه اریحا به راحاب پیغام فرستاده گفت: «مردانی که در خانهٔ تو هستند، جاسوس می‌‌باشند. آنها را به ما تحویل بده.»

4 امّا راحاب آن دو نفر را پنهان کرده گفت: «بلی آنها نزد من آمدند، ولی من نفهمیدم که از کجا آمده بودند.

5 ‌هنگام غروب آفتاب، پیش از آنکه دروازه‌های شهر بسته شود، اینجا را ترک کردند و نمی‌‌دانم به کجا رفتند. اکنون نیز اگر عجله کنید، می‌توانید آنها را دستگیر نمایید.»

6 ‌امّا راحاب آنها را در پشت بام، زیر ساقهٔ الیاف کتان که در آنجا گذاشته بود، پنهان کرده بود.

7 ‌فرستادگان پادشاه تا نزدیک رود اردن به تعقیب جاسوسان رفتند. بعد از رفتن آنها، دروازه‌های شهر بسته شد.

8 پیش از آنکه جاسوسان بخوابند، راحاب به پشت بام رفت

9 و به آنها گفت: «من می‌دانم که خداوند این سرزمین را به شما داده است. همهٔ مردم این سرزمین از شما می‌‌ترسند و هر وقت نام اسرائیل را می‌شنوند، به وحشت می‌افتند.

10 ‌ما شنیده‌ایم که وقتی از سرزمین مصر خارج می‌شدید، چطور خداوند دریای سرخ را برای شما خشک کرد و چگونه سیهون و عوج، دو پادشاه اموریان در شرق رود اردن را از بین بردید.

11 ‌همین‌که خبر آن به گوش ما رسید همگی از ترس شما به وحشت افتادیم و دل و جرأت خود را از دست دادیم. زیرا خداوند خدای شما، خدای آسمان و زمین است.

12-13 پس اکنون به نام خداوند قسم بخورید تا همان‌طور که من با شما با مهربانی رفتار کردم، شما هم با فامیل من به خوبی رفتار کنید و نشانه‌ای به من دهید که پدر، مادر، برادران، خواهران من و خانوادهٔ ایشان را از بین نبرید، بلکه از مرگ نجات بدهید.»

14 آنها به راحاب گفتند: «اگر به آنچه می‌‌گوییم عمل نکنیم، خدا ما را بکشد. اگر تو از نقشهٔ ما چیزی به کسی نگویی، قول می‌دهیم وقتی خداوند این سرزمین را به ما داد، با شما با لطف و مهربانی رفتار کنیم.»

15 سپس راحاب آنها را با ریسمان از پنجره به پایین فرستاد، چون خانهٔ او در کنار دیوار شهر قرار داشت.

16 راحاب به آنها گفت: «به طرف کوه بروید و مدّت سه روز خود را در آنجا پنهان کنید تا کسانی‌که در تعقیب شما هستند بازگردند، آنگاه پی کار خود بروید.»

17 آنها به راحاب گفتند: «ما به وعده‌ای که به تو داده‌ایم، عمل خواهیم کرد.

18 وقتی ما وارد سرزمین شما شدیم، این ریسمان قرمز را به پنجره‌ای که ما را از آن به پایین فرستادی ببند. آنگاه تو باید پدر، مادر، برادران، خواهران و تمام خانوادهٔ پدرت را در خانه‌ات جمع کنی.

19 ‌ هرکسی که از خانهٔ تو خارج شده، به کوچه برود، خونش به گردن خودش می‌‌باشد و گناه ما نخواهد بود. امّا اگر به کسی‌که در خانهٔ تو باشد، صدمه‌ای برسد، ما مسئول خواهیم بود.

20 اگر تو از نقشهٔ ما به کسی اطّلاع بدهی، آنگاه ما مجبور نخواهیم بود به وعدهٔ خود که به تو داده‌ایم، عمل کنیم.»

21 راحاب قبول کرد و آنها را روانه نمود. وقتی آنها رفتند او ریسمان قرمز را به پنجره بست.

22 آنها به طرف کوه رفتند و مدّت سه روز در آنجا پنهان شدند تا وقتی‌که فرستادگان پادشاه برگشتند. آنها تمام آن سرزمین را جستجو کردند، ولی جاسوسان را نیافتند.

23 آنگاه جاسوسان از کوه پایین آمدند و از رود اردن عبور کرده، نزد یوشع پسر نون برگشتند. پس همهٔ وقایع سفر خود را به او گزارش دادند.

24 سپس آنها گفتند: «اکنون به ما ثابت شد که خداوند همهٔ آن سرزمین را به ما داده است؛ زیرا تمام مردم آنجا از ترس ما به وحشت افتاده‌اند.»

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/JOS/2-c6811968a03c269506f5e600c631bd71.mp3?version_id=181—

Categories
یوشع

یوشع 3

عبور قوم اسرائیل از رود اردن

1 روز بعد، یوشع و تمام قوم اسرائیل صبح زود از خواب بیدار شدند؛ اردوگاه اقاقیا را ترک کرده، به سمت رود اردن حرکت کردند و مادامی که منتظر عبور از رود بودند، در آنجا اردو زدند.

2-3 بعد از سه روز رهبران قوم در سرتاسر اردوگاه گشتند و به مردم گفتند: «وقتی کاهنان را دیدید که صندوق پیمان خداوند را می‌برند، از اردوگاهتان خارج شوید و به دنبال آنها بروید.

4 چون شما راه را نمی‌‌دانید، آنها شما را راهنمایی می‌کنند. امّا یادتان باشد که هرگز به صندوق پیمان خداوند نزدیک نشوید و دست کم یک کیلومتر از آن فاصله داشته باشید.»

5 یوشع به مردم گفت: «خود را پاک کنید، زیرا خداوند فردا معجزات بزرگی نشان خواهد داد.»

6 ‌بعد به کاهنان فرمان داد که صندوق پیمان خداوند را گرفته، پیشاپیش مردم بروند و آنها طبق فرمان یوشع عمل کردند.

7 خداوند به یوشع فرمود: «امروز تو را نزد قوم اسرائیل سرفراز می‌سازم تا آنها بدانند که همان‌طور كه همراه موسی بودم با تو نیز هستم.

8 به کاهنانی که صندوق پیمان را حمل می‌‌کنند بگو، وقتی به کنار رود اردن رسیدند، داخل رود نشوند بلکه در همان‌جا بایستند.»

9 یوشع به مردم گفت: «بیایید و بشنوید که خداوند خدای شما، چه فرموده است.

10 به این وسیله خواهید دانست که خدای زنده در بین شماست و بدون شک کنعانیان، حِتّیان، حویان، فِرزیان، جرشیان، اموریان و یبوسیان را، از سر راه شما دور می‌کند.

11 صندوق پیمان خداوند خدایی که مالک تمام زمین است، پیش از شما داخل رود اردن می‌گردد.

12 ‌پس دوازده نفر را به نمایندگی از دوازده طایفهٔ اسرائیل برای وظیفهٔ خاصّی انتخاب کنید.

13 همین که پای کاهنان حامل صندوق خداوند که صاحب تمام زمین است، به آب رود اردن برسد، آب از جریان باز می‌ایستد و مانند سد روی هم انباشته می‌‌شود.»

14 مردم از اردوگاه حرکت کردند و کاهنان حامل صندوق پیمان خداوند پیشاپیش آنها به راه افتادند.

15-16 در آن وقت سال، چون موسم درو بود آب تا کنارهٔ رود بالا آمده بود. همین که کاهنان پای خود را در آب گذاشتند، آبی که از طرف بالا جریان داشت، از حرکت باز ماند و در مسافت دوری تا شهر آدم، در نزدیکی صرتان جمع شد و آبی که پایین‌تر از آنجا بود تا دریای مرده قطع شد، به طوری که قوم توانستند در جایی که مقابل اریحا بود، از رود عبور کنند.

17 ‌ کاهنان حامل صندوق پیمان خداوند، در وسط رود اردن بر روی خشکی ایستادند تا همهٔ مردم از رود گذشتند.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/JOS/3-274771cc2ecf30afe0670b9d68038e5f.mp3?version_id=181—

Categories
یوشع

یوشع 4

دوازده سنگ یادبود

1 وقتی‌که همهٔ مردم به سلامتی از رود اردن عبور کردند، خداوند به یوشع فرمود:

2 «دوازده نفر، یکی از هر طایفه انتخاب کن

3 به آنها بگو که هرکدام یک سنگ از همان‌ جای خشک رودخانه که کاهنان ایستاده‌اند، بردارند و در جایی که امشب اردو می‌زنید، بگذارند.»

4 ‌پس یوشع آن دوازده نفر نمایندهٔ طایفه‌های اسرائیل را فرا خوانده،

5 به آنها گفت: «به رود اردن، جایی که صندوق پیمان خداوند خدایتان قرار دارد، بروید و هر کدام به نمایندگی از هر طایفهٔ اسرائیل، یک سنگ را بر روی شانهٔ خود بیاورید.

6 آن دوازده سنگ، کارهای بزرگی را كه خداوند برای آنها انجام داده است، به یاد می‌آورند. و در آینده چون فرزندان شما بپرسند که این سنگها برای چیست،

7 شما به آنها بگویید که وقتی صندوق پیمان خداوند از رود اردن عبور می‌‌کرد، جریان آب قطع شد و به همین سبب، این سنگها برای بنی‌اسرائیل خاطره‌ای جاودانه می‌باشند.»

8 آنها دستور یوشع را بجا آوردند و همان‌طور که خداوند فرموده بود، به نمایندگی از دوازده طایفهٔ اسرائیل دوازده سنگ از رود اردن آورده، در جایی که اردوگاه ایشان بود، قرار دادند.

9 یوشع در وسط رودخانه، جایی که کاهنان حامل صندوق پیمان خداوند ایستاده بودند نیز دوازده سنگ بر روی هم قرار داد. آن سنگها تا به حال در همان‌جا قرار دارند.

10 کاهنان در وسط رودخانه ایستادند تا آنچه را که خداوند به یوشع دستور داده بود، انجام شود. همان‌طور که موسی به یوشع فرموده بود.

قوم با عجله از رودخانه عبور کرد.

11 بعد از آنکه همگی به آن طرف رودخانه رسیدند، کاهنان حامل صندوق پیمان خداوند، پیشاپیش مردم به راه افتادند.

12 مردان طایفهٔ رئوبین، جاد و نصف طایفهٔ منسی برحسب دستور موسی، پیشاپیش مردم دیگر حرکت کردند.

13 در حدود چهل هزار نفر، همگی مسلّح و آماده برای جنگ از صحرای اریحا گذشتند.

14 در آن روز خداوند یوشع را در نظر بنی‌اسرائیل سرافراز نمود و در تمام طول عمرش همان‌طور که به موسی احترام می‌گذاشتند، به او نیز احترام می‌‌گذاشتند.

15-16 خداوند به یوشع فرمود: «به کاهنان حامل صندوق پیمان خداوند بگو که از رود اردن خارج شوند.»

17 پس یوشع امر کرد که آنها از رودخانه بیرون بیایند.

18 همین که کاهنان از رود اردن خارج شدند و پای به خشکی گذاشتند، آب رودخانه دوباره به حالت اول خود برگشت و آب آن بر تمام کناره‌هایش جاری شد.

19 روزی که مردم اسرائیل از رود اردن عبور کردند، روز دهم ماه اول سال بود و آنها در جلجال، در سرحد شرقی اریحا، اردو زدند.

20 یوشع در آنجا دوازده سنگی را که از رود اردن آورده بودند، بر روی هم نصب کرد.

21 آنگاه به مردم گفت: «در آینده وقتی فرزندان شما بپرسند که این سنگها برای چیست؟

22 شما به آنها بگویید که این سنگها به یادبود روزی است که مردم اسرائیل از میان رود اردن، از خشکی عبور کردند.

23 بگویید که خداوند خدای ما، آب رود اردن را خشک کرد و آن را نگه داشت تا همگی از رود عبور کردند. درست مانند همان معجزه‌ای که چهل سال پیش انجام شد، یعنی وقتی‌که خداوند آب دریای سرخ را خشک کرد تا ما از آن عبور کنیم.

24 تا تمام مردم روی زمین بدانند که قدرت خداوند عظیم است و شما نیز همیشه به خداوند خدای خود احترام بگذارید.»

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/JOS/4-857dab1b402e882eea2c5f329c8a9c1d.mp3?version_id=181—

Categories
یوشع

یوشع 5

مراسم ختنه در جلجال

1 پادشاهان اموریان در غرب رود اردن و همهٔ پادشاهان کنعانیان در سواحل دریای مدیترانه، شنیدند که خداوند آب رود اردن را خشک نمود و مردم اسرائیل همگی از آن عبور کردند. بنابراین آنها از مردم اسرائیل بسیار ترسیدند و دل و جرأت خود را از دست دادند.

2 آنگاه خداوند به یوشع فرمود: «از سنگ چخماق چاقو بساز و تمام مردان اسرائیل را ختنه کن.»

3 پس یوشع از سنگ چخماق چاقو ساخت و مردان اسرائیل را بر تپّهٔ غُلفه ختنه کرد.

4-5 دلیل ختنه این بود که هرچند همهٔ مردان جنگی اسرائیل، هنگامی که سرزمین مصر را ترک کردند ختنه شده بودند، امّا در طی چهل سال اقامت خود در بیابان مردند و پسرانی که از آن پس به دنیا آمدند، ختنه نشده بودند.

6 قوم اسرائیل برای مدّت چهل سال سرگردان بودند. در آن مدّت، همهٔ مردان جنگی که سرزمین مصر را ترک کردند، درگذشتند. چون آنها از خداوند اطاعت نکردند، پس خداوند قسم خورد که نگذارد پای یکی از آنها هم به آن سرزمینی که شیر و عسل در آن جاری است و به مردم اسرائیل وعده فرموده بود، برسد.

7 پس یوشع، پسران آن مردان را که قبلاً ختنه نشده بودند، ختنه کرد.

8 وقتی مراسم ختنه به پایان رسید، تمام قوم در اردو‌های خود ماندند تا زخمشان بهبود یابد.

9 خداوند به یوشع فرمود: «امروز من آن لکهٔ ننگی را که به‌خاطر غلامی‌ در مصر از آن رنج می‌بردید، از شما دور کردم.» پس آن محل را که در آن مراسم ختنه صورت گرفت، جلجال یعنی دور کردن نامید که تا به امروز به همین نام یاد می‌شود.

عید فصح در جلجال

10 بنی‌اسرائیل در دوران اقامت خود در جلجال نزدیک اریحا، مراسم عید فصح را، در عصر روز چهاردهم ماه برگزار نمودند.

11 روز بعد برای اولین بار از محصولات سرزمین کنعان یعنی نان فطیر و حبوبات برشته شدهٔ آن سرزمین را خوردند.

12 مَنّا دیگر نبارید و بنی‌اسرائیل دیگر هرگز از آن نداشتند، بلکه از آن به بعد از محصولات زمین کنعان خوردند.

رؤیای یوشع

13 یوشع در نزدیکی‌های شهر اریحا بود که ناگهان مردی که یک شمشیر برهنه در دست داشت، پیدا شد. یوشع نزد او رفته پرسید: «تو دوست ما هستی یا دشمن ما؟»

14 آن شخص جواب داد: «هیچ‌کدام، سپهسالار ارتش خداوند هستم.»

یوشع به سجده افتاد و گفت: «ای آقا، به بندهٔ خود چه امر می‌‌کنید؟»

15 سپهسالار به او گفت: «کفشهایت را از پایت بیرون آور، زیرا جایی که ایستاده‌ای، مقدّس است.» و یوشع اطاعت کرد.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/JOS/5-7086eb86b574592f236e9693a34ff2e6.mp3?version_id=181—

Categories
یوشع

یوشع 6

سقوط اریحا

1 دروازه‌های شهر اریحا را از ترس مردم اسرائیل بسته بودند، به طوری که نه کسی می‌توانست داخل شود و نه کسی می‌‌توانست خارج گردد.

2 ‌ خداوند به یوشع فرمود: «من شهر اریحا را با پادشاه و لشکر نیرومند آن به دست تو می‌‌دهم.

3 شما باید مدّت شش روز، هر روز به همراه تمام سپاهیان خود به دور شهر بگردید.

4 هفت کاهن، هر کدام با یک شیپور، که از شاخ قوچ ساخته شده باشد، پیشاپیش صندوق پیمان حرکت کنند. روز هفتم شهر را هفت مرتبه دور بزنید و کاهنان هم شیپور خود را بنوازند.

5 همین که صدای بلند و طولانی شیپور کاهنان را شنیدید، همهٔ مردم با صدای بلند فریاد کنند. آن وقت دیوارهای شهر اریحا فرو می‌‌ریزند و همهٔ سپاهیان باید مستقیماً داخل شهر شوند.»

6 پس یوشع پسر نون، کاهنان را به حضور خود خوانده، به آنها گفت: «صندوق پیمان را بردارید و هفت نفر از شما، هرکدام با یک شیپور پیشاپیش صندوق پیمان حرکت کنید.»

7 سپس درحالی‌که مردان مسلّح پیشاپیش صندوق پیمان خداوند و کاهنان حرکت می‌کردند، به مردم گفت: «شما بروید و به دور شهر بگردید.»

8 مردم به دستور یوشع حرکت کردند و هفت کاهن شیپور خود را بر داشته، پیشاپیش صندوق پیمان خداوند به صدا درآوردند.

9 مردان مسلّح در جلوی کاهنان حرکت کردند و بقیّهٔ لشکر هم، پشت سر آنان رفتند.

10 یوشع به مردم گفت: «تا وقتی‌که من به شما نگویم، هیچ صدایی از کسی در نیاید.»

11 در آن روز، صندوق پیمان خداوند را یک‌بار به دور شهر گردانیدند و بعد برگشتند و شب را در اردوگاه خود به سر بردند.

12-14 صبح روز بعد، باز یوشع برخاست و کاهنان، صندوق پیمان خداوند را گرفته، درحالی‌که شیپور خود را می‌‌نواختند، به اتّفاق سربازان برای دفعه دوم شهر را دور زدند. به این ترتیب برای شش روز همین کار را کردند.

15 روز هفتم سپیده دَم برخاسته، این‌بار هفت بار شهر را دور زدند.

16 امّا در مرتبهٔ هفتم وقتی‌که کاهنان شیپور خود را به صدا درآوردند، یوشع به مردم گفت: «فریاد کنید! زیرا خداوند این شهر را به ما داده است.

17 شهر و همهٔ چیزهایی را که در آن است، به عنوان قربانی برای خداوند، از بین ببرید. امّا به راحاب فاحشه و خانوادهٔ او که به جاسوسان ما پناه داد، آسیبی نرسانید.

18 شما نباید چیزی به غنیمت بگیرید، زیرا حرام است؛ بلکه همه‌ چیز باید از بین برده شود، وگرنه بلای وحشتناکی بر سر همهٔ مردم اسرائیل خواهد آمد.

19 تمام اشیای ساخته شده از طلا، نقره، برنز و یا آهن، به عنوان صدقه برای خداوند، در خزانه نگه داشته شوند.»

20 وقتی شیپورها را نواختند، همهٔ مردم فریاد برآوردند. همین که صدای فریادشان بلند شد، دیوارهای شهر فرو ریختند. آنگاه سپاهیان اسرائیل همگی یکراست به داخل شهر رفتند و آن را تسخیر کردند.

21 بعد همه ‌چیز را، زن و مرد، پیر و جوان، گاو، گوسفند و الاغ را با شمشیر از بین بردند.

22 بعد یوشع به آن دو مردی که برای جاسوسی به آن سرزمین آمده بودند، گفت: «به خانهٔ آن زن فاحشه بروید و به وعده‌ای که داده‌اید، وفا کنید. او را با تمام خانواده‌اش بیاورید.»

23 پس آن دو جوان جاسوس رفتند و او را با پدر، مادر، برادران و همهٔ خویشاوندانش آورده به جایی که در بیرون اردوگاه برایشان ترتیب داده بودند، منتقل نمودند.

24 آنگاه شهر را با هرچه در آن بود آتش زدند، غیراز آنچه که از طلا، نقره، برنز و آهن ساخته شده بود که آنها را در خزانهٔ خداوند نگه داشتند.

25 به این ترتیب، یوشع راحاب فاحشه و بستگانش را که در خانهٔ او بودند، نجات داد و آنها تا امروز در اسرائیل ساکنند، چون او آن دو جاسوسی را که یوشع به اریحا فرستاده بود، پناه داده بود.

26 سپس یوشع مردم را قسم داده گفت:

«لعنت خدا بر کسی باد که بخواهد شهر اریحا را دوباره آباد کند، او به قیمت جان پسر ارشدش بنیاد آن را خواهد نهاد.

هر شخصی که بکوشد دروازه‌های آن را بسازد، به قیمت جان پسر کوچکش تمام خواهد شد.»

27 خداوند با یوشع ‌‌بود و نام او در سراسر آن سرزمین شهرت یافت.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/JOS/6-e18d162569ef0059f9d4b474b47705bc.mp3?version_id=181—

Categories
یوشع

یوشع 7

گناه عخان

1 هرچند خداوند به بنی‌اسرائیل فرموده بود که نباید از آنچه که حرام شده است برای خود به غنیمت بگیرند، امّا بنی‌اسرائیل مرتکب گناه شدند و از فرمان خدا سرپیچی کردند، چون عخان پسر کرمی‌، نوهٔ زبدی از خاندان زارح، که از طایفهٔ یهودا بود، از آنچه که حرام شده بود، برای خود غنیمت گرفت. پس خداوند بر بنی‌اسرائیل خشمگین شد.

2 یوشع چند نفر را از اریحا به شهر عای، که در شرق بیت‌ئیل و در نزدیکی بیت آون بود فرستاد تا اطّلاعاتی درباره آنجا به دست آورند. آنها پس از آنکه مأموریت خود را انجام دادند،

3 نزد یوشع برگشته گفتند: «لازم نیست که همگی برای حمله بروند. چون عای شهر کوچكی است. فقط دو یا سه هزار نفر برای تسخیر آن شهر کافی است.»

4 پس در حدود سه هزار سرباز اسرائیلی رفتند و حمله را شروع کردند. امّا اسرائیلی‌ها شکست خورده، فرار کردند.

5 سربازان عای آنها را تا به دروازهٔ شباریم تعقیب کرده، سی و شش نفرشان را کشتند و مردم اسرائیل جرأت خود را از دست داده، به وحشت افتادند.

6 یوشع و رهبران اسرائیل لباس خود را پاره کرده تا شام در برابر صندوق پیمان خداوند به خاک افتادند و خاک بر سر خود ریختند.

7 پس یوشع گفت: «ای خداوند، چرا ما را از رود اردن عبور دادی و به اینجا آوردی تا به دست اموریان کشته شویم؟ ای کاش در آن طرف رود اردن می‌ماندیم.

8 خداوندا، اکنون چاره چیست؟ مردم اسرائیل از نزد دشمنان فرار کرده‌اند.

9 اگر کنعانیان و دیگر اقوام این سرزمین از این ماجرا باخبر شوند، ما را محاصره کرده، همه را نیست و نابود می‌‌کنند. آنگاه برای حفظ آبروی خود چه خواهی کرد.»

10 خداوند به یوشع فرمود: «برخیز، چرا به روی خاک افتاده‌ای؟

11 همهٔ مردم اسرائیل گناهکارند. ایشان به پیمانی که من با آنها بسته بودم، وفا نکردند. چیزهای حرام را که باید از بین می‌بردند، برای خود برداشتند. دزدی کردند، دروغ گفتند و آن را پنهان نمودند.

12 به همین سبب است که مردم اسرائیل نمی‌توانند در برابر دشمن مقاومت کنند، بلکه فرار می‌کنند. چون به لعنت گرفتار شده‌اند. اینک اگر آن چیزهای حرام را از بین نبرید، من دیگر با شما نخواهم بود.

13 پس برخیز و به مردم بگو که خود را پاک کنند و برای فردا آماده شوند و به ایشان بگو که خداوند خدای اسرائیل، چنین می‌‌فرماید: شما مردم اسرائیل چیزهای حرام را که باید از بین برده می‌‌شدند، برای خود نگه داشته‌اید و تا آن چیزها را دور نکنید، نمی‌توانید در برابر دشمن مقاومت نمایید.

14 فردا صبح همهٔ طایفه‌ها حاضر شوند و طایفه‌ای را که خداوند نشان می‌دهد، با تمام خاندانهای خود پیش بیایند. آنگاه خاندانی که خداوند نشان می‌‌دهد، سپس اعضای آن خاندان جلو بیایند و خداوند کسی را که این کار را انجام داده است، معلوم می‌کند.

15 پس آن کسی‌که مال حرام را برداشته است، با همهٔ دارایی‌اش در آتش سوزانیده شود، چون آن شخص پیمان خداوند را شکسته و شرم بر بنی‌اسرائیل آورده است.»

16 پس یوشع روز بعد، صبح زود برخاسته، بنی‌اسرائیل را طایفه به طایفه جمع کرد و طایفهٔ یهودا مسئول شناخته شد.

17 سپس هر خاندان یهودا پیش آمد و قرعه به نام خاندان زارح درآمد. آنگاه هر فامیل پیش آمد و فامیل زبدی را جدا کردند.

18 وقتی‌که مردان خانوادهٔ زبدی پیش آمدند، عخان پسر کرمی‌ نوهٔ زبدی از خاندان زارح از طایفهٔ یهودا، گناهکار شناخته شد.

19 آنگاه یوشع به عخان گفت: «فرزندم، خداوند خدای اسرائیل را تجلیل و تمجید کن و راست بگو که چه کرده‌ای. چیزی از من پنهان نکن.»

20 ‌ عخان جواب داد: «به راستی من در برابر خداوند خدای اسرائیل گناه کرده‌ام و کار بدی که از من سر زده است، این است:

21 ‌از بین اموال غنیمت، یک ردای زیبای بابلی، صد تکه نقره و یک شمش طلا، به وزن پنجاه تکه نقره دیدم و از روی طمع آنها را برداشتم و در چادر خود، در زیر خاک پنهان کرده‌ام. و نقره زیر همه قرار دارد.»

22 یوشع چند نفر را فرستاد و آنها به طرف چادر دویدند و دیدند که به راستی همهٔ چیزها را در چادر درحالی‌که نقره در زیر همه قرار داشت، پنهان کرده بود.

23 آنها را از چادر نزد یوشع و مردم اسرائیل آوردند و به حضور خداوند قرار دادند.

24 پس یوشع همراه همهٔ مردم اسرائیل، عخان پسر زارح را با نقره، ردا، میلهٔ طلا، پسران، دختران، گاوها، الاغان، گوسفندان، چادر و همهٔ دارایی‌اش گرفته در دشت عخور آوردند.

25 یوشع به عخان گفت: «چرا این‌همه مصیبت را بر سر ما آوردی؟ حالا خداوند، تو را به مصیبت گرفتار می‌‌کند!» آنگاه همگی عخان را همراه با فامیلش سنگسار کردند و بعد همه را در آتش سوزاندند.

26 سپس تودهٔ بزرگی از سنگ برروی جنازهٔ او برپا کردند که تا به امروز باقی است. به این ترتیب خشم خداوند فرو نشست. ازاین‌رو آنجا را دشت عخور نامیدند.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/JOS/7-5bbe313b2106dbb1db1d62c9d6c467ce.mp3?version_id=181—