Categories
ایّوب

ایّوب 17

1 روح من شکسته و عمر من به پایان رسیده

و پایم به لب گور رسیده است.

2 در همه‌جا می‌بینم که چگونه مردم مرا مسخره می‌کنند.

3-4 خدایا، تو خودت شاهد من باش،

زیرا هیچ‌کس از من حمایت نمی‌کند، همه مرا گناهکار می‌دانند،

تو هم آنها را کور کرده‌ای و نمی‌توانند حقیقت را درک کنند.

نگذار که آنها بر من پیروز شوند.

5 کسی‌که برای کسب منفعت از دوستان خود بدگویی کند،

فرزندانش کور می‌شوند.

6 خدا مرا مایهٔ تمسخر مردم ساخته

و آنها به رویم تف می‌کنند.

7 چشمانم از غم تار گشته‌اند

و از من سایه‌ای بیش باقی نمانده است.

8 آنانی که خود را درستکار می‌دانند، تعجّب می‌کنند؛

و آنها همگی مرا به بی‌خدایی متّهم کرده‌اند.

9 اشخاص نیک در کارهای خوب پیشرفت می‌نمایند

و روز‌به‌روز قویتر می‌گردند.

10 اگر همه بیایید و در برابر من بایستید، گمان نمی‌کنم

که بتوانم شخص فهمیده‌ای در بین شما پیدا کنم.

11 عمر من به پایان رسیده است

و آرزوهایم همه نقش بر آب شده‌اند.

12 دوستانم می‌گویند: «از پی شامِ تاریک، روز روشن می‌آید.»

امّا خودم می‌دانم که من همیشه در تاریکی باقی خواهم ماند.

13 یگانه آرزوی من این است که به دنیای مردگان بروم

و آنجا خانهٔ ابدی من باشد.

14 گور را پدر

و کِرمی را که مرا می‌خورد، مادر و خواهر خود خواهم خواند.

15 امید من کجاست؟

چه کسی آن را برایم پیدا می‌کند؟

16 امید من با من به گور نمی‌رود

و با هم یک‌‌جا خاک نمی‌شویم.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/JOB/17-b897beb1a305ff4cc96f388bf8ebdfbe.mp3?version_id=181—

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *